نامۀ سرگشادۀ چندی پیش کروبی به موسوی اردبیلی در بارۀ “تبدیل قوۀ قضائیه به ابزار حاکمیت و نهادهای نظامی و امنیتی” و خاصه آن بخش ار نامه که به کشتار جمعی زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ (یا فاجعۀ ملی) و نقش خمینی در آن اشاره دارد، چندان که می تواند رقم زنندۀ لحظه ای با اهمیت در بررسی آن جنایت و رویکرد واقعبینانۀ جامعۀ ما نسبت به عملکرد خمینی باشد، هنوز مورد توجه جامعۀ سیاسی ایران قرار نگرفته است.
سیر رویدادها و مجادلات، از اعدام ۵ زندانی سیاسی تا انتشار نامۀ مذکور، از این قرار بوده است:
-سحرگاه روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت سال جاری، ۵ زندانی سیاسی در زندان اوین اعدام شدند. دادسرای عمومی و انقلاب تهران اتهام این افراد را علی العموم شرکت در عملیات تروریستی اعلام کرد، اما مجموعۀ شواهد موجود از زندگی این افراد، روند پرونده های آنان و اظهارات وکلای پرونده ها، که با اطلاع از جزئیات سخن می گفتند، تردیدی باقی نگذاشت که باز با پرونده سازیهای شناخته شده و باز با توسل به اعدام برای نیل به اهداف سیاسی و مشخصاً هراس افکنی در جامعه برای جلوگیری از تحرکات آن مواجه بوده ایم؛ بگذریم از این نکته که اعدام مطلقاً پاسخی انسانی و مناسب، ولو به اقدامات تروریستی نیست.
-این جنایت اعتراضات وسیعی را در داخل و خارج از کشور موجب شد. میرحسین موسوی نیز از زمره معترضین به این اعدامها بود. او در بیانیه ای این اقدام را با “عدل علوی” ادعائی حاکمیت مقایسه کرد و نوشت که “اعلام اعدام ناگهانی ۵ نفر از شهروندان … شبیه روند ناعادلانه ای است که در طول ماه های اخیر منجر به صدور احکام شگفت آور برای عده زیادی از زنان و مردان خدمتگزار و شهروندان عزیز کشور ما شده است”.
-دادستان تهران، عباس جعفری دولت آبادی، در واکنش به اعتراض موسوی به اعدامها، او را صریحاً به محاکمه تهدید کرد، احکام قطعی محاکم قضائی را “مبری و مصون” دانست و اعتراض و انتقاد به این احکام را قابل پیگیری اعلام کرد. او به این همه ابقا نکرد و برای اتمام حجت با موسوی یادآوری کرد که کشتار هزاران زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷ “طبق احکام حکومتی حضرت امام” صورت گرفته و موسوی در جریان این احکام بوده و اعتراضی هم به آنها نکرده بوده است. جعفری پشت “حکم حکومتی حضرت امام” که ظاهراً غیرقابل اعتراض است سنگر می گیرد تا جنایت اخیر و هر جنایت دیگری را که مبتنی بر “احکام قطعی محاکم قضائی” صورت گرفته و می تواند صورت گیرد، غیرقابل اعتراض اعلام کند.
-سرانجام کروبی، در واکنش یا به بهانۀ این تهدید و میدانداری جعفری، نامه ای به موسوی اردبیلی می نویسد و شکایت قوۀ قضائیه را به نزد او می برد. کروبی در این نامه در بارۀ قوۀ قضائیه می نویسد: “قوۀ قضائیه در حال حاضر به ابزار حاکمیت و نهادهای نظامی و امنیتی تبدیل شده است”. نیز این که “هیچ زمانی به اندازۀ اکنون، نیروهای نظامی و امنیتی در دستگاه قضا حضور نداشته اند…”
اگرچه این که کروبی نامۀ خود را به موسوی اردبیلی می نویسد و نه به خامنه ای، و این که قوۀ قضائیه را “ابزار حاکمیت و نهادهای نظامی و امنیتی” می نامد، اقدامات بی اهمیتی نیستند، اما اینها را نمی توان مهمترین جنبۀ نامۀ او به موسوی اردبیلی دانست. مهمتر از اینها این نکته است که موسوی اردبیلی به عنوان دادستان کل وقت، به هنگام کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷، مخاطب نامه قرار داده شده تا این مدعا طرح گردد که “موضوع اعدامها در سال ۶۷ نامشخص و مبهم است و هیچ گاه ریز آن قضایا بررسی نشده و چرائی آن مشخص نیست… معلوم نیست که تا چه اندازه امام در این ماجرا دخالت داشته اند”.
در این باره که آیا کروبی از “ریز قضایای” مربوط به کشتار هزاران زندانی به دستور مستقیم خمینی اطلاع دارد یا خیر، یا در این باره که انگیزۀ او از طرح این مدعا که “معلوم نیست تا چه اندازه امام در این ماجرا دخالت داشته اند” چیست، می توان بگو-مگوی بسیار کرد. این زوایا از نامۀ کروبی مورد توجه مقدم واکنشهائی بوده اند که تاکنون از جانب تعدادی از چهره های اپوزیسیون نسبت به نامۀ مذکور بروز کرده اند: واکنشهائی که عموماً، و البته با زبانی گاه کاملاً متفاوت، کروبی را به این یا آن اقدام بعدی فراخوانده اند.
اما به نظر می رسد این نه هواداران بررسی جنایت ۱۳۶۷، بلکه درست مخالفان سرسخت چنین بررسی ای هستند، که پتانسیل موجود در مدعای کروبی را دریافته و همگی شان با زبان بسیار مشابهی دست به نوشتن علیه او زده اند. عبارت زیر، برگرفته از نوشته امید حسینی در سایت مهجور “آهستان”، و نه مثلاً از سرمقالۀ شریعتمداری در کیهان، از این زاویه نمونه وار است. او می نویسد: “کروبی با نوشتن نامهای به آیت الله موسوی اردبیلی، ثابت کرد که برای انحراف از آرمانهای امام، هیچ حد و مرزی نمیشناسد و برای زنده ماندن خود و جریانش حاضر است حتی به امام خمینی هم اهانت کند.” و ادامه می دهد: ” کروبی برای اولین بار انگشت بر موضوعی گذاشته است که تاکنون هیچ اصلاحطلب و هیچ مدعی خط امامی، به آن اشاره نکرده و یا مایل نیست به آن اشاره کند”.
روشن است که در نامۀ کروبی “اهانتی به امام” نمی شود. حداقل این روشن است که نامۀ کروبی حاوی هیچ حکم اثباتی در مورد خمینی نیست. آنچه هست فقط استفهامی است. اما امید حسینی و کیهان شریعتمداری و دیگرانی که جنایت ۱۳۶۷ را همچنان سربه مهر و غیرقابل گفتگو می خواهند و می دارند، در احکام اثباتی کروبی، دایر بر این که “موضوع اعدامها در سال ۶۷ نامشخص و مبهم است”، “هیچ گاه ریز آن قضایا بررسی نشده” و “چرائی آن مشخص نیست”، پتانسیلی “تهدیدآمیز” را تشخیص داده اند. این پتانسیل اولاً می تواند خواهان “بررسی قضایا و مشخص کردن چرائی آن”، به معنای حقوقی و سیاسی، گردد و ثانیاً دریچه ای را برای نقدپذیر کردن عملکرد خمینی در ابعاد جامعه گیر بگشاید.
این که آیا کروبی نامه اش را با این اهداف تنظیم کرده بوده، سؤالی فرعی است و پاسخ اش به اختیار کروبی؛ اما روشن است که همانا هراس از این پتانسیل مخالفان بررسی جنایت ۶۷ و طرفداران “مصونیت و نقدناپذیری خمینی” را برای خنثی کردن آن به تقلا واداشته است.