در بیست سال گذشته تنها در سه انتخابات رأی دادهام: ۱۳۸۴ (فقط دور اول به مصطفی معین، دور دوم شرکت نکردم)، ۱۳۸۸ (به میرحسین موسوی) و ۱۳۹۲ (به حسن روحانی). دور اول انتخابات اخیر هم رأی ندادم. در سه انتخابات اخیر در زمرهی تحریمیهای فعال بودم و بیانیههایی در تحریم انتخابات امضا کردم.
بیش از ۶۰ درصد عدم شرکت در دور اول انتخابات ریاستجمهوری اخیر پیروزی بزرگی برای منتقدان جمهوری اسلامی بود. تحریم حالا یک گزینهی جدی روی میز سیاست ایران است و میشود حدس زد در آینده نیز چنین خواهد بود. اما اگر عدد تحریمیها قدری بیشتر شده بود حالا سعید جلیلی رییس جمهور بود. در دور دوم بخش قابل توجهی از رأیهای قالیباف پشت سر جلیلی خواهد رفت و خطر انتخاب شدن جلیلی حتی از دور اول جدیتر است. برای اینکه پیروزیِ تحریمِ گسترده تبدیل به تلخی ریاست جمهوری جلیلی نشود، منِ تحریمی پس از تأمل بسیار با اجازهی بزرگترها موقتاً ترک تحریم میکنم و برای دفع خطر جلیلی روز جمعه به پزشکیان رأی خواهم داد (ایزد اگر مدد کند).
رأی من برای اصلاح ساختاری نظام نیست زیرا میدانم که نظام همانا اصلاح(-ِ ساختاری)پذیر نیست. حتی اصلاحات غیر ساختاری هم چندان میسر نیست. تلاش دولت خاتمی برای اصلاح نظام اطلاعاتی (که دست به قتلهای زنجیرهای زده بودند و خودسر هم نبودند) و تلاش دولت روحانی برای جلوگیری از چپاول مؤسسات اعتباریِ تفنگبهدستها (که دست به قتل اقتصادی زده بودند و خودسر هم نبودند) هزینهی بسیاری بر دولتهای خاتمی و روحانی بار کرد و آنها را با بحرانهای حکومتساز بسیاری مواجه ساخت.
تا نظام جمهوری اسلامی پابرجا است وضع را نمیشود از این بهتر کرد اما میشود بسا بدتر کرد. بالای سیاهی بسا رنگها است. به براندازی هم در کوتاه یا میانمدت امیدی نیست. براندازی نه فعلا ممکن است نه فعلا مطلوب. ممکن نبودن آن در چهل و اندی سال گذشته آشکارا ثابت شده است. تا اطلاع ثانوی مطلوب هم نیست، زیرا جریان اصلی مخالفان خارج از کشور (اپوزیسیون)، به ویژه مجاهدین و پهلویطلبها، یا مستقل نیستند، یا دموکرات نیستند یا حقوق بشری نیستند یا هیچ کدام نیستند. رضا پهلوی که دخیل به نتانیاهو و راست افراطی آمریکا بسته و مریم رجوی هم به عربستان، اسراییل و راست افراطی در هر جای دنیا دخیل بسته است. تکچهرههای ملی، مستقل، دموکرات و حقوق بشری بی شک در میان مخالفان وجود دارند و اگر کورسوی امیدی به اپوزیسیون خارج از کشور در آیندهی دور باشد به همینها است، اما این چهرهها هنوز تبدیل به جریان نشدهاند یا در نهایت جریان حاشیهای اند.
«بگذار جلیلی رییس جمهور شود تا نظام را نابود کند». این را با رأی ندادن به هاشمی در دور دوم انتخابات ۱۳۸۴ آزمودیم و حسابی پوچ از کار در آمد. نظام نابود نشد مردم نابود شدند. بلای احمدینژاد و پول سرسامآور نفتی که او به باد داد و قطعنامههایی که به بار آورد هنوز با ما است. راه دیگری باید جست.
«بگذار حکومت، یکدست، دست خود اصولگراها باشد خودشان هم توافق میکنند هم اقتصاد را اصلاح». این را هم با تحریم ریاستجمهوری سه سال پیش آزمودیم و دیدیم که اینکاره نیستند. نه افاِیتیاِف را تصویب کردند نه برجام را احیا. تورم هم سرسامآور بالا رفت. ترمیم رابطه با عربستان هم لرزان و فاقد عوائد اقتصادی از کار در آمد. اینکاره نیستند. حتی عباس عبدی و زیدآبادی که طراح ایدهی «خروج از حاکمیت» بودند از این نظر بازگشتهاند.
آیا انتخاب میان بد و بدتر معقول است؟ آیا استمرار تحریمی که حالا به بیش از شصت درصد رسیده، بهتر نیست؟ پاسخ این است که حتی در دموکراسیهای مستقر دنیا بسا اوقات انتخاب میان بد و بدتر است. همین حالا در انتخابات آمریکا گزینهها میان مردهای متحرک (بایدن) و فردی با اختلال شدید شخصیتی (ترامپ) است. «عاقل آن نیست که خوب را از بد تشخیص دهد. عاقل آن است که بهترین بد را بشناسد» (حدیث منسوب به حضرت امیر). ما به احتمال زیاد دیگربار در آیندهی نزدیک باید به سیاست تحریم باز گردیم تا به حکومت برای تغییر رویّه فشار آوریم اما هیچ شیوهای یکبار برای همیشه نیست. شیوهها اصالت ندارند هدفها اصالت دارند. هدف همانا بهبود وضع ایران است و اگر تحریم در مقطعی سودی به این هدف نرساند بایستی موقتاً کنار گذاشته شود.
بد اندر بدتر در وضع کنونی ریاست جمهوری جلیلی است و بهترین بد همانا دفع جلیلی است. خطر جلیلی جدی است، لولوخرخره نیست. جلیلی را باید از روی مثلث مقتداهای فکری او شناخت: محمدتقی مصباح یزدی، احمد علم الهدی و محمدمهدی میرباقری. سه روحانی افراطی که هر سه تقدیسگر خشونت اند (مصباح یزدی حتی به صراحت و رسماً توجیهگر احیای بردهداری در جهان مدرن بوده است). مثلث مزبور دیگریستیز، تنوعهراس، جنگطلب و پوچدانندهی رأی مردم اند. این جریان وقتی از مردم سخن میگوید منظورش تنها طرفداران خودش است. به تکثر باور ندارد. به گشت ارشاد باور دارد. به فیلترینگ دوقفله باور کرد (طوری فیلتر کنند که نشود بازش کرد)، سرکوب شیوهی آنها است، سرکوب عریان نشد سرکوب پنهان. هر کس که سخن از کارِ کارشناسی و تعامل با دنیا بزند او را «غربگدا» میخوانند و وقتی خودشان از کارِ کارشناسی سخن میگویند منظورشان جلسههای بی خاصیت، پر تعارف و شعاری با اعضای بسیج دانشجویی است، بسیجیانی که در دانشگاه کارشان پروندهسازی برای دانشجویان معترض و سرکوب آنها بوده است و در مقابل، شغل و پول جایزه میگرفتند. جلیلی توهم عقل کل بودن دارد. جلسههای متعدد با بسیجیهای ناکارشناس یا کارشناسان نامرتبط جلیلی را به توهم برنامهنویسی و خبرگی کشانده است. او به دنبال بستن درهای ایران به روی دنیا است. او جنگطلب است. محور مقاومت برای او چیزی در مایههای کرهی شمالیسازی ایران است. با او یک دنیا توهم و یک ایران تورم در انتظار ماست.
پزشکیان چنین توهمهایی ندارد. او وضع را بهتر هم نکند احتمالا بدتر نخواهد کرد. متخصصان کاربلدی دور او هستند. اینکه چقدر از این متخصصان استفاده کند و به چه روشی مشاورههای تخصصی متنوع و احیاناً متضاد را مدیریت کند هنوز مبهم است، اما میشود امید بست که تیم متنوع اما منسجمی از متخصصان را روشمندانه به کار گیرد.
آیا او به قدر کافی شجاع است که با هستهی سخت قدرت تعامل انتقادی کند و تسلیم آنها نشود؟ آیا به قدر کافی صادق است که اگر تعامل انتقادی و مقاومت او به ثمر نرسید با مردم در میان بگذارد؟ این آزمونی بزرگ پیش روی پزشکیان است. باید به او فرصت داد. یک بار دیگر اعتماد میکنیم. شاید این بار جام اعتماد هر بار شکستهی ما بند زده شد.
آیا با شکستن تحریم و رأی به پزشکیان مشروعیت نظام افزون نمیشود؟ حاکمیت حس دوگانهای نسبت به رأی اعتراضی دارد. با دست آن را پس میزند و با پا پیش میکشد. تردیدی نیست که رأی به پزشکیان تا حدودی به سود نظام است. نظام اما مام وطن را در گروگان دارد. باید گروگان زنده بماند تا روزی آزاد شود. ما برای زنده ماندن گروگان رأی میدهیم نه مشروعیتبخشی به گروگانگیر. رأی ما را تأیید نظام میخوانند اما رأی ندادن ما نیز منجر به ریاستجمهوری جلیلی میشود و باز هم تثبیت نظام است. زیرا آنگاه رییسجمهور جلیلی (سعیدِ جمهور) تحریم را ناشی از عملکرد دولتهای اصلاحطلب و میانهرو میداند، آن را به نفع خود تعبیر میکند و کوس پیروزی مینوازد.
در پایان این را هم بگویم که رأی دادن در خارج از کشور یکپا جهاد است. کار چنان بالا گرفته که حالا پلیس لندن برای مزاحمان انتخاباتی پرونده گشوده است. برای رأی دادن باید شورت آهنی پوشید (تا بلایی که پهلویطلبها سر عالیپیام در لندن درآوردند سر آدم نیاید)، زره آهنی به تن کرد، کلاهخود فلزی و گوشخفهکن گذاشت و با خانواده آفتابی نشد. اگر قرار باشد که تحریم به مردهریگ اوباش مجاهد، اراذل پهلویچی و جماعت مستأصلِ جلسهبههمزنِ کمونیست کارگری تبدیل شود در برّندگی دائمیِ چاقوی تحریم تردید باید کرد.