چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۸

چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۸

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!
سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!
یادمان باشد که هرچه جامعه ضعیف‌تر شود، از فرصت‌ها و شانس‌هایی که در مسیر بهبود، تغییروتحول  پیش خواهد آمد، کمتر می‌توانیم استفاده کنیم و شانس‌های آینده ایران را از دست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کیوان صمیمی
نویسنده: کیوان صمیمی
انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!
نیروی تجدد و دموکراسی یک قرن است که ایران مال همه‌ی ایرانیان است شعار اوست. اکنون نیروهای وسیعی از جنبش اسلامی نیز به همین نگاه پیوسته اند. در پهنه‌ی سیاست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: امیر ممبینی
نویسنده: امیر ممبینی
جزئیات کشته شدن راضيهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!
سوم تیر ماه جاری رسانه‌ها نوشتند که دختری جوان به نام «راضیهٔ رحمانی» اهل روستای گویژه در شهرستان نورآباد استان لرستان با شلیک یکی از مأموران نیروی انتظامی جان باخت....
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!
نهضت آزادی ایران در ادامه راهبردی که در مرحله اول در پیش گرفت، اتحاد ملت و تجمیع همه معترضان در مرحله دوم انتخابات را برای مقابله با مخالفان آزادی و...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: نهضت آزادی ایران
نویسنده: نهضت آزادی ایران
انتخابات مهندسی شده، راه يا بی‌راهه؟
    خانم وسمقی در ارتباط با انتخابات ریاست حمهوری در ایران تحلیلی داشته است. خانم وسمقی، زین میان؛ بر این باور است که اصلاح‌طلبان، اگر گمان می‌کنند که حکومت...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: صدیقه وسمقی
نویسنده: صدیقه وسمقی
جرون
جرون، ای سیلی خورده ی زمان، ای معامله های پشت پرده ی آن زمان، ای تاریخ دیروز و امروز من، از رنگ و شرنگ، تا کیسه های زر ...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد

هرلحظه در مسیر دگرگونی …

آیا مفاهیم جمهوری و اسلامی در یك تركیب - واژه می گنجند؛ آیا وازه های سازندۀ این تركیب، وازه هایی در ذات خود متعارض نیستند؟ اگر جمهوریت به معنی تكیه برآرای جمهور مردم است واسلام دینی است الهی با آموزه های معین كه تعطیل بردارنیستند و باید مو به مو آن ها را برپایه ی آن چه در كلام خداوند آمده است به اجرا در آورد، پس مفهوم "جمهوری اسلامی" چه گونه معنی پیدامی كند؟ پاسخ پرسش نخست " آری !" و پاسخ پرسش دوم " نه! " است.

درشماره ی چهارشنبه ٣٠ اردیبهشت روزنامه اتحاد، نوشتۀ ژرفکاوانۀ خانم سوسن شریعتی را، گرد سه محور آرمان و اندیشه ورزی و دولت مداری می بینیم که از یک سو در خور تحسین است و از سوی دیگرمی توان آن را از منظرهایی همچون هر نوشتۀ جدی دیگر در معرض نقد قرار داد.
در این مقاله به طور عمده سه دوگانه (پارادوکس) مرتبط با یک دیگر بررسی شده اند:
جمهوری اسلامی، روشنفکر دینی و روشنفکر سیاستمدار.
شریعتی در سرآغاز این تحلیل نوشته است
” ازهمان مقطع انقلاب آغاز کنیم … اولین پارادوکسی که محل نزاع قابل توجهی میان اهل سیاست آن زمان شد “نام جمهوری اسلامی” بود واین پرسش و تردید که: آیا میان این دو می توان به ترکیبی مطمئن دست یافت؟ سه دهه پس از آن پرسش، این دو مو ئلفه همچنان در گفت وگو یا در نزاع با یک دیگرند.”
من یاد آوری می کنم که در پایان مبحث اصلی و سوم این مقاله که به تحلیل مفهوم روشنفکر مذهبی پرداخته است، به دو مفهوم نخست خواهم پرداخت:
نگارنده ی مقاله در این گفتار بیش تر به دو گانه ی سوم پرداخته و دوگانه های پیشین را به سان پیش سخنی براین دوگانه به کار گرفته است؛ اما می توان در یافت که آن دو نیز همچنان، اهمیتی پا برجا تا به امروز دارند و از این گذشته هیچ یک از آن سه مستقل از هم نیستند و شرح و تحلیل در آمیختۀ کشاکش های موجود میان آن ها پیش شرط اندر یافت روند پویه اجتماعی درهر زمان ومکان مشخص، از جمله در شرایط کنونی موازنۀ قدرت در نظام حاکم برکشور ماست.
به راستی نیز همه ی این دوگانه ها را می توان در گستره ی معادلۀ اقتدار در هر شرایط مشخص تاریخی نگریست که به صورت نهاد و برابر نهاد عمل می کنند و برهم نهادی مشخص که از پی در آویختن این دو وجه با گذر زمان درجامعه شکل می گیرد، راه می گشا یند. مثالی از دوگانۀ نخست شریعتی، یعنی همان نام “جمهوری اسلامی” می آورم:
اگر نام جمهوری اسلامی را که در سر آغاز انقلاب، نخستین رهبر آن، آیت اله خمینی، با “نه چیزی کم تر ونه چیزی بیش تراز آن”، برای کشورمان برگزید، نهاد بر آمده از انقلاب و آخرین نام درطیف نام های پیشنهاد شده برای نظام نو، یعنی “جمهوری دمکراتیک ” را برابر نهاد آن به حساب آوریم، هم نهاد آن می تواند “جمهوری دکراتیک اسلامی” باشد که حتی درهمان زمان نیزکسانی همچون زنده یاد مهندس مهدی بازرگان پیشنهاد برگزیدن آن را مطرح می کردند.
می دانیم که مدت ها پس از انقلاب ناتمام بهمن ۵۷، تعریف هایی همچون دمکراسی دینی و دمکراسی اسلامی را کسانی چون آقای خاتمی، رییس جمهور پیشین و نهاد رهبری، به کمک نظریه پردازانی همچون سعید حجاریان ترویج کردند و کوشیدند تا این مفاهیم را جا بیا ندازند. بی تردید پیدایش مطالبات نو در جامعه بود که در قالب برابر نهاد مطرح شدۀ نظام دمکراتیک و سکولار(بیانگر جدایی نهاد دین از دولت) در نوشتار های سرآغاز دهه جدید، به پیش کشیده می شد. واگر اکنون طرح امکان پذیری محتوایی دمکراسی دینی و دمکراسی اسلامی که همۀ چهره های برجستۀ کنونی نظام، به رغم اعتقاد قلبی نخستین رهبر نظام و تاکید او برعبارت “نه چیزی کم تر ونه چیزی بیس تر از جمهوری اسلامی”، بر آن اصرار می ورزند، هنوز به نام و قانون اساسی کشورما راه نجسته است، دلیلش به راستی این بخش از نوشتار شریعتی است :
“… جامعه ای که هنوز عبورنکرده، دستخوش نوستالژی است، جامعه ای که ای بسا عبور کرده، اما دوست ندارد به رو آورده شود یا برعکس دوست ندارد به رو آورد؛ دوست هم داشته باشد مصلحت نمی بیند. چراکه برای هرعبوری خود را مجبورمی بیند توسط گذشته غسل تعمید شده باشد ومجوزش را ازنیاکانش بگیرد. جامعه ای که هنوز گذشته در آن مشروعیت بخش است … برای طراحی امر نو مجبور است بی شباهت به امروز را امروزی کند تا آشتی او با فردا ممکن باشد.”
به راستی نیز، از همان آغاز دهۀ کنونی، با طرح زمینه های اجتماعی ضرورت استقرار دمکراسی در جامعه، هم نهاد دمکراسی دینی و دمکراسی اسلامی، بدون هیچ نام و نشانی بر پرچم نظام، در برابر آن و در میان بخش های برجستۀ نخبگان حاکم شکل گرفت و به سوی اعلام مرکزیت خود در اندیشه ی نظام حاکم، هرچند به گونه ای ظاهری وبرای پاسخ گویی اسمی به انبوهه مطالبات اجتماعی رهسپارشد؛ هر چند از آغاز کارخود و با برخوردهای نظری سر بر زده از برخی
محافل سنگ سان پیرامونی حاکمیت، ازجمله در برخی از مدارس علمیۀ قم، و نه همه آن ها، رو در رو بوده و هست.
همان حکم پیش گفته که ازشریعتی نقل کردم، هم زمان سرچشمۀ تداوم وجود هالۀ پیرامونی حاکمیت و شکاف برنداشتن پوستۀ آن، گرد محور التزام به “ولایت فقیه” و”قانون اساسی” نیز بوده است؛ هرچند که شمار بسیاری از نخبگان نظام به مفاهیم آمیختۀ دمکراسی دینی و دمکراسی اسلامی معترف باشند – که هستند- وبگویند که آ زادترین و دمکراتیک ترین کشور جهان را پدید آورده اند – که می گویند. هرچند: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا.
من بر این باورنیستم که در میان انسان ها ورطه هایی هولناک فاصله می افکند: انسان ها از هرسنخ و نحلۀ اندیشگی که باشند در پویه کوتا ه، اما پرتکا پویشان، از گذرگاه های بسیار و گونه گون می گذرند و کمتر کسانی ممکن است رویا روی شرایط ونیاز زمان دستخوش هیچ گونه دگرگونی نشوند وهم چنان سنگ سان بمانند.
به هر حال، حقیقتی که در باره ی دوگانه های شریعتی به یکسان صدق می کند این است که دارندگان دگم های از پیش تعریف شده آرمانی، همواره در یک سر طیف اقتدار و برخورداران از اندیشه های نو ومنادیان دگرگونی، در سر دیگر آن قرار داشته اند؛ وجهان همواره میدان پیکاری ناگزیر، اما فی نفسه تحول پذیر، میان پهلوانان درگیر دردوسر این طیف بوده است.
در روزگار امروزین جامعه ی ما، یک سر این طیف سنگ سان ترین بخش نخبگان دولتی و نظریه پردازان مذهبی شان وسردیگر آن روشنفکران سکولار، پیروجدایی دین از دولت هستند.
تردیدی ندارم که جامعۀ ما جامعه ای دینی و در سطحی فروترمذهبی است؛ اما نزدیک به سه دهه حاکمیت دولت دینی، نا کارآیی آموزه های دینی سنتی وتن نسپردن به نداهای نوسازی دینی بنا به ضرورت زمان، و نیز به زور تعارض در جامعه برپایۀ این تعارض را نمایان کرده است. ضرورت مبرم دگرگونی درپهنه انطباق با شرایط مشخص زمان، باید سنگ سان ترین های جامعۀ ما را از هرسو به این اعتقاد رسانیده باشد که، لازم است به روند دگرگونی تن سپارند و در راستای تامین آن به هم نهادی فراگیر میان همه طبقات و اقشار جامعه که نمایشگر تکثرآرمانی و اعتقادی، سیاسی و قومی و نافی تبعیض های آشکار درهمه پهنه های مادی ومعنوی، قومی وجنسیتی و مانند آن باشد تن سپارند؛ اما پیدایش آن چنان سطحی از خرد ورزی که همه اقشار مردم و نمایندگان شکسته – یستۀ سیاسی کنونی شان از یک سو وسازندگان هرم قدرت مستقل از آن ها را از سوی دیگر در بر گیرد، هنوز نمایان نیست وتارسیدن به آن فاصله ی بسیار داریم. همین مشارکت همگانی در سرنوشت ملی، آن چه برپا دارندگان هرم اقتداراز آن بیمناک بوده اند و برهمین اساس کاستن تدریجی از پایگاه اجتماعی خویش را رقم زده اند، یعنی پذ یرفتن حق تعیین سرنوشت برای همه مردم محروم نگه داشته شدۀ ایران، بی تردید نقش تاریخ ساز روشنفکران وگسترش مطالبات اجتماعی به مدد آنان را
تعیین و امکان حضور گسترده تر اکثریت خاموش و به طورعمده مذهبی جامعه ی ما را در این پویۀ تعیین سرنوشت فراهم می آورد. این روند بدون حضور روشنفکران درهرم قدرت، تا آن حد که شریعتی به آن باور می دارد، ممکن نیست. همان طور که نخبگان آن سوی طیف نیز، در سی سال گذشته و نیز در دوره ی ٢۵٠٠ سالۀ پس از آغاز امپراتوری جهانی ایران، هرگزاز هرم قدرت به دور نبوده اند. تردید نمی توان داشت که چون این دو سر طیف قدرت، یعنی سر دگرگونی و سر پایایی در کشاکشی همواره با یک دیگرند، این حقیقت حضور هرچند نسبی روشنفکران را درهرم قدرتی که بر سنگ بنای دگرگونی استوارباشد ایجاب می کند؛ اگر بپذیریم که هرکنش را واکنشی هم سنگ آن می باید.
راست است که روشنفکر، بنا برماهیت خودسیاسی است، زیرا بیش ازهرکس دیگر به کند و کاو درکاستی های سیاست حاکم بر زندگی مردم می پردازد وبراین بستر است که بانفوذ در میان توده های وسیع مردم، زمینه های دگرگونی را، نخست درپهنه های اندیشه و فرهنگ وسپس در روبنای سیاسی وحقوقی حاکم، فراهم می آورد. از سوی دیگر، سیاست با تامین قدرت سرو کار دارد و بنا بر ماهیت خود نمی تواند از هرم قدرت به دور بماند. از این رو، نمی توان چنین نتیجه گرفت که روشنفکر را باهرم قدرت سر آشتی نیست و این دو مفهوم ماهیتی جدا از هم دارند؛ نتیجه گیری درست تر این است که: همان قدرکه درجامعه ی ما بخشی ازنخبگان دین و مذهب، هم راستا با دولتمردان، می کوشند تاحضور جزمیت را در هرم قدرت پا یدارتر نگه دارند، روشنفکران نیز در اندیشۀ دگرگون ساختن هرم قدرت در انطباق با شرایط زمان اند. آنان دو هدف مرحله ای را پی می گیرند: نخست، ایجاد دگرگونی در آن برپایه ی شرایط مشخص تاریخی و آن گاه پا برجا ماندن بر اندیشه ی استمرار دگرگونی، حتی پس از حضور در هرم قدرت.
شریعی در باره ی حضور روشنفکران در ساختار قدرت نوشته است:
” سیاست سیاستمدار” ( تعبیری از واتسلاو هاول، رییس جمهور سابق چک ) با روشنفکری دو ساحت موازی و غیر قابل آشتی است. روشنفکر طراح “آن باید باشدی” است که نیست: معترضی است آگاهی بخش وانذار دهنده. نقش روشنفکر کنترل ودید بانی است ؛ شناسایی بحران وتوانایی نمایاندن آن است و چادر زدن در حاشیه ی قدرت است یا به گفته ی سارتر بدل شدن به وجدان معذب عمومی. از همین رو، نسبت روشنفکر با زمان نسبتی دو گانه است؛ او کسی است است که به فردا می اندیشد وآن بهترین راتصورمی کند؛ اگر چه با اکنون نیز سر وکار دارد ونقد آن را در دستور کارخود قرار می دهد.”
واتسلاو هاول و نیز شریعتی در سطر های پیش گفته این حقیقت را پذیرفته اند که روشنفکر، هم زمان با اندیشیدن به فردا، با اکنون نیز سروکاردارد و…”، اگر چنین است آیا روشنفکر با ید همواره با کنار ماندن از هرم قدرت، ناظری منتقد باقی بماند و به نقد هرچند کنشگرانۀ اکنون بسنده کند؟ آیا همین حقیقت که واتسلاو هاول، خود درمقام روشنفکر پا به صحنه ی اقتدارنهاد و به جایگاه نخست سیاسی کشورش تکیه زد، نشانی از نزدیک بودن مفاهیم روشنفکر و سیاست مدار به یک دیگر نیست و ما باید بپذ یریم که میان این دو مفهوم ناسازگار باهم دیوارچین کشیده اند؟
به باورمن، رابطه موجود میان روشنفکر وسیاست مدار، به گستره ی دانش دولت مدارانۀ روشنفکر مشخص وعزم او به پی گرفتن مستمر راه آینده ای که خود ترسیم کرده وابسته است و هر روشنفکر تا آن جا که این دانش واین عزم به او اجازه بدهد می تواند هم روشنفکر باقی بماند وهم در معادله ی قدرت سهم داشته باشد.وتردیدی نیست که هر روشنفکررا با این معادله کاری نیست، زیرا حضور در این پهنه درگستره عزم و دانش روشنفکر، به معنی اعم واژه، نمی گنجد وممکن است همه ی روشنفکران با یستگی های ورود به این پهنه را نداشته باشند؛ اما قایل شدن این چنین شکاف گذرناپذیر میان روشنفکر و سیاست مدار نیز درست نیست.

شریعتی در جای دیگر می نویسد:
“سیاست مدار، اما به ساختن همین اکنون می اندیشد ودرنتیجه مجبور است به الزامات ومحدودیت های این اکنون تن در دهد، حتی اگرهم چون روشنفکر به تغییر بیندیشد؛ امامجبور به باج دهی و بده بستان با واقعیت است.اندیشیدن به راه حل های عملی وکاربردی، به رونیاوردن شکست ها، بر ملا نکردن بن بست ها و… وجه ممیزه کار سیاست مداراست. نسبتش با زمان از همین رو مقطعی و فرٌار است. مدام باید لباس، رنگ ونظر عوض کند.”
به گمان من چنین بر خوردی با سیاست مدار به سا ن تقلیل سیاست به مفهوم خودمانی واژه، یعنی نیرنگ بازی وترفند سازی برای پیشبرد هدف های تعیین شده ی خویش، با استفاده از بیش ترین ترفند ها و بده بستان هاست؛ اما سیاست به راستی به مفهوم تلاش در راه دستیابی به قدرت است که عرصه هایی گونه گون، از جمله اندیشه ورزی، سازماندهی، امکانیابی، موقعیت شناسی و ویژگی هایی دیگر از این دست را به سان پیش شرط دربردارد.
حقیقتی بدیهی را نمی توان نادیده گرفت: این که چون روشنفکر پیام آور دگرگونی و راهبر به فرداست، کنارآمدن اش با شرایط اکنون دشوارتراست و رویکردش به شرایط امروز بیش تر از سیاست مدار محض با نبود پذیرش همراه است؛ واگر به دنیای سیاست گام نهد رسیدن به فردا را در شرایط امروزین نیز پی خواهد گرفت و این رویکرد بی تردید رودررویی با نیروهای سنگ سان را در برخواهد داشت که مانع هرگونه تغییرحتی تدریجی اند. ونتیجۀ این رو در رویی آشکار چیزی به جزهزینۀ کلان اجتماعی و احتمالی بودن روند شتابان دگرگونی نتواند بود؛ وحال آن که پدید آمدن روند آرام دگرگونی به ابتکار سیاست مدار ممکن است از رو در رویی برق آسای نیروهای دوسر این طیف، یعنی حامیان استمرار شرایط دیرپای گذشته ومنادیان فردا، پیش گیری کند. ازسوی دیگر اطمینان از این که درشرایط حالت پویایی اجتماعی، به ویژه در شرایط برتری حامیان مانایی، دگرگونی حداقل لازم پدید آید، درخور تردیداست، مگر این که پویایی اجتماعی برپایه اعتلای آگاهی و تشکل پذیری همگانی پدید آمده باشد. حتی در این صورت نیزنمی توان به توده های وسیع و آگاهی یافتۀ مردم گفت که چه باید وچه نباید بکنند وتصمیم گیرندۀ نهایی خود آن مردم هستند که بر پایه ی موازنۀ عمومی قوا در جامعه و میزان آگاهی اجتماعی خویش تصمیم نهایی را می گیرند که روشنفکر بی تردید در انتقال وارتقای این آگاهی سهم ویژه ی خودرا داشته است .
من حتی می خواهم برای سیاست مداری که با برگ های امروزی بازی می کند، دربرخی موارد، نه نقش انسانی ترفند کار وسازش پذیر، بلکه نقش روشنفکری فردایی را قایل شوم؛ و آن درمواردی است که چنین سیاست مداری نقش رهبری توده های وسیع پیروخویش را در راستای یکپارچگی برای برخورداری حداکثری از شرایط وامکانات مشخص روز را به عهده می گیرد.
مثالی می آورم. آقای سید محمد خاتمی، رییس جمهوری پیشین کشورمان، با اتکا به نیروی رای ملیون ها نفر از مردم تشنۀ اصلاحات ایران، می توانست دگرگونی حداکثری را با توجه به توان بالقوۀ نهفته در درون وجوه حقیقی و حقوقی نظام و با پیش گیری ازتخلفات درون نهادهای حاکم پدید آورد. چنین حرکتی باتوجه به پیشینۀ مبارزه درر راه دمکراسی درجامعۀ ما و از سرگذرانیدن بزنگاه های تاریخی این مبارزات، می توانست نقشی دوران ساز در توسعۀ فراگیر ملی کشورمان ایفا کند؛ اما محصول بحران آفرینی های عناصرمحافظه کاری که در حاکمیت دست بالا را داشتند، همراه با منش صلح دوست و میانه رو خاتمی این نقش را کم رنگ کرد ودرطول هشت سال حکومت کابینۀ او و عقب نشینی های گام به گام اش را در برابر خواسته های جناح حاکم رقم زد.
معنی دیگر سخن پیش گفته ام در بارۀ بازی کردن سیاست مداران با برگ های امروزی، به باورمن تداخل وظیفۀ روشنفکر وسیاست مدار است. من تعریفی متفاوت با تعریف شریعتی از مسئله به دست می دهم:
سیاست مداری که با با زی کردن با برگ های امروزین وبا انجام نوعی بازی زیرکانه، شرایط مشخص کنونی را مهندسی کند و بسازد، خود نقش روشنفکرفردایی را بازی کرده و با ساختن امروز شالودۀ بنای فردا را باهزینه کم تر ریخته است. واین اندیشۀ امروزی بی تردید ره به فردا می گشاید. به بیان دیگر، حامل اندیشه ای فردایی است ودانش او معطوف به ساختن فردایی دیگر و درانداختن طرحی نو است. وارون این حکم نیز صادق است : روشنفکر آینده نگر اگر شیوه ی خرد ورزانۀ دستیابی به فردا را نیابد و آن را چون سنگ بنای ساختمان محکم فردا در معادله های توسعه مدار خویش به کار نگیرد، ازامروز نیزباز می ماند؛ اما هم زمان با در انداختن تصویری هرچند آرمانی از فردا، همواره این تصویر را درافق دید توده های وسیع مردم قرار می دهد
هرسه بزنگاه تحول دمکراتیک در جامعۀ ما، هریک با اندیشه هایی فردایی براین افق دوردست نمایان شدند؛ اما چون بسیارفراتر از زمانۀ طرح شان بودند با واکنش سنگ سان نیروهای واپس گرای زمانۀ خویش رو به رو شدند و کارشان به طورموقت به شکست انجامید، هرچندکه باز در شرایط مناسب زمانی و مکانی، برافق تحولات اجتماعی میهن مان بر آمدند و پویۀ تاریخ ساز ومردمی آن را درطول افزون بر یک قرن ونیم تاریخ اندیشه ی مدرنیت و دمکراسی، بر انگیختند.
اکنون باز می گردم به دیدگاه واتسلاو هاول و آن چه در پاسخ به تعریف آشتی ناپذیر بودن مفاهیم” سیاست سیاست مدار” و “روشنفکری” می توان گفت؛ واتسلاو هاول درنطق خویش، یک سال ونیم پس از ریاست جمهوری اش، دردانشگاه نیویورک، به مناسبت گرفتن دکترای افتخاری حقوق، درک خودرا به عنوان روشنفکری که به ریاست جمهور رسیده بود چنین توضیح داد:
“سال های سال من سیاست عملی را همچون صرفا تاکتیکی برای تصاحب قدرت یا فعالیت پرگماتیستی نقد می کردم؛ سیاستی که هدف اش نه خدمتی بی شائبه به شهروندان و هماهنگی با وجدان خود که صرفا جلب رضایت مردم به قصد استحکام قدرت خویش بود. به عنوان روشنفکری مستقل مدام بر درکم از سیاست همچون خدمتی بی شائبه وسود محور به آحاد بشر ونیز پراتیکی اخلاقی و مبتنی بر ارزش های والا، تاکید می کردم و این سیاست را”سیاست غیرسیاست مدارانه” می نامیدم . تقدیر مرا بازی داد. مثل این بود که حالا می گوید: خوب! نوبت نوبت توست . ومن باید به همه ی آن هایی که مورد نقد من بودند نشان می دادم که قرار است چگونه عمل کنم . تصورش خیلی سخت نیست.
از این به بعد همه ی فعالیت های سیاسی من ونیز سیاستی که چکسلواکی پی می گیرد زیرهمان میکرو سکپی قرار خواهد گرفت که من خود در گذشته ساخته ام. درهمه ی این یک سال و نیمی که از ریاست جمهوری کشوری که با مشکلات فراوانی دست به گریبا ن است، می گذرد، مشکلاتی که روسای جمهوری کشورهای دمکراتیک حتی در کابوس های خود نیز نمی توانند تصور کنند، هیچ گاه پیش نیامد که من مجبور باشم از ادعاهایم در باره ی سیاست دست بردارم. نه تنها لازم نبود دیدگاه هایم را عوض کنم، حتی صحت حرف هایم ثابت شد. به رغم همه ی حقارت های سیاسی که به شکل روزمره در آن ها درگیر بودم، من همچنان باور دارم که جوهرۀ سیاست کثیف نیست. کثافتی اگر باشد توسط آدم های منحرف به این حوزه کشانده می شود.
” من قبول دارم که سیاست منطقه ای از فعالیت های انسانی است که وسوسۀ رشد، به یمن اعمال غیرصادقانه از جاهای دیگر، در آن جا بیش تر وجود دارد ودرنتیجه نیازمند دستکاری بالاتری است؛ اما کاملا غلط است که مرد سیاست نمی تواند از دروغ وتوطئه اجتناب کند.”
واتسلاو هاول مخاطب را قانع می کند که این دو رقیب برای تغییر جهان، یعنی سیاست مدار وروشنفکر به شرط پرهیز از”سیاست سیاست مدارانه” ونیز به شرط باور به عمل روشنفکرانه درهمین جا وهم اکنون می توانند بدل به یک تجربه مشترک شوند تا با رد یکدیگر از توجه نشان دادن به امرعمومی اعاده ی حیثیت شود ومخاطب را به حوزه ی عمومی متوجه گرداند.”
آن چه پس از این درنقل قول از واتسلاو هاول آمده است، سراسر برنسبی بودن و مفاهیم روشنفکر وسیاست مدار گواهی می دهد: یعنی تنها نتیجه ی منطقی بحث این است: روشنفکر تا آن جا سیاست مداراست که به قواعد امروزی بازی تن دهد و آن را به خدمت نیازهای فردا گیرد؛ سیاست مدار نیز تا آن جا روشنفکر است که تنها درخدمت بازی های امروز و به کار گرفتن هرگونه ترفند در راستای حفظ وضع موجود به منظورحفظ قدرت ومنافع خویش نماند. و این مفاهیم به تعبیر من از آن ها مفاهیمی ناهم سو نیستند.
پس از پایان نقل قول از واتسلاو هاول، شریعتی نقل قولی از سروش آورده و نوشته است:
برگردیم به خود وموقعیت های به اصطلاح امروزی ها پارادوکسیکال خود! دکتر سروش اخیرا از این امکان آشتی میان روشنفکر وسیاست مدار وارجحیت مرد عمل سخن گفته است. ظاهرا مشکل در روشنفکر بودن سیاست مداری است که قصد کسب کرسی ریاست جمهوری را دارد (مهندس میر حسین موسوی ). اما دلیل دیگری نیز آورده می شود و آن این که متاسفانه این سیاست مدار روشنفکر تغییری نسبت به دیروزنکرده است . “ریشه ها همان ریشه هاست.” این سخن آخر، درست ناقض سخن اول است. هم روشنفکر وهم وفادار به ریشه های روشنفکرانه ی گذشته؟ کسی را که ریشه های غیر روشنفکرانه دارد وهموزهم از آن ها دست برنداشته می توان روشنفکر خواند وبه همین دلیل بی ربط به عالم سیاست نامید وازهمین رو مرد عمل را ترجیح داد؟…”
ورود به این بحث شاید به حل مسئله کمک کند. من در این جا پرسشی دارم که خانم شریعتی وآقای دکتر سروش می توانند به آن پاسخ گویند. پاسخ گویی به این سوال گرفتن نتیجه از کل بحث را آسان می کند.
آقای دکتر عبدالکریم سروش، ” عضو محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی ومغز متفکر روز های آغازین آن”، بی هیچ تردید امروزخود را روشنفکر می داند و بسیاری از اندیشه ورزان و روشنفکران کنونی نیز اورا فیلسوف و الگوی اندیشگی خویش می شمارند. از سوی دیگر، هیچ تردید نمی توان کرد که آقای سروش، در مقام مغز متفکر انقلاب فرهنگی دهه شصت، نمی تواند ونمی خواهد خودرا روشنفکر آن روزگار بشناساند. اگر آقای سروش در آن زمان سیاست مدار ومذهبی سره بوده و اکنون روشنفکراست، این تحول میان دو مفهوم به ذات خود متناقض که به هیچ رو تبدیل پذیر به یک دیگر و آشتی پذیر نیستند، چه گونه در وجود شخص ایشان سر بر آورده است؟ و آیا مصداق آوردن شان از مهندس موسوی، و آن چه در بارۀ او گفته است، به استنتاج استقرایی از مفهوم کمکی می کند یا این که – بنا به تعبیر من – نوعی “نبرد گلادیاتور- ها” ست؟
اکنون پاسخ من به پرسش شریعتی در پایان این نقل قول: آری! کسی را که ریشه های غیرروشنفکرانه دارد وهنوز هم از آن ها دست برنداشته می توان روشنفکر خواند؛ اما،نه! می توان به همین دلیل بی ربط با عالم سیاست اش نامید وازهمین رو مرد عمل راترجیح داد.
اما چرا آری وچرانه؟
آری! بدین سبب که ریشه های غیرروشنفکرانه و روشنفکرانه نسبی است و نه مطلق. به عنوان مثال می توان گفت: فلان کس تا آن جا روشنفکر است که… علاوه براین چنین ریشه هایی آن قدر هم که سروش و نیز تا اندازه ای شریعتی، از نیمۀ راه و به گونه ای مردد، به اندیشه ی خویش آورده اند عمیق نیست و با گذشت زمان و افزایش درک فرد وجهان بینی او، دستخوش دگرگونی می شود؛ واین همان چیزی است که به گونه ای ناگفته در مورد خود سروش پیش آمده است.
و نه! بد ین سبب که مفهوم روشنفکر، به دلیل نسبی بودن آن: “تا آن جا که…”، نمی تواند بی ربط با عامل سیاست باشد. وبرحسب تصادف جان کلام نقد من نیز درهمین پاسخ های آری و نه و نیز درهمین تناقض های موجود میان سخن شریعتی، واتسلاو هاول و سروش، نهفته است.
اکنون که به باورمن، به کنه مطلب رسید یم شایسته است به مفهوم های دوگانه ی آغازین بحث که شریعتی به آن ها اشاره کرده است، یعنی مفاهیم “جمهوری اسلامی” و” روشنفکر دینی” نیز نگاهی بیافکنیم.
شریعتی نوشته است:
” معروف ترین پرونده ی دیگری که لااقل درده سال اخیربه همین وضعیت های پارادوکسیکال پرداخته و در بارۀ امکان آشتی آن سخن های بسیارگفته شده، پرونده ی روشنفکر دینی است و باز همان پرسش های قبلی: آیا میان این دو آشتی ممکن است؟ آیا ترکیبی است متناقض نما؟ آیا می شود به الزامات هریک مقید ماند ودرعین حال به امکان برقراری نسبت میان هریک از این دوساحت اندیشید؟ این موضوع نیز اگرچه از فوریت تبلیغاتی افتاده است واز آن خصلت اسکولاستیکی خود فاصله گرفته، اماهمچنان هرازچندی سر برمی دارد… هم از واقعیت عینی و شرایط عملی این همزیستی سخن بود و هم امکان نظری آن در مد نظر قرار می گرفت. مدافعان این گونه آشتی ها عمدتا بر واقعیت عینی وموجود این ترکیبات تکیه داشتند(کردیم وشد) ومخالفان به امکانات نظری آن نظر می انداختند( می خواهید اما نمی شود.) واقعیت این است که هیچ کاری نشد ندارد؛ سخنی اگر باشد برسرموجودی است که خلق می شود؛ موجودی پرتناقض یا مخلوقی خود ویژه. این که شاید یکی به نفع دیگری از صحنه بیرون برود یاهردو به وضعیت سومی استحاله پیداکنند.”
خوب، به باورمن اکنون دیگر این مشکل نیز آسان تر شده و ما به یک مفهوم نسبی تازه رسیده ایم: روشنفکر دینی. آری! مفهوم روشنفکر دینی هم وجود دارد و موجودی عجیب الخلقه و خودویژه نیز نیست. مثل هر انسان دیگر موجودی است پویا درگذرگاه زمان. درگذر ازپویایی های محیط خویش دگرگونی می پذیرد و درهرلحظه با گسترش آگاهی های امروزی اش یا به وارون، آرمان های مذهبی اش، به این سو وآن سو می غلتد و سهم عامل دینی یا روشنفکرانه ی موجود در ساختار ذهنی اش افزون تر می شود یا کاهش می پذیرد. واین کاری است که بر سر هر فرد انسانی درقلمرو نظری وعملی می آید. همه اعضای جامعۀ انسانی، تا آن جا که اندیشۀ روشن داشته باشند، خود خواسته به پیش باز دگرگونی می روند یا این که در کنش – واکنش با دیگران ونیروهای مخالف، به ناگزیر دربستردگرگونی قرار می گیرند.
مانند مبحث گذشته در این جا نیز با عبارت نسبیت: “تا آنجا که…” سر وکارداریم: روشنفکردینی تا آن جا روشنفکراست که بخواهد وبتواندب ه سود ایجاد تحول دروضع موجود از دگماهای دیرپای گذشته و اصل دگرگونی ناپذیر متبلور در این دگما ها دست بکشد؛ وتا آن جا دینی است که بخواهد وبتواند به سود حفظ این دگم ها وپایبند ماندن به آن ها از پی گرفتن اندیشه دگرگونی دست بردارد. ودرمیان دوسر این طیف، میلیون ها انسان فرهیخته ی ساکن کرۀ خاک قرار می گیرند که هریک درمیزان پایبندی شان بر ما نایی ودگرگونی با یک دیگر متفاوت اند.

اکنون باز می گردم به نقد دوگانه ی آغازین گفتار شریعتی، یعنی مفهوم “جمهوری اسلامی”. درباره ی مباحثه های معمول در این عرصه، هم شریعتی وهم من در آغاز این نوشتار سخن گفته ایم. اکنون مختصری به عنوان نتیجه ی این بخش از بحث می آورم:
آیا مفاهیم جمهوری و اسلامی در یک ترکیب – واژه می گنجند؛ آیا وازه های سازندۀ این ترکیب، وازه هایی در ذات خود متعارض نیستند؟ اگر جمهوریت به معنی تکیه برآرای جمهور مردم است واسلام دینی است الهی با آموزه های معین که تعطیل بردارنیستند و باید مو به مو آن ها را برپایه ی آن چه در کلام خداوند آمده است به اجرا در آورد، پس مفهوم “جمهوری اسلامی” چه گونه معنی پیدامی کند؟ پاسخ پرسش نخست
” آری !”  و پاسخ پرسش دوم ” نه! ” است.
اما چرا ” آری” وچرا” نه!”
” آری!” بدین سبب که این مفاهیم نیز مانند مفاهیم دوگانه ی گذشته برپایه ی نسبیت معنی می پذیرند. در اینجا نیز مانند گذشته می توان گفت: نظام جمهوری است تا آن جا که درعین تقید به آرمان اسلام، سرچشمۀ مشروعیت خود را آرای مردم که نمایانگر نیازهای زمان و مطالبات پاسخ داده نشدۀ آنان است بداند و درهرگام از حرکت سیاسی خود برای این آرا ومطالبات اولویت قایل شود؛ و”منتسب به اسلام” است تا آن جا که نخواهد یا نتواند به این خواسته ها ارج گذارد و به نام تعارض آن ها با آموزه های “دین اسلام”، این خواست ها را سرکوب کند وخود نیز نخواهد یا نتواند راهی برای برون رفت از شرایط دشوار تاریخی دربرحه های زمانی مشخصی مانند امروز، عرضه کند. در میان این دوسرطیف نیز راه های بسیار و با نسبت های گونه گون ممکن است وجود داشته باشد؛ و مجموعه حرکت های پویۀ اجتماعی به سوی توسعه نیز مانند هر مجموعه دیگر درجهان هستی دستخوش تغییرپیاپی، یا به صورت خود خواسته و یا در رویارویی با عوامل مخالف است و ایستا وماندگار بر روال معین نیست.
درپاسخ به پرسش سوم نیز می توان گفت که این مفهوم در دگرگونی محتوایی واژه با گذشت زمان، افزایش بار دینی ومذهبی فرهنگ جامعه یا کاهش آن از یک سو و افزایش یا کاهش بار جمهوریت و تکیه بر آرای مردم، با افزایش خود آگاهی سکولار(حرکت به سوی جدایی دین از دولت) معنی پیدامی کند و تازمانی که ظرف درآمیختگی این دو واژه پر نشده باشد به همزیستی مسالمت آمیز در درون این واژۀ مرکب ادامه می دهد.
واین سه دوگانه مرتبط با هم شریعتی که در سرانجام خود به یک دوگانه دربرگیرندۀ ” انیشه ی پویا” و ” اندیشه ی پایا”، البته با اندکی تساهل وتسامح، مختصر می شود، گرد محور اصالت دگرگونی در عالم هستی تداوم می پذیرد و روندی سراسر پویش وشدن و دگر شدن را، صرف نظر از اراده و خواست یا باور ما انسان های خاک نشین از سر می گذراند.
بازهم بجا ست که این دو بیت سروده ی شرف الدین خراسانی را فراموش نکنیم :
” آنچه از برون به چشم تو پابرجاست
هرلحظه در مسیر دگرگونی است
زاییدۀ کشاکش اضداد است
آنچه از برون به چشم تو همگونی است.”

تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد, ۱۳۸۸ ۱۰:۳۰ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!

انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!

جزئیات کشته شدن راضیهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!

بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!

انتخابات مهندسی شده، راه یا بی‌راهه؟