من احترام عمیق نسبت به این مردان دارم. آن ها حُکمرانان بلا منازع عصر ما هستند. شاهانی بس مقتدر و مفید تراز شاهان کنونی و دیگر اَعصار. مرد مانی که نادانی را ریشه کن می سازند و توده های روستائی را از لختی ها و اِنفعال بدر می آورند و به درون تنور گداخته تمدن نوین می اَفکنند. آنیـلِی* با تاسیس کارخانجات … لزوم سوسیالیست شدن کارگران را بنیان می گذارد.
آنتونیو گرامشی« طبیعت ثانی- ۱۹۱۶»
جامعۀ ما قانونمند و به شیوۀ صحیحی به سمت تکامل پیش نرفت. پس از نهضت مشروطیت و به زانو در آوردن حامیان اندیشۀ تجدد و تحوّل، با روش استبدادی و کاملا ً قراردادی، نظمی ظاهری
به حیات اجتماعی بخشیدند.جامعه را از درون، موریانه ای بافت های تغییرش را می خورد و حالت ایستائی حاکم گشته بود.پس از پهلوی اول, پهلوی دوم که، دست های نفتی اش و سرسپردگی اش، آشکار گشته بود ثروت ملی را در منگنه خود قرار داد با شعار پیش به سوی تمدن بزرگ به حرکاتی دست زد که سقوطش را فراهم کرد. شاه با طرح آمرانه انقلاب سفید, پدیدار شدن نیروئی را میسر کرد که دروازه کوچکی برای عبورش مهیا نمود. شاه وقتی خواست از دروازه تمدن بگذرد, تاج پر از نگین جواهرنشانش به کنگره دروازه گیر کرد و از فراز سرش سرنگون شد. او چشمش به مردمی افتاد که، تا آن تاریخ نفهمید از کجا و چگونه جلوی رویش سبزگردیدند. چمدانش را بست و در سرزمین های بیگانه مدتی سرگردانی کشید وعاقبت بدون کمک دیگران “خودش مـرد”.
حاکمان جدید از نوعی دیگر بودند. آنان بر سر, تاجی نداشتند. ملبس به پوششی که قرن ها مقدّس گشته بود.با زبانی گفتگو را آغاز کردند که سینه مردم تهیدست از آن فسانه ها انباشته شده بود. با به کار گیری از فرایضی که نزد مردم بلااستفاده مانده بود سود بردند کم کم بخشی از همین باورمندان به خود را آشنا به نیروئی الهی نمودند و قادر شدند همه نوع موانع را از میان بردارند. توده تهیدست با الغائات حاکمان کم کم شبیه به حاکمان گشتند. تخم کینه، دشمنی، تنفر، تا اعماق جامعه رسوخ پیدا کرد. در کنار سبعیت حاکمان، دشواری ها و تلخ کامی ها افزون گشته شالودۀ حکومتی بنا نهاده شد که با همۀ توانش در جامعه تمکین را خواهان بود. با هر وسیله ای که توانستند امکانش را میسر گردانیدند. آنها انگار جامعه را جادو کرده باشند طی سی سال به هر شکلی توانستند یوغ بر گردن مردم انداختند. هیئت حاکمه از این همه تردستی اش خود به حیرت افتاد. نه اعتراضی، نه اعتصابی، نه … از جانب تهیدستان، میلیون ها کارگر، در واحد های تولیدی، در حال تعطیل، نیمه تعطیل، حقوق پرداخت نشده، اخراج از کار شده، کجاست فریادشان؟ کو صدایشان؟ تنها صدائی که شنیده شد مربوط به انتخابات و تقلب بعد از آن، جنبشی که با خط و خطوط دیگری رقم خورد. این مسئله حاکمیت را نگران نمود که در کجای کار اشتباه داشتند این نیرو پرورده شد؟ شاه با اصلاحات ارضی و رفرمی که فکر می کرد می تواند به پشتوانه نیروئی که پشت سرش شکل می گیرد آرمان شهرش را بنا نهد, غافل از اینکه نیروئی پدیدار شد که بنیان هستی اش را بر باد داد. اینک حاکمیت اسلامی پس از ۳۰ سال بر سریر قدرت مواجه با نیروئی شده است که از آزادی، حقوق بشر، حقوق شهروندی، حقوق زنان، تشکل ها حرف می زند. تهیدستان هم نوا و هم سوی این مسیر شده اند.اما خود بطور مستقل تاکنون هیچ صدا و حرکتی که مورد تعمق حکومت باشد نیافریده اند. آنها پیش خود می گویند، این همه مسئله بوجود آوردیم، کارخانجات را به خواص واگذار کردیم, طرح های نفت و گاز و پتروشیمی و فولاد و مخابرات و… بین خود تقسیم نمودیم هیچ صدائی را نشنیدیم. با توجه به اینکه از همه سو مواجه با تحریم گشته ایم، تورم و گرانی کالا و مایحتاج سر به فلک کشیده است، هیچ اعتراضی را شاهد نیستیم. با این همه به ما هشدار می دهند که یارانه را قطع نکنید جامعه پریشان می شود و حکومت دستخوش خطر قرار می گیرد.از این وضعیت پریشان تر کجا یافت می شود؟ از همـتایان غربی مان مشاوره می گیریم که در صورت بروز بحران های دیگر چگونه به دفع آن همت گماریم.
آنها می گویند، ما با سلاحی که شاه و حکومتش را سر نگون کردیم کاملا آشنا هستیم. رژیم سلطنت پهلوی را کارگران با اعتصاب و تظاهرات ها از پای در آوردند. می گویند, ما یاد گرفتیم به “طبقه کارگر” اعتماد نکنیم. بازار و تجارت و واردات، هم سود های کلان به جیب هایمان سرازیر می کنند،هم تو دهنی به طبقه کارگر می زنیم که زیاد لاف تولید، اعتصاب، سندیکا، تشکیلات مستقل کارگری نکنند. با آنان طوری رفتار می کنیم که بین یک آچار زنگ زده و بازوی توانمندشان فرقی ایجاد نشود. ارزش کارشان را بقدری نازل جلوه می دهیم که خجالت بکشند سرکارشان در محیط های تولیدی حاضر شوند.آنچنان شبکه های عنکبوتی به دور برشان پس از فارغ شدن از کار و تولید در جامعه ایجاد می کنیم که همان صناری را که فکر می کنند برای فرزندانشان برای تحصیل و یا ازدواج در نظر گرفته اند از جیب شان به جیب ما منتقل شود. در رابطه با دستمزد و افزایش آن، برنامه ای پیاده می کنیم که فقط توان داشته باشد سر کار حاضر شود و کار کند و حرف نزندو گذران زندگی کند. آنان را مانند اسیران در بند در اختیار خود می گیریم. طوری باید خدمت گذار سرمایه باشند که ندانند از کجا خورده اند. اصل اساسی، اختلاف در بین آنها، دست مایه کار ما است . در ادامه این وضعیت آنها از ما کینه به دل می گیرند. بگیرند، ما سی سال آگاه تر از انها را به خاک و خون کشاندیم. به ما می گویند برای اینکه بتوانیم سیادت داشته باشیم و رشته امور را کاملا در اختیار ما باشد، نباید نیروئی که بر شانه هایشان حکومت خود را استوار کرده ایم را ضعیف و زبون کنیم. گرسنگی بیش از حد, آنان را می شوراند و خود به خود ارکان حکومت با خطر مواجه می شود. نــه، ترسی نداریم. ما همه نوع نیرو برای حفظ موقعیت خود داریم. از هسته ای، تا حوزه ای، ما می خواهیم به این وضعیت پایان بدهیم. خود احساس می کنیم که ” جامعه ای طبقاتی” نتیجه سی سال حکومت ما شده است. یک عده سی سال ساعت ها در انواع صف ها به انتظار دریافت مایحتاج روزانه شان به بیماری واریس مبتلا گشته اند. عده ای دیگر چشم هایشان از بس به قیمت ها خیره گشته آب مروارید آورده است. فقط یک قشر هستند که راحت وآسوده کتاب می خوانند، موسیقی گوش می کنند، کلاس فلسفه می روند، به فضای سبز علاقمند شده اند، مــدها را بین خود ترویج می کنند،اوقات فراغت دارند و در زمان فراغت خود ما را نقد می کنند، صحبت هایشان یک بوهای خاصی دارد. این ها” قدرت خرید هرنوع مشکلی از جانب ما را دارند” به دیدار هم می روند، ایجاد تجمع و تشکل چند نفره و احیاء شبکه و… تولید فضائی می کنند که از درون آن، شهروندان را به حقوق هم آشنا می نمایند، باید طوری رفتار کنیم که شکمشان به، قار قار بیفتد و بفهمند یک من ماست چقدر کره دارد. ما درس هایمان را کاملا از بر هستیم. فکر کردید تو حوزه ها و در دفاتر مشاوره تحقیقات و استراتژیک فقط شمع روشن می کنیم و نذرونیازراه می اندازیم؟ ما توان فلج کردن هر قشر و طبقه ای را داریم.وقت آن رسیده که مانند همتایان غربی مان رفتار کنیم. برای حفظ ارکان نظان همه باید هزینه بدهند. سی سال ما یارانه ها را پرداخت کردیم.کافی است. حکومت هم مخارج خاص خود را دارد. در این راه همه باید دست به دست هم به دهیم تا آن امنیتی که در تمام عرصه های حیاتی لازم است دارا باشیم. در کشوری که عروسی و عزایش یک هزینه را دارد، مردم باید یاد بگیرند که بعضی از مراسم ها را مختصر تر بر گزار کنند. کلی هزینه بابت استخراج منابع و ثروت ملی بر دوش تک تک دولتمردان قرار دارد. تا دیروز برادران پاسدار با یک دست لباس، کوله پشتی، وجیره روزانه و یک اسلحه در سنگرهائی که بسیاری شان گورهای بی نام و نشان شان شد با دشمنان اسلام می جنگیدند. امروز در جبهه وسیع تری علیه استکبار جهانی، در عرصه های مختلف، اقتصادی، سیاسی، بازرگانی، انجام وظیفه می نمایند. بابت این همه فداکاری، و رساندن کشور به سطح قدرت منطقه ای و همچنین با تلاش شبانه روزی نیروهای مخلص، می رویم که قدرت هسته ای را هم دارا شویم. با این تفاسیر چند قلم کالا گران شود! نباشد! نخرند! چــه می شود؟ آنچه اهمیت دارد حفظ نظام و امنیت است. همۀ این معضلات که از روز اول انقلاب تا کنون بر ما هموار گشته بخاطر این بود که مسیر را بیراهه طی نموده بودیم . اکنون به همت رهبری، نظامیان جانثار و دولت یار توان برخورد با هر نوع پیشامدی را داریم. از قبل همه نوع تمرین های مناسب را با رخ دادهای احتمالی انجام داده ایم . ما آماده ایم، بسم الله.
با حکومتی که برای مردم خط ونشان می کشد، و قبل از بروز واقعه ای نیروهای نظامی اش را در مراکز حساس مستقر کرده و در پایگاه ها آماده باش داده است و اعلام جنگ می کند وروز به روز به اعمالی دست می زند که بیشتر عدم کاردانی اش را آشکار می کند، چه مانده است که بر سر آن، مقابله با مردم وظیفه اش گردیده است. پس از بیست و دوم خرداد ما هشتاد و هشت، در میهن جنبشی سر بر آورده که آرام آرام به حیاتش ادامه می دهد. هر صدا، حرکت و حتی سکوت، نقاب های مختلف حکومتیان را از چهره هایشان بر می دارد. تغییر، جزء لاینفک حیات اجتماعی در میهن گردیده است. بگذار آنها پشت سلاح ها و نمایش هایشان پنهان شوند، مردم همیشه برای آنچه روی خواهد داد زمانی را در نظر می گیرند.
—————————
* آنیلی، سرمایه دارو مؤسِس کارخانجات فیات ایتالیا