طی روزهای گذشته بیانیه ای توسط دویست و چهل تن از نویسندگان، پژوهشگران و روشنفکران ایران مبنی بر مقابله با فاشیسم سلطنتی منتشر گردید که بار دیگر رفتارهای فاشیستی آنها را در انظار عموم افشا و ضرورت مقابله جدی با آنها را مطرح نمود.
طی سالهای اخیر و بویژه ۱۵ سال گذشته که جنبش های مردمی در ایران شدت گرفت و بخصوص خیزش ژینا که بنوعی حکومت را با چالشی جدی مواجه ساخت، کم کم سر و کله آنها در عرصه عمومی و میدان مبارزه مردمی پیدا شد و با حمایتی که توسط رسانه های وابسته صورت گرفت توانستند خود را بعنوان بخشی از اپوزیسیون مطرح سازند.
دلایل مختلفی که باعث گردید سلطنت طلبان بتوانند جایگاهی برای خود در مخالفت با رژیماسلامی دست و پا کنند را میتوان چنین برشمرد که شاید مهمترینش تقویت جناح های راست در عرصه بین المللی و جهانی و ضعف نیروهای دموکراتیک در عرصه بین المللی و داخلی باشد که میدان را برای برآمدن اینگونه نیروها خالی کرده و زمینه تقویت آنها را فراهم ساخته است. دیگری بهره مندی از امکان مالی مناسب و داشتن رسانه هایی که براحتی بعنوان بوق تبلیغاتی آنها عمل کرده و می کنند باعث تقویت و مطرح شدن آنها شده است. این رسانه ها با بکارگیری گزارشگران و تحلیلگران قلم به مزد و تحریف تاریخ تا حد زیادی اذهان مردم و بویژه جوانان را که بیش از مطالعه مستقیم و جدی تاریخ به فضای مجازی روی آورده و تحت تاثیر آن قرار میگیرند را به انحراف برده و گذشته تاریخی را به گونه ای مطرح میسازند که گویا در رژیم شاه همه چیز گل و بلبل بوده است و ما کشوری توسعه یافته و دموکراتیک بوده ایم. آنها با خلط مبحث و پرداختن به مطالبی همچون برخی آزادیهای فردی میکوشند صورت مسئله را بنوع دیگری مطرح سازند و همین برای جوان ایرانی که از بدو تولد در رژیم اسلامی با محدودیت و عدم آزادی حتی در جزئی ترین حقوق انسانی روبرو بوده است انگیزش برای جذب شدن ایجاد می کند.
از طرف دیگر وجود رژیم اسلامی عامل مهمی برای روی آوری مردم به سلطنت بعنوان تنها تجربه تاریخی شان گردیده است، رژیم با رویکردی ایدئو لوژیک چه در سیاست و چه در امور اجتماعی باعث گردیده که بخشی از مردم در مقام مقایسه رژیم سلطنتی را بر آن ترجیح داده و آرزوی بازگشت به آنرا داشته باشند.
از دیگر عوامل مهم ضعف نیروهای سیاسی و اجتماعی دموکراتیک و چپ در برقراری رابطه ارگانیک با مردم و حضوری مقتدر در عرصه اجتماعی است که میدان را برای یکه تازی جریانات راست وابسته و سلطنت طلبان فراهم نموده تا جایی که براحتی انقلاب ۵۷ را زیر سوال میبرند و آنرا نتیجه نمکنشناسی و اشتباه مردم می دانند.
شاید بتوان بر این سیاهه عوامل متعدد دیگری را برشمرد، ولی مسئله اینجاست که فاشیسم سلطنت طلبان با تمام پنهان کاری که از طرف شازده پهلوی و دیگر تئو ریسین های آنها صورت گرفته که سعی داشته اند همواره خود را نیرویی دموکراتیک و تابع رای مردم جا بزنند سر برون آورده و عریان تر از همیشه تهاجم خود را به سایر نیروها و بویژه جریانات طرفدار جمهوریخواهی و ضد سلطنت شدت بخشند، اکنون ما با جریانی روبروییم که فارغ از اینکه به چه نام شناخته میشوند در بسط و گسترش رفتارفاشیستی عمل می کنند تا جائیکه وقاحت را بدانجا کشانده اند که بر روی مزار مبارزان ضد دیکتاتوری و فردی چون غلامحسین ساعدی ادرار میریزند و فحاشی می کنند، این جریانها ماهیتا نمی توانند ضد استبداد باشند، آنها ماهیت وجودیشان همانا در سلطنت استبدادی تعریف میشود که از نظر تاریخی همواره بعنوان نماد استبداد مطرح بوده است. سیستم سلطنتی در ایران هرگز دمساز با دموکراسی نبوده است، این سیستم شخص محور است و اعتقادی به پلورالیسم سیاسی و اجتماعی ندارد، این سیستم مرکزگراست و نمی تواند حق تعیین سرنوشت را برای خلقها و ملیت های مختلف ایرانی برسمیت بشناسد، آنها با تشبث به ناسیونالیسم افراطی تنها خواهان تسلط یک ملت بر دیگر ملتهای ایرانی هستند و بهیچوجه فدرالیسم را بر نمی تابند، به عقیده آنها آنکه حکمران اصلی است همانا شاه ایران است که باید بشکل موروثی بر تخت سلطنت بنشیند و بر مردمان فرمان براند. شگرد آنها برای این نوع حکمرانی دیکتاتوریست و به عقیده آنها تنها فردی مقتدر و مستبد میتواند جامعه را اداره کند، در منظر آنها مردم رعیت هایی هستند که باید تحت فرامین شاه قرار گیرند، تمام این خصوصیات به ما میگوید که جامعه اگر بخواهد تکامل یابد دیگر نمی تواند به آن سیستم برگردد، رژیم سلطنتی مانع تکامل و توسعه جامعه است و از نظر تاریخی دیگر نمی تواند جایی در این مملکت داشته باشد، آنها خوب میدانند در شرایطی که روز به روز مردم آگاهی بیشتری نسبت به ساخت و توسعه جامعه و آزادی و دموکراسی پیدا می کنند نمی توان آنها را براحتی به قید سلطنت در آورد پس برای اینکه بتوانند خود را بعنوان آلترناتیو مطرح کنند راهی جز رفتارهای فاشیستی با مخالفان و افشا کنندگان آنها نمی ماند، آنها میدانند تنها در شرایط حمایت بیگانگان و نیروی نظامی آنهاست که امکان باز پس گرفتن قدرت برایشان مقدور میشود، از اینروست که دست به دامن اسرائیل و آمریکا شده اند تا شاید بتوان با حمله نظامی حکومت را ساقط و خود با حمایت بیگانه و بعنوان حافظان منافع آنها قدرت را بدست گیرند. در این شرایط آنها باید بتوانند مخالفان خود را از هم اکنون سرکوب کرده و نابود سازند،
رفتارهایفاشیستی این جماعت را ما در همانروزهایی که نشست جورج تاون را برگزار کردند و به زعم خودشان ائتلافی را با تعدادی از افراد نه چندان مهم تشکیل داده بودند دیدیم، زمانیکه دیگر شرکت کنندگان در آن نشست اعلام حق مساوی بین افراد را مطرح نمودند آنها بدنبال حق ویژه برای رضا پهلوی بوده و بدنبال اتحاد و در اصل بیعت دیگران با وی شدند، و وقتی دیدند این بدست نمی آید براحتی زیر میز بازی زدند، گرچه شکست آن ائتلاف از قبل هم قابل پیش بینی بود.
بعد از آن بود که ما شاهد انواع و اقسام رفتارهای فاشیستی از طرف هواداران سلطنت و رضا پهلوی بویژه در خارج کشور بودیم که متاسفانه مشاهده میکردیم که با آنها مماشات میشود و بنوعی جریانات دیگر اپوزیسیون در خارج کشور برای آنها تره خرد میکردند و حتی در پی همراهی و همگامی با آنها در تجمعاتشان بودند.
از همان روزها گفتیم که جریان سلطنت طلب که بدنبال براندازی توسط حمایت بیگانه است را باید طرد و افشا کرد، ولی بعضی دوستان دموکراسی زده بدون توجه به ماهیت نژاد پرستانه و فاشیستی آنها ما را به رواداری دعوت میکردند و اعتقاد داشتند که در این شرایط باید با آنها متحد بود، آنها تحت تاثیر چند گفتار رضا پهلوی که با ژست دموکراتیک مطرح شده بود قرار گرفته و فکر میکردند وی و نزدیکانش تغییر ماهیت داده و عملا وی را فردی دموکرات قلمداد مینمودند، و این در حالی بود که وی یا مادرش هرگز رژیم مستبد شاه را زیر سوال نبرده و بر سوگند خود نسبت به باز گرداندن سلطنت وفادار مانده اند، با وجودیکه ما زخم سیاست و رویکرد همه باهمی را در انقلاب ۵۷ خورده بودیم بعضی همچنان آنرا در هم آوازی با سلطنت طلبان و شخص رضا پهلوی عنوانمی کردند، آنها به بهانه اینکه فعلا باید رژیم را سرنگون کنیم و بعد با یکدیگر کنار بیاییم عملا جنبش را فاقد چشم انداز روشن کرده بودند در حالیکه در باطن فردی چون رضا پهلوی و نظریه پردازانش چیزی جز سلطنت وجود نداشت و ندارد، زمانی رفتارهای فاشیستی آنها تشدید شد که عملا شکست خود را در عدم بیعت و همراهی دیگران با شازده پهلوی تجربه کردند و چه در برنامه وکالت و چه سیاست همه باهمی دچار سرخوردگی و شکست گردیدند و نتوانست حنایشان رنگ بگیرد، از اینرو با توجه به شکست های اخیر رژیم در مقابله با اسراییل و حذف نیروهای مهم نیابتی اش مثل حزب الله و حماس از معادلات منطقه ای، بار دیگر جرقه های امید در تهاجم نظامی به ایران و ساقط کردن رژیم توسط نیروی بیگانه در دل آنها زده شد و به زعم خودشان برای بدست گرفتن قدرت مهیا گردیدند، آنها برای اینکه بتوانند قدرت خود را به مردم دیکته کنند میبایست به همان روشهایی تکیه کنند که شاه کرده بود، یعنی استفاده از لمپن ها و لات هایی که بتوانند با فحاشی و تیغ کشیدن دیگران را مرعوب کرده و خفه نمایند که مبادا در مقابل آنها بایستند.
اکنون که بیش از پیش ماهیت ضد مردمی و فاشیستی آنها هویدا شده است بار دیگر لازماست که خطر آنها را بعنوان نیرویی منحرف که بارها صدماتشان را برجنبش های مردمی دیده ایم جدی گرفته و علیه آنها به مقابله بپردازیم، نمی توان دست روی دست گذاشت و با روشی انفعالی اجازه داد که میدان برای آنها و رفتارهای فاشیستی شان خالی بماند، مبارزه علیه دیکتاتوری تنها جمهوری اسلامی را در بر نمیگیرد بلکه مبارزه علیه دوبال استبداد یعنی شیخ و شاه توامان است، آنها ماهیتا مستبد هستند و هردو با روش و سبک خود آنرا بر مردم تحمیل می کنند، یکی با زور مذهب و دیگری با فشار ناسیونالیسم افراطی و فاشیسم. نه عمامه و نه تاج باعث نخواهد شد بین آنها از نظر ماهوی تفاوتی قائل شویم، ما علیه دیکتاتوری پهلوی جنگیده ایم و در مقطعی از تاریخ توانستیم آنرا ساقط کنیم ولی بار دیگر خود را با استبداد و دیکتاتوری دیگر روبرو دیدیم بعنوان رژیم اسلامی، اما هنوز پسمانده های دیکتاتور اولی یعنی شاه وجود دارند و تلاش می کنند بار دیگر خود را به صندلی قدرت برسانند، از اینرو ما نمیتوانیم آنها را نادیده گرفته و فکر کنیم تنها دشمن ما استبداد رژیم کنونیست. سلطنت طلبان چه بعنوان فاشیستهایی که بدنبال قدرت گرفتن هستند و چه بعنوان آفتهایی که در مقابل رشد و تکامل جامعه قرار داشته و چه بعنوان نیروهایی که مانع و منحرف کننده جنبش های اجتماعی مردم ایران هستند برای ما یک هدف مهم مبارزه تلقی میشوند و باید با تمام توان به مقابله با آنها بپردازیم.
ما باید انفعال را کنار گذاشته و بار دیگر تاریخ را برای مردم و بویژه جوانان توضیح دهیم، ما باید علیه تحریف و واژگون کردن واقعیت های تاریخی که از طرف آنها و یا بعضی دیگر مطرح میشود مقابله کرده و بیش از پیش با ارائه اسناد، واقعیت های تاریخی و چرایی و چگونگی انقلاب ۵۷ را توضیح دهیم. باید از مماشات با آنها خودداری کرده و طرد و افشا آنها را سر لوحه سیاست خود قرار دهیم. ما باید بتوانیم با بکارگیری تمام امکانات علیه بوق های تبلیغاتی و رسانه ای آنها مبارزه کرده و تبلیغات و تحریفات آنها را خنثی نمائیم. ما باید با تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری علیه استبداد شیخ و شاه مبارزه کنیم و هرگز فراموش نکنیم آنها از دیر باز دو بال نحس استبداد در طول تاریخ ایران بوده اند. ما باید رفتارهای فاشیستی آنها را که به شیوه های وهن انگیز علیه فرهیختگان، نویسندگان و روشنفکران انجام میشود را افشا کرده و جلو اقدامات سخیف آنها بایستیم. ما بسیاریم.