رژیمهای تکحزبی در جامعههای طبقاتی هرمی شکل بسته و یا نیمه بسته پدید میآیند. رژیمهای تکحزبی ناسازگاری دارند با باز و تحولپذیر شدن جامعه و خوانایی دارند با بستهتر شدن جامعه. تکیهگاه این نوع رژیمها، گروهبندیهای صاحب امتیاز جامعه هستند. با این وجود، در هریک از گروهبندی ها نیز، خانواده یا خانوادههای تفوق پیدا میکند یا میکنند که دارای شبکه تارعنکبوتی روابط شخصی قدرت باشد و یا باشند. شبکههای تارعنکبوتی، با یک رشته رابطه های عمودی و افقی، به مرکز قدرت، پیوند میجویند. پاره شدن تارهای تارعنکبوت، مهار رژیم را از دست «رهبر» و «پیشوا» و مدعی ولایت مطلقه بهدر میبرد. در حقیقت، حزب واحد، بدین خاطر که وقتی مکانیسم انشعاب را به درون حزب میبرد، در معرض تلاشی قرار میگیرد. توضیح این که رژیم تکحزبی و هر استبداد دیگری، بنا بر تمایل قدرت به تمرکز، از راه حذف و انشعاب، متمرکز و بزرگ میشود. تا ممکن است، در بیرون از شبکه و حزب حاکم منشعب میشود و دیگری را حذف میکند. اما زمان آن میرسد که جریان انشعاب و حذف، به دورن حزب حاکم و پس از آن، به درون رژیم راه میبرد و این زمان، زمان انحلال است.
تمامی رژیمهای تکحزبی قدیم و جدید، بر حزب واحد مدعی رسالت تبلیغ و اجرای یک دین یا یک ایدئولوژی متکی هستند. و به نام آن دین یا مرام و به موجب رسالتی که برای خویش میشناسند خود را «ولی امر» میگردانند. برای آنکه حزب یگانه شود نخست، جامعه را بر اساس برداشت خود از دین یا ایدئولوژی از شکل میاندازند و مردم را به تودهها بدل می سازند. اما «تودهها» نمی توانند عضو حزبی شوند که رسالت خود را اجرای احکام دین و یا تجدید ساخت و سازمان جامعه و آموزش و پرورش انسانها بر وفق ایدئولوﮊی میانگارد. تنها کسانی می توانند به عضویت حزب درآیند که ذوب در رهبری باشند و ایدئولوﮊی را واپسین قول و فعل رهبر بدانند و هرگاه آن را متناقض با قول پیشینش یافتند، یا از کار خود (مقایسه دو قول متناقض پیشین و پسین ) شرمنده شوند و یا با گفتن این سخن که «واپسین قول رهبر، موضع او و موضعی است که می باید از آن پیروی کرد»، همچنان مطیع امر او بمانند. با این توجیه که تنها رهبر مصون از خطا است، حرف آخر را او می زند. رژیمهای تکحزبی شکل سازمانی ویژه ای دارند. تارعنکبوتی هستند. در همان حال که هر عضو به یک فرد تنها بدل می گردد، بنا بر درجه وفاداری به مقام پیشوا، جا و موقعیتش، در سلسله مراتب قدرت، معین میشود. یک رشته پیوندهای عمودی و افقی اعضاء را از بالا تا پایین، به یکدیگر متصل میکنند. حزب واحد بمثابه مهار کننده جامعه و بسا جامعهها، تنها با چنین شکل سازمانی است که قابل مهار میشود و می تواند مهار کند. در حقیقت، یکی به لحاظ درون سازمانی و دیگری به خاطر برون سازمانی، حزب واحد میباید این سازماندهی را بپذیرد. از لحاظ درون سازمانی، هرگونه تجمعی، خطر «فراکسیونیسم» را بوجود می آورد. یعنی گروههایی که به وجود می آیند، مانع تمرکز مطلق قدرت در رهبری میشوند. از این رو پیوندهای تارعنکبوتی شکل افراد را در میان می گیرند. فرد نیست که این پیوندها را برقرار میکند. حزب واحد است که این پیوندها را ایجاد میکند و فرد در آن قرار میگیرد تا در آن عمل کند. از لحاظ برون سازمانی، حزب واحد باید قدرت مطلق جلوه کند. اگر نه، قدرت غیرمطلقی است که در بیرون آن، خلایی وجود دارد که به قدرت رقیبی امکان شکل گرفتن میدهد و وجود رقیب، نفی استبداد فراگیر است و آن را از پا در می آورد. بنابراین، حزب واحد میباید سازماندهی قدرتی ماندنی و ابدی جلوه کند. از همین جاست که حزب توتالیتر اولاً به روابط سلطه متکی میشود و دارای تمایل توسعه طلبی می گردد و ثانیاً به رهبری خداگونه نیاز بنیادی پیدا میکند.
بنا بر تاریخ، سازو کار تقسیم و انشعاب، ذاتی رژیمهای تکحزبی، به خصوص حزب واحد در خدمت استبداد فرگیر است. با پیدایش اینگونه حزب ها، این سازوکار نیز درکار میشود و سازمان را تا مرگ رها نمیکند. استبدادهای فراگیر باستان چون استبداد فرعونیان و استبداد فراگیر کلیسا و نیز استبدادهای فراگیر جدید، نازیسم و استالینیسم و فاشیسم، تصفیههای خونین به خود دیدهاند. در سازمانی که ولایت مطلقه فقیه به وجود آورده است، از آغاز تا امروز، ساز و کار آن جمع را حذف و منشعب کردن است. چرا؟ زیرا تمرکز قدرت در یک شخص (عنکبوت)، از راه خصومتآمیز کردن تضاد، بنا بر این، حذفهای پی در پی، ممکن میشود.
رژیم تکحزبی مدعی میشود که مروج دین یا ایدئولوژی و مجری آنست. بنابراین محتاج مقامی است که قادر به امر و نهی باشد و این امر و نهی، واجب دینی یا ایدئولوژیک تلقی شود. خدا کردن مقام اول حزب واحد، از این ضرورت مایه میگیرد. رژیم تکحزبی بر تضاد بنیاد میگیرد چرا که تضاد بنیاد قدرت است، از این رو، بقای سازمان در گرو اندازه تمرکز قدرت و بزرگ شدن و انباشت آن است. این تمرکز و بزرگ شدن و انباشت است که «رهبر قدر قدرت» را ضرور میکند و او را قانونگذار و فوق قانون می گرداند. بنابراین در قلمروهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، میزان توسعه را به حداقل و میزان تخریب را به حد اکثر می رساند. به سخن دیگر تمایل های زیر، بروز میکنند:
- از میان بردن تمامی زمینه های مشارکت مردم در سرنوشت و جایگزین کردن اصل مشارکت با اصل اطاعت مطلق از رهبری
- نشناختن هیچگونه حق و منزلت برای انسان
- ایجاد تضادهای گوناگون نژادی و قومی و ملی و مذهبی و گروهی
- وابسته کردن قشربندی اجتماعی به قدرت حاکم و تبدیل این قدرت به محور برپائی بنای اجتماعی
- تبعیضها و تشخصهای اجتماعی، نژادی، ملی، قومی، طبقهای، گروهی و خاندانی
- ایجاد رقابتهای تضادآلود حتی در درون حزب حاکم
- اختیار انحصاری قانونگذاری و تفسیر آن
- برقرار کردن انواع سانسورها
- تبدیل حرکت به بنیاد
- تولید و اشاعه انواع فسادها و روش های تخریبی
- رواج خرافه پرستی
- ایجاد باور مطلق به جبر و تولید انواع ترس ها و القاء آنها در جامعه
در دوران معاصر، انواع سازمانهای موازی را در استبداد فاشیستی و استالینیستی و پس از آن رژیمهای توتالیتری که در کشورهای مختلف، از آن جمله کشورهای اسلامی مستقر شدهاند، زیر چشم داشته و داریم. تضادی که بنیاد استبداد تامگرا را تشکیل میدهد، از جمله، در دوگانگی سازمانها تجلی میکند. حزب حاکم علاوه بر به وجودآوردن دیوانسالاری و سازمانهای نظامی و انتظامی، در کنارشان سازمانهای «اطلاعات و امنیت» و «چماقداری» و «شبه نظامی» و «انواع پلیس مخصوص» به وجود می آورد. رژیم تکحزبی، غیر از قشون ها، دارای دیوان سالاری گستردهای است. بهتر است بگوییم در این نوع رژیمها همانطور که «قشون»ها وجود دارند، دیوانسالاری های متعدد نیز وجود دارند. علاوه بر دستگاههای خبرچینی و اشراف، همه مردم را جاسوس یکدیگر گرداندن نیز، روش کار آنها است. متاسفانه، رژیمهای تکحزبی مبتلا به ارگانهای موازی مبتنی بر تفتیش عقیده هستند و در درون و بیرون از مرزهای کشورها، به کار مشغولند: در ایران دوران شاه و نیز در ایران دوران ولایت فقیه نیز، ساواک و واواک بدین کار مشغول بودند و هستند. با این تفاوت که ساواک کار اصلیش یافتن و عقوبت کردن مخالف استبداد پهلوی ها بود و واواک ولایت مطلقه فقیه کارش در یافتن و عقوبت کردن مخالف رژیم نیست؛ کارش نزدیک تر به کار ارگان های تفتیش عقیده در روسیه دوران استالین و آلمان دوران هیتلر است. آن ارگانها نیز میراثخوار دستگاه تفتیش عقیده پاپها در قرون وسطی هستند. کار این ارگانها تنها پی بردن به طرز فکر افراد نبود و هنوز نیز نیست. کار آنها معنای دلخواه دادن به پندار یا گفتار و یا کردار کسی که باید شکار کنند، بود و هست. دولتهای استبدادی بسته و دولتهای استبدادی نیمهبسته نبودند و نیستند که دستگاه واحد مطلقه و موازیساز دارند. افرادی که بسا خود را «دموکرات» میخوانند، تمایل به استبداد فراگیر دارند و این تمایل را اغلب از راه معنی دلخواه خود را به پندار و گفتار و کردار کس یا کسانی، بروز میدهند که میخواهند تخریبش کنند. از این رو، هم شناسائی خاصههای ساختار تکحزبی و هم مبارزه با آن، کاری است که مدام می باید به آن پرداخت.
عباد عموزاد ـ آذر ۱۴۰۲