داستایفسکی^ در ۲۸سالگی تا آستانه مرگ پیش رفت.
کابوس وقتی شروع شد که مأموران پلیس، نیمهشب وارد خانهی او شدند و او را همراه با دیگر دوستان همفکرش، از آنجا بیرون کشیدند. این گروه متشکل از هنرمندان و متفکرینی بود که پیرامون ایدههای رادیکال، از قبیل برابری و دادگری، با هم گفتوشنود و تبادلنظر میکردند و گاهی جلسه کتابخوانی داشتند.
تزارِ وقت، نیکولاس اول، گویا حق داشت نگران وقوع انقلاب باشد.
داستایفسکی و همراهانش بعد از گذراندنِ ماهها زندانِ انفرادی، که با بازجوییهای گاهبهگاه همراه بود، به مرگ با جوخه آتش محکوم شدند. آنها را در سرما به پیش راندند.
یک کشیش، صلیبی را جلوی هرکدامشان گرفت تا به آن بوسه بزنند. بعد لفافی روی سرشان کشیدند، و صدای جانکاه تفنگها فضا را پر کرد که سربازان بالا میبردند. در حالی که فرمانده جوخه آمادهی آتش بود؛ کسی فریاد زد: «… صبر کنید!… تزار نظرش را عوض کرده… زندانیها بخشوده شدهاند!…» داستایفسکی و همراهانش قربانی یکی از آن صحنهسازیهایی شده بودند که تزار گهگاه برای مضحکه بر زندانیان روا میداشت. اعدامهای ساختگی! بعضی از این
محکومین وقتی شنیدند که با لطفِ ملوکانه جانبهدر بردهاند؛ دچار جنون گردیدند. داستایفسکی طاقت آورد و متحمل دو سال زندان بیرحمانه در سیبری شد… زندگی او پس از آن هم، راحت و بیدردسر نگذشت. ولی رنجی که در آن دوره کشید، در فراگیری او دربدلشدن به نگارنده آثار کلاسیکی نظیر «جنایت و مکافات» و «برادران کارامازوف» کارساز بود. بسیاری ازعلاقمندان به ادبیات، داستایفسکی ِبالغِ را میشناسند، و درباره داستایفسکیِ ِجوان خیلی کمتر میدانند، همانی که تنها چند ثانیه با اعدام فاصله داشت!…
ادبیات، افق ِنگاه ِسیاستمدارانِ خودکامه را به زیبایی ترسیم میکند و برای تفسیر و تبیین دستاوردهای ادبی و نقدهای سیاسی نیز کارساز است. ادبیات و سیاست روابط پیچیدهای دارند، با این حال، نمیتوانند زیاد از هم دور باشند؛ در حقیقت، بسیار به هم نزدیکاند، اگرچه حفظ استقلال هریک اهمیتی خاص دارد، از این جهت که با وجود مناسبات نزدیک و مستمرشان، در یک زمینه فعالیت نمیکنند و هنوز هم کسی نتوانسته بهروشنی آنها را تعریف کند. ادبیات برخاسته از تخیل است و سیاست واقعیتیست که هر روز با آن روبهرویم. خیالپردازی با نویسندگان خلاق است و حاکمان سیاست بازند؛ ورطهای عظیم که آنها را از هم جدا میکند.
خوف و وحشتی را که داستایفسکی در رمانهای خود تصویر میکند؛ در دنیای عینی امروز حکومتهای توتالیتر آشکار است. این روزها در مواجهه با رویدادها و تطابق آن با تاریخ و محکومیت آن، چیزی بهتر از آشناشدن با ادبیات نبوده و نیست.
پینوشت:
^.فیودور میخایلوویچ داستایِفسکی زادهٔ ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ درگذشتهٔ ۹ فوریهٔ۱۸۸۱ نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه. بسیاری او را بزرگترین نویسنده روانشناختی جهان به حساب میآورند. سوررئالیستها، مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایِفسکی ارائه کردهاند.
آبان ۱۴۰۳ _۱۱ نوامبر ۲۰۲۴ پهلوان