در سالهایی که ایران صحنهی دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی پرشتابی بود، نسل تازهای از جوانان وارد عرصه شدند که هر یک نقشی در شکل دادن به مسیر آینده کشور داشتند. در میان آنها، بیژن جزنی چهرهای برجسته و از معماران اصلی چپ نوین ایران و یکی از پایهگذاران فکری سازمان چریکهای فدایی خلق بهشمار میرفت. با این حال، آنچه کمتر دربارهاش گفته شده، جنبههای انسانی، شخصی و روزمرهی زندگی اوست؛ وجهی فراتر از بیانیهها و مبارزهی سیاسی. یکی از معدود کسانی که تصویری ملموس و انسانی از بیژن جزنی ارائه داده، هارون یشایایی است؛ فعال فرهنگی و سیاسی، و تهیهکنندهی سینما و رئیس سابق انجمن کلیمیان تهران، که از دوران نوجوانی دوستی نزدیکی با جزنی داشت.
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، که فضای سیاسی کشور بهشدت امنیتی و سرکوبگرانه شد و بسیاری از مبارزان سیاسی به انزوا یا بیعملی کشیده شدند، جزنی مسیر متفاوتی را برگزید. او نه به خلأ و یأس پناه برد و نه به “ادبیات شکست” دل بست، بلکه به کار حرفهای روی آورد و با تکیه بر ذوق هنریاش، مسیر تأمین معاش را با استقلال و خلاقیت پیمود. ابتدا در یک مؤسسهی طراحی مشغول شد و سپس همکاری نزدیکی با هارون یشایایی آغاز کرد؛ همکاریای که سابقهی آشنایی آنها به روزهای پرتلاطم پیش از کودتا بازمیگشت.
این دو در ابتدا به طراحی و چاپ پوستر لوازم خانگی پرداختند. در سال ۱۳۳۸، هر دو در رشتهی فلسفهی دانشگاه تهران پذیرفته شدند و در کنار تحصیل، فعالیت تبلیغاتی خود را گسترش دادند. آنها در ساختمانی واقع در خیابان شاهآباد (جمهوری اسلامی فعلی) دفتر کوچکی راهاندازی کردند و به طراحی پوستر فیلمهای سینمایی خارجی پرداختند؛ کاری نو و خلاقانه که تا آن زمان در ایران مرسوم نبود.
نوآوری آنها تنها به طراحی پوستر محدود نماند. بهزودی، نمایش اسلایدهای تبلیغاتی پیش از آغاز فیلم در سینماها را نیز آغاز کردند. طرحها ابتدا بهصورت سیاهوسفید آماده میشد، سپس آنها را با رنگآمیزی و افزودن صدای گفتاری مناسب، به اسلایدهای تبلیغاتی سینمایی بدل میکردند. این تجربه به تأسیس مؤسسهای حرفهای به نام «تبلیفیلم» در سال ۱۳۳۹ منجر شد که هدف آن ساخت فیلمهای تبلیغاتی بود. مؤسسهای که با مدیریت جزنی و یشایایی، از پیشگامان تبلیغات مدرن در ایران شد.
یشایایی در خاطرات خود از جزنی، بارها بر خصوصیات انسانی و حرفهای او تأکید کرده است؛ انسانی آرام، متین، مسئولیتپذیر و دقیق که هرگز سیاست را به محیط کار وارد نمیکرد. این تمایز موجب شد که ساواک، علیرغم نظارت و فشار مداوم، نتواند مدرکی برای تعطیلی مؤسسه پیدا کند. دهها عکس و سند از رفتوآمدها به دفتر تهیه شده بود، اما هیچ نشانی از فعالیت سیاسی در آنها دیده نمیشد. با این حال، فعالیتهای سیاسی بیژن ادامه داشت؛ بهویژه پس از همکاری مجدد با چهرههایی چون حسن ضیاءظریفی، روندی تازه در مسیر سازماندهی چپ مستقل آغاز شد؛ حرکتی که در پی عبور از سنتهای حزب توده و شکلگیری ساختاری نوین و متکی بر تحلیل و کنش مستقل بود.
شراکت و همکاری میان یشایایی و بیژن، حتی در سالهایی که بازداشتهای بیژن پیدرپی میشد، قطع نشد. به گفتهی یشایایی، بیژن با وجود فشارهای سیاسی، همچنان به کار حرفهای خود پایبند بود و امور شرکت را نیز پیگیری میکرد. یکی از نقاط عطف آن دوران، گردهمایی بزرگی بود که در پاییز ۱۳۴۶، به مناسبت درگذشت جهانپهلوان تختی برگزار شد؛ مراسمی که با حضور گستردهی مردم و فضای اعتراضی ویژهای همراه بود. طراحی و سازماندهی این گردهمایی را بیژن بر عهده داشت و همین امر سبب شد که ساواک او را نه صرفاً یک فعال سیاسی، بلکه یک تئوریسین مؤثر بداند.
بیژن جزنی در بهمنماه ۴۷ در دادگاه به ۱۵ سال حبس محکوم شد و باقی دوستانش هر کدام به ۸ تا ۱۰ سال محکوم شدند. بیژن تا فروردین ۱۳۴۸ در زندان قصر بود. جز مادرش، عالمتاج خانم، و همسرش میهن، یشایایی، بهعنوان دوست قدیمی، بارها به ملاقات او میرفت. روحیهی بیژن تحسینبرانگیز بود؛ او در هر دیدار، دانستههایش بیشتر و نقاشیهایش پختهتر میشد. پس از شکست فرار یارانش، به زندان قم تبعید شد. آنجا نیز زندان نتوانست روحیهاش را تغییر دهد. مقالههایی که از زندان بیرون میفرستاد، نشان همین پایداری بودند. یشایایی معتقد است که دفاعیهی آخر او نه یک متن معمول، بلکه مانیفستی روشنفکرانه بود که نشان میداد به دنبال چه چیزی است. بیژن جزنی بعد از دو سال باز به تهران منتقل شد؛ بعد از واقعهی سیاهکل مجددا بازجویی شد؛ به زندان قصر و سپس اوین منتقل گردید. در نهایت، در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴، خبری کوتاه مبنی بر “کشته شدن ۹ زندانی در حین فرار” منتشر شد. یکی از آنان بیژن جزنی بود. اما خیلی زود روشن شد که این خبر، پوششی برای قتل برنامهریزیشدهی مخالفان سیاسی توسط ساواک و نیروهای امنیتی بوده است.
یشایایی از آن روز با تلخی یاد میکند و میگوید: ما که او را میشناختیم، میدانستیم این یک دروغ است؛ آنها را شبانه، در پشت تپههای اوین کشتند. برای من، آن روز بدترین روز زندگیام بود. بیژن دیگر نبود، اما چیزی از او در ما باقی مانده بود. بیژن نه اهل فرار بود، نه بیبرنامه. او انسانی عقلگرا و تحلیلی بود. آخرین متن دفاعیهاش را خواندهام؛ سطری از آن را هیچگاه فراموش نمیکنم: “آزادی را نمیشود خاموش کرد؛ حتی اگر ما خاموش شویم.”
در بحبوحه آن سالهای پرماجرا، بیژن جزنی، با وجود علاقهاش به کسبوکار، همیشه سیاست را در اولویت قرار میداد. وقتی هر دو برای اولین بار دستگیر شدند، یشایایی آزاد شد زیرا او به طور جدی درگیر فعالیت سیاسی نبود، اما بیژن یک سال بعد آزاد شد. پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۴۴، جزنی به جای بازگشت عجولانه به فعالیت سیاسی، مدتی به ادارهی لابراتوار تبلیغاتی مشغول شد. ساواک در گزارشهای خود اذعان میکند که شرکت آنان در آن زمان رونق داشته و حتی برخی از دوستان سابق او نیز از منافع این کسبوکار بهرهمند بودند. اما این تعادل دیری نپایید. ساواک دفتر شرکت را پلمب و اسناد آن را ضبط کرد. با وجود این. در سال ۱۳۵۰با نام جدید «پخشیران » اجازهی فعالیت مجدد شرکت تحت نظارت مأموری به نام “کیا” صادر شد. به گفتهی یشایایی، این مأمور امنیتی اذعان کرده بود که «هیچکس چنین تشکیلاتی ندارد» و و از نظر ساختاری، این شرکت قابل نگهداری و نمونه است.
پس از آن کشتار هولناک، یشایایی دچار ضربه روحی شدیدی شد که او را از ادامه فعالیت ناتوان کرد و باعث شد شرکت به تدریج تعطیل شود، چرا که جزنی نقش کلیدی در آن داشت. با وجود پیوستن داییهای بیژن به گروه، ادامه کار ممکن نبود. یشایایی تصمیم به تعطیلی شرکت گرفت؛ او ۲۵۰ کارمند را به همراه حقوق و مزایا مرخص کرد. سهم بیژن از شرکت را به همسر و فرزندانش واگذار کرد و آنها را برای زندگی به فرانسه فرستاد؛ اقدامی که نشان از عمق وفاداری و تعهد انسانی او به دوستیشان بود.
آنچه روایت یشایایی از بیژن را متمایز میکند، فقط نزدیکی شخصیاش به او نیست، بلکه نگاهی انسانی و واقعگرایانه به این چهره سیاسی است. در خاطراتش، با چهرهای از جزنی مواجه میشویم که در کنار فعالیتهای سیاسیاش، پایبند به اخلاق، متین و استوار بود؛ کسی که نه تنها به تغییر ساختار سیاسی میاندیشید، بلکه به کرامت انسانی نیز باور داشت. رابطهی این دو نفر، نشانی از تلاقی تجربههای متفاوت بود؛ از اقلیت و اکثریت گرفته تا فرهنگ و سیاست. جزنی کشته شد، اما یشایایی در یادآوریاش، تصویری دور از اسطورهسازی ارائه میدهد؛ انسانی که در کنار شجاعت، با استعداد و مردم دار بود. او همچنین به نقش شخصیت جزنی در پیشبرد برخی فعالیتها اشاره میکند؛ کسی که به کار و کسب علاقه داشت و با رفتار سنجیده و نگاه آگاهانهاش، اعتماد مشتریان را جلب میکرد—آن هم، در شرایطی که فعالیت اقتصادی در میان چپها اغلب با تردید و بدبینی همراه بود.
زندگی خانوادگی بیژن رنگی از مهر و انس خانوادگی داشت: دیدار از بستگان، اختصاص جمعهها به خانواده، و علاقه به فرزندان. جزنی برای “زندگی بهتر انسانها مبارزه میکرد، نه برای پر کردن خلأ شخصی”، و سبک زندگیاش نیز گواهی بود بر همین نگاه انسانی و عاشقانه به مبارزه و زیستن.
تاریخ، بیش از آنکه با اعدامها در حافظه بماند، با خاطرات زنده میماند. خاطرات هارون یشایایی از بیژن جزنی، تصویری انسانی و عمیق از دوستی، همکاری و مبارزه در یکی از پرتنشترین دورههای تاریخ معاصر ایران ارائه میدهد. این روایتها، نه تنها بخشی از تاریخ سیاسی کشور را روشن میکنند، بلکه ارزشهای انسانی مانند وفاداری، همبستگی و تعهد را نیز برجسته میسازند.
منابع:
هارون یشایایی؛ از دوستی با بیژن جزنی تا تهیهکنندگی سینما
هارون یشایایی از بیژن جزنی می گوید | سایت خبری راه کارگر
با فشار ساواک اسم موسسه تبلیغاتی را تغییر دادیم
از دوستی با بیژن جزنی تا تهیهکنندگی سینما