فرایندی که هم در پوزسیون و هم در صفوف اپوزسیون در حال گسترش است، شفافیت بیشتر سمت ها و سیاست ها ست. در متن این فرایند آنچه که اهمیت افزون خواهد یافت متمایز شدن راهبردهائی است که به آینده ایران در دموکراسی و حقوق بشر راه می برد. موافق منطق این فرایند، دوری و یا نزدیکی کارپایه های نظری و سیاسی با سرشت و اهداف دور و نزدیک جنبش شهروندی ملت ایران آشکارتر شده و در کانون مجادلات نوظهور در اپوزسیون قرار خواهد گرفت. مهم ترین رویدادهای سه- چهار هفته اخیر، حامل نشانه هائی از این فرایند است:
سفر خامنه ای به قم که برای ترمیم مشروعیت دینی “رهبر” برنامه ریزی و اجرائی شد، نه تنها بر مشروعیت او در نزد مراجع معتبر نیافزود، بلکه شکافی را که روحانیون مستقل را از روحانیون حکومتی متمایز می کند آشکار تر کرد. هیچیک از مراجع با اعتبار با خامنه ای دیدار نکردند و رفتن دوباره وهراسناک او به قم که چند روز پس از بازگشت از سفر رسمی صورت گرفت، از سوی محا فل مطلع نشانه شکست و بی اعتباری روز افزون دین حکومتی و دستگاه آخوندی حکومتی، ارزیابی شده است. سفر ناکام خامنه ای تائید می کند که خیزش و جنبش شهروندی مردم ایران چنان ضربت کارسازی به حکومت ولائی وارد آورده که با نیروها وامکانات حکومتی قابل ترمیم نیست. نفرت آشکار او ازجنبش سبز که برپادارندگان و فعالین آن را “میکرب” نامید، نشانه دیگری بر تائید همین ارزیابی است. خطاب های خامنه ای در این سفر از این نظر نیز در خور تحلیل است که عریان تراز هر زمان، انحطاط و سیر قهقرائی را که دامنگیر کشور شده در برابر چشمان همگان باز نهاد. او در این سفر سمت و سرشت واقعی “جمهوری اسلامی” را با شفافیت در خور توصیف کرده است. “بهعلت ذات وماهیت دینی جمهوری اسلامی، نظریه پردازی درهمه عرصه ها ازجمله سیاست، اقتصاد، مدیریت، مسائل تربیتی و دیگر مسائل کشور برعهده علمای دین یعنی کسانی است که اسلام را می شناسند و متخصص این امرهستند”
راهکا ر “رهبر” برای برون رفت از بحران، فرو بردن بیشتر جامعه در مرداب ولایت مطلقه فقیه است. کاملا قابل فهم است که چرا او از مجلسیان خواسته است تا قانونی برای نظارت بر نمایندگان و کنترل گفتار وکردارشان طراحی و تصویب کنند. در واکنش به این دستورالعمل خامنه ای بود که کروبی با بصیرتی قابل تحسین آنرا بزرگترین خیانت به میراث مشروطیت وتبدیل مجلس نمایندگی مردم به آلت دست و بازیچه قدرت توصیف و محکوم کرد. در امتداد همین توصیف و محکومیت می توان به ویرانگری علیه دانشگاه اشاره کرد. اکنون در پی فرا دستی طرفداران دولت پادگانی کودتا در هیات امنای دانشگاه آزاد که با حکم ولائی خامنه ای ممکن شد، دانشگاه علوم پزشکی تهران منحل اعلام شده است. این مقدمه ویرانگری گسترده علیه دانشگاههای کشوروسرخط تباهی های بی سابقه برای جوانان، مردم و میهن ماست.
نشانه های تازه کماکان حاکی از گسترده تر و عمیق تر شدن شکاف ها در صفوف حکومت کنند گان است. اختصاص سرمقاله ارگان سپاه پاسداران در رد برخی فکر و ذکرهای احمدی نژاد و سرزنش او به خاطر آشکار گوئی این فکر که “دولت در راس امور است و نه مجلس” و اعلام جانبداری آشکار وی از مشائی که “مکتب ایرنی” را در برابر “مکتب اسلامی” علم کرد، از شمار نشانه های با اهمیت است. قاعدتا باید افراد و محافلی در سپاه که نزدیک تر به خامنه ای هستند، از پیش خود و یا به اشاره “رهبر” به تحریر و نشر مقاله اقدام کرده باشند. نشانه ای از بازتاب آن در سپاه و بسیج در دست من نیست اما دور ازعقل نخواهد بود که آنرا علامت خلل پذیر بودن ساختار به ظاهر مستحکم سپاه و بسیج ارزیابی کنیم. برآمد نشانه های مطمئن دایر بر خلل پذیری سپاه و بسیج حائز اهمیت تحلیلی است، چون بدون فروپاشی ارگان های سرکوب رژیم و یا بازماندن وسرپیچی، انصراف و امتناع آنها از سرکوب جنبش، پیروزی مردم ناممکن است.
در شرایط امروز ایران، نشانه ها حاکی از پیشروی دولت ولائی – سپاهی کودتا در مسیر اهدافی است که در برابر خود دارد. این اهداف برآگاهان سیاسی پوشیده نیست اما بیش از پیش باید متوجه بود که محرک و خاستگاه این اهداف، نیروهای اجتماعی معینی هستند که ارضای منافع غارتگرانه و علایق ارتجاعی خود را در خاموش ساختن بیداری مردم و سرکوب جنبش شهروندی آنان جستجو می کنند. اتفاقا از ناحیه وجود همین محرک و خاستگاه است که ما شاهد ترفندهائی هستیم که می کوشد از دولت ولائی- سپاهی، چهره ای در فاصله و تفاوت با آن تصویر شکسته و ابطال شده ای که از “نظام آخوندی” در آگاهی مردم برجاست، بسازد و عرضه کند. توانا ئی استمرار این ترفندها و ظرفیت به صحنه راندن سناریو های جدید با بازیگران نوظهور، برخاسته از استمرار حیات و ثبات نسبی نیروهای اجتماعی است که منابع و ثروت های کشور را غارتگرانه در اختیار دارند و قدرت اقتصادی و سیاسی ایران را به انحصار خود درآورده-اند.
منطق منافع غارتگرانه و علایق استبدادی و نظرگاههای ارتجاعی ایجاب می کند که به بازیگران جلوی صحنه به چشم جنس بازار نگاه کند که تاریخ مصرف محدود و بهای معیین دارند. نباید از خاطر برد که احمدی نژاد با داعیه مخالفت با دولت های رفسنجانی و خاتمی و با شعار بازگرداندن “نظام اسلامی” به سرچشمه های اصیل خود، میداندار انتخابات ریاست جمهوری شد. ظاهرا این گزاره که “هر پوزسیونی، اپوزسیونی از نوع خود می پرورد” در متن بحرانی که همه ارکان “جمهوری اسلامی” را در خود فرو برده، اکنون دست در کار چهره آرائی های تازه تری است.
این اتفاق می تواند میدان جاذبه ای از کار در آید که اصولگرایان منتقد را بسوی اصلاح طلبی ولائی و آن دسته از اصلاح طلبان را که دوام و بقای جمهوری اسلامی دغدغه اصلی شان است، بسوی اصول گرایان بکشاند. چنین کششی برای رفتن بسوی اصول گرایان در بخش هائی از همراهان “راه سبز امید” مشهود تر از آن است که بتوان انکار کرد. آنها که از روشنگری پیرامون وجود اختلافات در صفوف سبزهای پایبند به اسلام سیاسی، ترسان و گریزان هستند، محق نیستند زیرا دانسته یا نادانسته به روی خویشاوندی پنهان و آشکار با استبداد پرده می کشند.
استقامت های آقای موسوی و آقای کروبی در دفاع از اهداف جنبش سبز، این دو شخصیت را در مسیری قرار داده است که پرورنده این استعداد در آنهاست که میان گذشته و حال خود خط فاصل هرچه نمایانتری ترسیم کنند.
شبکه های اجتماعی پیشرو از جمله وظایفی که برای خود می شناسند، بالندگی همین استعداد است. بالندگی این استعداد یک ضرورت عینی است و همه نیروهائی را که در جنبش شهروندی ملت ایران مشارکت دارند و در راه تحقق اهداف آن می کوشند، در بر می گیرد. سرشت عینی این ضرورت به درجه ای است که همه ایرانیان را به درک آن و به پاسخ گفتن به آن فرا می خواند. کافی است اندکی با فاصله اما با شهامت مدنی به همین اپوزسیون برون مرز نگاه کنیم:
در صفوف جمهوریخواهان سکولار مباحثی جریان دارد که می کوشند به اهداف خود صورت بیان مشخص تر و محتوای شفاف تری ببخشند. همین بازنگری نقادانه به شعار “انتخابات آزاد” که در بیان کلی و خالی از هدف مشخص، هرکس می تواند از ظن خود یارش باشد، یک نمونه است. در ماههای نخست بر آمد جنبش سبز، نقد این ابهام و طرح این پیشنهاد که انتخابات آزاد باید ناظر بر مضمونی مشخص و اثباتی باشد، مورد توجه قرار نگرفت. اکنون این بحث در صورت و محتوای غنی تری از مباحث محوری در محافل جمهوریخواهان برون مرز است.
در صفوف مشروطه خواهان طرفدار پادشاهی، گرایش های تازه ای گسترش یافته و می کوشد خود را تحکیم کند.
در چپ ایران و مشخصا” در جنبش فدائی و در صفوف سازمان، درگیرهای دو دهه اخیر در آستانه ثمردادن است. انگیزش اصیل ترسیم چنان خط مرز شفافی میان گذشته و حال ماست که به دموکراسی و حقوق بشر، به پیش راندن ایران بسوی آینده ای درآزادی و تجدد و عدالت راه می برد. ما این آگاهی را یافته ایم که از خود تعریف تازه بدست دهیم. احسا س می کنیم با محتوائی تازه، بار دیگر با سنت آموزش جزنی دایر به گذشتن از خود در راه اعاده حیثیت چپ، همباز و همبستر هستیم! حیثیتی که بر اثر پشتیبانی از آیت الله خمینی در سال های ۶۲- ۵۸ آسیب دید.
رویدادی که تمام این گیر ودارهای جور و ناجور، و رنگا رنگ و متکثر را در وحدتی دیالکتیکی با یکدیگر مربوط می سازد، خیزش نافرمانی مدنی و جنبش شهروندی ملت ایران، جنبش سبز است. اکنون هیچ اتفاق و تغییر با اهمیتی در حیات سیاسی و اجتماعی ایرانیان را نمی توان بیرون و بی ارتباط با جنبش سبز ملت ایران مورد تحلیل واقعبینانه قرار داد و یا شناخت آینده نگران های از آن ارائه کرد.
ایران ۱۵۰ سال است که در پیکار علیه استبداد بسر می برد و در این بستر زمانی، برپا دارنده دو انقلاب بوده است. در سراسراین تاریخ خونبار نبرد علیه دیکتاتوری، آنچه که واقعیت یافته و واقعیت دارد تسلسل استبداد است. رویداد تاریخ ایران، پائین کشیدن مستبدین قدیم و بالا نشاندن مستبدین جدید بوده است. جنبش سبز ملت ایران، بمثابه مشروطه دوم در شرایط امروز ایران و جهان، دگر گشت تازه ای در حیات تاریخی میهن ماست. آنچه که از این رویداد یک دگرگشت نوین برساخته است، تمرکز پیکار سبز و اهداف آن روی “چیستی” حکومت است. پایان دادن به استبداد درکشور و انتخاب نظام دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر و برابر حقوقی شهروندان به جای آن، معنای پیکار سبز است.
از این منظر که نگاه کنیم، برای آن که اپوزیسونی از نوع پوزسیون نباشیم، شرطش توانائی گسست رشته های خویشاوندی ما فعالین اپوزسیون با استبداد، گسست رشته های الفت ما با فرهنگ استبدادی است. شرطش این است که نشان دهیم نه تنها در گفتار، بلکه در کردار خود در سمت دموکراسی و حقوق بشر قرار داریم. پیش شرط پیروزی دموکراسی و حقوق بشر در ایران، پیروزی دموکراسی و حقوق بشر در اپوزسیون در نگاه و فرهنگ سیاسی ماست. آیا ما پیروز شدگانیم؟