” تجربه های تاریخی را فراموش نکنیم “
همواره نامی راکه برما نهاده اند ناروا یافته ام: مهاجران
آخراین به معنای ترک دیارگفتگان است.
مانه به میل خود، اما به شوق دیاری دیگرترک دیارنگفته ایم،
ونیزبه دیاری نیامده ایم تا
ماندگارشویم، برای همیشه
گریزندگا نیم ما، تبعیدیان.
ونه وطن.
که تبعیدگاه ماست این دیاری که مارادرخودپناه داده است.
نگران می نشینیم آنچنان نزدیک به مرزهای میهنمان،
در انتظارروزبازگشت.
کنجکاو کوچکترین تغییرات آنسوی مرز
بی تاب خبرهای تازه،
بی آنکه چیزی را فراموش کنیم،
ویاازنکته ای درگذریم.
ونیزهیچ چیزازآنچه روی داده است رانخواهیم بخشید.هرگز!
آه , گذرسکوت فریبمان نمی دهد
فریادهارااززندانهای دورمی شنویم
مگر نه اینست که ماخودشاهدانی هستیم که شرح تبهکاریها را به این سوی مرزآورده ایم.
هریک ازماکه باکفش های پاره ازمیان جمعیت می گذرد،
افشاگر ننگی ست که دیارمان راآلوده ست.
هیچ یک ازما
اینجا نخواهیم ماند.
آخرین کلام
همچنان ناگفته مانده است
” برتولت برشت “
دردی کش زمانه، عزت عزیز، با آرزویت ما هم آرزومندیم.
دست ما به آنانی که محشورشان هستی نمی رسد. همیشه با نگاه به پایین و در میان مردم زندگی و مبارزه کرده ایم. از اینکه لفظ ما را بکار می برم از جانب بخشی از دوستانم برایت می نویسم. و تو به تنهایی ما هستی.
دردی که در نامه ات نهفته ست را با تمام وجودمان حس می کنیم.
این یوزپلنگان که از ۷ماه قبل به فتح خیابان ها و شهرهاآمدند، دویدن در کنارشان نفس می خواهد ومارا توان آن نیست. در اینجامافقط می توانیم صدایشان را بشنویم و پژواک آنان باشیم.
ما هم به این نتیجه رسیده ایم که کار را داخل خلاص می کند. شکی در این نیست، پویندگان جنبش مدنی که امروز میهن شاهد آن است، مسالمت آمیز و برروی خواسته های برحق نشئات گرفته و بالنده شده است. وامروز به مرزی رسیده که درحرکت روبه جلو انتخاب رابه اختیار گذاشته است.
در این ۷ ماه که گذشت، چه ها که برمردم نگذشت! کاش درنامه ات می نوشتی که آن همه کشتاردرخیابان، دستگیریها، شکنجه درزندانها، تجاوزات به زنان و مردان، و هزارنوع تحقیر دیگر از حوزه، دانشگاه و کاروخیابان. مردم ما مگرچه کرده اند وچه خواسته اند که به دم تیغ سپرده میشوند؟ و هرروز ازگوشه وکنارشنیده می شود که رادیکالیسم به همراه خودسرکوب و خشونت می آورد. وخشونت ورزی در بیراهه کشاندن جنبش مدنی مردم بی تاثیر نیست.
هیچ شکی در این نیست که اساس حرکت امروز در ایران بر بستر نفی خشونت بنا نهاده شده است. روزاول با آن تظاهرات میلیونی، ازکودک و نوجوان وپیر به خیابان آمدند، چه دریافت کردند؟ جزگلولهف تجاوز، قتل، دفن شبانه و ناپدید شدگان که هنوز مادرانشان در پی آنان سرگردان در خیابان هستند؟
چه چیزی مردم را به خیابان می کشاند؟
آنان میگویند، جنبش سبزی ها می خواهند با کشته دادن، سربازگیری کنند؛ و با مظلوم نمایی ریشه بدوانند. آنان توجیه قتل و کشتاراین مردم بی سلاح و بی دفاع و صلح جو را با جنگ افزار مدرن، باآمادگی ازقبل، باطرح و نقشه فبلی، باتغذیه ازتیم های اطلاعاتی ـ امنیتی وثبت روزانه حرکات مردم بادوربین های مداربسته درسطح شهروبه خون کشیدن اعتراض به حق مردم، دست به کشتارمی زنند، می خواهند خیابانها را پاک سازی کنند. آنان می خواهند ترس و بازگشت به خانه ها را با این روش پیش ببرند.
ما چه نقشی در این برآمد داریم؟
ما ۳۰ سال است در این چارگوش هشت بهشت بسر می بریم. کدام یک از ما می تواند مدعی حرکت امروز شود؟ کدام یک از آنانی که در میهن هستند می توانند داعیه آن برآمد کنند؟
این جنبش در عمق و در سطح پدیدار گشته است. و تک تک آحاد مردم در بر پایی آن صداها نقش دارند. این جنبش درطول ۷ماه به ماآموخته که بدون رهبری ونقش هیچ حزب سیاسی کار تمام احزاب را فیصله داده است. و به اندازه دهها حزب و سازمان سیاسی در پدیدار شدن چهره کریه حکومت اسلامی و ولایت فقیه و باند های مافیایی قدرت سرمایه، کار انجام داده است.
مردم را باور کنیم، به آنان اعتماد کنیم، به ماندگاری و همراهی آنان با جنبش ایمان بیاوریم.
ایمان بیاوریم به آغاز فصل این دگرگونی، آنان فراتر از ما می اندیشند و ما می آموزیم از آنان.
در نامه ات اشاره کردی به جناحی در این حکومت که به خشونت می اندیشد و طالب خشونت آمیز شدن اعتراضات هستند، تا راحت تر بتوانند آن را سرکوب کنند.
در این۷ماه چه کار نکردند؟ ما در اینجا برای اینکه ترغیب به شرکت و همبستگی را گسترش دهیم از جنایات رژیم در طول ۳۰ سال گذشته می گوییم. همان هایی را که تو به آنان لقب “ذهنی” تمایل به بازگشتی ها را”َشتاب زده” و برخی را بنا به دلایل شخصی ” موقعیت طلب”
خطاب کردی و یک عده را هم به دلایل سابقه طلب سلطنت در وجودشان ” عصبییت ونفرت” را کشف کردی همگی برای ما فایده آب در کشتیرانی است.
ما همین ها که گفتی هستیم، و عشق به میهن و بازگشت را داریم اما…
کاش در ادبیات ما لفظ ” اما” وجود نداشت، چون می روبد هرچه راکه قبلا گفته ایم.
ما یک بار بر اساس ضرورت تاریخ، گـــزیده شدیم. انقلاب ۵۷ طومارآن اندیشه را در نوردید و دیدیم با خدعه و نیرنگ چه کسی بر ما تحمیل شد، و از فردای انقلاب، مردم چه زود در نقش آفرینی به فراموشی سپرده شدند.
شاه وقتی با کمک آمریکایی ها به وطن بازگشت، شرایطی پدیدآورد که تمام روزنه ها را بست. با تجهیز ارتش و مدرنیزه کردن سرکوب، شرایط دشوار دشمنی با خود را دیکته کرد و با آن خود بزرگ بینی و تصویری که از قدرت ارایه داد راهی بجز آن شکل، پیش رو نگذاشت. در آن زمان ما جوان بودیم، و ای کاش فضانوردان آمریکایی تصویرآقای خمینی را در ماه نمی نشاندند و کنفرانس ” گوادولوپ” برپا نمی شد و آن روحانی در همان جا در نجف می نشست و به استفسایات خود مشغول بود و ما را به این بلیه آسمانی ــ زمینی دچار نمی کرد. شاه برایشان تیغ دو دم شده بود. ووقتی صدای آیت الله در میهن غبارآلود شنیده شد، نفی دیکتاتور باب روزشد و وقتی دیکتاتور رفت شب به سراغ ماآمد وهنوزآن شب صبح بخود ندیده است. و۳۰ سال است ماشب زدگان تلاش می کنیم و توخودت یکی ازآن سینه سوخته ها هستی. باور به مردم، هزینه های خود را دارد. حتی در اینجا در خارج از کشور، مزدوران رژیم در طول این ۳۰ سال کم به قتل و ترور دست نزده اند. هر جا اراده کرد ند، مخالفین را ازمیان برداشتند. واکنون باهزارترفند همان رویه راپیش می برند. زندگی آنچنان هم تو فکرمی کنی دراینجا راحت نیست. وماهم باتوجه به کوچک شدن این دنیای بزرگ به مدد پیوند زندگی دیجیتالی درکنارتوخودراحس می کنیم. جان ماهم باهرشلیک گلوله ای وبرخاک افتادن عزیزی رعشه می افتد ونفس ما بند می آید.
برای ما نوشتی؟ برای آنانی که تاریخ سازی می کنند هم بنویس، برای آنانی که رنگ افشانی می کنند، برای آنانی که پرچم سازی می کنند، و برای آنانی که با توجه به بعد عظیم شناخت این جنبش از رویکرد دیگرگون، خواهان رجعت هستند، برای آنان نیز بنویس.
ما به درون یکدیگر راه یافته ایم. ویقینی را که طالبش بودیم بدست آوردیم.
توزمانی که درب حیاط خود را به خیابان باز می کنی، آنها را می بینی و صدایشان را می شنوی وهمگام با آنان در خیابان هستی. اینجا ما وقتی به خیابان می رویم با مردمی مواجه هستیم که ۶۰ سال قبل به آزادی و دمکراسی رسیده اند، و بابت تامین و نگهداری آن هر نقطه از میهن شان استخوان کاشته اند.
کاش می شد با سلام و صلوات به آزادی رسید. اما با این حاکمیت بی رحم و زبان آتشی که در اختیار دارد، چه کار می شود کرد؟
نصیحت پدرانه تو را می پذیریم. اما همیشه یادمان باشد، تو هم روزی حرف پدرت را نشنیدی و قدم در راهی گذاشتی که از تو دریغ می شد. همچنان که فرزندان ما دور از ما و جلوتر از ما می رزمند.
بدون شک بر بام میهن ما همای سعادت و آزادی پرواز خواهد نمود. تا آن زمان چه جانهای شیفته ای عروج خواهد کرد، هیچ کس نمی داند.