▪️وقتی به جنبههای مختلف زندگی انسان، روابط خانوادگی و اجتماعی میان انسانها، تولید مادی نیازهای اولیه، تولیدات فکری و هنری و هر بعد دیگری از آن نگاه میکنیم، اگر نخواهیم جنبهای ذاتی یا متافیزیکی برای زندگی اجتماعی انسانها قائل باشیم، باید ابتدا از جامعهی انضمامی که انسان در آن قرار گرفته شروع کنیم و با بررسی آن به سوالهای خود پاسخ دهیم. فرماسیون اجتماعی به تعبیر ساده مجموعهی کیفیتهایی است که در یک بازه تاریخی و در یک جامعهی مشخص غالب است و هم با کنشهای روزمرهی انسانها ساخته میشود، و هم به نوبهی خود سازندهی حدود و ثغور این کنشها است. این مجموعه هم شیوههای تولید و مناسبات اقتصادی را در برمیگیرد، هم نهادهای سیاسی و حقوقی، و نیز میانجیهای اجتماعی و عرصهی فرهنگ و ایدئولوژی.
▪️مفهوم فرماسیون اجتماعی از یک سو، هیچ کنش انسانی را (حتی کاری مثل تولید نیازهای اولیه یا فرزندآوری) دارای ویژگیهای ابدی و جاودانه نمیداند و تمام آنها را در زمینهای تاریخی قرار میدهد؛ برای نمونه، اگر امروز دقیقاً به همان شکلی گندم بکارم و برای خودم نان بپزم که ۱۰۰۰ سال پیش افراد این سرزمین انجام میدادند، باز هم کار من در این فرماسیون اجتماعی دلالتها و پیامدهای متفاوتی خواهد داشت. از سوی دیگر هر کنشی را در نسبت با یک کلیت که همان صورتبندی اجتماعی غالب بر آن جامعه است تعریف میکند، به گونهای که فعالیتهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی انسانها ملغمهی کاتورهای از کنشهای بیربط به حساب نمیآیند.
▪️مارکس به شکل روشمند از این اصطلاح استفاده نمیکند، اما مبناهای مشترکی میان این مفهوم و مفهوم ماتریالیسم تاریخی نزد مارکس وجود دارد. باید توجه داشت که نگرش مارکس یک اولویتبندی مشخص در فرماسیون اجتماعی قائل است، بهگونهای که شیوهی تولید (مجموعهی نیروهای مولده و مناسبات اجتماعی تولید در یک جامعه) یک جامعه نقش زیربنا را ایفا میکند، و سیاست، فرهنگ، ایدئولوژی و دیگر عرصهها نقش روبنایی دارند. به این اعتبار، نظریهی مارکسیستی فرماسیونهای اجتماعی را به¬طور عمده با تکیه بر شیوهی تولید حاکم بر جوامع تقسیم میکند (بردهداری، فئودالیسم، سرمایهداری، سوسیالیسم، و ..).
فارغ از بحثهای متنوعی که درباره نسبت زیربنا و روبنا وجود دارد، فرماسیون اجتماعی شاخصی است که به ما «چه-گونگی» یک جامعه مشخص را نشان میدهد. با توجه به اینکه جامعه پدیدهای پویا است که همواره مناسبات و امکانات جدیدی خلق میکند، فرماسیون اجتماعی در واقع، شاخصی است که میتوانیم این «دگر-گونگی» دائمی جامعه را بسنجیم و تحولات تعیینکننده یا فرعی آن را ارزیابی کنیم، و دربارهی مسیرهای ممکن پیش روی آن گمانه زنی کنیم.
▪️اگر به دگرگونی سیاسی/اجتماعی در جامعه خود میاندیشیم، ابتدا باید بسنجیم که حیات سیاسی/اجتماعی ما چه گونه است ، و با توجه به آن، به چه گونههای دیگری امکان استحاله دارد. به علاوه، برای اینکه درکی از چگونگی و ماهیت دگرگونی سیاسی/اجتماعی داشته باشیم، باید ببینیم این دستگاه سیاسی و نظم اجتماعی حافظ منافع مادی کدام بخش از جامعه است، و ثروت این جامعه چگونه خلق میشود و چگونه توزیع میشود، و کدام گروه اجتماعی هم خواهان دگرگونی این مناسبات هستند، هم عاملیت نقشآفرینی در این تحول را دارند؟ به علاوه، حاکمیت سیاسی فقط با اتکا اعمال زور برقرار نمیماند، بنابراین برای فهم دگرگونی سیاسی/اجتماعی، باید ببینیم که چه عوامل فرهنگی و ایدئولوژیک باعث سلطه و انقیاد در این جامعه میشوند. تمام این عوامل نشان میدهند که تبیین فرماسیون اجتماعی، مبنای فهم ما از دگرگونی سیاسی است.
▪️در نهایت، هیچ جامعهای، به ویژه در جهان مدرن و به ویژه جامعه ما، منفک از سایر جوامع نیست. یعنی ما همواره با فرماسیون«ها»ی اجتماعی و برهمکنش آنها مواجهیم. شناخت ما از دگرگونی سیاسی/اجتماعی در گروی فهمی از این تحولات در بستر تاریخی خودمان است. مفاهیمی مانند «رشد ناموزون و مرکب» (جایی که شاهد همزیستی چند فرماسیون اجتماعی، بدون غلبهی کامل یکی از آنها هستیم) یا «فرماسیون ناقص» (که برای توضیح روندهای اقتدارگرایانه و وابسته به قدرت برای ایجاد یک فرماسیون اجتماعی مثلاً با اصلاحات ارضی زمان پهلوی به کار میرود) به ما کمک میکنند تا ابعاد جدیدی از دگرگونی جامعهمان را بشناسیم.
درباره فرماسیون اجتماعی امروز ایران و دنیا چه فکر می کنید؟ آیا این مفهوم مناسب اندیشیدن به وضعیت کنونی ما هست؟
@baamhayetoofan
کیوان مهتدی