شانزدهم آذر ۱۳۳۲ در تاریخ سیاسی ایران جایگاهی دارد که هیچ رویداد دانشجویی دیگری نتوانسته به آن برسد. این روز نه تنها یادآور خشونت حکومت پهلوی و سرکوب مطالبه استقلال و آزادی است، بلکه روزی است که ماهیت دانشگاه بهعنوان کانون مقاومت مدنی و آگاهی انتقادی برای همیشه تعریف شد. برای فهم عظمت این روز، باید همه چیز را از فضای سنگین پس از کودتای ۲۸ مرداد آغاز کرد؛ کودتایی که با دخالت آشکار آمریکا و بریتانیا مسیر تاریخ سیاسی ایران را تغییر داد، دولت ملی و قانونی دکتر محمد مصدق را سرنگون کرد و بار دیگر کشوری را که در تلاش برای ساختن مسیر مستقل و عاری از سلطه خارجی بود، زیر سایه اقتداری وابسته قرار داد. در ماههای پس از کودتا، دستگاه سیاسی مستقر شده تلاش کرد هر صدایی را که از استقلال، حق مردم یا آزادی سخن میگفت از میان بردارد. زندانها پر شد، احزاب تحت فشار قرار گرفتند، مطبوعات خاموش شدند، و جامعه زیر نوعی شوک سیاسی نفس میکشید. اما دانشگاه تهران، برخلاف بسیاری از نهادها، هنوز زنده بود، هنوز میاندیشید، هنوز سؤال میپرسید، و هنوز مرعوب نشده بود.
در آن زمان دانشگاه نه فقط محل تحصیل، بلکه رگ حیاتی جریانی بود که در پی حفظ استقلال کشور و مخالفت با مداخله خارجی بود. دانشجویان، بهویژه در دانشکده فنی، آگاهانه به تحولات روز واکنش نشان میدادند و فضای دانشگاه مرکز گفتوگوهای جدی درباره نقش امپریالیسم، عدالت اجتماعی، توسعه مستقل و سرنوشت مردم بود. جریانهای مختلف سیاسی در دانشگاه حضور داشتند، اما نیروهای عدالتخواه، آزادیمحور و استقلالطلب نقشی اساسی داشتند؛ نیروهایی که از فضای جهانی مبارزات ضداستعماری و عدالتطلبانه الهام میگرفتند و وقایع ایران را بخشی از همان میدان بزرگتر میدانستند. این آگاهی سیاسی بود که از همان روزهای نخست پس از کودتا به دانشجویان میگفت سکوت نهتنها سودی ندارد، بلکه تسلیم شدن در برابر سلطه است. و درست در چنین فضایی بود که اعلام سفر ریچارد نیکسون، معاون وقت رئیسجمهور آمریکا، به ایران عامل انفجاری معنوی شد. این سفر برای دانشجویان تنها دیدار یک مقام خارجی نبود؛ معنایی دقیق، روشن و سیاسی داشت: تثبیت کودتا. نیکسون به تهران میآمد تا رسماً دست حکومت کودتایی را بفشارد و از «پیروزی» بازگشت استبداد تمجید کند. برای دانشجویان، بهویژه جوانان تحلیلگر دانشگاه تهران، این حرکت یک تحقیر آشکار استقلال ملی بود.
روز شانزدهم آذر در چنین بستر تاریخیای آغاز شد. از ساعات اولیه صبح، نیروهای گارد شاهنشاهی وارد دانشگاه شدند؛ اقدامی که خود پیام تهدید و ارعاب بود. دانشجویان دانشکده فنی که همیشه در صف نخست اعتراضات مدنی قرار داشتند، در برابر این فضای نظامیشده واکنشی آرام اما قاطع نشان دادند. نه خشونتی در کار بود، نه اقدام تندی؛ تنها اعتراض انسانی و سیاسی نسبت به دخالت خارجی و استبداد داخلی. اما حکومت پهلوی نه گوش شنوا داشت، نه ظرفیت تحمل حتی کوچکترین چالش را. به جای گفتوگو، تحلیل یا یک واکنش سیاسی عاقلانه، تصمیم گرفت با خشونت پاسخ دهد. شلیک گلولهها در فضای دانشکده فنی آغاز شد؛ صدایی که نهتنها سه جوان، بلکه یک دوره تاریخی را زخمی کرد.
در آن روز سه دانشجو ــ احمد قندچی، مهدی شریعترضوی و مصطفی بزرگنیا ــ در خون خود غلتیدند. این سه نام، نه در قالب شعار، بلکه در حقیقت تاریخیشان، بازتاب مقاومت مدنی آگاهانهای هستند که دانشگاه تهران در برابر سلطه و استبداد نشان داد. آنان تنها دانشجویانی نبودند که کشته شدند؛ آنان حامل معنایی شدند که تا امروز زنده است: معنای استقلال، شرافت و حق مخالفت. خون آنان پیام داشت؛ پیامی که بهروشنی میگفت جامعهای که میخواهد آزاد باشد، باید در برابر تحقیر و سلطه بایستد، هرچند به شیوهای مدنی، آرام، اخلاقی و مبتنی بر عقلانیت.
پس از ۱۶ آذر، فضای دانشگاه نه خاموش شد و نه تسلیم. برعکس، سنتی جدید شکل گرفت که طی آن دانشجویان، بهویژه نیروهای آگاه و تحلیلگر دانشگاهی، این روز را به نماد مقاومت، تحلیل و سازمانیابی تبدیل کردند. جریانهای عدالتخواه و آزادیمحور، که در سالهای بعد بخشی از نیروهای چپ دانشگاهی را تشکیل دادند، از همان ابتدا ۱۶ آذر را چونان نقطه عزیمت فهم اجتماعی خود از سیاست میدیدند. برای آنان، ۱۶ آذر نشان میداد که بدون استقلال سیاسی، عدالت اجتماعی ممکن نیست، و بدون مقاومت مدنی، هیچ حکومتی پاسخگو نخواهد شد. آنان این سه نام را در تحلیلهای خود نه بهعنوان اسطوره، بلکه بهعنوان مثال روشن تلاقی سیاست، اخلاق و مقاومت میدیدند. در دهههای بعدی، گروههایی از دانشجویان عدالتطلب که خواهان مبارزه با سلطه خارجی، دفاع از آزادیهای مدنی و نقد ساختار قدرت بودند، درک خود از مسئولیت اجتماعی را در پرتو ۱۶ آذر شکل دادند.
در دهه ۴۰، هنگامی که توسعه وابسته و گسترش نابرابری ساختاری به موضوع روز بدل شده بود، ۱۶ آذر برای نسل جدید دانشجویان الهامبخش این معنا بود که دانشگاه باید در قلب جامعه بایستد، نه در حاشیه آن. در دهه ۵۰، با شدتگرفتن استبداد، سازمان امنیت و سرکوب سیاسی، ۱۶ آذر به نماد دفاع از آزادی، مخالفت با پلیسی شدن جامعه و ایستادگی در برابر دیکتاتوری بدل شد. هرچند اشکال مبارزه در این دههها گاه متفاوت بود، اما در آنها همیشه یک عنصر ثابت باقی ماند: پیوند میان آگاهی سیاسی و مقاومت اخلاقی. بسیاری از نیروهای عدالتخواه آن دوره، که بعدها در تاریخ ایران نقشهای پیچیده و متفاوتی پیدا کردند، از ۱۶ آذر الهام گرفتند تا بفهمند مبارزه برای آزادی و استقلال، فقط در میدان تقابلهای تند اتفاق نمیافتد؛ بلکه در میدان فکر، در میدان روشنگری، در میدان مبارزه مدنی و در میدان تحلیل ساختار قدرت نیز جریان دارد.
پس از انقلاب نیز، هرچند شرایط سیاسی و اجتماعی تغییر کرد، اما ۱۶ آذر همچنان معنا و کارکرد خود را حفظ کرد. نسلهای بعدی دانشجویان از آن برای نقد قدرت، مطالبه آزادیهای مدنی، دفاع از استقلال سیاسی و یادآوری نقش دانشگاه بهعنوان وجدان بیدار جامعه استفاده کردند. آنچه ۱۶ آذر را از بسیاری از رخدادهای دیگر متمایز میکند، این است که این روز هیچگاه ابزار سیاستبازی نشده است؛ همواره روزی بوده که در آن از یک ارزش دفاع میشود: استقلال رأی و حق نقد قدرت. در این معنا، ۱۶ آذر نه دعوت به هیجانهای کور بوده، نه فراخوانی به خشونت یا براندازی؛ بلکه تأکید بر ضرورت مقاومت عقلانی و مدنی در برابر سلطه است، چه سلطه از بیرون باشد چه از درون.
در شرایط امروز ایران، که جامعه با تنشهای خارجی، فشارهای بینالمللی، چالشهای منطقهای، بحرانهای اقتصادی و گسستهای اجتماعی روبهروست، اهمیت ۱۶ آذر بیشتر از گذشته به چشم میآید. این روز به ما یادآوری میکند که استقلال حقیقی نه در گسستن از جهان، بلکه در ایستادن بر پای خود و در برابر هرگونه تحمیل و سلطه است. همچنین یادآور میشود که مبارزه مدنی، مطالبهگری آرام و تحلیل دقیق قدرت بیش از هر هیجان سیاسی میتواند جامعه را از بنبستها عبور دهد. ۱۶ آذر راهی پیشنهاد میکند که بر سه اصل استوار است: مقاومت اخلاقی، استقلال سیاسی و آگاهی انتقادی. این سه اصل، اگر بار دیگر به شکل آگاهانه در فضای سیاسی امروز ایران فعال شوند، میتوانند به نیرویی مهم برای بهبود شرایط، کاهش تنشها، افزایش پیوندهای اجتماعی و دفاع از حقوق مردم بدل شوند.
به همین دلیل است که گفته میشود ۱۶ آذر نه در گذشته، بلکه در آینده زندگی میکند. سه دانشجوی آن روز ــ قندچی، شریعترضوی و بزرگنیا ــ صرفاً سه نام نیستند؛ سه آینهاند که در آن میتوان شرافت مقاومت و ارزش استقلال را دید. این روز، دانشگاه را برای همیشه از یک مرکز آموزشی صرف به نهادی با مسئولیتی جامعهمحور تبدیل کرد و نشان داد که آگاهی، تحلیل و مقاومت مدنی چگونه میتواند حتی در تاریکترین شرایط نور بپراکند. سنت ۱۶ آذر همچنان زنده است، زیرا تا زمانی که جامعه نیازمند استقلال، عدالت و آزادی باشد، این روز معنای خود را از دست نخواهد داد.
مهرزاد وطن آبادی




