چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴ - ۰۹:۲۰

چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴ - ۰۹:۲۰

چند کشور آماده‌اند که از همین فردا تولید سلاح هسته‌ای را آغاز کنند؟
امروزه علاوه بر «پنج کشور هسته‌ای»، چهار کشور دیگر نیز دارای سلاح هسته‌ای هستند. در عمل، ما یک «نه کشور هسته‌ای» داریم که به آن «کلوپ هسته‌ای» می‌گویند. اما تل‌آویو،...
۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: والنتين کاتاسانف
نویسنده: والنتين کاتاسانف
ایران باید بماند و ما باید با ایران بمانیم
برای مخالفت بی‌بروبرگرد با تهاجم اسراییل به ایران حتی نیازی نیست به وطن‌دوستی یا عشق به میهن متوسل شویم که حالا لازم باشد بر سر معنای هر از این مفاهیم...
۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: حسام سلامت
نویسنده: حسام سلامت
#سوزنبان
سوزنبانِ پیر چشمکی زد. صدای سوت قطار از دور شنیده می‌شد. شلوغی ایستگاه بخاطر پایان این جنگ ۱۲ روزه، مرا یاد کودکی و نوجوانی‌ام می‌انداخت. می‌ترسیدم جا بمانم. تجربه جاماندن...
۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
وارث شکست‌خورده و پرچم!
از نظر آنها، فقط قدرت‌های غربی اختیار ایجاد یا سرنگونی رژیم‌ها را دارند. می‌توان تا حدی با این دیدگاه همدل بود: به هر حال، بریتانیا در نیمه اول قرن بیستم...
۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: گلنار نیک‌پور اسکندر صادقی بروجردی
نویسنده: گلنار نیک‌پور اسکندر صادقی بروجردی
Lasting peace is only possible with active popular participation
The twelve days of war brought unexpected results. Iran's internal cohesion was preserved, despite chronic economic crises and social divisions...Peaceful protests in various countries, Iranian immigrants' support for the right...
۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: The Political-Executive Committee of The Organization of Iranian People’s Fedaian (Majority)
نویسنده: The Political-Executive Committee of The Organization of Iranian People’s Fedaian (Majority)
نه قیام، نه تسلیم؛ سکوت پیش از خیزش یا تدبیری برای فردا؟
بخش بزرگی از جامعه با آگاهی دریافته‌اند که تغییر رژیم، بدون آمادگی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، می‌تواند تنها به بازتولید شکلی دیگر از همان استبداد منجر شود. مردم ایران بارها...
۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: بهروز ورزنده
نویسنده: بهروز ورزنده
زندان اوین نماد مقاومت و مبارزه بود
روی زندان قرچک حتی نمی‌شود اسم «زندان» گذاشت. یک سری سلول‌اند که به اندازه‌ی سلول‌های ۲۰۹ پنجره ندارند. هوا؟ نزدیک محل سوزاندن زباله است؛ هوایی آلوده و فاجعه‌بار. آب؟ آب...
۸ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: ویدا ربانی
نویسنده: ویدا ربانی

خواب وحشتناک

از دانشگاه کە فارغ التحصیل شدم، یک روز خوب بهاری بود. درست اواخر فصل بهار. با دلی هم شاد و هم غمگین از دوستان و همکلاسی هایم خداحافظی کردم. بخودم گفتم شانزده سال متمادی پشت نیمکت نشستن بالاخره تمام شد. خیابانهای تهران مهربانانه بدرقەام کردند.

بعد از دوازده ساعت نشستن و انتظار در یک اتوبوس، بالاخره بە شهرمان رسیدم. از دور مرز پیدا بود و کوە سر بە فلک کشیدە ‘گمو”۱ کە در خاک عراق قرار داشت، قد کشیدە و استوار در افق خودنمایی می کرد. درست در دروازه شهر، در پست بازرسی ماموری بالا آمد. گفت کارت شناسائی! خوشحال کارت شناسائی ام را از جیبم بیرون آوردە، و با تبسمی بە دستش دادم. اخمو کارت را گرفت، و بعد از کنترلی چند برگرداند.

شب، خانه، مادر پرسید خوب پسرم خوش آمدی! حالا دیگه میخوای چکاره شوی؟ من کە رشتە ادبیات را تمام کرده بودم و بشدت تحت تاثیر پست مدرنیستها بودم، بعد از تاملی چند گفتم احتمالا معلم و یا شاید…  و کلمەای مناسب نیافتم. مادر رفت میوە آورد و من کە سیب قرمز بسیار دوست دارم، یکی برداشتم و خوردم. بە خودم گفتم درست می شە!

و من نمی دانم چرا گفتم معلم.

و شب خواب دیدم. در خوابم فصل زمستان بود. من با کولەباری سنگین بە وزن پنجاە کیلو در سربالائی کوە گمو تا زانوان فرورفتە در برف بەزحمت راە می پیمودم. و جلو و عقب من دهها کس دیگر. و درست سر گردنە یک پست بازرسی بود. موقعیکە رسیدم، همان سرباز دیروز آنجا بود.  گفت کارت شناسائی! و من کە نمی توانستم کولەبار سنگینم را از پشت سراپا خیس عرقم پایین بکشم، بزحمت دست بردە و کارتم را از جیب سمت راستم بیرون آوردم.

سرباز نگاەش کرد. گفت کولبر؟ من کە نمی دانستم چی جواب بدهم و ماندە بودم، گفتم شاید! و ناگهان از جواب خودم پشتم لرزید. مایوسانە بە اطرافم نگاهی انداختم. سرباز تفنگش را برداشت، و شلیک کرد. گلولەها از بالای سرم صفیرکشان گذشتند. گفتم نە معلم ام، یعنی می خواهم بشوم. و ناگهان دستی نامرئی سیبی قرمز بە دستانم داد. بە سرباز گفتم بفرما، در این هوا سیب قرمز می چسبد. و سرباز عصبانی شد، و با بی سیمش بە جائی زنگ زد. گفتم بە نظرم اشتباهی شدە، گفتم من سالها درس خواندەام و بە احتمال قوی بر اثر یک اشتباە پست مدرنیستی حالا اینجایم.

گفتم شاید نویسندەای پست مدرن دارد بە شیوە دیگری زندگی مرا بە تصویر می کشد. و تاکید کردم کە ادبیات علیرغم شباهت ظاهریش بە زندگی، اما بسیار متفاوت و جداست و نباید زیاد آنرا رئالیستی فرض کرد. اما سرباز کە حواسش بە من نبود همانطور مشغول تماس بی سیمی اش بود. بە خودم گفتم مطمئنم اشتباهی صورت گرفتە، آخر یک سرباز ایرانی نمی تواند در خاک عراق پست بازرسی بزند و ملت را کنترل کند.

و خوشحال از این تصور خودم، بە دانەهای ریز و درشت برف کە مرتب و بی رحمانە می باریدند، چشم دوختم. در این اثناء کسی دست بر شانەام انداخت. برگشتم، مادرم بود. گفت تو کە گفتی می خواهی معلم شوی! گفتم مادر حتما معلم می شوم، قبل از شما بە سربازە هم گفتم کە اشتباهی شدە، حالا بی سیم می کند و سوءتفاهم را برطرف می کند. و مادر خندید. و با خندەاش ناگهان دوبارە بهار شد، درست مانند دیروز قبل از اینکە من شبش بخوابم و خواب ببینم. و بهار کە شد تنها من ماندم و گمو. تنها در دامنە کوهی عظیم کە از آنجا می شد شهرمان را در شرق دور دید. بخودم گفتم مهم نیست، مهم این است کە بالاخرە زمستان تمام شد و من دیگر کولی بر پشت ندارم و بە احتمال زیاد می توانم درخواست معلمی ام را برای ادارە آموزش و پرورش بفرستم.

و از دامنە کوە شادان و خندان پایین آمدم. آوازی بر لبانم بود، و بر برگهای طبیعت دست می کشیدم. این را از سرخپوستها یاد گرفتەبودم. در روستای پایین دە کە اسمش “مروە”۲ بود؛ و تنها خرابەهایش بعد از آتش زدنش در میانە دهە پنجاە شمسی باقی ماندەبودند، رسیدم. بە چشمە گوارای پایین دە رسیدم. آبی بە سر و صورتم زدم، و جرعەای چند نوشیدم. و رودخانەای کە مرز میان ایران و عراق بود را دیدم کە پایینتر روان بود. و چە آب خروشانی! گفتم حتما پلی چوبی پیدا می شود.

اما نمی دانم من چرا مدام بشدت عرق می کردم، و هی خستە و خستەتر می شدم! نمی دانم چرا بدنم اینقدر سنگین، و زانوانم این چنین لرزان و بی حال بودند. بە خودم گفتم علتش شاید خوابی باشد کە می بینم. بە خودم گفتم بە خانە کە برگشتم شب بعدش چنان می خوابم کە دیگر خوابی رویائی بە سراغم نیاید.

و از دە کە گذشتم، همان اتوبوس را دیدم. اتوبوسی کە این بار از کورە راههای سنگلاخی، در دل کوهستانی صعب العبور مسافر جابجا می کرد! قبل از اینکە سوار شوم، بە رانندە گفتم کە شاید نتواند از رودخانە عبور کند. گفتم کە آیا مطمئن است آنجا پلی هست؟ رانندە کە مردی عبوس با شکمی گندە و دهنی بد بو بود، در آینە چشمانش غرە رفت. موقعیکە خواستم سوار شوم، شاگرد گفت اینجوری کە نمیشە! گفتم یعنی چە کە نمیشە؟ گفتم من همین دیروز با همین اتوبوس از تهران برگشتم و شد، و حالا چرا نمیشە!؟ رانندە با شکم گندەاش نزدیک آمد، گفت کە می شود اما تنها خودت و باقی باید توی قسمت بار گذاشتە بشە. و شاگرد خندید. من متوجە شدم کە کولەبار درون خوابم هنوز بر پشتم بود.

سوار اتوبوش شدم. بشدت گرسنەام بود. راستی چرا سیب سرخ مادرم را بە سرباز پست بازرسی دادم؟ چشانم را بستم. آنقدر احساس خستگی می کردم کە انگار اجزای تنم می خواست از هم بگسلد.

اتوبوس راە افتاد. من کە کاملا مطمئن بودم پلی وجود ندارد تا اتوبوس بتواند از رودخانە مرزی عبور کردە و بە سوی دیگر آن برسد، بە خودم گفتم بە درک اینکە مشکل من کە نیست!

و خوشحال از اینکە من فارغ التحصیل دانشگاە ادبیات در پایتخت کشور، بعد از برگشتنم بە خانە داشتم یک خواب پست مدرنیستی، درست در شهری در دە کیلومتری مرز می دیدم، خوابی کە در دنیای واقع بە هیچ عنوان نمی توانست وجود داشتەباشد، دوبارە بە خواب رفتم.

بە یاد دارم از صدای فریاد خودم بیدار شدم. و خواب در خواب یعنی کە واقع.

دانەهای درشت برف فرود می آمدند، و کاروان ما چە طولانی بود!

 

این داستان کوتاه برگرفته از بولتن کارگری شماره ۲۵۱ (اسفند ۱۴۰۱) است

 

زیرنویس:

۱ـ کوهی در مرز بانە

۲ـ روستائی در خاک اقلیم کردستان، در دامنە کوە گمو

تاریخ انتشار : ۲۰ فروردین, ۱۴۰۲ ۲:۰۰ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

۸ تیر، روز فداییان جان‌باختهٔ خلق؛ میهن‌دوستانِ انقلابیِ راهِ آزادی و رفعِ ستم از زحمت‌کشان!

در ۸ تیر امسال و در روزهایی که تجاوز جنایت‌کارانهٔ حکومت نژادپرست و نسل‌کش اسراییل و دولت امپریالیستی آمریکا به میهن عزیمان ایران باز ردّ پای خونینی از جان و هستی عزیز هم‌میهنانمان در جای‌جای ایران از خود به جا گذاشته است، یادی از رفقای عزیزی نیز ضروری‌ست که در جریان دقاع از میهن‌مان در برابر تجاوز نطامی عراق طی دو سال دفاع میهنی در راه میهنی که تا پای جان دوستش داشتند، جان باختند.

ادامه »
سرمقاله

اسراییل در پی تحقق رؤیای خونین «تغییر چهرۀ خاورمیانه»!

دست‌کم دو دهه است که تغییر جغرافیای سیاسی منطقۀ ما بخشی از اهداف امریکا و اسراییل‌اند . نتانیاهو بارها بی‌پرده و باافتخار از هدف‌اش برای «تغییر چهرۀ خاورمیانه» سخن گفته است. در اولین دیدارش با دونالد ترامپ در آغاز دور دوم ریاست جمهوری نیز مدعی شد که اسراییل و امریکا به طور مشترک در حال مبارزه با دشمنان مشترک و «تغییر چهرۀ خاورمیانه»‌اند.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

سیمور هرش: آنچه به من گفته شده است در ایران اتفاق خواهد افتاد.

یک مقام آگاه امروز به من گفت: «این فرصتی است برای از بین بردن این رژیم برای همیشه، و بنابراین بهتر است که ما به سراغ بمباران گسترده برویم.» … بمباران برنامه‌ریزی‌شده آخر هفته اهداف جدیدی نیز خواهد داشت: پایگاه‌های سپاه انقلاب اسلامی، که از زمان سرنگونی خشونت‌آمیز شاه ایران در اوایل سال ۱۹۷۹ با کسانی که علیه رهبری انقلاب مبارزه می‌کنند، مقابله کرده‌اند.

مطالعه »
یادداشت

در نقد بیانیه فعالین مدنی بشمول برندگان نوبل صلح درباره جنگ…

آخرین پاراگراف بیانیه که بخودی خود خطرناک‌ترین گزاره این بیانیه است آنجایی است که میگویند: ” ما از سازمان ملل و جامعه‌ی بین‌المللی می‌خواهیم که با برداشتن گام‌های فوری و قاطع، جمهوری اسلامی را به توقف غنی‌سازی، و هر دو‌طرف جنگ را به توقف حملات نظامی به زیرساخت‌های حیاتی یکدیگر، و توقف کشتار غیرنظامیان در هر دو سرزمین وادار نمایند.” مفهوم حقوقی این جملات اجرای مواد ۴۱ و ۴۲ ذیل فصل هفتم اساسنامه ملل متحد است.

مطالعه »
بیانیه ها

۸ تیر، روز فداییان جان‌باختهٔ خلق؛ میهن‌دوستانِ انقلابیِ راهِ آزادی و رفعِ ستم از زحمت‌کشان!

در ۸ تیر امسال و در روزهایی که تجاوز جنایت‌کارانهٔ حکومت نژادپرست و نسل‌کش اسراییل و دولت امپریالیستی آمریکا به میهن عزیمان ایران باز ردّ پای خونینی از جان و هستی عزیز هم‌میهنانمان در جای‌جای ایران از خود به جا گذاشته است، یادی از رفقای عزیزی نیز ضروری‌ست که در جریان دقاع از میهن‌مان در برابر تجاوز نطامی عراق طی دو سال دفاع میهنی در راه میهنی که تا پای جان دوستش داشتند، جان باختند.

مطالعه »
پيام ها

پیام به کنگرهٔ بیست‌وششم حزب کمونیست آلمان

ما بر این باوریم که چپ اگر نتواند در برابر ماشین جنگی سرمایه‌داری بایستد، اگر چپ صدای رنج مردمان بی‌پناه نباشد، اگر چپ در خیابان‌ها، کارخانه‌ها، اردوگاه‌ها و مناطق جنگ‌زده حضور نداشته باشد، از رسالت تاریخی خود فاصله گرفته است. ما برای بنای جهانی دیگر مبارزه می‌کنیم – جهانی فارغ از استثمار، از سلطه، از مرزهای ساختگی، از جنگ و نژادپرستی.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

چند کشور آماده‌اند که از همین فردا تولید سلاح هسته‌ای را آغاز کنند؟

ایران باید بماند و ما باید با ایران بمانیم

#سوزنبان

وارث شکست‌خورده و پرچم!

Lasting peace is only possible with active popular participation

نه قیام، نه تسلیم؛ سکوت پیش از خیزش یا تدبیری برای فردا؟