رویزیونیسم برنشتاین؛ از مارکس و انگلس، تا کانت و دورینگ.
ادوارد برنشتاین (۱۹۳۲-۱۸۵۰.م)، سیاستمدار یهودی تبار آلمانی، سوسیال دمکرات، ژورنالیست، ناشر، تئوریسین سوسیالیستی، به مدت ۴۲ سال پایه گذار و نماینده رویزیونیسم و اپورتونیسم بینالمللی از سال ۱۸۹۰ میلادی بود. او در سال ۱۸۸۰ همراه بابل؛ رهبر کارگری، به دیدار مارکس و انگلس رفت، و میان سالهای ۱۸۹۰-۱۸۷۰ در موضوعات سیاسی و مبارزه طبقاتی دارای مواضع مارکسیستی بود ولی بعد زیر تاثیر نظرات رفرمیستی انجمن فابیان انگلیس و روشنفکران بورژوایی مانند کانت و دورینگ و محفل نوکانتی ها قرار گرفت. در سال ۱۸۹۶ میلادی برنشتاین با کمک محفل نوکانتی های آلمان، حمله و نقد اپورتونیستی خود علیه مارکسیسم و سوسیالیسم علمی را آغاز کرد و مدعی شد که در میدان دمکراسی بورژوایی، تغییرات سوسیالیستی در جامعه نیز ممکن است.
معروف ترین اعتراف و شعار برنشتین این بود که میگفت: سوسیالیسم هدف نیست بلکه یک راه و جنبش مداوم است! او زیر شعار: بازگشت به کانت!، قصدش تجدید نظر در تئوری و مکتب مارکسیسم بود. برنشتاین تئوری مارکسیستی مبارزه طبقاتی را بشکل اپورتونیستی تبدیل به آشتی طبقاتی نمود و بجای تسخیر دولت بورژوایی، اصلاحات اجتماعی را در چهارچوب دمکراسیی بورژوایی پیشنهاد نمود، و ماتریالیسم تاریخی مارکس را با فلسفه التقاطی نوکانتی در زمینههای: ایده آل-واقعیت، جبر-واقعیت، و مبارزه با دیالکتیک ماتریالیستی، پاسخ داد، و بجای تضاد طبقاتی عینی در جامعه بورژوایی، تضاد میان منافع شخصی و منافع جمعی را مطرح کرد و مدعی شد میتوان از طریق راه حل مدیریت قدرت اقتصادی، آنرا اصلاح نمود. ۱۰ اثر مهم او تا سال ۱۹۰۱ در طی ۳۲ سال فعالیت عملی و نظری عبارتند از: مشکلات سوسیالیسم، مقدمات سوسیالیسم و وظایف سوسیال دمکراتها، چگونه سوسیالیسم علمی ممکن است؟، لحظههای رئالیستی و ایدئولوژیک در سوسیالیسم، مبارزه سوسیال دمکراسی و انقلاب در جامعه، تاریخ و تئوری سوسیال دمکراسی، لاسال و اهمیت طبقه کارگر، سوسیال دمکراسی امروزی در تئوری و در عمل، رویزیونیسم در سوسیال دمکراسی، سوسیالیسم متحد اکنون، تجربه سالهای سوسیال دمکراسی. برنشتاین با این آثار در تمام نظریههای مارکس و سوسیالیسم علمی تجدیدنظر نمود. به این دلیل لنین او را پدر رویزیونیسم نامید. وی در سالهای پایانی عمر خود آثاری منتشر کرد که علیه لنینیسم و در مخالفت با سوسیالیسم در شوروی بود.
برنشتاین از طریق طرح موضوعاتی مانند: تعریف جدیدی از سوسیالیسم، رویزیونیسم در نظرات اقتصادی، تئوری انقلاب، طرح دولت و دمکراسی، و رد ماتریالیسم تاریخی، تا سال ۱۹۲۱ مبلغ رویزیونیسم شد. او انتقال به سوسیالیسم را در زمینه های عملی از طریق اتحادیه های کارگری، و تعاونی های تولید و مصرف میدید که نه فوری بلکه به تدریج و آهسته قابل تغییر هستند. وی میگفت حتی جامعه سوسیالیستی نیز نیاز به دولت برای اداره و مدیریت دارد ولی آن باید دمکراتیک باشد. دمکراسی هم هدف است و هم وسیله. دمکراسی یعنی حذف و لغو حاکمیت طبقاتی. سوسیال دمکراسی نباید جامعه را یکدست کند و همه مردم را پرولتر نماید بلکه میباید کارگران را به شهروند تبدیل کند و شهروند بودن را به مفهومی عمومی بدل نماید. خواسته برنشتاین: وحدت سوسیالیسم و بورژوازی لیبرال یا شهروند لیبرال بعد از لغو لیبرالیسم بورژوایی رادیکال بود. برنشتاین زیر تاثیر پرودن؛ آنارشیست فرانسوی، میگفت: طرح دمکراسی محلی و اقتصادی، فدرالیسم به اضافه سوسیالیسم شورایی یا محلی؛ بشکل قطبی در مقابل بوروکراسی مرکز گرا قرار دارد.
برای برنشتاین جامعه سوسیالیستی یک جامعه فدرال، دمکرات و عادلانه است که بتدریج به واقعیت میپیوندد. گرچه برنشتاین به بحث اخلاق نپرداخت ولی اغلب اخلاق نوکانتیها را نمایندگی مینمود و از این موضع به نقد دیالکتیک هگل میپرداخت. او میگفت هرچه به زمان حال نزدیکتر شویم، شعار برابری از طریق سازماندهی اقتصادی مهمتر میشود. انقلاب سیاسی نیز میتواند در این راستا مفید باشد. برنشتاین از سوسیالیسم تخیلی و سوسیالیستهای نخستین در مقابل سوسیالیسم علمی مارکس و انگلس دفاع میکرد! مخالفتش با انقلاب اکتبر روسیه بدلیل انتقادش از جنبش یاکوبیهای فرانسه بود که روزا لوکزمبورگ؛ که رهبر چپ رادیکال آنزمان در میان سوسیال دمکراتها بود، هم صدا شد. آنها لنین را به رفتار یاکوبی در انقلاب روسیه متهم میکردند چون لنین یک انقلاب “خود رهبر” و اقلیتی را بقدرت رساند و انقلاب جمعی و توده ای را مانع شد. در مرکز تئوری لنین شورش انقلابی غیر قابل انتظار نیز قرار داشت.
نظرات رویزیونیستی برنشتاین در سطح بین المللی با مخالفت مارکسیسم انقلابی خصوصا نظرات لنین، بابل، پلخانف، مهرینگ، لوکزمبورگ، و کائوتسکی روبرو شد. برنشتاین کوشید مارکسیسم را از طریق ایدئولوژی بورژوایی اصلاح کند و جنبش کارگری را به یک جنبش سوسیال رفرمیستی تبدیل نماید. نظرات وی تا امروز از چندین جهت منبع به اصطلاح سوسیالیسم دمکراتیک و تسلیم اپورتونیستی جنبش کارگری زیر ایدئولوژی و سیاست عملی بورژوازی است. برنشتاین در نظام تواناییهایی میدید که میتوانند به طبقه کارگر امتیازاتی بدهند بدون اینکه از هم بپاشد و میگفت نظام کاپیتالیستی تثبیت شده است حتی از طریق ابزاری مانند اوراق بهادار و سهام کارتل و تراستها. برنشتاین ماتریالیسم تاریخی را از نظر تئوری شناخت، متد شکست خورده دیالکتیک هگلی می نامید. مفاهیم مرکزی فلسفه مارکس مانند ارزش اضافی، رابطه زیربنا و روبنا، را نتیجه روش این ماتریالیسم تاریخی در مارکسیسم میدانست.
برنشتاین، مارکس و انگلس را متهم میکرد که به سقوط اتوماتیک کاپیتالیسم باور دارند، مفهوم انقلاب نیز ناشی از اینگونه اندیشه بود. وی بجای آن به طبقه کارگر توصیه میکرد که جنبش آنان میتواند از طریق فعالیت سیاسی، نظام سرمایهداری را از طریق سندیکاهای کارگری، تعاونیها و فعالیت پارلمانی، به یک دینامیک سوسیالیستی؛ بحای دینامیک کاپیتالیستی تاکنونی تبدیل کند. وی مدعی بود که هدف رمزآمیز و نهایی ناکجاآباد سوسیالیسم برای او بیاهمیت است، خود جنبش هدف است. او در سال ۱۸۹۹ میلادی کل تزهای سوسیالیسم رویزیونیستی رفرمیستیاش را در کتاب “مقدمات سوسیالیسم و وظایف سوسیال دمکراتها” گردآوری کرد؛ ولی مورد تایید حزب، خصوصا سندیکاهای کارگری قرار نگرفت. از جمله آثاری که دیگران درباره برنشتاین ونظراتش نوشتند، عبارتند از: سهمی در نظریه سوسیالیسم برنشتاین، نقد مارکسیسم و مقدمات فکری تاریخی آن، بحثهای برنشتاین با مارکس، و بحران سوسیالیسم دمکراتیک. رویزیونیسم برنشتاین را در رابطه با جناح راست حزب سوسیال دمکراتیک آلمان از سال ۱۸۹۰ تعریف میکنند؛ که در مقابل مارکسیسم رسمی حزب مطرح شد. برنشتاین زیر تاثیر کتاب “آنتی دورینگ” انگلس به مارکسیسم نزدیک شد. وی در سال ۱۸۱۰ سردبیر مجله سوسیال دمکراتیک گردید. با شروع جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ افکار رویزیونیستی مدام در حزب طرفدارانی یافت.
ادوارد برنشتاین بین سالهای ۱۹۳۲-۱۸۵۰ میلادی زیست. پدرش در برلین راننده قطار بود. او خود شغل بانکداری ساده آموخت و در سن ۲۲ سالگی عضو حزب کارگران سوسیال دمکرات شد و از سال ۱۸۹۵ زیر تاثیر افکار نوکانتی وارد پروژه تجدیدنظرطلبی مارکسیسم و رویزیونیسم شد. باور سرمایه داری و امپریالیسم در فلسفه نوکانتی، مهمترین اساس رویزیونیسم بود. برنشتاین در سال ۱۸۷۲ عضو حزب بابل و لیبکنشت شد. او در این زمان هنوز تحت تاثیر افکار دورینگ بود و در لندن مدتی همکار انگلس و کائوتسکی بود و بعد از مرگ انگلس تمایلات رویزیونیستی خود را علنی نمود. انگلس حتی او را وارث نشر و چاپ اثارش نموده بود. برنشتاین بین سالهای ۱۹۲۸-۱۹۰۲ به شکل نامنظم عضو مجلس رایشتاگ امپراتوری آلمان بود.
— نکته: باید پرسید سوسیال دمکراتهای فعلی وطن چند کتاب از برنشتاین را مطالعه نموده اند؟!
منابع:
–politische theorien, hans lieber, s.558-562
–philosophen lexikon, erhard lange, s.101-104
–meyers unviversal, band 1, s.263