با نهایت تأسف، خبرِ سوختنِ پاسگاهِ تاریخیِ سیاهکل، تنها از میانرفتنِ یک بنای فیزیکی نبود؛ زخمیست تازه بر حافظهی تاریخی جنبشِ چپ در ایران، حافظهای که ورای یک رخداد نظامی، یادآور فریادیست برای عدالت، آزادی و مقاومت در برابر استبداد. شعلههایی که بر آن ساختمان افتادند، نه صرفاً بنایی فرسوده، بلکه پیکر نمادی را در خود بلعیدند؛ نمادی از خاطرهای جمعی که سالها زیر غبار سانسور، تبعید و سکوت، زنده مانده بود.
۱۹ بهمن ۱۳۴۹، شش عضو گروه جنگل، با علم به سرنوشتی محتوم، به قصد رهایی یک یارِ در بند، به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله کردند. این کنش، از منظر نظامی شاید شکست بود، اما از نظر تاریخی، سرآغاز گفتوگویی خونین با تاریخ شد؛ آغازی برای شکستن سکوتی که بر دههها سلطه گسترده بود. آن دیوارهای سوخته، تنها صحنهی یک درگیری نبودند، بلکه محل تلاقیِ ارادههایی بودند که رؤیای تغییر را به بهای جان دنبال میکردند.
امروز که آن ساختمان در آتش فرو ریخته، گویی پارهای دیگر از حافظهی عصیان را از ما میگیرند؛ اما تاریخ را نمیتوان به آتش کشید. خاطرهی سیاهکل هنوز زنده است؛ در ذهن نسلی که میداند دیوارها ممکن است بسوزند، اما آرمانها، باقی میمانند.
سیاهکل، اگرچه از نظر نظامی یک شکست تلقی شد، اما از منظر سیاسی و نمادین، آغازگر فصلی نو در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ایران بود. نام این شهر کوچک در گیلان، بهزودی در حافظهی سیاسی معاصر بدل به رمز مقاومت و تجلی خواست عدالتطلبانه نسلهایی شد که علیه دیکتاتوری، فقر، تبعیض و بیعدالتی به پا خاستند. حتی پس از آنکه بازماندگان آن حرکت، مسیر مبارزه مسلحانه را کنار گذاشتند و به کنشگری سیاسی و مدنی روی آوردند، سیاهکل همچنان جایگاه خود را در تاریخ جنبشهای مترقی حفظ کرده است؛ نه بهعنوان نماد خشونت، بلکه بهعنوان نماد ارادهی معطوف به تغییر.
در کشوری که تاریخ رسمی غالباً با حذف، تحریف و سانسور روبهروست، از میان رفتن مکانهایی چون پاسگاه سیاهکل، تنها یک اتفاق معماری نیست، بلکه نشانهایست از بیاعتنایی مزمن به حافظهی تاریخی نیروهای مردمی. این مکان میتوانست، و باید، به موزهای برای مقاومت، به فضایی برای آموزش، تأمل و گفتوگوی بیننسلی درباره آزادی، عدالت و رنج انتخاب بدل شود. در بسیاری کشورها، فضاهای مشابه به مکانهای یادبود و موزههای تاریخ دموکراسی تبدیل میشوند؛ اما در ایران، مکانهایی چون خاوران یا سیاهکل در بیتوجهی و در سکوتی معنادار محو میشوند.
سوختن پاسگاه سیاهکل، چه نتیجهی سهلانگاری باشد و چه تصمیمی آگاهانه برای حذف فیزیکی یک نشانهی تاریخی، بازتابگر یک سیاست فرهنگی خاموشساز است؛ سیاستی که میکوشد حافظهی تاریخی مقاومت را از میان ببرد و تاریخ را از نو، بر پایهی روایت رسمی بازنویسی کند. اما تاریخ، حتی اگر دفن شود، باز زنده میشود؛ چراکه در حافظهی جمعی، در خاطرهی شفاهی، در ادبیات، هنر و مطالبهگری مدنی، بار دیگر سر بر میآورد.
سیاهکل را باید به یاد آورد نه برای تجلیل از خشونت، بلکه برای گرامیداشت جسارتِ ایستادن در برابر ستم. سوختن این پاسگاه، سوختن یک بنای چوبی و آجری نیست؛ سوختن بخشی از حافظهی تاریخی عدالتخواهی مردم ایران است. این اتفاق، نه پایان یک یادگار، که آغازیست برای بازاندیشی در نسبت ما با تاریخ، با مکانهای حافظه و با مسئولیت جمعیمان در برابر گذشتهای که هنوز زنده است.
2 Comments
سپاس از توجه و تاکید خانم قراگزلو و نشریه -“کار” :
” سیاهکل را باید به یاد آورد نه برای تجلیل از خشونت، بلکه برای گرامیداشت جسارتِ ایستادن در برابر ستم. سوختن این پاسگاه، سوختن یک بنای چوبی و آجری نیست؛ سوختن بخشی از حافظهی تاریخی عدالتخواهی مردم ایران است. این اتفاق، نه پایان یک یادگار، که آغازیست برای بازاندیشی در نسبت ما با تاریخ، با مکانهای حافظه و با مسئولیت جمعیمان در برابر گذشتهای که هنوز زنده است.”
سوختن این مکان که نماد مقا مت و شورش بر علیه ستم و بر افراشتن پرچم آزادی و عداللت بود چه عمدی باشد چه غیر عمدی و از روی بی توجهی!!
تنها بیانگر یک چیز است:
کینه طبقاتی