نزدیک به یک سال از “جنبش مهسا” و مبارزه مردم ایران می گذرد. در این مدت راهها و اشکال مبارزه طیفها و نیروهای اجتماعی و روشنفکری، دیکتاتوری اسلامی را لرزانید و مبارزه طبقات اجتماعی ایرانیان در جهان و رسانه های بینالمللی انعکاس وسیعی یافت. رژیم فقها روزهای سختی می گذراند و در این یک سال روزی نبود که مردم به نحوی از انحا اعتراضاتشان قطع شود. اکنون شرایط حتی در میان اصلاح طلبان حکومتی نیز تغییر کرده است و کمتر نیرویی از این محفل چشم به عقبنشینی نیرویهای خامنه ای دارند. اختلافها و درگیری درون حاکمیت اسلامی علنی بروز کرده است و فروپاشی در چند قدمی بیت خامنه ای حس می شود.
اعتدالیون حکومتی، اصلاح طلبان رژیم پس از گذشت بیش از بیست و اندی سال، حالا به این درک رسیده اند که نمی توانند جلوی موج انقلاب مردم را بگیرند. رژیم فقاهتی خامنه ای جلوی چشمان اینها در حال نابودی است، در این نیز شکی وجود ندارد که دستجات حکومتی برای نجات لاشه رژیم به هر کاری دست خواهند زند، کاری که هر روز، در این سالهای پس از انقلاب بهمن به آن مشغول بودند.
امروز ایران موقعیت های بسیاری در عرصه بین المللی از دست داده است. بحران ساختاری نظام بسیار وخیم تر از هر زمانی است و مستلزم دگرگونیهای بنیادی عمیق اجتماعی و اقتصادی است. از اینرو اتحاد علیه استبداد ضرورت عاجل دو نیروی اصلاح گرایان و انقلابیون علیه استبداد است تا کشور را از بحرانی که در آن دست و پا می زند، نجات دهند. ما میتوانیم نقطه نظرات متفاوتی داشته باشیم و نسخههای برون رفت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متفاوتی هم طرح کنیم، اما نقاط اشتراک اتحاد علیه استبداد می تواند نیروهای اصلاح گرایان اجتماعی، اقتصادی و انقلابیون سیاسی را متحد کند. نیرو هایی که عمدتأ مترقی هستند و برای برقرای دموکراسی، جدایی دین از دولت و علیه هر نوع شکل استبدادی حکومت علیه خامنه ای مبارزه می کنند. اشتراک عمل حول دموکراسی و استقرار حکومت دمکراتیک میتواند مبنای حرکت این سازمان ها و گروهها باشد.
صفبندی بین مردم و استبداد و دیکتاتوری خامنهای محتملترین چشم انداز آتی است و این رویارویی بزودی در شکل قیام توده ای بروز خواهد کرد. این قیام بسیاری از خلقهای ایران، نیروهای سیاسی و اجتماعی را در بر خواهد گرفت و دیکتاتوری دینی را فلج خواهد کرد.
از سوی دیگر تشکلیابی و سازماندهی نیروهای اجتماعی توسط احزاب چپ و دمکراتیک و دفاع تمام قد از سندیکاهای مستقل کارگری و بسیج کارگران در تشکلهای صنفی ضرورت اندیشه مبارزه مدنی است که بنا به خصلت و اشکال مبارزه کارگران، جذب احزاب چپ خواهند شد. تقویت جنبش کارگری و حمایت سیاسی از تشکلهای صنفی کارگران و دعوت به اعتصاب کارگری، بی تردید با استقبال اپوزیسیون جمهوری اسلامی روبرو می شود. اعتصابات کارگری عملأ اداره کشور را برای خامنهای ناممکن می سازد.
در اتحاد علیه استبداد هرنوع شکل مبارزاتی مسالمتآمیز و غیر مسالمتآمیز بهم وصل میشوند و مکمل فرارویی و مقاومت علیه استبداد خواهد بود. بدون شک بین مبارزه مسالمتآمیز و غیر مسالمتآمیز تفاوت وجود دارد اما هر دو اینها شکل و روشهای مبارزاتی هستند که در نقطه مقابل هم نیستند. مبارزه بیان اراده مردم و خلقهای ایران علیه استبداد دینی خامنه ای است و مهارت پیوند دادن روشهای مبارزاتی را توده ها در میدان مبارزه علیه استبداد به نمایش خواهند گذاشت. مردم ایران نگران وضع آینده خویش هستند و بی تردید همه احزاب و تشکل هایی که علیه استبداد بپا خاسته اند باید منافع دمکراتیک مردم ایران را بالاتر از اهمیت فرا تشکیلاتی قلمداد کنند. آنها (چپاولگران منافع اقتصادی و اجتماعی) از هر فرصتی برای دفاع از استبداد بهره می برند. چرا که بقای استبداد و دیکتاتوری در ایران منافع دراز مدت آنها را تأمین می کند. در چنین وضعیتی بیت خامنهای هر وسیلهای و هر ارتباطی حتی از زدوبند با کشور های خارجی استفاده خواهند برد. خامنهای امتیاز نمیدهد اما برای ماندن در قدرت حاضر است هر امتیازی از هر جایی بگیرد. بسیاری از نیروهای اپوزیسیون این حقیقت را رد می کنند و روشهای قهر علیه استبداد خامنه ای بدون علل قهریش رد میکنند. موضع این دسته از نیروهای اپوزیسیون غریب است اما جا دارد بدانیم این دسته همان دختران و زنانی هستند که در کف خیابان حضور عینی داشتند و مخالف شدید خشونت هستند. آیا بخشی از اپوزیسیون مجاز است علیرغم هر چیزی به اصلاحات در بیت خامنهای چشم بدوزد؟ چه کسانی خشونت را سازماندهی و سرمایه گذاری می کند؟
مردم ایران دوست دارند به مانند بسیاری از کشورهای دیگر حکومت دمکراتیک داشته باشند. این گفته تا حدی حقیقت دارد اما دموکراسی به پرنده افسانهای تشبیه شده است که نمیخواهد بر بام ایرانیان بنشیند. طبیعی است که در حکومتهای دمکراتیک نیز خشونت وجود دارد اما اگر به تاریخ ایران اندکی نگاهی بیاندازیم این قدرت حکومتی و نظام حاکم بوده است که مشوق خشونت بوده است. امروز نیز وضع به همین منوال است و خشونت بیت خامنهای ریشه در خشونت تاریخی نظامهای استبدادی دارد. انکار این حقیقت به اسناد تاریخی محتاج است. خشونت نهفته در ذات جوامعی است که از طبقات متضاد برخوردار هستند. استبداد از خشونت علیه مردم استفاده می کند تا منافع خود را مراقبت کند. مقاومت آنان در برابر جنبشهای رهایی بخش و دمکراتیک تابع سود و مزایای طبقاتی است و متقابلأ برای مردم نیز راهی جز توسل به خشونت در برابر استبداد دینی چاره ای نمی بینند. هیچ انقلابی در جهان از این امر مستثنی نیست.
اگرچه در میان برخی نیروهای اپوزیسیون در مسائل مورد بحث اختلافاتی هست. اما هدف اتحاد اپوزیسیون علیه حکومت دینی استبدادی است تا برقراری دمکراسی بدرستی پیش برود. حقیقت دیگر این است که غلبه بر گروهگرایی و فرقهگرایی و برقراری تقاهم میان نیروهای اپوزیسیون صرفنظر از دیدگاههای متفاوت سیاسی، راستای فعالیت علیه استبداد دینی بیت خامنهای است. سیاست منزوی کردن نیروهای چپ و دمکراتیک از سوی نیروهای راست اپوزیسیون هزینه سنگینی خواهد داشت. سیاستهای تبعیض و تفرقهاندازی علیه کمونیستها یکی از این شگردها در اپوزیسیون است که نقش کمونیستها را نادیده می گیرند. اتحاد دمکراتیک در میان اپوزیسیون به اعتلای جنبش مردم تداوم میبخشد و امید به پیروزی جنبش ضد استبدادی را تقویت میکند. احزاب چپ به حمایت از تفاهم و عمل مشترک علیه استبداد پیوستهاند و سایر جنبشهای روشنفکر و غیر چپ نیز همین تفاهم در داخل و خارج از کشور دنبال میکنند. بسیار محتمل است تحولات آینده، احزاب چپ و همه مخالفین استبداد دینی در این مبارزه نقش مهمی ایفا کنند.
در حال حاضر جریانات تشکیل دهنده اپوزیسیون باید نسبت به این مساله اساسی تصمیم بگیرند که برای سرنگونی استبداد دینی خامنه ای، مشترکا وظایف دولت موقتی که به حکومت اسلامی پایان میدهد، تعیین کنند. وجه اشتراک در اپوزیسیون جمهوری اسلامی بیش از وجه اختلاف است و از این وجه اقدامات مشترک جبهه ای علیه جمهوری اسلامی می تواند مبنای مشترک بسیاری از احزاب اپوزیسیون قرار گیرد.
کسانی هستند که بر این باورند که می توان بدون اقدام مشترک دیکتاتوری را سرنگون کرد. این واقعیت از یک نظر درست است چرا که رنج و ستمی که بر مردم وارد می شود، گرسنگی و فقر میلیونی ایران را تا آستانه انفجار پیش خواهد برد. اما در این وضع نقش اپوزیسیون در این انفجار چگونه ارزیابی خواهد شد.