این سئوالی است که بدون پاسخ به آن نمیتوان در بارۀ انتخابات ریاستجمهوری، بهخصوص در دور دوم به تحلیلی درست رسید.
یکی از مسائل مهم که کمتر به آن توجه شده است مسئلۀ جانشینی رهبری است. برای بازیگران و دستاندرکاران حکومتی که اساسش را بر وجود ولایتفقیه بنا نهاده است، مطمئناً جایگاه رهبری و ولیفقیه از اهمیت بسزایی برخوردار است، و در اصل خط مشی و چشمانداز آینده را وی تعیین میکند. پس مهم است چه کسی رهبر آینده باشد.
با توجه به این مقدمۀ کوتاه درمییابیم که مسئلۀ رهبری یکی از کانونیترین موضوعات بین جناحهای مختلف حکومت است که تا بهحال به اختلافات بین آنها دامن زده است ، جبهۀ پایداری که اساس تفکراتش بر مبنای آرای روحانیون سنتگرا و واپسگرا همچون مصباح یزدی بوده است، سعی دارد بعد از فوت خامنهای فردی را برگزیند که بتواند دیدگاههای مصباح و جناح افراطگرای شیعی را دنبال کند. اکنون روحانیونی مانند نکونام و نبوی و رسایی و .. حامل آن اندیشهها در این جناح هستند ، جبهۀ پایداری در دو انتخابات گذشتۀ مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی با تکیه بر سازماندهیای که از قبل انجام داده بود توانست نیروهای میانهرو اصولگرا را کنار زده و اکثریت را در هردو این مجالس ازآن خود کند. تنها قوۀ مجریه مانده است که بعد از مرگ رئیسی هنوز موفق به تسخیر آن نشدهاند، آنان میکوشند با تصرف این رکن نظام تمام چالشهای احتمالی آینده را به نفع خود خنثی سازند.
قوۀ مجریه و دولت که اجرای سیاستها و امور جاری را بر عهده دارد تنها به هیئت وزیران و در راس آن رئیسجمهور محدود نیست. این قوه از گستردگی بسیار زیادی نسبت به سایر قوا برخوردار است. تمام نهادها و سازمانهای اجرایی همه جزیی از دولت محسوب میشوند، ادارات مختلف بیشترین کارمندان و بیشترین رابطۀ مستقیم را با مردم دارند. اگر این نهادها و سازمانها تحت کنترل قرار نگیرند، چه بسا به کانون مبارزه علیه رژیم تبدیل بشوند. معلمان و پرستاران و بازنشستگان و دانشگاهها و همۀ کارمندان میتوانند در انعکاس مخالفت و نارضایتی سهمی عظیم داشته باشند. یادمان نرود که هنگام هر انقلابی اعتراض و اعتصابات این قشر است که میتواند کمر حکومت را بشکند؛ پس باید تحت کنترل قرار بگیرد.
از این روست که جبهۀ پایداری میکوشد با تسخیر دولت، تسلط خود را بر تمام ادارات و نهادهای دولتی اعمال کرده تا بتواند از چالش احتمالی در آینده جلو گیری کند؛ به ویژه قدرت اقتصادی و نهادهای اقتصادی دولت بسیار مهماند. از فروش نفت گرفته تا مالیات و بیمه و … همه در اختیار دولت است و هرجریانی بتواند دولت را بگیرد در اصل نهادهای اقتصادیاش را که میتواند هزینههای سیاستها را تامین کند نیز در اختیار خواهد گرفت. تسلط بر دولت یک امر حیاتی برای آنها در انتخاب رهبر آینده است. جبهۀ پایداری که جریانی سازمانیافته و کاملا امنیتی است توانسته طی این مدت دو رکن اساسی یعنی مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان را به تصرف خود در آورد. گرچه قوۀ قضاییه هم به نوعی تحت هدایت آنهاست.
این جبهه با ارتباطات وسیعی که با سران افراطی سپاه دارد، میتوان گفت نیروی نظامی خاص خود را نیز داراست. تمام مراکز بسیج که در انتخابات به این جبهه کمک کردند تحت کنترل این جریان هستند. جبهۀ پایداری تنها قوۀ مجریه را هنوز نتوانسته تسخیر کند. از اینروست که هرچه بیشتر باید با این جریان خطر ناک که به طور صریح در برنامهها و کتب و نظریاتشان از خلافت اسلامی به جای جمهوری حرف میزنند، به مقابله برخاست.
این جریان افراطی که اعتقادی به روابط بینالمللی ندارد و همچنان خود را در جایگاه ستیز با غرب و فرهنگ آن میداند میکوشد دیواری به دور کشور کشیده تا بتوانند به زعم خودشان با دستیابی به سلاح هستهای جزو قدرتهای جهان برای بسط اسلام شیعی باشند. آنها آخرالزمانی فکر میکنند. این دیدگاه، خود را در جنگ با کفر جهانی تعریف میکند و از هر نوع پیامد مخرب برای کشور ابا ندارد.
وظیفۀ ماست در این مقطع زمانی با این جریان خطرناک به مقابله برخیزیم. با شرکت در دور دوم انتخابات و رای به پزشکیان که مخالف افراطگرایی است بکوشیم نگذاریم کشور به راه خطرناکی بیفتد که مطمئناً فلاکت و بدبختی بیشتر را در تمام زمینهها به ارمغان خواهد آورد .