تلاش ـ اگر خاطرتان باشد در گفتگوی آخرمان خواسته بودید تا در بحث جداگانهای به موضوع مهمی یعنی خشونت و مسئولیت فردی و جمعی در برابر آن بپردازیم. فکر میکنم، امروز نه تنها مناسب بلکه ضروری باشد. چرا ضروری؟ تنها به همین یک دلیل که در مورد جنبش عظیم اجتماعی مردم ایران که در رأس و خط اول مبارزات مستقیم آن جوانان ایران ایستادهاند، از هر سو نسبت به کشیده شدن آن به خشونت هشدار داده میشود. آیا چنین هشدارهائی میتوانند مایهای از واقعیت داشته باشند؟
فتاپور ـ جنبش امروز منعکس کننده فرهنگ نوینی در مبارزه سیاسی در ایران است. در جنبشی با این عظمت، و با شرکت صدهاهزار تن از اقشار مختلف مردم، کمتر به موارد ی بر میخوریم که در برابر خشونت نیروهای سرکوبگر، مردم خویشتنداری خود را از دست داده و به اقدامات مشابه مبادرت کنند. تلاش اکثر کسانی که در این جنبش نقش دارند، خنثی کردن خشونت نیروهای سرکوب و باز کردن مسیر تحولات دموکراتیک در ایران است. همه قرائن نشان میدهد که بخشی از مسئولین بالاخص مسئولان سپاه مایلند که مخالفین را به اقدامات رادیکال وادارند و از این طریق هم بهانه بهتری برای اعمال قهر آشکار بدست آورند و هم دامنه شرکت کنندگان در جنبش را کاهش دهند. تا به امروز شرکت کنندگان در جنبش موفق شدهاند چنین تلاشهایی را خنثی سازند.
بخشی از شرکت کنندگان در جنبش با توجه به تجربه انقلاب بهمن و تجربیات مشابه به این نتیجه رسیدهاند که خشونت و خونریزی در جریان تحول، امکانات دستیابی به تحولات دموکراتیک را دشوارتر ساخته و جامعه را با خطرات نوینی مواجه خواهد ساخت و بهمین دلیل از لحاظ نظری به کوشش برای مقابله با خشونت معتقدند. بخش دیگری براین پایه که اعمال خشونت خواست نیروهای سرکوبگر و بسود آنان است و گسترش خشونت امکان سرکوب جنبش را تقویت میکند، تداوم و رشد جنبش را در گرو خنثی کردن تلاشهای آنان میدانند و بر این اساس در موقعیت کنونی از زاویه پراگماتیستی به مقابله با خشونت معتقدند.
میپرسید آیا این تلاشها و هشدارها میتوانند مایهای از واقعیت داشته باشند یا بعبارت دیگر آیا جنبش میتواند خشونت نیروهای سرکوب را مهار ساخته و راه تحول را بگشاید.
چگونگی تحولات هم به سیاست نیروهای اپوزیسیون و هم به واکنش نیروهای حاکم وابسته است. نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که نیروهایی امروز در راس قدرتند که سازمانیافته و آماده اعمال خشونت علیه مخالفانند. اعقاب لاجوردیها و حاج داوود ها هنوز در ارگانهای سرکوب حضور دارند. خنثی کردن این نیروها تنها زمانی امکان پذیر است که ابعاد مبارزه و نارضایتی تودهها در درون نیروهای حاکم شکاف بوجود آورده و بخش عمده آنان را به تغییر روشهایشان وادارد. از امروز نمیتوان راجع به تصمیم جریانها و شخصیتهای سیاسی در شرایطی که تعادل نیروی دیگری در کشور حاکم است اظهار نظر نمود. این شق منفی که در راس قدرت کسانی باقی بمانند که حاضر به پذیرش خواست مردم نباشند و کشور را به درگیریهای خونین بکشانند بطور کلی منتفی نیست.
از سوی دیگر تحولاتی که در ایران و جهان در چند دهه اخیر رخ داده شرایطی بوجود آورده که امکان عملی شدن این مسیر خنثی کردن نیروهای سرکوب در کشورما را به یک امکان واقعی بدل کرده است.
امروز اعمال قهر در برابر مخالفین در جامعه ما پایگاهی به مراتب محدودتر از گذشته دارد. خشونت هایی که امروز در قبال مخالفین اعمال میشود قابل مقایسه به آنچه در دهه ۶۰ گذشت نیست. در آنروزها با وجود عظمت فجایع، آنچه در زندانها صورت میگرفت انعکاس محدودی در جامعه یافته و واکنش مهمی را برنمیانگیخت. امروز مردم، حتی آنهاییکه که به جنبش سبز تمایلی ندارند حساسند. اخبار شکنجه در زندان کهریزک با مخالفت عمومی افکار عمومی مواجه شد. اگر در دهه ۶۰ نیروهای حاکم با آسودگی از افکار عمومی جامعه قادر بودند در زندانها هر آنچه میخواهند انجام دهند، امروز آنان نمیتوانند افکار عمومی را نادیده بگیرند. چندی قبل سخنرانی از خانم مسیح علینژاد دیدم که به درستی می گفت تا دیروز ما از آنان میترسیدیم و امروز آنان از زندانیان ما میترسند.
تغییراتی که در کشور ما در سی سال اخیر در قشربندیهای اجتماعی و در چگونگی نگاه به مسائل اجتماعی شکل گرفته، می تواند پایه یک امید واقعی به امکان موفقیت تلاشهای امروز باشد. نیروهای حاکم نیز نمیتوانند از این تغییرات هیچ تاثیری نپدیرند.
تلاش ـ این نظر شما که وجود کسان و جریانهائی در رأس قدرت که حاضر به پذیرش خواست مردم نبوده و ممکن است کشور را به درگیریهای خونین بکشانند، پیشبینی واقعبینانهایست. اما پرسش این است که چگونه میتوان جلوی چنین روند فاجعه باری را گرفت؟ عدهای بر این نظرند که برای شکستن اراده استوار رژیم در سرکوب مردم و برای محدود کردن آن در دامن زدن به امکان درگیریهای خونین، مقابله به مثل روش درستتری است. خشونت و قهر در برابرِ خشونت و سرکو ب! نتیجه چه خواهد بود؟
فتاپور ـ این ایده جدید نیست. چنین نظری سالها ایده حاکم بر نیروهای اپوزیسیون بود. مگر نه اینکه از نظر اخلاقی دفاع در برابر قهر و خشونت نیروهای حاکم باتکا قهر متقابل مجاز و در اعلامیه حقوق بشر نیز منعکس گردیده است. ما سالها تصور میکردیم، از آنجا که نیروهای حاکم به قوای مسلح و زندان و سرکوب متکی هستند، تنها راه مقابله با آنان اعمال قهر است. تجربه ما و همه کشورهای مشابه نشان داد که بکارگیری اسلحه و اعمال خشونت نه تنها قادر به جلوگیری از خشونت نیروهای حاکم نیست، بلکه زنجیره متقابل اعمال خشونت، تنها به گسترش آن می انجامد.
تجربه دهها تحول خونین و انقلاب بهمن و بخصوص آنچه دردهه ۶۰ گذشت نشان می دهد که در شرایط غلبه خشونت کسانی ابتکار عمل را بدست خواهند گرفت که آماده اعمال خشونتند و توانایی سازماندهی قهر در برابر مخالفین خود را بیش از دیگران دارا هستند. در چنین شرایطی دست یابی به دمکراسی و ثبات، دشوار و راه تحولات راهی است پر مخاطره. در چنین شرایطی همواره امکان دارد که کسانی قدرت را بدست گیرند که راه سرکوب دیگران را پیش گیرند. آنگاه که مقابله و اعمال خشونت در مورد یک گرایش سیاسی، حتی آنان که روزی قدرت را در دست داشتند و خود اعمال کننده خشونت بودند، به امری پذیرفته شده و عادی بدل شود، راه برای اعمال خشونت در برابر رقبای دیگر با همین استدلال باز خواهد شد.
علاوه بر این، در شرایط کنونی کشور ما نیروی حاکم همه نوع امکانات مادی برای اعمال خشونت را داراست. مخالفین قادر نخواهند بود در این عرصه با نیروی حاکم رقابت کنند. آنها توانایی در هم شکستن خشن مخالفینی که به قهر روی آورند را دارا هستند. بکارگیری قهر، تنها به خشن ترین نیروهای حاکم بهانه کافی برای متقاعد کردن دیگران و سرکوب وسیعتر نیروها می دهد.
همانگونه که صحبت شد موثرترین راه اعمال خشونت نیروهای حاکم شکل گیری یک جنبش توده ای در مقابله با خشونت آنان است، جنبشی که بتواند بدرون نیروهای مسلح و ابزارهای سرکوب راه باز کرده و آنان را در بکارگیری قهر عریان ناتوان سازد.
تلاش ـ رژیم کنونی حتا به قیمت صرف نظرکردن از بهرهبرداری از «روزهای کلیدی» و ساخته پرداخته خود، حاضر به دادن امکان قانونی حضور مردم و طرفداران جنبش سبز در خیابانها، حتا به مسالمتآمیزترین روش، نیست. هر جا که مجبور به تن دادن چنین حضوری بوده، با به خیابان کشاندن سپاه و بسیج و نیروهای سرکوب، سعی در پراکنده ساختن اجتماعاتی دارد که در پیوستن صفوفشان به یکدیگر جمعیتی چند میلیونی را بوجود می آورند. چند پرسش از دل چنین وضعیتی بیرون میآید: نخست این که آیا اساساً چنین روشی امکان مهار بحران مشروعیت رژیم را فراهم میسازد یا بهتر است بگوئیم، میتواند فقدان پایگاه اجتماعی رژیم و گسترش مخالفت مردمی با آن را بپوشاند؟
فتاپور ـ به نظر میرسد سیاست بکار گرفته شده توسط مسئولان رژیم در جریان انتخابات و هفتههای اول پس از آن بر اساس یک خطای محاسبه پیریزی شده بود. با وجود آنکه شکلگیری جنبش اعتراضی در ماههای آخر قبل از انتخابات آشکار بود وبعید است که ابعاد این جنبش از چشم مسئولان رژیم پنهان مانده باشد ولی همه شواهد نشان میدهد که آنها اعتراضاتی با این ابعاد را پیش بینی نکرده و به خصوص این سطح از مقاومت را انتظار نمیکشیدند.
مسئولان رژیم به ا تکا ارگانهای نیرومند و سازماندهی پیچیدهای که برای مقابله با شورشهای شهری سازمان داده بودند، تصور میکردند قادرند هر حرکت اعتراضی را به سادگی در همشکنند و با دستگیری تعدادی از فعالان وسازماندهان حرکت آنرا خاموش سازند.
شرایط حاکم بر کشور پس از بیست و دوم خرداد دگرگون گردید. امکان برگرداندن شرایط به یک سال قبل وجود ندارد. رژیم اقتدار خود را از دست داد و مردم روحیه یافته و به نیروی خود واقف گشته و اعتماد به نفس یافتند. متاسفانه نیروی حاکم بر کشور هنوز به خطای خویش واقف نگشته و همان سیاست را ادامه میدهد.
منطق آنان اینست که عقب نشینی در برابر مردم به زنجیرهای از عقب نشینی منجر خواهد شد و امکان کنترل آن وجود نخواهد داشت. آنان در استدلالهای خود بیش از همه تجربه چین را سرمشق قرار دادهاند و تصور میکنند که میتوان مطابق این تجربه جنبش را سرکوب کرد و سپس برای گسترش پایگاه اجتماعی کوشید. ولی آنچه در این محاسبه مورد غفلت قرار گرفته تفاوت شرایط این دو کشور است. در کشورهایی مثل چین یا شیلی و حتی در یک دوره رژیم صدام، نیروی حاکم این امکان را داشت که از طریق رفرم، در زندگی اقشاری از جامعه بهبود محسوسی بوجود آورده و با شکل دادن یک پایه اجتماعی برای یک دوره، نظر مثبت اکثریت مردم را جلب کند. آنها تنها به نیروهای نظامی و امنیتی متکی نبودند. چنین الگویی در شرایط کشور ما عملی نیست.
آقای احمدی نژاد زمانی که به ریاستجمهور برگزیده شد، کوشید با اجرای برنامههای پوپولیستی و با اعلام برنامه مبارزه با فساد و طرح شعارهای تند ضد غربی و اسراییلی نیروهای معینی را در جامعه هدف قرار داده و پایه اجتماعی برای خود شکل دهد. در این زمینه در حد معینی هم موفقیت داشت و برخی اقشار و نیروهای کمتر آگاه جامعه را نیز جلب نمود. نتیجه چهارسال ریاست جمهوری ایشان، نشان داد که نیروی حاکم امکان اجرای هیچ یک از برنامههایی که مدعی شده بود ندارد. امروز کسانی قدرت را در کشور در دست گرفتهاند که مقابله با اصلاحات مشخصه آنان است و کسانی مانند رفسنجانی که خطر را تشخیص داده و معتقدند تنها با اصلاحات و جلب بخشی از اقشار تحصیل کرده و نخبه جامعه و ارتقا کارایی، رژیم میتواند اقتدار خود را از نو کسب کند، بدترین دشمن خود میدانند.
امروز در ایران اکثریت قریب باتفاق نخبگان جامعه علیه شرایط موجودند. شاید نیروی حاکم بتواند با شدت عمل بیشتر و یا با دستگیری وسیع فعالین دامنه شرکت کنندگان در تظاهرات را محدود کرده و در تداوم این شیوه از مبارزه مشکل پدید آورد ولی چنین روشی، قادر نخواهد بود برای رژیم پایگاه، مشروعیت و اقتدار بوجود آورد. بازگشت به شرایط قبل از بیست و دوم خرداد در ایران ناممکن است. متاسفانه کسانی در راس قدرتند که هنوز درک نکرده اند حکومتی که تقریبا تمامی تحصیل کردگان و نخبگان جامعه را در برابر خود دارد قادر نخواهد بود تنها به زور نیروهای نظامی امنیتی بر کشور سلطه داشته باشد.
تلاش ـ «مسئولیت خشونت و دامن زدن به آن در جامعه به گردن قدرت و رژیم است که همهگونه ابزار اعمال خشونت را در دست دارد.» استدلالی که با آن، همانگونه که توضیح دادید، آشنا هستیم. آیا مسئولیت رژیم در خشونتگرائی و خشونتپروری، نافی مسئولیت جبهه مخالف آن در بکاربردن روشهای مشابه، در واقع ادامه همان فرهنگ خشونت، میشود؟
فتاپور ـ شما در این سوال خود بدرستی بر مسئولیت اصلی نیروهای حاکم تاکید نمودید ولی فراموش نکنید که این سوال زمانی میتوانست مطرح باشد که جنبش راه گسترش خشونت در برابر خشونت رژیم را برگزیده بود. مثلا می توان در سالهای دهه ۶۰۰، در کنار مسئولیت اصلی که بر دوش نیروهای حاکم است از مسئولیت نیروهایی که راه مبارزه مسلحانه و تقویت زنجیره خشونت را در پیش گرفتند نیز صحبت کرد.
در سالهای انقلاب و پس از آن همه نیروها تصور میکردند که مبارزه قهرآمیز تنها راه موفقیت است و برای بسیاری اعمال قهر و خشونت انقلابی در برابر ضد انقلاب مجاز و ضرور بود. خشونتهای روزهای اول انقلاب در برابر مسئولان رژیم گذشته نه تنها با واکنش منفی نیروهای غیر حکومتی مواجه نشد بلکه بخش عمده آنان چنین خشونتهایی را تایید کرده و نگرانی عمدهشان سازش با بازماندگان رژیم گذشته و عدم مجازات آنان بود. در آن روزها همه چیز با کسب قدرت سیاسی گره خورده بود. سرکوب خشن بهاییها در مبارزه آنروز نیروها برای کسب قدرت جایی نداشت و اعتراض به آن مطرح نبود. در آن زمان شما میتوانید از مسئولیت این تفکر و یا به عبارت دیگر از مسئولیت جمعی نیروها در غلبه مجدد استبداد و خشونت بر جامعه صحبت کنید، ضمن آنکه در همان زمان نیز این مسئولیت جمعی، از مسولیت اصلی نیروهای حاکم که عریانترین خشنترین اشکال سرکوب را در قبال دیگران بکار گرفتند نمیکاهد
ولی امروز ما با شرایطی دیگر مواجهیم. جنبشی در ایران شکل گرفته که احتراز از خشونت و بکارگیری اشکال مدنی مبارزه از مشخصههای آن است. امروز دیگر صحبت از مسئولیت اصلی و مسئولیت جمعی نیست. امروز نیروهای حاکم، تمامی بار اعمال خشونت در جامعه را بدوش میکشند.
تلاش ـ پرسش بعد آن است که جلوگیری از حضور اعتراضی مردم در خیابان یا مسکوت ماندن سایر روشهای مبارزه یا بسته بودن راه های دیگر مانند اعتصاب و… که مردم در آن نقش تعیین کننده را دارند، ناگزیر جریان مبارزه آشکار را در لایههای بالائی و میان عناصری که با قدرت حاکم در ارتباط مستقیم و غیر مستقیم هستند، متمرکز میسازد. در چنین وضعیتی امکانِ م و سازش در اهداف جنبش وجود داشته که می تواند یأس و ناامیدی در میان نیروهای پرشور جنبش سبز، به ویژه جوانان، از پیامدهای احتمالی آن باشد.
حدود یک دهه و نیم پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از استدلالهای جوانان پایهگزار مشی چریکی و مبارزهی مسلحانه عبارت بود از متهم ساختن نسل قدیمی سیاسیون ـ از سران جبهه ملی تا حزب توده ایران ـ به روشهای سازشکارانه با رژیم وقت و این که این نیروها، هر یک در نوع خود، ازفراهم ساختن شرایط انقلابی و سرنگونی رژیم سرباز زده یا درمانده است. آیا در صورت چنین سازشی، زمینهای برای تکرار چنین استدلالهائی میبینید؟
فتاپور ـ در سالهای نیمه دهه ۴۰ جنیش رادیکالی در میان جوانان و روشنفکران ایران و تمامی کشورهای غربی شکل گرفت. این جنبش خواهان دگرگونی همه نهادها وارزشهای حاکم بر جامعه بود. ما در آنروزها میخواستیم ایران و جهان را دگرگون کنیم و جهانی که آنرا عادلانه میدانستیم برپا سازیم. ویژگی اصلی این جنبش که در ایران از دل خود فداییان و مجاهدین را بیرون داد، رادیکالیسم آن بود. چریکها بخشی از این جنبش بودند و نه تمامی آن.
در آنروزها ما سیاستمداران و احزاب سیاسی پیشین را رد میکردیم. تودهایها را وابسته و سازشکار، جبهه ملیها را بی عمل و سازشکار و جریانهای مذهبی را مرتجع و کنفدراسیونیها را خارج نشین میدانستیم و خواهان غلبه فرهنگ و روش دیگری در مبارزه سیاسی بودیم. روشی که با قاطعیت و سازشناپذیری با صداقت و فداکاری مشخص میشد.
این اتهامات بدین دلیل نبود که این جریانها با حکومت سازش کرده و به سیستم جذب شده و یا به اهداف خود پشت کرده باشند. چنین امری اتفاق نیفتاده بود. تودهایها علیه رژیم مبارزه میکردند. حتی در سالهای اول دهه ۴۰ پس از پیروزی انقلاب کوبا آنان امکان بکارگیری این تجربه را در ایران در دستور کار خود قرار داده و رد کردند. آنان ضربه خورده و تضعیف شده بودند ولی سازشی صورت نگرفته بود. جبهه ملیها فاقد برنامه و شعار متناسب با زمان بودند. رفرمهای شاه آنان را خلع سلاح کرده بود. نفی حکومت کودتا و خواست بازگشت حکومت قانونی دکتر مصدق و ادامه راه مصدق به ده سال قبل بازمیگشت و آنان قادر نشده بودند در شرایط پس از رفرمهای شاه، برنامه و سیاستهایی متناسب با شرایط ارائه دهند و کنفدراسیونیها علیه رژیم مبارزهای موثر میکردند. اتهامات فوق نه ناشی از سازش این نیروها بلکه متاثر از اختلاف در دیدگاهها و روشهای مبارزاتی بود. فراموش نکنید که در همان زمان در کشورهای اروپایی با وجود احزاب و سندیکاهای نیرومند، برداشتهایی مشابه وجود داشت. جنبش دانشجویی در آلمان زمانی در اوج قدرت خویش است که حزب سوسیال دمکرات و ویلی برانت قدرت را در دست دارند و گروه چریکی بادر ماینهوف در دورهای از حمایت نزدیک به سی درصد دانشجویان آلمانی برخوردار است.
امروز شرایط دیگری در ایران حاکم است. ما با یک جنبش تودهای نیرومند مواجهیم. اگر این جنبش تا به امروز قادر نگردیده که اشکالی از مبارزه مثل اعتصاب عمومی را بکار گیرد و این از نقطه ضعفهای آن است ولی این امر نفی تودهای بودن این مبارزه نیست. همزمان در درون و یا در جوار این جنبش نیروهایی حضور دارند که در حاکمیت و یا پیرامون آن حضور داشتهاند و امکان مذاکره و تاثیرگذاری بر نیروهای در راس قدرت را دارند. این، یک امتیاز است و نه نقطه ضعف. من تصور نمیکنم که در چشم انداز نزدیک ما شاهد افول این جنبش باشیم. شاید تاکتیک تظاهرات گسترده خیابانی با مشکلات مواجه شود ولی تا زمانیکه شرکت کنندگان در این جنبش امید و روحیه خود را از دست ندادهاند، این جنبش به حیات خود ادامه خواهد داد. پیوستن نیروهایی به صف نیروهای مقابل، آنان را از صفوف جنبش حذف خواهد کرد. مذاکره و عرضه خواستهای معین، نه تنها نفی نمیشود بلکه یکی از اشکال پذیرفته شده این مبارزه است.
آنچه شما بعنوان نگرانی بدرستی مطرح کردید، در دورانهای ضعف و عقب نشینی مطرح می شود. در چنین زمانهایی است که برخی ترجیح میدهند به اردوی مقابل بپیوندند و برخی میکوشند بدنبال مقصر بگردند. ما امروز با چنین شرایطی مواجه نیستیم. جنبش زنده است و در صورت بوجود آوردن سد در برابر این یا آن روش مبارزه، راههای دیگری را برای تداوم خود خواهد یافت.
تلاش ـ شما در آن دوران عضو چریک های فدایی خلق بودید و مبارزه مسلحانه را تنها راه تحول میدانستید. با توجه به تجربه گذشته خود، آیا اساساً شباهتی بین وضعیت امروز و آن روز میبینید؟ آیا به هر دلیلی، نظیر ادامه خشونت رژیم، موفقیت آن در سرکوب موقت جنبش یا سازش سرآمدان کنونی جنبش سبز و … امکان دارد، افکاری شبیه نظرات آنروز شما در میان جوانان شکل گیرد؟ یا اگر چنین افکاری وجود داشته باشند، بتوانند از نفوذ و جذابیتی چون گذشته برخوردار گردند؟
فتاپور ـ طبیعی است در صورت تداوم خشونت نیروهای حاکم و محدود کردن راههای مبارزه، شعارها و شیوههای رادیکال مبارزه طرفداران بیشتری خواهد یافت. ولی شرایط امروز با سالهای دهه پنجاه تفاوتهایی بنیانی دارد.
در آن سالها جهان دو قطبی بود. هم کشورهای غربی و هم کشورهای سوسیالیستی برای بزانو در آوردن دیگری و کسب برتری میکوشیدند و در این راه مساله اصلی برای آنان موضع هر کشور و هر حکومت در قبال این دو قطب بود. غربیها و بخصوص آمریکاییها کم پیش نیامده بود که از حکومتهای فاسد و مستبد در برابر یک جنبش روشنفکری متمایل به چپ حمایت کنند. نمونه نزدیک آن در همسایگی ما حمایت از نظامیان معتقد به حکومت اسلامی در برابر ذوالقار علی بوتو و هندوستان تحت رهبری ایندیرا گاندی بود. یا از آن طرف حمایت شوروی از اتیوپی و سومالی و لیبی.
در آن دوران تحولات سیاسی عمدتا از طریق جنگ و درگیریهای مسلحانه عملی شده بود. موفقیت های امثال مارتین لوترکینگ استثنا بود و زیاد هم مورد توجه روشنفکران کشور ما قرار نمی گرفت. برای ما مبارزات مردم ویتنام و کوبا و یا الجزائر الهام بخش بود. این نوع نگاه تنها مخصوص فدائیان و یا مجاهدین نبود. تمامی جنبش جوانان و دانشجویان و بخش عمده روشنفکران سرتاسرجهان مبارزه قهرآمیز را تنها راه رهایی در کشورهایی مشابه ایران می دانستند و مورد تایید قرار میدادند و معتقد بودند با قدرت سیاسی که از لوله تفنگ بیرون میآید تنها میتوان با تفنگ غلبه کرد. در ایران همه جریانهای سیاسی از مذهبی تا ملی گرا و مارکسیست در این رابطه مشابه بودند. انتقاد دیگران به فدایی ها این بود که معتقد بودند که تاکتیک مسلحانه آنان به جلب توده ها منجر نمیشود وگرنه در اصل اعتقاد به ضرورت اعمال قهر برای گذار، همه هم نظر بودند. حتی معتدل ترین نیروی سیاسی آنزمان یعنی مهندس بازرگان هم در دادگاهش میگوید ما آخرین افرادی هستیم که با این زبان صحبت می کنیم و همه جوانان عضو نهضت آزادی در آن دوران به سازمان مجاهدین پیوستند.
امروز شرایط جهان و ایدههای حاکم در ایران و جهان دگرگون شده. در اروپای شرقی و آمریکای لاتین و آفریقا دهها تحول سیاسی بنیادین به اتکا بسیج تودهای و فشار سیاسی و یا تحولات درون نیروهای حاکم رخ داد. نمونه هایی چون رومانی استثنا هستند. امروز کمتر کسی در میان روشنفکران بنام کشورهای غربی مبارزه قهرآمیز را تنها راه رهایی در کشورهایی مشابه ما میداند.
تجربه انقلاب بهمن و تحولات پس از آن به روشنفکران و فعالان سیاسی ایرانی که برای استقرار دمکراسی میکوشند این امکان را داد که از این تحولات بیش از دیگران درسآموری کنند. در ایران اهداف و اشکال مبارزه و روانشناسی حاکم بر روشنفکران و فعالان سیاسی و جوانان دگرگون شده.
در چنین شرایطی مقایسه امروز و سالهای دهه چهل و پنجاه نادرست است. چنان روندهایی تکرار نخواهد شد نه به این معنا که در صورت پافشاری نیروهای حاکم بر سیاستهای سرکوبگرانه به هیچ وجه کسانی به مبارزه مسلحانه روی نخواهند آورد بلکه اگر سازمانهایی مشابه فداییان و مجاهدین، آنروز حمایت اکثریت قریب باتفاق دانشجویان فعال در مسائل اجتماعی و بخش بزرگی از روشنفکران ونیروهای سیاسی را در ابتدای فعالیت خود دارا بودند، چنین جریانهایی در ایران امروز بر فرض اگر هم در شرایطی شکل گیرند، منفرد خواهند ماند و مورد حمایت قرار نخواهند گرفت. تغییراتی که جریانهایی چون سازمان مجاهدین و کومله و حزب دمکرات خیلی دیر به آن پیبرده و به این دلیل ضربات سنگین سیاسی متحمل شدند. همانطور که در سوال قبل پاسخ دادم اینها همه به آن معنا نیست که محدود کردن راههای مبارزه مسالمت آمیز، اشکال دیگری از مبارزه را شکل نخواهد داد ولی تصور تکرار شرایط سالهای دهه ۵۰ و شکل گیری سازمانهایی از نوع جریانهای چریکی آنروز غیر واقعی است.
تلاش ـ در مورد شرایط و جو جهانی چطور؟ به هر دلیلی اگر بازهم شرایط جهانی مشابهای فراهم شود، آیا ما یا نسل بعدی بازهم روشهای مشابه را در پیش خواهد گرفت و آن روشها را با همان شرایط توجیه خواهد کرد؟
فتاپور ـ طبیعتا ایدههای حاکم بر روشنفکران و فعالان سیاسی هم دیروز و هم امروز از تحولات سیاسی و فکری در ایران و جهان تاثیر پذیرفته و میپذیرد. توضیح شرایط غلبه یک تفکر، به معنای تایید و یا توجیه آن نظرات نیست. این فرض که امروز شرایط مشابهای شکل گیرد غیر واقعی است. امکان بازگشت به شرایط پنجاه سال پیش وجود ندارد. آن شرایط محصول عواملی بود که امروز دگرگون گردیده.
در کشورما روشنفکران و فعالان سیاسی به اتکا سی سال مبارزه و درد و رنج تحولات نظری را پشت سر گذاردهاند که حاصل آن در جنبش امروز کشور ما منعکس است. جنبشی که اتکا به نهادهای مدنی پایه آن است. جنبشی که مشخصه اصلی آن مقابله با تبعیض است و جنبشی که راه مبارزات مدنی را برگزیده است. جنبشی که قادر گردیده همگرایی نیروهایی با تفکر و سمت گیریهای مختلف را در درون خود بپذیرد. نه در جهان امکان بازگشت به شرایط پنجاه سال قبل وجود دارد و نه روشنفکران و فعالان سیاسی ایران و سرتاسر جهان به چنان شرایط فرضی مثل پنجاه سال قبل واکنش نشان خواهند داد.
راهی که امروز مسئولان کشور پیش گرفته اند و میکوشند باتکا نیروی نظامی و قهر راه مبارزات مدنی را مسدود کنند، شرایط و واکنشهای جدیدی را شکل خواهد داد ولی این نگرانی که با همان واکنشهای پنجاه سال قبل مواجه شود، غیرواقعی است
تلاش ـ با تشکر از شما
٣۱.۱۲.۲۰۰۹