این روزها در بارۀ جبهۀ پایداری و نقش افرادی مانند جلیلی و میرباقری و … مطالب زیاد و مهمی منتشر میشوند که به نوعی در شناخت این فرقه و نوع نگاه آنها به مسایل مختلف و همچنین دیدگاهها و اهدافشان بسیار مفید بوده است. انتخابات اخیر اگر هیچ دستاورد یا پیامدی نداشته باشد، حداقل در به سطح آوردن موضوع جبهۀ پایداری وبررسی خطرات آن برای کشور مفید بوده است.
یکی از دلایل مهم در شرکت کثیری از مردم و بهویژه مرددان در دور دوم انتخابات همین به سطح آمدن موضوع جبهۀ پایداری و هراس از قدرت یافتن بیشتر این فرقه و دسترسی آنها به دولت و امکانات و منابع مالی و انسانی آن بود که موجب شد با رای به پزشکیان آنها را در این فقره ناکام کند.
جریانات مختلف و بهویژه کسانی که بر تحریم انتخابات اصرار داشتند، موضوع جبهۀ پایداری را نوعی هراسافکنی از طرف اصلاحطلبان برای جلب مشارکت مردم و پیروزی نامزد آنان میدانستند و میدانند .آنها همچنان تمام جناحهای درون حکومت را یکسان قلمداد کرده و میکوشند همۀ روند انتخابات را موکول به مهندسی راس قدرت و خواستۀ وی نمایند. آنها اختلافات درون حکومت را ناشی از رقابتهای جناحهای مختلف حکومتی برای داشتن دست بالا در قدرت دانسته و آنها را نوعی بازی دادن مردم تلقی میکنند و این در حالی است که حتی تا پیش از انتخابات و به رو آمدن مسئلۀ جبهۀ پایداری شناخت چندانی از آن نداشته و بیش از پرداختن به جناحهای مختلف درون حکومتی توجهشان عمدتا به سمت رهبری و اقدامات او متمرکز بود. ولی با روشن شدن ابعاد مختلف ایدئولوژی و نظری این جبهه، بهویژه بعد از انتخابات اینجا و آنجا میبینیم که بعضی به تحلیل وضعیت و اهداف آنان میپردازند که البته آنها که همچنان تحریم انتخابات را روش سیاسی خود قرار داده بودند سعی میکنند تا حد زیادی خطر آنها را تقلیل داده و نقش آنچنانی برای این نیرو در مسائل سیاسی و مملکتداری قائل نباشند و همچنان موقعیت ولیفقیه را ارجح بدانند.
بعضی دیگر با پذیرش نقش آنها بهویژه در یکدستسازی حکومت و ایجاد مشکلات فراوان بهویژه در اقتصاد و بروز تحریم ها آنها را دست نشاندگان رهبری و چماق وی برای سرکوب جریانات ترقیخواه و حتی اصلاحطلب میدانند و نهایتا اینگونه نتیجه میگیرند که خطر آنها همان خطر ولیفقیه است و تنها با حذف ولایتفقیه میتوان این جریان را نیز مضمحل کرد. در هردو این نظرات نکات درستی وجود دارد ولی در نتیجهگیری موضوع و بهویژه نقش این جریان در آینده و بعد از وفات رهبری چیزی نمی گویند. شکی نیست که همۀ باندهای تشکیل شده در درون حکومت و قدرتهای مافیایی که توانستهاند کنترل منابع اقتصادی و روند سیاسی را بهدست بگیرند و از مزایای آن بهرهمند شوند بدون رضایت و حتی تقویت آنان توسط رهبری امکانپذیر نبوده است.
زمانی که آقای خامنهای توانست با کمک جریان محافظهکار و در راس آن رفسنجانی به صندلی رهبری تکیه زند با چالشهای عدیدهای روبرو بود. او سعی کرد جریانات انحرافی را که حتی در چارچوب ایدیولوژیک انقلابی خمینی و حامیانش نمیگنجیدند، به سمت خود کشانده و با نادیده گرفتن تفکرات و دیدگاههای آنها برای از میدان بدر کردن جریانات و افرادی که احساس میکرد سد راه او در تحکیم قدرتش و مطلقه بودن آن قرار دارند بهکار گیرد و آنها را تقویت نماید، گرچه خامنهای بهوجود آورندۀ این جریان نبود ولی عامل مهمی در قدرتگیری و تقویت آن در حکومت بود که احساس میکرد میتواند توسط آنها همچنان قدرت را حفظ کرده و یکهتاز میدان سیاست و تصمیمگیریهای حاکمیت باشد.
پس تا اینجا نمیتوان نقش رهبری را در تشدید قدرت باندها و جناحهای مختلف بهویژه جناحهای واپسگراتر نادیده گرفت. ولی مسئله مهمی که همواره وجود داشته است ایجاد دوگانهها و توازن قدرت بین جناحهای مختلف در حکومت و استفادۀ وی از اختلافات بین آنها برای تحکیم قدرت خود و حتی بعد از خود بوده است. با تحولاتی که طی یک دهۀ اخیر و بهویژه سه سال گذشته که دولت رئیسی با کمک جبهۀ پایداری و عناصر آن در دولت پیش آمد. راس قدرت با دو معضل و بهتر بگوییم بحران شدید روبرو گردید که بیش از پیش میتوانست پایههای قدرت او را متزلزل نماید. اول رویگردانی مردم از حکومت به شکل بیسابقه که خود را در خیزشهای متعدد نشان داد و دوم عدم کارایی دولت یکدست در حل بحرانهای عدیده مثل بحران اقتصادی، سیاست خارجی، بحرانهای فرهنگی مانند حجاب و .. او را مجبور به نوعی تجدیدنظر نسبت به جناحهای مختلف نمود. بهویژه اینکه در انتخابات خبرگان و مجلس شورای اسلامی جناح میانهرو کاملا به عقب رانده شد و تسلط جریان جبهۀ پایداری و عناصر منتسب به آن هم در مجلس شورای اسلامی و هم خبرگان تا حد زیادی او را نگران کرده بود. بهویژه تسلط پایداری بر خبرگان که میتواند بطور جدی مسئلۀ جانشینی و خواست رهبری از آنرا به چالش بکشد، مهمتر از مجلس شورای اسلامی بود که میتواند همواره باحکم حکومتی آنرا تحت کنترل داشته باشد. امری که در مورد مجلس خبرگان وجود ندارد و طبق قانون اساسی خبرگان ناظر بر اعمال رهبری و همچنین تعیین کنندۀ جانشین وی است.
بدون شک تسلط جبهۀ پایداری بر دولت نیز یک قدم دیگر آنها را برای رسیدن به اهدافشان جلو میانداخت. برای راس قدرت شکست جناح میانهرو در انتخابات اسفندماه که شرح آن رفت بسیار مهم و هشداردهنده بود ، از طرفی حکومت با مخالفت شدید مردم روبرو بود و از طرف دیگر توازن قدرت به نفع جبهۀ پایداری به هم خورده بود این امر میتوانست قدرت رهبری را به چالش کشیده و هرچه بیشتر کنترل ضعیف شدۀ او را بر اوضاع ضعیفتر نماید. برخوردهای متعدد و مطالبی که از سوی جناحهای مختلف درون حکومت در افشای اقدامات پایداریها، با وجودیکه ظاهرا در یک جبهه بودند، شهادت میدهد که حتی دولت رئیسی را بهنوعی زیر ضرب داشتند تا هرچه بیشتر بتوانند با نشان دادن ناکار آمدی آن، دولت خود را برای انتخابات آینده تجهیز و قدرت دولت را هم بهدست گیرند.
با بروز حادثه مرگ رئیسی (که هنوز در پردۀ ابهام است) حکومت و راس قدرت با اتفاقی غیرمترقبه روبرو شد که وضعیت جدیدی را بهوجود آورد. بهویژه اینکه در انتخابات اسفندماه شاهد شکست میانهروها از جریان افراطگرا و جبهۀ پایداری بود و این امر میتوانست در انتخابات ریاست جمهوری نیز تکرار شود. شقاق بین این دو جناح در حکومت و عدم کنترل رهبری برآن و همچنین عدم توفیق در جلو گیری از تشدید اختلاف بین آنها موجب شد که سعی کنند با وارد کردن شخصی ثالث مانند پزشکیان که جزو نیروهایی است که میتوان او را هم اصولگرا و هم اصلاحطلب ارزیابی کرد، زمینههای مشارکت هرچه بیشتر مردم را در انتخابات و همچنین ایجاد وفاق بین دو جناح اصلی حکومت را فراهم کرده و بدینوسیله با انتخاب دولتی اصولگرا و میانهرو مانند قالیباف به ایجاد توازن بکوشد.
آنچه که آنها فکر نمیکردند روی دهد این بود که مردم نسبت به پزشکیان رغبت نشان داده و بتوانند او را بالاتر از دو نامزد دیگر قرار دهند. حکومت و راس قدرت میاندیشید که تجربۀ سال ۱۴۰۰ که همتی توسط اصلاحطلبان معرفی شد و توفیقی نیافت، اینبار هم تکرار خواهد شد. آنها فکر میکردند بهدلیل نفرتی که مردم از اصلاحطلبان دارند قطعا پزشکیان در دور اول حذف میگردد و رقابت بین دو جناح اصلی انجام میگیرد که میتوان با نوعی دخالت سمت آنرا بهسوی جناح میانهرو و قالیباف چرخاند. و براساس همین دیدگاه هم بود که خود نامزدها ریسک را پذیرفتند و چون فکر میکردند رقابت اصلی بین همان جریانهای اصولگرا خواهد بود به ائتلاف تن ندادند و هیچکدام حاضر به ترک صحنۀ انتخابات نشد. حتی جلیلی توصیه کرد که همچنان قالیباف بماند (شاید در توهم شکست سخت دیگری بر او با تسخیر دولت بود).
ولی مردم تمام معادلات را بر هم زدند. آنها نشان دادند تنفرشان از فساد قالیباف بسیار بیشتر از اصلاحطلبان است. همین امر موجب شد که قالیباف در همان دور اول حذف گردد و اختلافات بین آنها بیش از پیش تشدید گردید. حملات ستادهایشان بعد از دور اول علیه یکدیگر به حدی بود که حتی برخلاف توصیۀ قالیباف بسیاری از ستادهایش علنا رای به پزشکیان را اتخاذ کردند.
با از گود خارج شدن قالیباف که بهنوعی شکست رهبری نیز در دور اول بود، او در سر یک دوراهی قرار گرفت. اگر از پزشکیان حمایت میکرد بیش از پیش شائبۀ مهندسی شدن انتخابات در این مرحله قوت میگرفت و چه بسا باعث کاهش بیشتر مشارکت میگردید بهویژه اینکه مرددان منتظر نتیجۀ دور اول بودند. اگر بهدنبال این بود که جلیلی انتخاب شود، خطر تسخیر دولت و قدرت گرفتن بیشتر این فرقه مطرح میشد که میتوانست تمام بر نامههای رهبریرا برای جانشینی بر هم زند.
عدهای را نظر بر این است که پزشکیان و انتخاب وی خواست رهبری بوده است چرا که خطر جبهۀ پایداری را بیش از پزشکیان و اصلاحطلبان ضعیف شده میداند. ولی من فکر میکنم این تحلیل درست نیست. ممکن است پزشکیان در این مقطع بتواند به سود رهبری عمل کند ولی این را باید دانست که سیستم ماهیتاً با اصلاحات و تفکر اصلاحی بهویژه در حوزه تغییرات ساختاری هیچ سنخیتی ندارد. تمام کشمکشهای بیست سال اخیر را که نگاه کنیم همه علیه جریان اصلاحات بوده و بهنوعی حمایت از افراطگرایان و گذار به دولت یکدست افراطگرا. من فکر میکنم تمام همت حکومت و راس قدرت بر بعد از انتخاب رییس جمهور قرار گرفته است. رهبری سعی میکرد در جریان انتخابات خود را کنار کشیده و حتی اگر هم صحبتی میکرد (مثل سخنرانی عید غدیر) در جهت تقویت اصولگراها و تضعیف ستاد پزشکیان بود.
ریسکی که حکومت انجام داد و فکر میکرد که با اتخاذ این روش میتواند هم مشارکت را بالا ببرد و هم یک جناح اصولگرای میانه را بار دیگر بر سر دولت بگمارد باعث شکستش در هردو مورد شد. از طرفی با کمترین میزان مشارکت نسبت به ادوار مختلف انتخابات ریاست جمهوری،در ادوار مختلف ریاست جمهوری روبرو شد و از طرف دیگر نامزد نیرویی انتخاب شد که سالها کوشیده شده بود آنها را از قدرت بینصیب کنند.
اکنون حکومت سعی دارد با فشار، دولت آیندۀ پزشکیان را به جایی ببرد که خود میخواهد. راس قدرت تا حدی خیالش از جبهۀ پایداری و دستیابی آنها به دولت راحت شده است ولی این به معنی نداشتن چالش با دولت جدید نیست. از همان روز اول اعلام نتایج انتخابات، حملات از سوی افراطگرایان و جناحهایی که در انتخابات شکست خورده بودند شروع شد. اصولگرایان میانهرو که دل خوشی از جبهۀ پایداری ندارند سعی میکنند خود را به دولت جدید نزدیک کرده و بتوانند در آن نقش داشته باشند. سعی رهبری نیز بر این موضوع قرار گرفته است. او تلاش میکند بعد از شکست قالیباف و دولتی میانهرو که بتواند افسار جبهۀ پایداری را بکشد هرچه بیشتر دولت پزشکیان را به سمت میانهروهای اصولگرا سوق دهد ،او علناً در سخنرانی با نمایندگان مجلس با حضور پزشکیان، به مجلس که افراطگرایان در آن دست بالا را دارند، توصیه کرد با رییس جمهور جدید همکاری کنند و در کنار آن مخالفت او با گفتههای بعضی افراد ستاد پزشکیان مانند ظریف در بارۀ سیاست خارجی و قانون اقدام راهبردی، مجلس را به چالش کشید . تلاش وی تقویت نقش اصولگرایان میانهرو در دولت است که میتواند تا حد زیادی خلاء قدرت آنها را در مجلس پر کرده و توازن را در حکومت بین این دوجناح برقرار کند .
از سوی دیگر جریانات افراطی همچنان تلاش میکنند که بتوانند از اهرم مجلس برای فشار آوردن به پزشکیان و دولتش استفاده کنند ، هفتههای آینده و مجادله بر سر معرفی وزرا پردههای دیگری از این کشمکش را نشان خواهد داد.
برای ما بهعنوان نیروهای چپ که در انتخابات و بهویژه در مرحلۀ دوم آن با رویکرد مقابله با افراطگرایان و خطراتی که میتوانست از طرف آنها برای ملت و کشور ایجاد شود انتخاب دولت جدید تنها گزینۀ عملی برای جلوگیری از وخیمتر شدن اوضاع بوده است. اینکه اصلاحطلبان با چه هدف و انگیزهای بهدنبال پزشکیان راه افتادند هیچ ارتباطی با موضع ما که همچنان جنبشهای اجتماعی را عامل اصلی در عقب راندن حکومت میدانیم ندارد. ما همچنان بهعنوان مخالفان حکومت عمل خواهیم کرد. ما از یک اصل مهم در مبارزات سیاسی استفاده کرده و آن را بهکار گرفتیم. ما اختلافات درون حکومت را برخلاف دیدگاههای تاریخگذشته و همساننگر جریانات طرفدار تحریم انتخابات بسیار جدی تلقی کرده و سعی کردیم از آن به عنوان ابزاری جهت عقب راندن بیشتر حکومت و جریانات افراطگرا که با نزدیک شدن به زمان مرگ رهبری بهطرز بیسابقهای خود را سازماندهی و آماده کردهاند تا بتوانند همۀ قدرت را بهدست بگیرند و جامعه و کشور را به سمت آن اهدافی که از پیش تعیین کرده و در دیدگاههای بغایت ارتجاعی آنها منعکس شده است ببرند، استفاده بردیم.
برای ما خطر جریان جبهۀ پایداری اهمیت بسیار داشته و آنرا نادیده نمیگیریم و میدانیم که اثرات و نقش این جبهه در شرایط کنونی و آینده تا چه حد مخرب و خطرناک است. آنها طی بیست سال اخیر توانستهاند باکمک و حمایت راس قدرت که اکنون خود در هراس از قدرت یافتن بیشتر آنها برای بعد از خود است به مناصب مهمی در قدرت دست یافته و از امکانات مالی و منابع کشور در جهت تقوبت خود و تشکیلات پیچیده شان استفاده کنند. آنها در بخش بزرگی از نیروهای نظامی و امنیتی نفوذ داشته و میتوان گفت بسیج را هم در اختیار خود گرفتهاند. ما با یک قدرت سیستماتیک و سازمانی روبرو هستیم که اگر نیروی مردم در مقابل آنها قرار نگیرد میتوانند بهراحتی همۀ کشور را بلعیده و در راستای تفکرات آخرالزمانی خود بکار گیرند.
سادهنگری بخشی از اپوزیسیون که میکوشد دیدگاه ما را به هراسافکنی از این جریان خطرناک تقلیل داده و بهنوعی بر ما برچسب اصلاحطلبی بزنند، نمی تواند تغییری در بینش ما نسبت به خطر واقعی این جریان بدهد. ما تنها در پلۀ اول سعی کردیم که نگذاریم این جریان کنترل دولت و قوۀ مجریه را بهعنوان بزرگترین و تاثیرگذارترین قوه هم از نظر مالی و هم نیروی انسانی به کنترل خود درآورد.
در مقالهای تحت عنوان چرا جبهۀ پایداری میکوشد قوۀ مجریه را تسخیر کند. اهمیت قوۀ مجریه و دولت را شرح داده و گفتیم دولت که شامل تمام کارمندان و کارگزاران و نیروهای انسانی و … است، بزرگترین نیروی مخالف میتواند باشد که در موقع حساس جلو اقدامات جناحها را بگیرد. همچنین توسط این قوه سیاستهای مختلف توسط جناحها اجرایی شده و میتواند جامعهرا به جایی که میخواهد ببرد. تمام قدرت اقتصادی و فرهنگی و آموزشی و .. در اختیار قوۀ مجریه است. دولتی یاغی اگر بر سر کار بیاید بهراحتی حتی میتواند قوانین را زیر پا گذاشته و تسلط خود را بر دو قوۀ دیگر نیز اعمال کند.
پس دوستانی که همچنان با دیدگاه انتقادی و به دور از واقعیت و شناخت کامل از جبهۀ پایداری ما را متهم به همراهی با حکومت و تقویت آن میکنند باید بدانند که ما چه جزو تحربمکنندگان بودیم و چه اکنون که سعی کردیم دولت افراطی را از دستیابی به قدرت ممانعت کنیم، در اهداف استراتژیک خود هیچ تغییری نداده و همچنان میکوشیم با فشار تودههای مردم و تقویت و گسترش جنبشهای اجتماعی و سیاسی هرچه بیشتر حکومت را به عقبنشینی وادار کرده و از شکافها و اختلافات درون حکومت بهره برده تا بهتدریج بتوانیم فضای مسدود شدۀ سیاسی را باز کرده و از شدت سرکوبها کاسته، جامعه مدنی و نهاد های آنرا تقویت نموده و به اعتراضات و مبارزۀ مسالمتآمیز دامن بزنیم.
ما سعی کردیم از ریسک حکومت برای بهکار گیری نیرویی میانه با گرایشات اصلاحطلبی کمال استفاده را برده و در عقب راندن جبهۀ پایداری به تسخیر دولت بکوشیم. مردمما طی سالها با تجربۀ عینی اثرات و نقش جریانات افراطگرا را با پوست و گوشت خود احساس کردهاند.
مردم ما از قدرت گرفتن بیشتر جبهۀ پایداری نگران بودند و میدانستند در این صورت وضعیتی بهمراتب بدتر و سختتر بر زندگیشان اعمال خواهد شد. پس با تصمیمی مسئولانه بدون توجه به هیاهوهایی که عدهای برانداز و سلطنتطلب و جریانهایی با تحلیلهای کلیشهای و … به مسئولیت اجتماعی خود عمل کردند. ما هم در کنار مردم، از هر اقدامی که بتواند فشار بر آنان را کمتر کند استقبال می کنیم. ما همچنان در صحنه باقی خواهیم ماند و اگر پزشکیان بتواند وعده هایش را حتی تا حد کمترین آنها عملی کند حمایت میکنیم و در مقابل عدم کارایی وی در برآورده کردن خواستههای مردم و وعدههایش خواهیم ایستاد.
ما همچنان اعتراضات اجتماعی را عنصر اصلی مبارزه دانسته و سعی میکنیم با دیگر فعالان سیاسی در سازمان دادن آنها بهشکل مسالمتآمیز همکاری نماییم. ما هیچ انتظاری از پزشکیان در شقالقمر کردن و تغییرات اساسی نداریم. انتخاب وی تنها برای ما به معنی دفع شر قلمداد میشود و بس.