پانزده فروردین یاد آور روزیست که داس مرگ نابهنگام خرمن عمر قربان شفیقی؛ فرزند جسور و آگاه ملت ترکمن را درو کرد.
قربان شفیقی در بندر ترکمن به دنیا آمده بود. خانوادهاش در زمانی که او هشت ساله بود به علت فشار اقتصادی و نداری مجبور به مهاجرت به گنبد شد. در زمانی که دوم دبیرستان بود مادر عزیزش را از دست داد. نخستین معلم قربان در زندگیاش رنج او و اندوه دیگران بود. او در تلاطم رنج و فشار دردهای ناشی از نابرابریهای اجتماعی و فرهنگی پرورش یافت. او در مکتب رنج، نه گفتن را یاد گرفت و آموخت که در برابر زورمداران باید ایستاد؛ و آموخت که این ایستادگی بدون دانش و آگاهی راه به جایی نمیبرد. او همزمان به کسب دانش از یکسو و کار و فعالیت اجتماعی از سوی دیگر، پرداخت. روح سرکش او با تجارب اجتماعی و آگاهی و دانش درهم آمیخت و از او جان شیفتهای آفرید؛ جانی که با وجدانی بیدار با انسانها و مسایل انسانی برخورد میکرد.
این آزاد مرد ترکمن با متانت و فروتنی بیغلوغش خود دوستان و رفقایش را آرقا صدا می کرد. (آرقا در زبان ترکمنی به معنای برادر، پشتیبان است). او نه تنها در میان دوستان و آشنایانش بلکه در دل بسیاری که حتی او را ندیده بودند نفوذ کرده بود. آرقا واقعا یاور و پشتیبان دوستان و آشنایانش بود. او در حل مشکلات آنان صادقانه و با تمام وجود مایه میگذاشت و اکثراً نیز عاقلانهترین راهحلها را مییافت. او حسرت جوانها و بیخبریهایشان را میخورد، دلتنگ پیرها و حفظ حرمتشان بود، همیشه تلاش میکرد با مردم باشد، و تا پایان عمرش یک ترکمن صادق و بیریا باقی ماند.
روحیۀ جستجوگر آرقا، او را از تعصبات گروهگرایانه دور نگه میداشت. برای آگاهی از اندیشهها و مواضع سیاسی مخالف حتی در جلسات مذهبیها شرکت میکرد و به «حسینیه»ها میرفت و در بحثهای آنان شرکت میکرد، مواضع دیگر گروههای سیاسی را به دقت از نظر میگذراند. این ویژگی او قلم بدستان جمهوری اسلامی را واداشته او را «پیکار»ی تصور نمایند. اما او تمامقد یک فدایی ترکمن بود.
زندگی آرقا کوتاه بود ولی شخصیت او عمیق و دارای ویژگیهایی است که ما نمونههای بسیار معدودی مثل او را درتاریخ ترکمنهای معاصر داریم. او نمونۀ برجستۀ یک انسان مسئول بود که زندگی را در جریان سکون آن نمیجست، آرقا سکون و ایستایی را گندیدگی و مرگ میپنداشت. او در جستجوی دنیایی دیگر، دنیایی بهتر بود. او حماسۀ کوراوغلی و مردانگیها و حتی حیلهگریهای کوراوغلی را دوست میداشت. آرقا انسانها را آنگونه که بودند میدید و احترام میگذاشت. به همین خاطر نیز دوست نداشت به دوستان و رفقایش درس اخلاق دهد. این ویژگی او باعث اعتماد اخلاقی دیگران به او گردید.
در روند مبارزات سیاسی نیز او رهبر سازمانگری بود. مدیریت آرقا در جنبشهای اعتراضی دانشجویان تهران، نقش سازمانگرانهاش در ایجاد هستههای سیاسی مخفی، و متشکل و فعال کردن اکثر ترکمنهای مقیم تهران، به راه انداختن برنامههای شعرخوانی ترکمنی و نقش مؤثر او درپیوند دادن دانشجویان و روشنفکران ترکمن سراسر ایران و بالاخره نقش بیبدیلاش در تدوین و تنظیم برنامههای جنبش ملی ترکمن ها در سال ۵۷ از جمله کارهای این انسان ویژه و برجسته بود.
آرقا به صحرای ترکمن عشق میورزید و جان شیفتۀ اوبرای ساختن صحرایی پر از عشق و آرامش قرار و آرام نداشت. آرقا هیچگونه ظلم و زورگویی را برنمیتابید و برای از بین بردن هر ستمی عزیزترین گوهر وجودش، جان شیرنش را در این راه نهاده بود به طور تصادفی، تصادفی شوربختانه و شوم، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بعد از چندین روز جدال با مرگ در پانزدهم فروردین ۱۳۵۸ روزی که جنگ تحمیلی و سرکوبگرانۀ حکومت اسلامی در گنبد پایان گرفت و کبوتر صلح بر فراز ترکمن صحرا به پرواز درآمد، چشم از جهان فروبست. یاد و خاطرهاش گرامی باد!
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
رحیم اجانلی