از اولین مجلاتی که در دوران دبستانم در خانهی ما یافت میشد؛ غیر از «کیهانبچهها» که خودم مرتب میخریدم و میخواندم؛ «مجله فردوسی» بود و پاورقی «داییجان ناپلئون۱» آن مورد علاقه اهالی خانه. دوست خانوادگی ما جناب قلندری هم که آنزمان دانشجو بود، هر گاه به خانهمان میآمد از این پاورقی میگفت با خندهای صمیمانه و از ته دل، دیگران هم میخندیدند و مرا به صرافت میانداختند که به چی میخندند و چرا… پس برای ارضای حس کنجکاوی، وقت و بیوقت ناخنکی به آن پاورقی محبوب میزدم. گاهی خوب متوجه نمیشدم موضوع چیست و گاهی هم بعضی از شخصیتها و ماجراها را میفهمیدم. اواخردهه۴۰ دبیرستانی بودم که پاورقی داییجان ناپلئون به جلد کتاب درآمد و دوباره برسر زبانها افتاد. این بارهم نتوانستم داستان را تمام و کمال بخوانم، گرچه بخشهای زیادی از آن را خواندم . زمانی هم که به ابتکار «ناصر تقوایی۲» به سریال تلویزیونی تبدیل شد فقط توانستم بخشهایی از آنرا ببینم، اما خوشبختانه بعدها فرصتی دست داد که جبران کنم و به تماشای این سریال جذاب بنشینم، این بار بیکموکاست…
موضوع اصلی شاهکارِ ایرج پزشکزاد، داستان تَوَهُم ترس و توطئه بود. «تَوَهُمی ریشهدار» در ما ایرانیان که کسی پیش از آن چنین دستش نینداخته بود. داستان او گویا بازتابی بود از صداهای مغلوب و خاموش با زبان و آدابی مملو از کنایه و طنز. پزشکزاد با خَلق هر یک از شخصیتهای داستانش، نمایندگان فرهنگِ اجتماعی و سیاسی روزگار خویش را در بوته نقد گذاشته بود.
داییجان ناپلئون درعین حال که رمانی شوخ و سرزنده بود؛ با وجهی اجتماعی_سیاسی که بازتاب گستردهای هم در جامعه داشت؛ به ویژه وقتی که به کمک اثر چندلایه و موشکافانهی تقوایی در تلویزیون به تصویر درآمد.
داییجان ناپلئون همانند«دن کیشوت» سروانتس۳ و دستیارش «مشقاسم»ِ متملّق، گویی همان «سانچو۴» بود و مانند او عهدهدار دامن زدن توهم به ارباب خود… اوج ماجرا آنجا بود که داییجان حالش وخیم و کمکم در شخصیت ناپلئون استحاله میشود. او اطرافیانش را هم فراموش میکند. حتی مشقاسم، نوکر وفادارش را. اعضای خانواده که از این وضعیت نگران میشوند؛ درجهداری هندی مییابند و به او پولی میدهند تا خود را مارشال عالیرتبهی امپراتوری بریتانیا معرفی کند و به داییجان اطمینان بدهد انگلیسیها کاری با او ندارند. این نمایش نهتنها جواب نمیدهد که وضعیت را بدتر میکند. درنهایت همگی میفهمند که باید مطابق تخیّل داییجان پیش بروند و راه دیگری وجود ندارد.
نکتهی مهم داستان این است که شخصیت و جنون داییجان و مشقاسم شبیه به هم است. هردو متوهماند و هردو به هم نیازمند. یکی با افکارش و دیگری با تملّق و دروغ. یکی تصوّر میکند شخصیت بسیار بزرگی است و دیگری مرثیهگوی افتخارآفرینیها و جنگهای خیالی. رمان داییجان ناپلئون به نوعی زبان زندگی است شاید و مناسبات میان داییجان و مشقاسم از هر جهت قابل درنگ و اندیشیدن؛ این دو اگرچه ظاهرا در قالب آقا- نوکر، ارباب-خدمتکار و… با یکدیگر مراوده دارند و زندگی میکنند و در این میان روابطشان گاه به کشمکش و ستیز آن هم از طرف داییجان ناپلئون منجر میشود، در نهایت مناسباتشان چنان است که بدون وجود یکدیگر نمیتوانند ادامه دهند! زیرا هر یک بنا بر دلایلی کاملا قابل فهم به دیگری محتاجاست. بیماری و دردی که هنوز هم جامعه با آن درگیر است… بزرگترین درسی که میتوان ازاین شخصیتها آموخت، ایناستکه کسانی که به وَهمِ متوهمان دامن میزنند در اوضاع جامعه از خود آنها موثرترند! تلنگری که شاید مدنظر و انگیزهی تلاش نویسنده و کارگردان این قصه هم بود؛ تلاشی که پس از نیم قرن، هنوز هم به بار ننشسته است!…
پانوشت:
۱– ایرج پزشکزاد ۸بهمن۱۳۰۵ – ۲۲دی۱۴۰۰ نویسنده و طنزپرداز معاصر.او بیشتر به خاطر آفرینش رمان داییجان ناپلئون و شخصیتی به همین نام شناخته میشود. در سال ۱۳۵۵ مجموعهٔ تلویزیونی داییجان ناپلئون توسط ناصر تقوایی برگرفته از این رمان ساخته شد.
۲- ناصر تقوایی زادهٔ ۲۲ تیر۱۳۲۰ فیلمساز و نویسنده. کاغذ بیخط (۱۳۸۰) آخرین فیلم اوست… او یکی از پیشگامان موج نوی سینمای ایران بوده و هست…
۳- میگل د سِروانتِس ساآودرا Miguel de Cervantes Saavedra زاده۲۹سپتامبر۱۵۴۷ درگذشته۲۲آوریل۱۶۱۶ رماننویس، شاعر، نقاش و نمایشنامهنویس نامدار اسپانیایی. رمان مشهور «دن کیشوت» از پایههای ادبیات کلاسیک اروپا بهشمار میآید…
۴- سانچو پانزا Sancho Panza نام ملازم و همراه روستایی دن کیشوت.
مهر۱۴۰۳. پهلوان