در پی ارتکاب جنایت فیملساز و کارگردان برجسته و سرشناس و همسر و همکارش، بهدلیل شباهت زیادی که به قتلهای زنجیره ای بهویژه داریوش و پروانه فروهر داشت، افکارعمومی به سرعت انگشت اتهام را چه به تلویح یا تصریح متوجه رژیم کرد. همانگونه که کارآگاهان خبره در یافتن ردپای یک قاتل حرفه ای، اول از همه سراغ کسی می روند که سابقه و شیوه عملکردمشابهی دارد! گرچه کارچرخانان رژیم با توجه بهابعاد بی اعتمادی عظیم جامعه به حاکمیت و نیز ناتوانی و تناقض همیشگی در جورکردن قافیهها و ارائه توضیح اقناع کننده، این بار تلاش کرد که بهسرعت واکنش نشانداده و اجازه ندهد که « کلان رسانه افکارعمومی» و البته در ذیل آن دیگررسانهها و یا شبکههای اجتماعی پیشدستی کرده و خلأ را پرکنند. چنانکه وزیرکشور و رئیسی و رئیس قوه قضاییه و رسانههای گوش به فرمانشان بلافاصله ژست بررسی سریع پرونده گرفته و با دادن اطلاعاتی ( احتمالا ساختگی) چون دستگیری سریع چندمظنون و غیره را تیترکردند که شاید این بار بتوانند با فریاد «آی دزد آی دزد، کی بود کی بود، من نبودم»، از داوری «رسانه» افکارعمومی سبقت بگیرند. اما این تلاش مذبوحانه هم، کارساز نشد. معمولا بی اعتمادی توده ای به تدریج و در یک فرایند طولانی و براساس آزمودهها صورت می گیرد اما وقتی فراگیر شد دیگر توبه هیچ گرگی را پذیرانیست! بهویژه آنکه گرگ درنده بهواقع هیچگاه نمیتواند از درندگی دست بشوید و پوزهاش همواره خونین است. بهرحال دامنه این بی اعتمادی چنان است که حتی برخی روزنامههای رسمی هم نسبت به قسم حضرت عباس رژیم تردید رواداشته و به آن کنایه زدند. چنانکه روزنامه جمهوری اسلامی ضمن اشاره به شباحت آن با قتل های زنجیرهای، حتی به شکل غیرمستقیم روایتهای مربوط به قتل برای دزدی ثروت و غیره را، که منابع حاکمیت پخش میکنند، از زمره ترفندهایی می داند که چه بسا افراد و باندهای مرتکب شونده در اینگونه مواقع از آن بهعنوان پوششی برای پنهان نگهداشتن اقدام و نیات واقعی خویش بهره می گیرند. در آنسو نیز کیهان ارگان چماقداران و از تریبونهای نیروهای امنیتی، خود پیشاپیش و با فراربهجلو آن را با قتلهای رنجیرهای ـ موردمجیدشریف- مقایسه کرده و البته با زدن نعل وارونه آن را به دشمنان نظام نسبت میدهد.
بنابراین مثل همه موارداین چنینی قافیه روایت سازی و اقناع رژیم همچنان تنگ است! این پرسش مطرح است که آیا محکمه افکارعمومی صرفا با پیشداوری و ذهنیت پیشینی به ارزیابی این گونه وقایع، مثل در کماقرارگرفتن دخترک نوجوان ارمیتا براساس ادعای افت فشار … و یا همین آخرین جنایت تکان دهنده یعنی قتل فجیع سینماگر برجسته و همسرش وحیده می پردازد؟. بهیچ وجه! همانطور که اشاره شد این محکمه مانند بررسی یک جنایت بزرگ توسط کارآگاهی ورزیده در کشف ردپای جنایتکار اصلی عمل می کند. یعنی شواهدگذشته را در کنارشواهدجدید و انگیزههای قاتل قرار می دهد:
۱-همه میدانند که حاکمان و شخص خامنه ای مدتهاست که مردم ایران، بویژه نسل جدید، زنان و جوانان را بزرگترین دشمن خود و نظام و لاجرم به عنوان یک تهدیدوجودی می دانند. چنانکه دست اندکاران سرکوب و سپاه بارها از خیزش زن زندگی آزادی بهعنوان بزرگترین تهدیدکل حیات جمهوری اسلامی نام برده اند.
۲- رژیم که نگران برآمدموج دوم خیزش است و از این منظرخواب آسوده ندارد، و با توجه بهاین که برای حفظ قدرت اهریمنی خود جز سرکوب و خشونت هم چیزی در چنته ندارد، برآن است که درپی سرکوب گسترده و خشونت بارجنبش و افت نسبی آن، بلکه بتواند با انتقام و زهرچشم گرفتن و ایجادهراس و درهم شکستن روحیه مقاومت، جامعه را مأیوس و وادار به تمکین کرده و مانع برآمدموج دوم خیزش زن زندگی آزادی شود. چنانکه در کارتصفیه هزاران استادی است که در جریان خیزش به نحوی از انحاء از دانشجویان و معترضان حمایت کردند. چنانکه با تهیه لیست بزرگی از دانشجویان دانشگاه ها و خوابگاهها و ایجادگشت ارشاد و حراست دانشگاهی در حال تعلیق و اخراج و تصفیه گسترده دانشجویان است. یا چنانکه با سریال مسموم سازی مدارس دانشآموزان بویژه دخترانه توسط موادشیمیائی، حتی هم اکنون، در حال زهرچشم گرفتن و انتقام از اعتراضات شجانه از نسل جدید و آینده ساز و خانواده هایشان می باشد. در موردمعلمان معترض نیز چنین می کند. در موردکنشگران و فعالان و خانوادههای دادخواه هم بههمین ترتیب. بدون چنین اقداماتی رژیم خود را ناتوان از کنترل جامعه می بیند. براین گمان است که تنها با تشدید غلظت اتمسفر سرکوب است که میتواند نقطه جوش غلیان اجتماعی را بالابرده، پرهزینه کرده و بهتعویق افکند و مانع از ارتقاء روحیه جامعه در پرتو دست آوردهایی چون تعلق جایزه صلح نوبل به یک زن زندانی و مبارز و مدافع سرسخت جنبش گردد. یا مانع از انفجارخشم و نفرت ناشی از ارتکاب جنایت به کمارفتن آرمیتا گراوند و احیانا مرگ احتمالی وی میشود … اینها و ده ها مورد دیگر همه از نوع محاسبات واقعی است که هر روزه از ذهن معیوب رژیم تبهکار می گذرد و مطابق آن واردآوردن شوکهای بزرگی برای ایجاد ترس و دادن هشدار به جامعه لازم میگردد. در حقیقت اکنون بین شوکهای بزرگ هراس آور و بقاء رژیم بیش از هرزمانی پیوند برقرار است. چرا که رژیم بیش از هرزمانی نگران فروپاشی اقتدارخویش است.
۳- واقعیت آن است که به درست یا نادرست بر طبق ارزیابی رژیم که بهدنبال کنترل ذهن و بدن نسلهای جدید است، در میان اقشار و لایههای گوناگون اجتماعی و دارای مرجعیت رفتاری و تاثیرگذاری بر ذهن جوانان و نسل جدید، از جمله هنرمندان، بخصوص سلبریتی ها و هنرمندان معترض و مطرح و ناراضی و بهویژه دارای پایگاه و اعتباراجتماعی داخل و بینالمللی دارای جایگاه مهمی هستند که حاکمیت با همه توان و تمهید در صددخاموش ساختن صدا و نقشآنها برآمده است، پدیده ای که در جریان خیزش یکسال گذشته از جمله بهلحاظ اشاعه نافرمانی نسبت به حجاب مدنظرر ژیم و آوازه جهانی آن خود را به نمایش گذاشت. ضمن آنکه دستگیری آنها نیز رویهمرفته برای رژیم پرهزینه محسوب میشود. از همین رو ایجادهراس و بهانفعال کشاندن آنها برای صاحبان قدرت در کنترل نسلهای جدید واجداهمیت است. بهعنوان مثال در لایحه حجاب شاهدیم که جرائم سنگینی برای خاموش کردن آنها در نظرگرفته شده است.
۴- در چنین فضائی از ارعاب و انتقام گیری و رهاکردن ریسمان «آتش به اختیاران» است، که سینماگران در سوگ این جنایت بزرگ و واکنش به آن می نویسند ما تسلیت نمی گوئیم بلکه محکوم می کنیم.
با همه این ملاحظات است که در محکمه افکارعمومی نسبت به این جنایت، وجدان جامعه قبل از هرکس و تا اطلاع ثانوی انگشت اتهام خود را بهسوی جنایتکاراصلی (حتی اگر بدلیل عامل اشاعه عدم امنیت در جامعه باشد) نشانه گرفته است. و از همین رو اجازه نخواهد داد که رژیم با نمایشات مسخره و معطوف به تبرئه خود و نیز سوء استفاده از بحران فلسطین و یا دستاویزهای دیگر، دستان خونین خویش را پنهان نماید.