این طرز فکر سقف آرزوهای ما را پائین می کشد. ما از مسیر توسعه اقتصادی پایدار منحرف می کند. این طرز فکر به ما یاد می دهد که فقط تهدید ها را ببینیم. این طرز فکر ما را از دیدن فرصت ها محروم، و از ممکن سازی ناممکن ها ناامید می کند. این طرز فکر ما را از امکان صلح، همزیستی، و همکاری با قدرت های بزرگ منصرف می کند. این طرز فکر ما را به سوی بدگمانی به اکثریت مردم، بیگانگی با انصاف و عدالت در قضاوت، به سوی پوچ انگاری آزادی و دموکراسی، به سوی خوش باوری به حکّام مستبد، سوق می دهد
۱. معرفی
مقصود از جهان بینی «مقاومت-محور» در این نوشتار دیدگاه هایی در جامعه و حکومت است که دشمنی ایالات متحده امریکا، و در کانتکست وسیع تر، بلوک غرب، با جمهوری اسلامی ایران را ذاتی، آشتی ناپذیر، گریز ناپذیر، و تشدید شونده تلقی می کند؛ لذا هم جوهره و هم غایت استراتژیک آن «مقاومت»، «تاب آوری» یا «پایداری» در برابر دشمنی امریکاست.
پیروان این طرز فکر در طراحی سیاست خارجی و داخلی کشور فرض را بر این می گذارند که همزیستی مسالمت آمیز و همکاری اقتصادی متقابلا سودمند با ایالات متحده امریکا ناممکن است. در این طرز تفکر الگوی «بُرد-بُرد» وجود ندارد و مفاهیمی چون «اقتصاد مقاومتی»، «محور مقاومت» «جبهه پایداری»، «تهاجم فرهنگی» «بازدارندگی هسته ای» وسائط پیگیری اهداف استراتژیک و تاکتیکی روزمره اند.
در جهان بینی مقاومت-محورمفاهیم «توسعه»، «پیشرفت» آرزوهایی فرعی، تبعی، یا دست نیافتنی، و مفاهیمی چون «دموکراسی» و «حقوق بشر» از جمله دستآویزها یا توطئه هایغرب برای براندازی است. طیف هایی از چپ رادیکال در دوران جنگ سرد نیز کمابیش همین تصویر از جهان را در ذهن داشتند و شعار «نبرد علیه امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم امریکا» در صدر وظایف خود و مبنای «سیاست اتحادها» قرار می دادند.
شکست اقتصادی اتحاد شوروی دو علت داشت: اول، ممنوعیت فعالیت بنگاه های خصوصی و لغو بازار. دوم، محاصره اقتصادی سنگین و محرومیت از دسترسی آزاد به بازارهای جهانی.
شکوفایی اقتصاد چین دو علت داشت: اول پذیرش حق فعالیت بنگاه های خصوصی در کنار بخش دولتی و عدم لغو بازار. دوم، دسترسی گسترده به بزرگترین بازارهای جهانی(۱).
امروز هم امریکا و غرب مهمترین شریک اقتصادی همه کشورهای مؤسس بریکس (به شمول روسیه تا فوریه ۲۲) به شمار میروند. هدف بریکس مدیریت رابطه اقتصادی با امریکا و غرب است و نه محدود کردن آن. توسعه اقتصادی کشورهای بریکس بدون ارتباطات گسترده تجاری با امریکا و شرکا همانقدر ناممکن است که توسعه اقتصادی امریکا بدون همپیوندی اقتصادی گسترده با بقیه جهان.
۲. دو رویا، مرور روندها
از بدو تاسیس جمهوری اسلامی ایران بزرگترین رویای شوق انگیز عموم برپادارندگان و سازندگان جمهوری اسلامی تقویت قدرت شیعه و یکپارچه سازی نیروها و قلمرو آن، و تلاش برای تغییر معادلات قدرت در منطقه، (به ویژه پس از پایان جنگ عراق علیه ایران)، بود. ارکان اصلی این رویا شکل دهی «جبهه مقاومت» بود به محوریت شیعه، از راه گسترش عمق استراتژیک، و متکی کردن آن محور بر بازدارندگی هستهای.
توسعه اقتصادی شتابان با نرخ بالای ۸ تا ۱۱ درصد دومین رویای مشترکِ شوق انگیز و بزرگ سازندگان نظام بود؛ رویایی که به ویژه در دوره اصلاحات برای تحقق آن، از راه کاهش شکاف حکومت-مردم و افزایش سطح مشارکت، و نیز از راه تنش زدایی در روابط خارجی و تسهیل دسترسی به بازارهای منطقه و جهان، تلاشی موثر صورت گرفت.
در عین حال به مرور زمان تلاش ها برای تحقق رویای اول، یعنی «عمق استراتژیک و بازدارندگی هسته ای»هرچه بیشتر حول دستگاه رهبری جمهوری اسلامی متمرکز شد؛ و تلاش برای پیگیری رویای دوم، یعنی پیشبرد برنامه های توسعه، حول دستگاه دولت.
از آنجا که قانون اساسی ولی فقیه قدرتی فائقه و فرادست است، به طور طبیعی راه می گشاید که به مرور زمان ارکان قدرت دستگاه رهبری تقویت شود و دامنه قدرت دولت و مجلس محدودتر گردد. این تغیر به تدریج موجب شد که فعالیت ها برای پیشبرد برنامه های توسعه تابع نیازهای عمق استراتژیک و بازدارندگی هسته ای تعریف شوند.
در ۳۵ سال اخیر در جمهوری اسلامی ایران نمایندگان دو نگاه مقاومت–محور، عمدتا اصولگرا، و توسعه گرا، عمدتا اصلاح طلب، سطوح مختلف حضور داشته اند. آنها علیرغم اشتراک نظر در ضرورت پیگیری هر دو آرمان، در مورد اولویت و میزان تکیه بر رویای اول یا دوم با یکدیگر اختلاف نظر بارز داشته اند. دستگاه رهبری و دولت های نهم و سیزدهم طرز فکری مقاومت-محور، و دولتهای پنجم تا هشتم و یازدهم نگاهی توسعه-محور داشته اند.
در اواخر دولت إصلاحات، از پی افزایش نگرانی های بین المللی از برنامه هسته ای، و به دلیل نگرانی های متحدین امریکا در منطقه از پیشرفت پروژه «عمق استراتژیک»، مسلم شد که فشارهای تحریمی سنگین جلوی رشد اقتصادی کشور را خواهد گرفت و راه بر پیگیری همزمان و موازیِ رویای اول و رویای دوم بسته خواهد شد.
در آستانه دهه ۱۳۹۰، از پی ابتکار عمل اوباما، و تحرک اصلاح طلبان، علیرغم مخالفت های افراطیون، نوعی اجماع برای «توافق» با «غرب به رهبری امریکا» در جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت که حاصل آن برجام و برداشتن برخی از تحریم ها شد، توافقی که موضوع عمق استراتژیک و جبهه مقاومت را در بر نمی گرفت و با فشار سنگین نتانیاهو توسط ترامپ لغو شد.
از پی خروج ترامپ در اردیبهشت ۹۷، از برجام دولت دوازدهم بشدت زیر هجمه مقاومت محوری ها قرار گرفته و کاملا فلج شد. توسعه گرایان به حاشیه رانده شدند و خالص سازی کلید خورد. از پی این تحول در چهلمین سال انقلاب، بهمن ۱۳۹۷، یک مانیفست جامع، که تمام جنبه های دیدگاه های مقاومت-محور را توضیح می داد، تحت عنوان «بیانیه گام دوم انقلاب» انتشار یافت و به اجرا گذاشته شد و نیروهای مقاومت-محورِ رهبرگرا تمام قدرت را تسخیر کردند. شواهد موجود نشان می دهد که دست کم تا انتخابات مجلس دوازدهم، (فروردین ۱۴۰۳) هنوز تصور غالب در دستگاه رهبری این است که با اجرای پیگیرانه «گام دوم انقلاب» پیگیری همزمان برنامه «توسعه اقتصادی شتابان» و برنامه «گسترش عمق استراتژیک و بازدارندگی هسته ای» امری کاملا ممکن است.
اکنون از آن زمان ۶ سال گذشته است و از پی وقایع داخلی و خارجی ۱۴۰۳، برای اکثریت بزرگی از مردم و کارگزاران نظام مسجل شده است که حاصل ۶ سال پیگیری سرسختانه و پر هزینه رویای اول، که در قالب بیانیه «گام دوم انقلاب» به اجرا گذاشته شد، سه شکست استراتژیک برای تمامیت نظام بوده است:
– شکستن نقش محوری ایران در «جبهه مقاومت» و غلبه رقبای منطقه ای ایران بر سوریه و لبنان
– از دست دادن گسترده رای و اعتماد مردم پس از جنبش مهسا و ژرفش فاحش شکاف حکومت و مردم،
– فراگیر شدن بحران اقتصادی، مهار ناپذیری فشار تورمی، ناترازی ها و سقوط مستمر سطح زندگی.
در نظام حکومتی ایران آمدن دولت پزشکیان، و فاصله گیری او از خالص سازی، و وجود برخی چهره های توسعه گرا در دولت، بدون حمایت دستگاه رهبری غیرقابل تصور است. با این همه، نظر به برخی موضع گیری های اخیر آقای خامنه ای، و نظر به ترکیب مجلس و حفظ موثرترین عناصر دولت قبلی در دولت پزشکیان، به نظر میرسد وفاداران به «بیانیه گام دوم انقلاب» و اندیشه های مقاومت-محور هم چنان یک نیروی تعیین کننده در حاکمیت محسوب می شوند.
۳. تابآوری سقف آرزو نیست
مهمترین کاستیِ دیدگاههای مقاومت-محور تحلیل و شناخت آنهاست از نظام سرمایه داری جهانی و اهداف ایالات متحده امریکا. آنها تصور می کنند امریکا فقط وقتی به همپیوندی اقتصادی با دیگر کشورها تن می دهد که گوش به فرمان واشنگتن باشند. وگرنه تحریم اقتصادی و فلاکت اقتصادی در انتظار آن هاست.
اما این تصور از قدرت امریکا تا چه حد واقعی است؟ امروز در جهان ۱۹۵ کشور وجود دارد که استقلال خود را حفظ کرده اند و بسیاری از آنها در مقابل رویکردهای امپریالیستی، سلطه جویانه و مداخلهگرانه امریکا ایستاده اند. منتها آنها، برخلاف جمهوری اسلامی، با امریکا و سایر قدرت های جهانی، رابطه دیپلماتیک و همپیوندی های اقتصادی گسترده دارند(۲). چرا منافع امریکا در آن است که با ایران به شیوه استثنائی عمل کند؟
ویتنام، چین، هند، اندونزی، مالزی، افریقای جنوبی و بسیاری کشورهای دیگر در آسیا سابقه طولانی درگیری با امریکا و بریتانیا و فرانسه را داشته اند. تمام کشورهای افریقایی زمانی مستعمره کشورهای غربی بوده اند. اما تقریبا همه آنها با امریکا و اروپا روابط سیاسی و اقتصادی دارند و هر دو طرف کمتر یا بیشتر از این روابط سود می برند.
چنانچه ایران رویای «بازدارندگی هسته ای و گسترش عمق استراتژیک» در خاورمیانه را در سر نداشت، بسیار بعید بود ماهیت اسلامی و استبدادی این نظام انگیزه ای برای تحمیل فشار حداکثری بر آن ایجاد کند.
حداقل از دیدگاه سیاستمداران اروپایی و امریکایی برنامه «بازدارندگی هسته ای» و سیاست گسترش «عمق استراتژیک» عمده ترین عواملی شمرده می شوند که موجب شده سیاست فشار حداکثری و تحریم اقتصادی علیه ایران جایگزین همزیستی مسالمت آمیز و همکاری های اقتصادی گردد.
ایران، قطع نظر از ماهیت نظام سیاسی حاکم بر آن، حق دارد هم قدرت هسته ای باشد و هم قدرتی منطقه ای. بحث بر سر این است که آیا جمهوری اسلامی در همین شرایطی در آن محاط است می تواند از عهده پیشبرد همزمان این دو رویا برآید یا نه؟
با توجه به رشد اقتصادی صفر در طول دهه ۹۰ و با توجه به اتفاقات تلخ ۶ سال اخیر، صحبت کردن از رشد ۸ تا ۱۱ درصد در شرایط تحریم ها و فشار حداکثری رویا پردازی محض است. در چنین شرایطی تاب آوری در برابر فشارها از راه تامین مایحتاج اولیه مردم و رفع ناترازی ها به یک چالش بسیار بزرگ و بسیار خطر خیز برای حکومت و کشور بدل می شود.
جمهوری اسلامی در وضع فعلی سقف آرزوهای خود را «تاب آوری» قرار داده و برای تضمین این هدف از دامنه برنامه هسته ای و دامنه تعرض منطقه ای کاسته، و با روی کار آوردن یک دولت اهل وفاق و با سختگیری کمتر با مردم، امیدوار است تا چند سالی دیگر با اقتصاد مقاومتی کشور گردانی کند.
اما هرگاه سقف آرزوها پیشی گرفتن از ترکیه و عربستان و اسرائیل، از نظر سطح زندگی و پیشرفت اجتماعی باشد، که باید باشد، آنگاه تمام تحلیل ها و راهبردها و سیاست های داخلی و خارجی باید از نو در خدمت پیگیری رویای دوم، یعنی توسعه اقتصادی پایدار تعریف و طراحی شود.
۴. همپیوندی اقتصادی به سود کیست؟
جهان بینی مقاومت-محور تصور می کند بسط همکاری و درهم تنیدگی اقتصادی با جهان سرمایه داری به سرکردگی امریکا چیزی نیست جز غارت ثروت کشورهای ضعیف تر و فربه تر شدن “کشورهای امپریالیستی”. اما این ادعا با حقایق و ارقام اقتصادی جهان خوانایی ندارد.
داده های اقتصادی در ۳۵ سال گذشته حاکی است که سهم بلوک غرب در اقتصاد جهانی به طور محسوس کاهش، و سهم چین و دیگر کشورهای رشد یابنده به وضوح افزایش یافته است(۳). همه پیش بینی ها هم حاکی از آنست که در آینده قابل رویت نیز میانگین رشد اقتصادی بلوک غرب از بقیه جهان آهسته تر خواهد بود. مطابق داده های صندوق بین المللی پول نرخ رشد اقتصاد جهانی در سال های آینده بین ۳.۳ تا ۳.۷، اروپا حداکثر۱، و امریکا بین ۲ تا ۲.۷ در صد در سال پیش بینی می شود. در حالی که رشد چین در حال حاضر ۵ درصد است و مطابق همه پیش بینی ها تا سال ۲۰۲۹ از ۳.۳ پائین تر نخواهد رفت.
اقتصاددانان اتفاق نظر دارند که تفاوت نرخ رشد بین کشورهای سرمایه داری پیشرفته و بازارهای نوظهور علت ساختاری دارد و تغییر سیاست ها و خط مشی های حکومت ها در بلوک غرب نمی تواند تغییری در این وضعیت ایجاد کند؛ چه ترامپ و محافظه کاران شووینیست سر کار باشند و دموکرات های لیبرال به قدرت برگردند، این ورق برنمی گردد.
پس اعتقاد جریان های مقاومت-محور، که می گویند کشورهای رشد یابنده از انتگراسیون اقتصادی با کشورهای رشد یافته زیان می بینند، با شواهد عینی خوانایی ندارد. این راست است که با جهانی شدن به شیوه نئولیبرالی طبقه کارگر در کشورهای پیشرفته بیش از همه زیر فشار قرار می گیرد و اولیگارش ها بیش از همه سود می برند. اما تاثیر جهانی شدن در کشورهای رشد یابنده واقعا متفاوت بوده است. رشد اقتصادی شتابان چین و هند صدها میلیون انسان را از قعر فقر بیرون کشید و به شکل گیری یک طبقه متوسط گسترده هم کمک کرد.
آمارها نشان می دهد که در سه دهه اخیر کشورهایی نرخ رشد بالاتری داشته اند که زیر تحریم نبوده اند و به بازارهای جهانی دسترسی بیشتری داشته اند. در همان حال کشورهایی که به هر دلیل از دسترسی به بازارهای جهانی محروم مانده اند – چه راه سرمایه داری در پیش گرفته اند و چه غیرسرمایه داری – عقب ماندگی آنها تشدید شده است. این آمارها نشان می دهد که نسخه ی اقتصاد مقاومتی ادبار آفرین است و اقتدار آفرین نیست.
۵. چاره های مشکل افزا
گفتیم «اقتصاد مقاومتی» یعنی دست کشیدن از رویای «شکوفایی اقتصادی و رشد حداکثری»، یعنی کوتاه کردن سقف آرزو تا حد «تاب آوری و ریاضت کشی»، یعنی تلاش برای زنده ماندن از راه «دور زدن تحریم ها» و این یعنی ناشفاف تر کردن اقتصاد و فساد پذیرتر کردن آن؛ این یعنی باز گذاشتن دست غارتگران برای چاپیدن منابع کشور و سر به فلک کشیدن فاصله طبقاتی.
مقاومت-محوری ها رک و راست می گویند: «تحریمها نه رفع شدنی است و نه مانع توسعه اقتصادی» و نسخه می پیچند که: «مذاکره مشکلات ما را حل نمی کند. ما باید مشکلات خود را خودمان در داخل کشور حل کنیم». اما اگر از این حرف رازگشایی کنیم خواهیم دید که دو سیاست متفاوت از آن بیرون می آید:
* مقاومت محوری های راستگرا می گویند: « کنترل ها را برداریم و دست کسانی که کار بلد هستند را کاملا بازبگذاریم که تحریم ها را دور بزنند و ارز به کشور بیاورند تا زیر تحریم ها خفه نشویم.»
* مقاومت محوری های چپگرا می گویند: اگر ما به غارتگری سرمایه داران نئولیبرال لگام بزنیم، اگر مبارزه سختگیرانه تری با سرمایه داران، و کنترل بیشتری بر سرمایه گذاران داشته باشیم سهم بیشتری به مردم زحمتکش خواهد رسید.
در وضع فعلی گفتمانِ مقاومت-محوری های راستگرا دست بالا را دارند و نمی گذارند هیچ کنترل یا محدودیتِ موثری، حتی ضوابط FATF، بر فعالیت ها و مبادلات اقتصادی اعمال شود.
اما هیچ یک از این نسخه های چپ و راست برای بالا بردن نرخ رشد اقتصاد نیست. هدف این نسخه ها شکوفایی اقتصادی از راه افزایش حجم و نرخ سرمایه گذاری و اشتغال نیست. هدف آنها بقاست و نه بیشتر. در حالی که تسریع توسعه و شکوفا سازی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران هدف مشترک تمام گرایشهای تاریخا شکل گرفته در کشور ماست، سقف پرواز و افق دید مقاومت-محوریهای ما واقعا کوتاه است و از «تاب آوری در برابر فشار امریکا» دورتر نمی رود.
نرخ تشکیل سرمایه از جمله با نرخ رشد تولید ناخالص ملی مرتبط است. در شرایطی که نرخ رشد تولید صفر یا منفی است تشکیل سرمایه هم بشدت پائین، و غالبا با افزایش فشار بیشتر بر طبقه کارگر همراه است. به علاوه سهم بزرگی از پس اندازها هم از کشور فرار می کنند. در چنین شرایطی مقررات گذاری های بیشتر معمولا به سرمایه برداری بیشتر منتهی می شود. اگر نرخ رشد اقتصادی بین ۸ تا ۱۱ درصد بود، آنگاه مقررات گذاری برای سمت دهی مسیر سرمایه گذاری، و برای بالا بردن سهم کار تدابیری مرکزی و موثر بود.
برای مهار بحران اقتصادی مزمن و ساختاری کشور هم رفع تحریم ها و دسترسی آزاد به بازارهای جهانی ضروری است؛ و هم جراحی این ساختار اقتصاد رانتی و ناکارآمد، و براندازی فساد فراگیر سیستمی. منتها با وجود محاصره اقتصادی کشور رشد اقتصادی بالا محال است، ثانیا بخش عمده ای از فساد، رانت خواری، و ناکارآمدی بنگاه های اقتصادی خود ناشی از ناشفاف بودن مبادلات اقتصادی خارجی است.
۶. امید کاذب
امید بزرگ و پیش بینی مقاومت-محوران این است که چون سهم امریکا و غرب در اقتصاد جهان رو بهکاهش است، دلار نقش خود در پرداخت های بین المللی را از دست می دهد و نظام تحریم اقتصادی که امریکا برپا کرده فروخواهد پاشید.
البته که حق در اینجا با مقاومت-محوران است. چنین تحولی قطعا در آینده رخ خواهد داد. تشکیل بریکس و هم اندیشی و همکاری اعضای آن هم در واقع تدارکی است برای مدیریت و تسریع همین تحول. منتها کنشگران مقاومت-محور ما به دو حقیقت زیر کم توجه اند:
* اول – مهم ترین آماج کشورهای بریکس گسترش سهم خویش از بازارهای امریکا و غرب است و تمام آنها به خاطر دچار شدن به تحریم های امریکا، فعلا مایل یا قادر به گسترش همکاری های اقتصادی با ایران نیستند و بنا بر تمام تخمین ها این وضع حداقل تا یکی دو دهه دیگر ادامه دارد.
* دوم – آنها توجه ندارند که کُند شدن و توقف رشد اقتصادی در شرایط محاصره اقتصادی هم به توان تاب آوری ایران لطمه میزند و هم فاصله قدرت اقتصادی ما با رقبای منطقه ای ما، ترکیه و عربستان و اسرائیل و دیگران را افزایش می دهد و عقب ماندگی های ما را جبران ناپذیر می کند.
شاید اگر نرخ کاهش سهم غرب در اقتصاد جهان بیش از نرخ عقب ماندن ایران بود، محاسبه و انتظار محور مقاومتی ها درست از آب در می آمد. اما فعلا این معادله برعکس است. بی دلیل نیست که کشورهای بریکس حفظ سهم خود در بازارهای غرب را بر حفظ سهم خود از بازار ایران ترجیح می دهند.
۷. تقسیم جهان به امپریالیسم و ضدامپریالیسم
طرفداران اقتصاد مقاومتی عموما جهان را عملا به صورت دو جبهه دوست و دشمن تصور می کنند، عناصر چپ همین صورت بندی را با عناوین کشورهای امپریالیستی و ضدامپریالیستی بیان می کنند. شاید این تعابیر، تا وقتی جهان دو قطبی بعد از جنگ دوم زنده بود، از جهاتی معنا داشت. اما در جهان امروز گنجانیدن کشورها در قالب دوست و دشمن، یا امپریالیسم و ضدامپریالیسم خطائی بنیادین است. جهانِ دو قطبی دیگر وجود ندارد.
جهان معاصر جهانی چند قطبی است که در آن هر کشور، بنا بر وُسع خود، در شکل دهی اوضاع منطقه ای و جهانی تاثیر گذار است. در این دنیا همه کشورها هم با هم رقابت دارند و هم همکاری. منافع ملی راهنمای تصمیم سازی های آنهاست. نه دشمنی امریکا با چین همیشگی است و نه دوستی و محبت امروزین ترامپ و پوتین. تا دیروز امریکا و و اروپا و اوکراین یک طرف بودند و روسیه یک طرف. امروز روسیه و امریکا یک طرف هستند و اوکراین و اروپا در طرف دیگر. حالا در این میان مقاومت محوریهای ما در کدام طرف خواهند ایستاد؟ با روسیه و امریکا علیه اوکراین و اروپا؟ یا با اروپا و اوکراین علیه امریکا و روسیه؟
در جهان معاصر هیچ بلوک بندی بین المللی ماندگارِ «ضدامپریالیسیتی»، اعم از ضد امریکایی، ضد چینی، ضد روسی، ضد اروپایی و غیره، وجود ندارد. بلوک ناتو یک پس مانده از دوران جنگ سرد است. ناتو کارآیی و استواری دیروز را ندارد. سه رکن اصلی تشکیل دهنده ناتو، یعنی امریکا، ترکیه و اتحادیه اروپا، هرکدام به سویی می روند که منافع آنها ایجاب می کند. نادانی محض است که بریکس یا پیمان شانگهای را بلوک های پایدار قدرت برای مقابله با ناتو و غرب تعریف کنیم.
در نگاه مقاومت-محور نقش رقابتهای درونی در بلوک غرب و در ایالات متحده، برای تعیین سرنوشت جهان، فراموش شده یا بسیار کمرنگ است. مخالفت و مقاومت در برابر نگرش های «ناسیونال کنسرواتیو» که حالا مهار قدرت در امریکا را در دست دارد، بیش از هرکجای عالم در بطن جامعه امریکا جریان دارد.
این که نگاه دولت تازه امریکا به جهان دارای جهات واقعا امپریالیستی و قرن نوزدهمی (۴) است، نباید ما را دوباره به این تصور دچار سازد که ترامپ آئینه تمام نمای ماهیت تمام امریکاست. کشورها در دوران پس از جنگ سرد، نه دوستان همیشگی دارند و دشمنان دائمی. با این همه در ۳۵ سال اخیر، نگاه حاکم بر ایران ایالات متحده امریکا دشمن آشتی ناپذیر خود می داند. راز ماندگاری شعار «مر گ بر امریکا» تا امروز همین باور عمیق به خصومت ذاتی، دائمی و همه جانبه امریکا با ایران است.
در ثانی نگاه امپریالیستی ترامپ به این معنا نیست که او در کارهایش منافع «بلوک امپریالیستی» را لحاظ می کند. درست برعکس، اگر منفعتی در کار نباشد او نزدیک ترین متحدین خود را هم قربانی خواهد کرد. و اگر منفعتی در کار باشد، او با هر شیطانی شیرین بده بستان خواهد کرد.
با وجود یکه تازی های نوبرانه ترامپ، به نفع هر کشور است، به نفع همه است که در بقیه کشورهای سفارت و همکاری داشته باشند. در تمام کشورها سفارتخانه و سفیر داشته باشند. حال اگر امریکا منافع خود را در بازگشایی سفارتخانه خود در تهران ببیند ما باید چه کنیم؟ منافع ما و امنیت ما ایجاب می کند سفارتخانه ها هرچه زودتر گشوده شود. اما کسانی که شعار «مرگ بر امریکا» می دهند فکر می کنند رابطه با امریکا اشتباه است.
۸ دو طرح فرضی
مقاومت-محوری ها بر این باورند که زمینه همکاری متقابلا سودمند بین امریکا و ایران وجود ندارد. لذا بازگشایی سفارتخانه ها بیفایده و حتی مضر است. آنها معمولا فراموش می کنند دو کشور در موارد معین، از جمله در جنگ امریکا با أفغانستان و عراق، همکاری داشته اند و أصلا نامحمتل نیست که زمینه برای همکاری متقابلا سودمند بین دو کشور گسترده شود. دو نمونه:
۱. فرا اوپک
به نظر می رسد برای گسترش کنترل بر بازار انرژی، و بهره کشی بیشتر از چین و اروپا، ترامپ علاقه مند باشد با پوتین و بن سلمان یک بلوک نیرومند نفتی به وجود آورد و سایر صادر کنندگان عمده نفت خلیج فارس را هم به آن ملحق کند. آن سه به زودی در ریاض دیدار خواهند داشت. تا اینجا ریاض و مسکو هم برای میزبانی مذاکرات ایران و امریکا ابراز آمادگی کرده اند.
اگر چنین بلوکی شکل بگیرد کنترل دو سوم منابع و سه چهارم صادرات نفت جهان(۵)، این بار با مشارکت امریکا ممکن می شود.
هدف ما در اینجا این نیست که ببینیم احتمال شکل گیری چنین بلوکی تا چه حد است. هدف نشان دادن وضعیتی است که منافع بنیادین امریکا با منافع ملی و نیازهای توسعه کشور ما همراستاست. در حالی که بر پایه اصول جهان بینی مقاومت-محور، این طرح همدستی با امپریالیسم امریکا و جهان خوارانه است تلقی می شود.۲. صلح فراگیر
جهان پذیرفته است که مهمترین شرط بازصلح خاورمیانه تشکیل دولت فلسطینی، و مهمترین مانع آن مخالفت سرسختانه اسرائیل با این طرح است. اما هرگاه هر سه رکن عربی، ترکی و شیعی در منطقه هر دو دولت فلسطین و اسرائیل را به رسمیت بشناسند و یک پیمان صلح فراگیر میان همه کشورهای منطقه را برای امضا روی میز بگذارند، هیچ استدلال منطقی وجود نخواهد داشت که چنین پیمانی نگرانی های امنیتی اسرائیل را رفع نمی کند، یا دولت امریکا از آن با قوت حمایت نخواهد کرد.
هدف ما در اینجا این نیست که تخمین بزنیم آیا روحیه جمهوری اسلامی برای قبول حق موجودیت اسرائیل مساعد است، یا در اسرائیل تا چه حد روحیه ای برای پذیرش حق موجودیت فلسطین وجود دارد. قصد از پیش کشیدن بحث «صلح فراگیر» تاکید بر این حقیقت است که صلح فراگیر تنها با مشارکت موثر هر ۴ قدرت یهودی، عربی، ایرانی، و ترکی، و البته با پیگیری و پشتیبانی فعال ایالات متحده از آن زمینی خواهد شد.
باید دید اگر دو طرح فرضی فوق روزی روزگاری در دستور قرارگیرند، به راستی محور مقاومتی های ما کجا خواهند ایستاد؟ آیا همچنان «مرگ بر اسرائیل» و «مرگ بر امریکا» خواهند گفت و از ضرورت تابعیت دیپلماسی از میدان صحبت خواهند کرد؟ یا آنها هم شعارهای صلح و توسعه را راهنمای سمتگیری های استراتژیک خود قرار خواهند داد؟
۹. بی اعتنایی به شکاف حکومت-مردم
شناخت پایه ای نیروهای مقاومت-محور این است که امریکا از هیچ فرصتی برای براندازی صرف نظر نخواهد کرد. بر این أساس آنها نتیجه می گیرند مذاکره با چنین دولتی نه عاقلانه است، نه هوشمندانه است، و نه شرافتمندانه. بخش عمده ای از آنها فکر می کنند باورمندان به سودمندی مذاکره و امکان توافق با امریکا نمایندگان امریکا در ایران هستند و جمهوری اسلامی باید با آنها «تعیین تکلیف» کند.
مفهوم براندازی اما در جهان بینی مقاومت-محوری بسیار مبسوط است. در نظر آنها کسی که با نظام جمهوری اسلامی (ولایت فقیه) را مناسب نمی داند و از ضرورت تغییر قانون اساسی صحبت می کند، برانداز است. آنها می گویند مبارزه با امریکا مهمترین رسالت و مسئولیت تاریخی همه نیروهای میهن دوست است. لذا هر نوع انتقاد و اعتراض به رفتار رهبری نظام همسویی و همراهی با امریکاست. هم از این روی سمت اصلی انتقاد و اعتراض آنان عموما متوجه مخالفان و منتقدان حکومت است. حتی اگر این انتقاد و اعتراض به حجاب اجباری باشد، به انتخابات فرمایشی و نماینده ۳ درصدی مجلس، به خشک شدن دریاچه ارومیه، به خاموشی برق و گران شدن بنزین، به احکام اعدام ظالمانه، یا به امام جمعه زمینخوار، باشد.
حفظ امنیت ملی و دفاع از هستی کشور نخستین مسئولیت حکومت، و پیش شرط توسعه اقتصادی است. اما انجام این مسئولیت فقط زمانی میسر است که حکومت از اعتماد و حمایت اکثریت مردم برخوردار باشد. هیچ حکومتی، هرچه قدر هم به تسلیحات پیشرفته و نیروهای امنیتی-نظامی قدرتمند مجهز باشد، اگر اکثریت مردم به معترض باشند، نه از توان دفاع از میهن برخوردار است و نه پیشبرنده برنامه های توسعه.
براندازی زمانی زمینه مردمی پیدا می کند که وضع معیشت مردم خراب شود، که چشم اندازها برای عبور از بحران اقتصادی بسته بماند، که رفتار حکومت با مردم خصمانه باشد، که انتخابات فرمایشی، و بقای حکومت بر سازمان امنیت متکی، باشد.
۱۰. جمع بندی
جهان بینی مقاومت-محور ایران را در محاصره دشمنانی تصور می کند که به نابودی ما کمر بسته اند. این جهان بینی قبول ندارد که ما با امریکا هم، مثل سایر قدرت ها، هم اختلاف منافع و هم اشتراک منافع داریم. این طرز فکر «تضمین امنیت ملی» یا «تاب آوری» را غایت آمال خود قرار می دهد. این طرز فکر ما را به سوی اقتصاد مقاومتی، جبهه مقاومت، عمق استراتژیک، و به بازدارندگی هستهای سوق می دهد و از پیمودن مسیر توسعه اقتصادی پایدار منحرف می کند. این طرز فکر به ما یاد می دهد که فقط تهدید ها را ببینیم. این طرز فکر ما را از دیدن فرصت ها محروم، و از ممکن کردن ناممکن ها ناامید می کند.
پیگیری این رویا ما را در محاصره اقتصادی قرار می دهد. ما را میراند به سویی که سقف آرزوهایمان را پائین بکشیم. رویای شکوفایی اقتصادی و رقابت را، تا یکی دو دهه – تا زمانی که سلطه دلار میشکند و نظام تحریم فرومیپاشد – کنار بگذاریم و به تاب آوری قناعت کنیم. تجارب بیشماری کشورها نشان می دهد که مسیر توسعه اقتصادی پایدار به روی کشورهایی که تحت سلطه امریکا نیستند، بسته نبوده و نیست.
جهان بینی مقاومت-محور ما را به سمتی سوق می دهد که به ملت خود بدگمان شویم. اعتراض و مطالبه گری گروه های اجتماعی را به حساب توطئه امریکا بنویسیم. این جهان بینی اهمیت رضایت اکثریت مردم از حاکمان، اهمیت مشارکت اکثریت مردم در روندهای سیاسی به ویژه در انتخابات، را از اذهان میزداید. این طرز فکر ما را الزاما به سوی بدگمانی به امکان صلح و همزیستی، به سوی بیگانگی با انصاف و عدالت در قضاوت، به سوی پوچ انگاری آزادی و دموکراسی، به سوی خوش باوری به حکّام مستبد، سوق می دهد.
فرخ نگهدار
پنج شنبه ۱۶ اسفندماه ۱۴۰۳ – لندن
(۱) پویا ناظران در «درس هایی از دنیا برای توسعه ایران» به تجارب ۷ کشور، کره جنوبی، دوبی، امریکا، بریتانیا، فرانسه، چین و شوروی در زمینه توسعه اشاره می کند و نشان می دهد در هر ۷ کشور دسترسی به بازارهای جهانی مهم ترین پیش شرط توسعه است.
(۲) از میان ۱۹۵ کشور جهان تنها کوباست که مثل رابطه جمهوری اسلامی با امریکا رابطه ندارد و مشمول سخت ترین تحریم های امریکاست. اما کوبا، برخلاف ایران، همیشه مشتاق احیای رابطه و بسط همکاری با امریکا بوده است. مهاجران قدرتمند کوبایی مقیم امریکا همیشه جلوکیری کرده اند.
(۳) طی ۳۵ سال گذشته، طبق داده های بانک جهانی، رشد متوسط اقتصاد جمهوری خلق چین حدود ۸.۸ درصد، رشد ایالات متحده امریکا حدود ۲.۵ درصد، اتحادیه اروپا ۱.۶ درصد، و رشد متوسط اقتصاد جهانی حدود ۳.۳ بوده است.
سهم امریکا در این مدت از ۲۰% به ۱۵% تنزل یافته و سهم اتحادیه اروپا هم از ۲۵% به ۱۹% کاهش یافته. در این مدت سهم بلوک غرب از ۶۶.۸ درصد به ۳۸.۶ کاهش، و سهم بقیه جهان از ۳۱.۲ به ۶۱.۴ افزایش، یافته است. سهم چین از ۳.۶ درصد به ۱۶.۸ درصد، و سهم هند از ۱.۴ به ۳.۶ افزایش یافته است.
(۴) دونالد ترامپ به دو رئیس جمهور امریکا، ویلیام مککینلی، (۱۸۹۷ تا ۱۹۰۱) و اندرو جکسون (۱۸۲۹ تا ۱۸۳۷)، به دلیل قدرت فردی و سلطه طلبی آنها، ارادت و علاقه خاص دارد. او از فرانکلین روزولت ، محبوب ترین رئیس جمهور در داخل و خارج، ستایش نکرده.
(۵) سه ضلعی روسیه و امریکا و حوزه خلیج فارس نزدیک به دو سوم منابع نفت و گاز جهان را در اختیار دارند که اگر ونزوئلا را هم اضافه کنیم نزدیک به ۹۰ در صد خواهد شد. میزان تولید نفت جهان به ۱۰۵ میلیون بشکه در روز رسیده و همچنان تا ۲۰۳۵ رو به افزایش است. از این مقدار حدود ۴۲ میلیون بشکه نفت صادراتی است که حدود ۷۶ درصد در کنترل امریکا، روسیه، کشورهای حاشیه خلیج است.
1 Comment
بسیار تحلیل جامع و آری از یکجانبه نگری میباشد، درود بر شما،