«امر وحشتناک را باید برجسته کنیم و متعهد شویم که مانع بازتولید وحشت شویم» (جودیت اشکلار)
روند رقابتهای انتخاباتی حاوی نکات و درسهای مهمی دربارۀ سیاستورزی در ایران است. این روند برای تجربهاندوزی نیازمند بحث و بررسی همهجانبه است.
هرچه ازفضای انتخاباتی فاصله بگیریم بهتر میتوانیم به داوری و قضاوت کنش سیاسی انتخاباتی خود بپردازیم .یکی از مواردی که مورد توجه تحلیلگران سیاسی قرا گرفته است منطق حضور یا عدم حضور آن بخش از تحولخواهانی است که در دورۀ اول، انتخابات را تحریم و در مرحلۀ بعد به پزشکیان رای دادند .این دسته در مرحلۀ اول که هنوز سمت وسوی مهندسی انتخابات اشکار نشده بود، دست به تحریم زدند ومتعقد بودند تحریم یک کنش سیاسی است که به منش مقاومت تعلق دارد. در صورتیکه شرکت در انتخابات را کامبخشی رژیم و به نوعی پاس گل به آن میدانستند .
با این استدلال مشارکت کمتر از ۴۰درصد مردم را یک پیروزی برای خود و ناکامی برای هر دوجناح حاکمیت تلقی کردند .بعد از فروکش کردن جنبش مهسا این پیروزی کام جامعه را شیرین وامیدافزا نمود. در گام بعدی صفآرایی نیروها شکل دیگری پیدا کرد و شرایط و موقعیت به تحلیل تازه نیاز داشت؛ بخشی از تحولخواهان که مرحلۀ اول را تحریم کرده بودند با پرسش سختی مواجه بودند: تحریم یا مشارکت؟
بخشی از چپها و جمهوریخواهان تحولخواه طبق معمول و عادت همیشگی با یک بیانیه انتخابات را تحریم، و به زعم خود رفع تکلیف کردند. این شیوۀ برخورد با مسائل پیچیدۀ سیاسی جامعه پیامدش انزوای هرچه بیشتر این جریانها است. این نگاه برای سیاستورزی کافی نیست، ما بایستی مورد به مورد با موضوع سیاسی درگیر شویم در تئوریهای گذار برخلاف تئوریهای کلاسیک انقلاب، امرسیاسی یک پدیدۀ ذاتی نیست، زمانمند و مکانمند است. عصر تئوریهای کلی به سر امده است. تجربه نشان داده است انتخابات در جمهوری اسلامی در هر دوره به برخورد مشخص نیاز دارد ویکبار برای همیشه شرکت یا تحریم پاسخگوی موقعیت نیست. مرحلۀ دوم انتخابات به تحلیل جدیدی نیاز داشت.
شرکت در مرحلۀ دوم انتخابات مستلزم پاسخ به سه پرسش کانونی بود:
۱- آیا شرکت در انتخابات گذر از جنبش «زن، زندگی، آزادی» است؟
۲- شرکت یا تحریم، کدامیک در خدمت خروج از فروبستگی کنونی است؟
۳- آیا شرکت در مرحلۀ دوم انتخابات اسیر شدن در پروپاگاندای اصلاحطلبان دردوگانهسازی بد و بدتر و ترس از جریان جلیلی نیست؟
برای اینکه مطلب طولانی نباشد، دو مورد اول و دوم را به بعد موکول میکنم و در فرصت دیگر به آنها خواهم پرداخت. در این نوشته به اختصار به مورد سوم میپردازم .دو گرایش از دو منظر مختلف، شرکت در مرحلۀ دوم انتخابات را نقد کرده اند: ۱-اپوزیسیون راست افراطی و ۲-بخشی از گذارطلبان جمهوریخواه و چپ.
در اینجا نیاز نمیبینم به موضع سیاسی جریان راست افراطی بپردازم زیرا مسئلۀ اصلی آنان سیاستورزی نبوده و هیچچیزی به جز رسیدن به قدرت آنها را راضی نمیکند. رسیدن به قدرت به هر قیمت هدف آنان است. موضوع این نوشته بیشتر پاسخ به جریانات سیاسی مترقی و تحولخواه است.
منتقدان به مشارکت در مرحلۀ دوم انتخابات عمدتاً بر این نظر بودند که نباید اسیر دوگانۀ جعلی بد و بدتر اصلاحطلبان قرار گرفت واز ترس جلیلیِ لولو به پزشکیان رای داد .
موضوع ترس مسئلۀ کانونی هر دو جریان تحولخواه بود.
ترس واقعی یا ساختگی؟
ترس در فلسفۀ سیاسی
ترس یکی از انگیزههای قوی برای کنشهای سیاسی و محرک عمل وکنشگری است. اغلب نظریهپردازان سیاسی از دونوع ترس سخن گفتهاند: “ترس قادرکننده” و”ترس بازدارنده”.
ترس بازدارنده ترسی است که انسان را دچار عدم یقین و اطمینان کرده و ناگزیر باعث تضعیف و سستی روح میشود و اراده را دچار تزلزل و مقدمات بندگی آدمها را فراهم میکند. بنابراین نه تنها موجب سلب آزادی گشته، بلکه باعث میشود انسان با رضایت و میل خودخواسته، خود و خویشتن خود را وانهد .اغلب نظامهای دیکتاتوری بهطور نظاممند به این ترس دامن میزنند.
نوع دیگر از ترس قادرکننده و احیاکننده است .این ترس در نوع خود شکلی خاصی از ناخرسندی و دلنگرانی است. تشویش و دغدغۀ ذهن است از شر و مصیبتی که میتواند در آینده بر سرمان بیاید. این ترس هشداردهنده است تا آدمی متوجه موانع پیش روی خود باشد و چارهاندیشی کند. به قول برخی از متفکران بدون ترس هیچ “خودی” باقی نمیماند که خود را آزاد کند. انها استدلال میکنند که ترس شرط لازم برای خودباشی انسان است به عبارت دیگر، ترس انتظار یا ظن بردن به چیزی است که احتمالاً در آینده برایمان اتفاق خواهد افتاد و با خود درد و رنج خواهد آورد. این ترس موجب زبونی و ناامیدی نیست بلکه هشداردهنده و برانگیزاننده است .
در امرسیاسی ترس لازم و ضروری است تا خطرها را جدی بگیریم .اگر در انقلاب بهمن ۵۷ از بازتولید استبداد به شکل دیگر، میترسیدیم شاید راه دیگری میرفتیم.
در جامعۀ پیچیدۀ امروز ما باید بترسیم از اتفاقاتی که در منطقۀ ما میگذرد، از برخی شعارهایی که در خیابانها میشنویم؛ شعارهایی از قبیل «ایران که شاه ندارد حساب کتاب ندارد»، «رضاه شاه روحت شاد» و نیز از حکومتی که در سایه شکل گرفته و هستی مارا قربانی توهمات خود ساخته است.. در گذار به دمکراسی شکل گذار یک موضوع حیاتی است و آیندۀ دمکراسی بستگی تام دارد به شیوۀ گذار. در این راه مدام باید مواظب امر وحشتزا و ترسناک باشیم و آنها را برجسته کنیم تا جامعه اگاه و هوشیار باشد. استبداد در ایران مار هزارسر است که هرآن ممکن است به شکلهای مختلف خود را بازتولید کند.
انگیزۀ شرکت در مرحلۀ دوم انتخابات دفع شرِ یک جریان به غایت ارتجاعی و خطرناک بود که مثل سرطان در جامعه ریشه دوانده است .ترس از جریان جلیلی و میرباقری و جریان آکادمی، واقعی است. این جریان با اینکه در تمام عرصههای قدرت حضور دارند و آرامآرام همۀ عرصهها را به تسخیر خود درآوردهاند ولی در جامعه دیده نمیشوند . پیروزی پزشکیان این جریان خطرناک را از سایه به درآورد وچهرهاش را آشکار کرد. امروز در هر کوی و برزن بحث از میرباقری وخیانتهای جریان جلیلی است.
تحولخواهان آگاهاند و میدانند که بحرانهای این نظام ساختاری است و کمترین امید به تغییر هرچند اندک در این نظام را ندارند ولی شرکت در انتخابات را در راستای آگاهیبخشی به جامعه و برجسته کردن امر وحشتناک و ترسناکی که موجودیت جامعه را تهدید میکند توصیه کردند.