سه شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۷:۵۷

سه شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۷:۵۷

آن‌ها نمی‌توانند همهٔ ما را بکشند و ما نمی‌توانیم همهٔ آن‌ها را بکشیم...
نتانیاهو کاخ سفید را نادیده می‌گیرد، زیرا انجام این کار هیچ هزینه‌ای ندارد. در سال ۱۹۸۲ رونالد ریگان، مناخیم بگین، نخست‌وزیر اسرائیل را پس و کشتار فسطینیان در پی تهاجم...
۱ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری
غم دیگر
شنیدستم غمم را میخوری، این هم غم دیگر، دلت بر ماتمم می‌سوزد، این هم ماتم دیگر
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
پایان تلخ یک ریاست جمهوری
بایدن می‌داند که باید برود، اما این بدان معنا نیست که از این موضوع خوشحال است. ننسی پلوسی کسی بود که با هوش و ذکاوت سیاسی به رئیس‌جمهور گفت که...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
کاش میشد
کاش میشد چهره ها رنگ پریشانی نداشت، برق تیز خنجر و کینه نداشت. مثل دریا بود شفاف و زلال، مثل ابریشم نرم لطیف
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد
نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور
ایجاد، تقویت و توسعه و حفظ نهادهای مدنی و تشکل‌های صنفی و سیاسی باید در کانون برنامه های افراد، شخصیت ها و احزاب و سازمان ها قرار داشته باشد، چه...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴
بر اساس بیانیۀ دادگاه بین‌المللی دادگستری، سیاست‌های شهرک‌سازی و بهره‌برداری اسرائیل از منابع طبیعی در سرزمین‌های فلسطینی نقض قوانین بین‌المللی است. دادگاه، گسترش قوانین اسرائیل به کرانۀ باختری و بیت‌المقدس...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: محسن نجات حسینی
نویسنده: محسن نجات حسینی
سیاست‌گریزی زنان یا سیاستِ گریزِ دولت از زنان
قوانین نابرابر، عدم حمایت‌های لازم و محیط‌های مردسالارانه، زنان را از مشارکت فعال در سیاست بازمی‌دارد. حضور کم‌رنگ زنان در سیاست به معنای نبود صدای نیمی از جمعیت در تصمیم‌گیری‌های...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: زری
نویسنده: زری

نظریه های مربوط به تئوری های دولت درعلم سیاست (بخش اول)

دولت، قدرت خود را از كجا بدست می آورد؟ چه چیزی باعث می شود كه مردم دستور كارهایی مستقل از دولت تدوین كنند؟ چگونه معادلات قدرت جدیدی در جامعه بوجود می آید؟ این معادلات جدید چگونه معادلات قدرت متبلور در دولت را به چالش می كشند؟ در چه زمینه ای بین دولت و جامعه اختلاف نظر وجود دارد؟ چرا و چه زمانی دولت با بحران مشروعیت روبرو می شود؟

مقدمه دولت، بغرنج ترین ودر عین حال مهم ترین مفهوم در مطالعه سیاست و علوم سیاسی است. در اصل پیچیدگی مفهوم دولت، از آنجا ناشی میشود که اساساً بر سر آن چیزی که باید تحت این عنوان تعریف شود، توافق چندانی وجود ندارد. بنا بر این در تعریف آن، همواره میان محققین و صاحبنظران مناقشه وجود دارد. البته این اختلاف نظرها بیش از هر چیز به سبب گوناگونی تلقیها، مربوط به سرشت دولت می شود. همواره می توان سوالات زیر را طرح کرد که : “آیا دولت عنوانی برای مجموعه نهادهای حاکم است؟ یا اینکه ساختی از حاکمیت قانونی است؟ یا می توان آنرا بعنوان یکی از اجزای جامعه تلقی کرد؟” البته چنانچه روشن است می شود پاسخهای متفاوتی به هر کدام از سوالات فوق ارائه داد وهمین امر باعث می گردد که مطالعه «دولت» با مشکل مواجه شود.

با توجه به نکات فوق اهمیت بحث مربوط به تعریف دولت و مشخصه های مربوط به آن و نیز تلاش برای فهم تئوریک این مفهوم مرا واداشت بر حسب امکان و توان، مطالبی را آماده کنم که در چند بخش برای خوانندگان ارائه خواهد شد. این نوشته حاصل دست نوشته هایی است که از مطالعه چندین کتاب و مقاله صورت گرفته است. پس چنانکه پیشتر متذکر شدم این مساله ضروری است که به موضوع مهمی چون تئوری دولت در بحث های نظری هر چه بیشتر توجه و دقت صورت گیرد. در واقع مقوله دولت به عنوان یک موضوع نظری در میان علوم اجتماعی از اهمیت و جایگاهی بسیار شاخصی برخوردار است. در اصل می توان تاکید کرد که بحث دولت به عنوان یکی از مهمترین نهادها، در حقوق اساسی، حقوق بین الملل وعلوم سیاسی، دارای اهمیت ویژه ای است. هنوز اختلافنظرات بسیار جدی و عمیقی راجع به نقش دولت به این معنا که حوزههای وظایف و کارکرد دولت تا کجاست؟ هدف و وظایف آن چگونه تعیین می شود؟ در میان صاحب نظران و محققین وجود دارد و سؤالاتی نظیر ماهیت ومنشأ قدرت دولت از کجا می آیند؟ آیا می توان قدرت دولت را امری الهی و ذاتی دانست ؟ آیا می توان قدرت دولت را امری برخاسته از جامعه، افراد و یا … محسوب کرد؟ مطرح است.

در بخش های اول این مقاله سعی خواهد شد به تعریف و کاربرد هایی که از دولت در زبان فارسی وجود دارد، اشاره شود. سپس به سابقه تاریخی پیدایش دولت، به تعریف دولت از جنبه های گوناگون، مفهوم تئوریک از آن و به ارائه دیدگاه هایی که در خصوص دولت در میان نظریه پردازان علوم اجتماعی و سیاسی طرح است، توجه داده خواهد شد.

کاربرد دولت از نظر سیاسی در زبان فارسی

در زبان فارسی (لغت نامه دهخدا، فرهنگ ناظم الاطبا و فرهنگ معین) دولت در معانی زیر سلطنت، هیات سلطنت، اقتدار، حکومت، قدرت، فرمانروایی، گروهی که بر کشور حکومت کنند، قوه ی مجریه، نظام اداری کشور، مملکت، هیات وزیران، نظام سیاسی، جمع سه قوه (مجریه، قضائیه و مقننه)، و هیات حاکمه(از کتاب نظریه دولت در ایران، گردآوری از چنگیز پهلوان) به کار رفته است.

در فارسی نیز مانند زبان های اروپائی از نظر معنایی میان دولت ( که برابر آن در انگلیسی State است) به عنوان یک نظام کلی و انتزاعی (ابستره) که معرف تمامیت سیاسی – اجتماعی یک کشور است و به قول “برنارد لوئیس” تجلی انتزاعی دایمی اقتدار است، و حکومت (که برابر آن در انگلیسی Gouvernement است) به عنوان هیات وزیران که باز به قول “برنارد لوئیس” مجموعه ای است انسانی وغیر دایمی شامل افرادی که اقتدار را به کار می بندند، تفاوت گذاشته می شود. با این حال باید گفت که این تفاوت معنایی همواره در قالب اصطلاح دولت یا حکومت بروز نمی کند و اغلب می بینیم که این دو اصطلاح به جای هم و گاه هر کدام در هر دو معنا به کار می رود. این چند معنایی اصطلاح دولت، در قانون اساسی مشروطه و نیز در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران وجود داشته و دارد. آقای چنگیز پهلوان در کتاب پیش گفته با آوردن مثال های مختلفی به معناهای متفاوتی که در دو قانون اساسی مذکور به کار رفته، اشاره کرده است. او معتقد است که دولت دراین قوانین در معنایی زیر به کار برده شده است: – در معنای ابستره ی اقتدار؛ – به معنای قوه مجریه؛ – به معنای هیات وزیران؛ – به معنای جمع سه قوه؛ – به معنای نظام سیاسی.

در زبان فارسی واژه دولت و حکومت بدرستی معلوم و مشخص نشده است و در بسیاری از موارد این دو واژه به جای هم به کار می روند. در حالی که هر یک از این دو دارای ویژگی ها و مشخصات کاملاً متمایز و جداگانه ای از دیگری می باشند. ما در ادامه این بحث به این تمایزات خواهیم پرداخت.

سابقه تاریخی پیدایش دولت به دشواری می توان به تعیین زمان پیدایش دولت در تاریخ بشر دست یافت و نمیتوان زمان مشخصی را برای آن ذکر کرد. اما روشن است که روند یکنواخت تکاملی است که در آن عوامل زیادی ایفای نقش کردهاند. به نظر آقای عبدالرحمان عالم در کتاب” بنیادهای علم سیاست”؛ نشر نی- تهران ۱۳۷۸، صفحه ۲۰۹ در خصوص پدیده دولت آمده است: ” دولت، مانند دیگر نهادهای اجتماعی، به طور نامحسوس، از مبادی بسیار و شرایط گوناگونی پدیدار شده است که هیچ تقسیم بندی قطعیای نمیتوان میان شکلهای اولیه سازمانهای اجتماعی که دولت نیستند و شکلهای بعدی که دولتاند، به عمل آورد”. مفهوم دولت تا قرن شانزدهم رواج سیاسی نیافته بود. نخستین کاربرد آن در مباحث علمی، به ماکیاولی (۱۵۲۷ ـ ۱۴۶۹م) نسبت داده میشود. این مفهوم بعد از دوران رنسانس توسعه پیدا کرد. برای یونانیها این مفهوم شناخته شده نبود. آنها به جای آن، واژه «پولیس» را به کار میبردند که میتوان آن را « شهر ـ دولت » نامید. پیدایش دولت ـ شهر به حدود ۵۰۰ تا ۸۰۰ سال قبل از میلاد باز میگردد. مفهوم دولت در بخش عمده اروپای سدههای میانی نیز وجود نداشت. طی این دوره، موضوع تفکر سیاسی امپراتور و حکومت شاهزادگان بود. در پایان سدههای میانه، به تدریج مفهومی از دولت پدیدار شد که گذشته از اصول و راستاها، مفهوم طبیعی اقتدار ناب و ساده را پیدا کرد.

چه مفهومی تئوریکی از دولت وجود دارد؟

پاسخ این سوال به این موضوع بر میگردد که اساساً ربط مفهومی دولت با دیگر مفاهیم سیاسی، مثل حاکمیت، حکومت، رژیم، جامعه، اجتماع و عامه مردم، چگونه است. بر اساس نوع روابطی که میان این مفاهیم فرض میشود، تعاریف و دیدگاههای مختلفی راجع به دولت شکل گرفته است. در گفتگوهای عمومی، مفهوم دولت را در معناهای گوناگون به کار میبرند. “بسیاری از نویسندگان، مفاهیم « دولت » و « حکومت » را به یک معنا استعمال میکنند” ( از کناب اندرو وینسنت؛ نظریههای دولت؛ ترجمه: حسین بشریه؛ تهران: نشر نی، ۱۳۷۶؛ ص ۵۷ ). به عبارت دیگر، در پارهای از تعاریف، “دولت مترادف با حکومت و در برخی تعاریف، صفت مشخصکننده و یکی از عناصر آن بیان است” ( از کتاب عبدالرحمان عالم؛ بنیادهای علم سیاست؛ تهران: نشر نی، ۱۳۷۸؛ ص ۱۳۴).

از مجموع تعاریفی که درباره دولت ارائه شده، میتوان به طور خلاصه به تعریفهای زیر اشاره کرد:

۱- تعریف حقوقی: دولت واحدی است که ویژگیهای جمعیت، حکومت، سرزمین و حاکمیت را داشته باشد؛

۲- تعریف فلسفی: دولت دارای یک هدف اصلی است. در این تعریف، با مفاهیمی چون ویژگیهای ضروری و بسنده دولت، کمال مطلوب، دولت خوب یا دولت کامل روبرو هستیم. از لحاظ فلسفی، سه مکتب فکری وجود دارد:

الف) دولت برای ایجاد هماهنگی میان اجزای گوناگون و ضروری جامعه به وجود آمده است؛ ب) دولت در نتیجه قراردادی اجتماعی به وجود آمده است؛ ج) دولت در نتیجه مبارزه میان نیروهای متضاد اجتماعی پدیدار شده است.

۳- تعریف سیاسی دولت بر پایه کمال مطلوب فیلسوفان قرار ندارد؛ بلکه بر واقعیتهایی استوار است که در گذشته، اکنون و آینده وجود دارند. در این تعریف، گفته میشود که جامعه، از صورت بندیهای بسیار ساده آن تا گونههای بسیار پیچیدهاش، بر پایه تغییرات نظام تولید رشد یافته است.

شاید بی مناسب نباشد که دراین بخش یکسری مفاهیمی چون رژیم، حکومت، حاکمیت و دولت مشخص شوند تا بلکه ما در ادامه بتوانیم شناخت مشخص تری از این مفاهیم در هنگام خواندن مقاله زیر داشته باشیم.

– حاکمیت: در دانشنامه ویکی پدیا حاکمیت چنین تعریف شده است: ” حاکمیت (به انگلیسی: Sovereignty) حق انحصاری دولت برای نظارت بر یک قلمروی ارضی معین است( گیدنز، جامعهشناسی، ۱۳۸۴، ترجمهٔ منوچهر صبوری، نشر نی، ص ۸۱۱). حاکم بالاترین مرجع قانونگذار میباشد.

و یا در کتاب حقوق اساسی- نوشته دکتر جلال الدین مدنی حاکمیت چنین تعریف شده است: “به معنی قدرت برتر و یا قدرت ما فوق و منحصر که در درون یک سرزمین و محدوده خاصی اعمال می شود”. این واژه برای اولین بار توسط “ژان بودن” فرانسوی وارد علوم سیاسی شد. او در کتاب معروف خود به نام شش کتاب جمهوری می نویسد: ” حاکمیت قدرت مطلق و لایزال دولت هاست که هیچ قدرتی و مقامی جز اراده خداوند نمی تواند آن را محدود کند و حاکمیت صفت خاص دولت است که سایر گروه های اجتماعی فاقد آن می باشند و دولت بدون حاکمیت مثل کشتی بدون سکان و دستگاه هدایت است”. در اروپای قرن ۱۸، افکار و آرا در زمینه حکومت و حاکمیت به شکلی توسعه یافت که از دیدگاه حقوقدانان این عصر دو نوع حاکمیت مطرح گردید: “

۱- حاکمیت مطلق و کامل؛ ۲- حاکمیت ناقص و نسبی. حاکمیت مطلق یعنی حاکمیتی که هم از لحاظ داخلی و هم از حیث خارجی هیچ قدرت مافوقی را نشناسد و در همه ابعاد، قدرت برتر و منحصر باشد. بر خلاف قدرت نسبی که در بخشی از امور حاکمیت و اقتدار، قدرت دیگری را می پذیرد. البته یکی از عوامل پدید آمدن بخش دوم از حاکمیت، تشکیل و ظهور سازمان های بین المللی بود (مثال: سازمان ملل و…) که کشورهای دنیا با عضویت در آنها و پذیرش اصول و مقرارت حاکم بر آنها، عملا” مجبور می شدند که بخشی از حاکمیت های خود را در اختیار نهادها و قدرت های دیگر قرار بدهند. و لذا با ظهور پدیده ای به نام حقوق بین الملل در صحنه روابط بین المللی دولت ها، تفکر حاکمیت مطلق دولت ها جای خود را به حاکمیت نسبی و ناقص واگذار کرد. امروزه با توجه به نظریه دوم که عمدتا” توسط فلاسفه دوره تجدد(قرن ۱۹) مطرح شده است، بسیاری از کشورها در قوانین اساسی خود حاکمیت ملت ها را نیز تصریح نموده اند”.

– حکومت: “مجموعه ای از افراد و سرویس هایی است که مسئولیت قوه اجرائیه را در یک دولت به عهده دارند. وظیفه حکومت تصمیم گیری و مبادرت به انجام کنش های ضروری برای هدایت دولت می باشد. حکومت در برابر شهروندان مسئول می باشد. سیاست حکومت در یک رژیم پارلمانی به شکلی است که قدرت اجرائیه را با رئیس دولت که می تواند یک پادشاه یا یک ملکه و یا یک رئیس جمهور باشد، تقسیم می کند. حکومت در یک رژیم پارلمانی یا نیمه پارلمانی در برابر پارلمان مسئول است. حکومت معمولاً زیر اتوریته یک رئیس حکومت قرار دارد که آن فرد را نخست وزیر(مثال در فرانسه) یا رئیس شورا( در ایتالیا) و یا شانسلیه( در آلمان) می نامند. وزرای کابینه در برابر پارلمان در یک رژیم پارلمانی از نظر سیاسی مسئول هستند. هر یک از وزیران مسئولیت یک وزارتخانه را به عهده دارند. استعفای رئیس حکومت منجر به استعفای تمام حکومت( تمام وزرا) می شود. در یک رژیم ریاست جمهوری، حکومت تحت اتوریته مستقیم رئیس دولت قرار دارد و در برابر پارلمان مسئول نیست. وزرایی که حکومت را تشکیل می دهند شخصاً هر کدام در برابر رئیس دولت، مسئول هستند” (دایره المعارف “ویکی پدیا).

– رژیم سیاسی: این واژه از زبان فرانسه وارد زبان فارسی شده است. در واقع رژیم، “تشکیلاتی برای سازماندهی قدرت در مرکز یک سیستم سیاسی است. رژیم سیاسی با توجه به قانون اساسی دولت، از طریق رای گیری به سازماندهی قدرت میان اجزای مختلف سیاسی تشکیل دهنده آن و غیره، می پردازد. روشن است که رژیم سیاسی را نباید با سیستم سیاسی یکی دانست. به عنوان مثال در یک سیستم سیاسی چون دمکراسی، ما می توانیم رژیم های سیاسی گوناگونی را همانند رژیم پارلمانی یا رژیم ریاست جمهوری پیدا کنیم. البته رژیم های سیاسی مانعه الجمع نیستند و امکان دارد ترکیبی از چند نوع از رژیم را با خود داشته باشند. به عنوان مثال یک رژیم پارلمانی می تواند گرایشی تکنوکرات نیزداشته باشد”(دایره المعارف “ویکی پدیا).

– دولت: “یکی از اشکال سازماندهی سیاسی و قضائی در یک جامعه یا یک کشور محسوب می شود. او در قلمرو معینی که در درون آن قوانینی به اجرا در می آید، تشکیل می شود. دولت دارای عناصری است که بوسیله آنها اتوریته و قدرت اعمال می شود. مشروعیت این اتوریته روی حاکمیت مردم یا ملت استوار است. در واقع می توانیم بگوییم که دولت از یک سرزمین، یک ملت و یک حکومت تشکیل شده است”(دایره المعارف “ویکی پدیا).

چنانچه روشن است دولت تبلور قدرت محسوب می شود. تنها چنین قدرتی است که فقط امکان این را دارد که بتواند زندگی شهروندان یک کشور را به نحوی شکل دهد یا کنترل کند که هیچ نهاد دیگری از پس آن کار بر نیاید. در گفتمان هایی که در خصوص دولت صورت می گیرد می توان این مساله را با جرات متذکر شد که در این گفتمان ها و مباحث شناخت ماهیت دولت تقربیاً می شود گفت که غیر ممکن بوده است. در کتاب “جامعه مدنی و دولت”، نوشته “نیرا چاندوک”، در واقع دولت به عنوان قدرت سامان یافته شکل بندی اجتماعی تلقی شده است که ( در مقاله بعدی به این مفهوم باز خواهیم گشت) در اساس نهادی قهرآمیز است و از طرف دیگر متضمن امتیازات و حمایت های معینی برای اعضای آن است. هر چند که می توان این ادعا را کرد که دولت نماینده منافع طبقات مسلط است و چارچوب حقوقی، سیاسی و قهری جامعه را تعیین می کند. اما درعین حال این را هم می توان گفت که دولت عرصه ای است که در آن منافع عمومی جامعه می تواند صورت بندی شود. دولت وسیله ای برای حفظ نظم و قانون است و نیز در ضمن به عنوان نهادی برای اجرای عدالت هم شامل می شود. در واقع این نقش چند بعدی و متناقض دولت مفهوم سازی آنرا با دشواری مواجه می سازد. این اختلاف در میان نظریه پردازان وجود دارد که کدام جنبه از نقش دولت اصلی و قطعی و کدام یک فرعی و اتفاقی است. با توجه به این موضوع حداکثر کاری که نظریه پردازان سیاسی می توانند انجام دهند تنها تکیه بر آن وجهی از دولت است که تصور می شود اهمیتی محوری برای وجود و عملکرد آن است. در اصل بنا به نوشته “نیرا چاندوک”، هر گونه تعریفی در باره دولت خصلتی استراتژیک و گزینشی خواهد داشت.

چنانکه پیشتر متذکر شدم دولت به مثابه قدرت سامان یافته شکل بندی اجتماعی است. دولت در قالب روابط قدرت درون یک جامعه بسر می برد. در تعریف دولت باید رابطه دولت با جامعه وسیعتری که دولت در آن قرار داشته، آنرا تنظیم نموده و به منزله سازمان سیاسی آن محسوب می شود را بررسی کرد. دولت نشانگر یک رابطه اجتماعی ( در مقاله بعدی به این مفهوم نیز از نظر نیرا چاندوک توجه بیشتری داده خواهد شد) است. با این حساب جدا کردن دولت از جامعه می تواند نادرست و مساله ساز باشد. البته موارد پیش گفته نیاز به توضیحات بیشتری دارد و مناسب است در خصوص دولت به دیدگاه هایی که در این عرصه وجود دارد برای روشن شدن هر چه بیشتر بحث پرداخته شود. برای این کار ضروری است که به دو دیدگاهی معروفی که در این مورد وجود دارد توجه صورت گیرد: ۱- اولین دیدگاه به “دولت گرایی”؛ ۲- دومین دیدگاه به ” جامعه “، تکیه دارند.

البته دیدگاه های دیگری نیز وجود دارند که ما در این مقاله فقط به دو نظر فوق بسنده می کنیم. در توضیح و بررسی دو دیدگاه فوق سعی خواهد شد در حین مکث روی مختصات به نواقص و اشکالات آنان نیز پرداخته شود:

۱- دیدگاه “دولت گرایی”

اساس این فکر بر این پایه استوار است که دولت از جامعه استقلال دارد و هر گونه مطالعه یا گفتمانی در باره دولت می بایست بر قدرت و توانایی دولت متمرکز شود و نه بر ارتباط های دولت با جامعه. به یک عبارت دولت گرایان از نظریه دولت محور دفاع می کنند. ( البته مناسب است متذکر شویم که دولت محوری یک دیدگاه یکدست و واحد نیست و برداشت های متفاوتی در آن وجود دارد).

– طرفداران این نظریه بشدت با نظریه های جامعه محوری در باره دولت مخالفت می کنند. آنها بر این اعتقادند که رویکردهای جامعه محور، دولت را به جامعه تقلیل می دهند و این باعث می شود که دولت ماهیت خاص خود را به عنوان یک بازیگر اجتماعی و یک ساختار مستقل از دست دهد. دولت گرایان استدلال می کنند که در تبیین دولت باید در استقلال دولت تکیه کرد.

– کارکرد اساسی هر دولتی عبارت از حفظ نظم، قانون و تامین درآمد برای خود است. از این گذشته، هر دولتی باید در مقابل فشارهای اقتصادی و نظام اقتصاد بین المللی متشکل از دولت های ملی از خود واکنش نشان دهد. هیج نهاد دیگری در جامعه در چنین جایگاهی قرار ندارد و هیچ نهاد دیگری این کارکردهای کاملاً اختصاصی را انجام نمی دهد و دولت با انجام این کارکردهاست که از بقیه جامعه استقلال می یابد.

– دولت گرایان می کوشند تا این فرض را بی اعتبار کنند که مقامات دولتی به دستور یا از طرف طبقات مسلط در جامعه عمل می کنند. آنها تاکید می کنند که دیدگاه های مقامات دولتی اغلب با دیدگاه های گروه های جامعه تفاوت دارند. جایگاه این مقامات رسمی در دستگاه های دولتی به آنها موقعیتی یگانه برای شناخت پدیده های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی می بخشد. بر همین اساس، نظرات آنها نه تنها با نظرات گروه های جامعه تفاوت دارد بلکه اساسا” با آنها ناسازگار است. بنابر این، رابطه دولت با جامعه ذاتاً با رویارویی همراه است. در هر صورت، با توجه به قدرت عظیم و جایگاه استراتژیک دولت، اگر این رویارویی رخ دهد، منافع صاحبان قدرت دولت است که فایق می گردد. علت این امر آن است که صاحبان قدرت دولت در موقعیتی قرار دارند که می توانند بر هر نیرویی در جامعه فایق آمده و آنرا از دور خارج کنند. همین امر برای تبدیل دولت به بازیگری مستقل از جامعه کافی است. پس بر اساس این دیدگاه دولت ذاتاً خصوصیات متنوعی دارد و نه تنها از جامعه متمایز بلکه با آن متفاوت است. دولت برنامه ها را تعیین کرده و بطور مستقل عمل می کند. این برنامه ها را نمی توان برنامه های پیشنهادی از سوی نیروهای اجتماعی محسوب کرد و لزومی هم ندارد که این نیروها بر آنها تاثیر بگذارند. بر این مبنا، استقلال دولت یک امر ساختاری است و نه معلول تصادف تاریخی. در نتیجه به این ترتیب استقلال جز ذات هر دولتی محسوب می شود. یکی از معروف ترین نظریه پردازان طرفدار”دولت گرایی”، ت. اسکاچپول نام دارد. او در کتاب خود با نام “بازگشت به دولت” می نویسد:” از یک طرف، دولت ها را می توان سازمان هایی تلقی کرد که از طریق آنها گروه های رسمی اهداف مشخصی را تعقیب کرده و با توجه به منافع دولتی موجود نسبت به شرایط اجتماعی کمابیش این اهداف را تحقق بخشند( توانایی دولت). از طرف دیگر، با دیدی کلی تر می توان دولت را مجموعه ای از سازمان ها و اقدامات تلقی کرد که روی معانی و روش های سیاست برای تمام گروه ها و طبقات جامعه تاثیر می گذارند(استقلال دولت از طبقات و جامعه)”.

در این صورت بندی، رویگردانی از بافت، محیط و موکلین به سوی توانایی و قدرت مقامات دولتی بسیار روشن و مشهود است. در اینجا، نیروهای اجتماعی و برنامه های آنها عقب زده می شوند. دولت به قدرتی تمام عیار تبدیل می شود که زندگی مردم را کنترل، دستکاری و تنظیم می کند. چگونه دولت این تصمیمات را اتخاذ می کند؟ دولت با چه کسی حرف می زند؟ سیاست های دولت چگونه پذیرفته می شوند؟ نظر مردم در باره برنامه های دولت چیست؟ یا مردم چگونه با این برنامه ها برخورد می کند؟ این ها برخی پرسش هایی است که در نظریه “دولت محور” بسادگی نادیده گرفته می شود. در اینجا یکی از ابعاد بسیار حیاتی نظریه دولت، یعنی رابطه دیالکتیکی دولت و جامعه، کاملاً از نظر ناپدید می شود.

برای ادامه بحث به یکی از نظریه پردازان دولت گرایی، “ی- نوردلینگر” که گاه نظرات افراطی در این عرصه دارد، مراجعه می کنیم. او در سال ۱۹۸۸، در مقاله ای با نام ” دولت را باز گردانید” جان کلام دیدگاه دولت گرا را چنین نشان می دهد: اولاً مقامات دولتی اولویت های خاص خود را در سیاست گذاری تعیین می کنند. اولویت های آنها با اولویت های جامعه تفاوت دارد. چیزی که حدود این سیاست ها را تعیین می کند، این است که در درون خود دولت نوعی تقسیم و تفکیک وجود دارد و ممکن است بین مقامات دولتی اختلاف نظر وجود داشته باشد. ثانیاً دولت بر اساس اولویت های خود عمل می کند، ولو اینکه این اولویت ها با اولویت های قویترین بازیگران «خصوصی» تفاوت داشته باشد. ثالثاً فعالیت مداوم دولت و ساختار نهادی آن روی جامعه و تلاش های بازیگران خصوصی برای محدود ساختن دولت تاثیر می گذارد. سرانجام، دولت از اولویتی تحلیلی برخوردار است. عواملی که به آن استقلال می بخشند، به آن اهمیتی بیش از بازیگران و متغیرهای اجتماعی موثر برآن می بخشند”.

روشن است که در شکل افراطی “دولت گرایی”، دولت معنایی کاملاً محدود داشته و به مجموعه ای از دستگاه های قهری و اداری دلالت می کند و در صورت بندی “ی- نوردلینگر”، دولت به مجموعه ای از اولویت های رسمی تقلیل می یابد. او در مقاله ای تحت عنوان “در باره خودمختاری دولت” از انتشارات دانشگاه “هاروارد” در سال ۱۹۸۱، می نویسد:” در تعریف دولت باید به افراد اشاره نمود و نه به پدیده های دیگری مثل «ترتیبات نهادی» یا نظام حقوقی تجویزی. از آنجا که ما عمدتاً با سیاست گذاری دولتی سروکار داریم، برداشتی از دولت که افراد در کانون آن قرار نداشته باشند، می تواند مستقیماً به خطاهای انسان گونه انگاری و شی انگاری منجر شود … فقط افراد اولویت هایی دارند و اقداماتی برای تحقق بخشیدن به آنها انجام می دهند. و فقط وقتی که افراد در کانون تعریف ما قرار می گیرند، در اشاره به اولویت های دولت می توان از پیامدهای هگلی(جوهری و متافیزیکی) آن گریخت”.

در این تعریف ها چنانکه روشن است مفهوم سازی دولت به توصیف اختیارات و توانایی های مقامات رسمی تبدیل می شود. دولت با یک رژیم خاص یا صاحبان قدرت دولت یکسان می گردد. ولی تفاوت روشنی بین دولت و رژیم وجود دارد. دولت به معنای قدرت سامان یافته ی شکل بندی اجتماعی و به عبارت دیگر به معنای سازمان سیاسی جامعه است. بنابر این، دولت چارچوب سازمانی- ایدئولوژیکی را بوجود می آورد که رژیم ها، در درون آن عمل می کنند. از این نظردولت ها از رژیم ها، عمر و دوام بیشتری دارند. تغییر رژیم لزوماً باعث تغییر دولت نمی شود. هر چند یک رژیم خاص می تواند قدرت را به گونه خاصی تفسیر و اعمال کند، ولی ماهیت و مرزهای این قدرت زیاد تغییر نمی یابد. اینها تابع شکل و ماهیت دولت هستند.

در این تعریف ها روی صاحبان قدرت دولت تاکید می شود، حال که نمی دانیم آنها چه کسانی هستند. این برداشت موقعیت اجتماعی آنها، منشا و خاستگاه آنها، عوامل موثر بر دیدگاه های آنها و فرایندهای تصمیم گیری آنها را نشان نمی دهد. این مسائل که همواره گوهر نظریه دولت را تشکیل داده اند، اصلاً مورد توجه قرار نمی گیرند. در واقع در این برداشت، مقامات رسمی یا صاحبان قدرت دولت و علت تفاوت آنها با یکدیگر مشخص نمی شود. قطعاً، این مقامات رسمی از بخش های مختلف جامعه بر می خیزند. بر این اساس، دیدگاه ها و برداشت های بلند مدت آنها بطور منطقی از جایگاه اجتماعی آنها سرچشمه می گیرد. اما دولت گرایان به آنچه در پشت دولت و ساختارهای رسمی و آشکار آن قرار دارد، توجه نکرده و نمی توانند به ماهیت دولت به عنوان چیزی که به ساختار تاریخی جامعه مشروعیت می بخشد، پی ببرند.

دیدگاه “دولت گرا” با تفکیک تحلیلی دولت از جامعه، این دو را مستقل از یکدیگر و حتی در تقابل با یکدیگر می بیند. این امر نه تنها نشانگر برداشتی محدود از دولت است، بلکه پیوندهای پیچیده و متناقض دولت با ساختارهای اجتماعی گسترده تر- مثل سازمان هایی که به طرق زیادی نه تنها از دولت حمایت می کنند، بلکه قدرت دولت از آنها ریشه می گیرد- را از نظرها پنهان می سازد. نهاد های ظاهراً مستقل مثل مدارس، رسانه ها، انجمن های اجتماعی، و رویه هایی همچون نمایندگی ایدئولوژیک نه تنها بازتابنده ی قدرت دولت بلکه سازنده آن نیز هستند.

تعریف های فوق گویای این است که این نظریه پردازان طرفدار دیدگاه “دولت گرا”، دولت را دانا و توانای مطلق می دانند. و بر این باورند که دولت دقیقاً می داند چه باید بکند و طرح های خود را بدون چون و چرا می تواند به اجرا در آورد. در واقع با توجه به نظریات فوق دولت یک واحد بسته و جدا از جامعه تلقی می شود و مرجع آن مقامات دولتی تشکیل می دهند. تکیه کردن بر نهادها، حکومت، نظم و ثبات، و کشمکش مقامات رسمی در مورد رویه ها به روشنی نشانگر نادیده گرفتن هر گونه تاثیر عوامل خارجی بر دولت است.

مساله اساسی این است که در این برداشت های افراطی از دولت، جامعه به موجودی منفعل و فرمانبردار تبدیل می شود. جامعه از نظر مفهومی ملک مطلق دولت تلقی می شود. “دولت گرایان”، حوزه سیاسی را کاملاً با دولت یکسان می انگارند و به کشمکش ها و اتحادهای سیاسی درون جامعه توجه نمی کنند. آنها به فرایندهای تائید و مخالفت، و به استراتژی های ارتباط و جدایی که خود جامعه را بی ثبات می سازند، هیچ توجهی ندارند. “دولت گرایان”، دولت را بدون موکلین و بافت در برگیرنده ی آن در نظر می گیرند. در واقع، “دولت گرایان”، دولت را از جامعه، خاستگاه و شرایط مقبولیت آن جدا می سازند. دولت مورد نظر آنها در یک خلا اجتماعی قرار دارد. در اصل نادیده گرفتن تعامل پیچیده دولت و جامعه باعث می شود که نحوه ی محدود، بازسازی و یا نقش بر آب شدن برنامه های دولت از طرف جامعه تقربیاً بطور کامل نادیده گرفته می شود. از نظر “دولت گرایان”، روابط دولت با جامعه روابطی یک سویه است و دولت همواره ابتکار را در دست دارد. در اینجا به مقاله «ی- نوردلینگر» ” دولت را باز گردانید” بر می گردیم که می گوید:” یک دولت قوی(الویت های اجتماعی) را با اولویت های خودش همسو می سازد. مقامات دولتی گروه های دارای اولویت های دیگر را به تغییر اولویت های خود ترغیب می کنند، آنها را قانع می سازند که استفاده از منابع آنها به نفع آنها نیست، به آنها امتیازات بی ارزشی ارائه می دهند تا از مخالفت خود دست بر دارند، و حمایت بازیگران اجتماعی بی تفاوت را جلب می کنند”.

از آنجا که دیدگاه “دولت گرا”، صرفا” به تعادل، نظم و کارکردهای رسمی دولت توجه دارد، به نظر می رسد که در این دیدگاه هدف اصلی دولت عبارت است از کنترل جامعه و همسو ساختن آن با خود می باشد. این رویکردی منفعل و ایستاست، زیرا هر گونه تغییر و دگرگونی از پایین را نادیده می گیرد. به علاوه این رویکرد، کوتاه بینانه هم هست، زیرا به تعامل پیچیده دولت و جامعه هیچ توجهی نمی کند. در ضمن این رویکرد کاملاً جلوی شناخت نحوه بی اعتبار شدن دولت ها را هم می گیرد. و در آخر، دیدگاه ” دولت گرایی”، یک نظریه خشک و محافظه کارانه است، زیرا “دولت گرایان” اصلاً به این مسائل توجه ندارند که نیروهای اجتماعی می توانند از دولت فاصله بگیرند، آنها می توانند بهترین برنامه های مقامات دولتی را تغییر دهند و پویایی جامعه از دولت و نهادهای آن فراتر می رود. از نظر “دولت گرایان”، دولت مجموعه ای از نهادهاست که دائماً خود را باز تولید می کند. در واقع، از نظر آنها، دولت کاملاً آزاد است و به هیچ جا وابستگی ندارد و در مقابل هیچکس مسئول نیست. مهمتر از همه اینکه، نظریه ” دولت گرا”، با خصلت واقعگرایانه ی آن، نظریه ای خطرناک است، زیرا مطلوبیت نوعی گفتمان عمومی را که دستور کارها را تعیین کرده و دولت را محدود سازد، از میان می برد. همانطور که دو نظریه پرداز معروف “کاپوراسو” و “لیواین”، در کتاب “تئوری اقتصاد سیاسی” ص- ۱۹۱می نویسند که:” دشوار بتوان از این استنتاج گریخت که دولت مستقل از اصول مسلم دمکراسی عدول می کند. یکی از اصول محوری دمکراسی به وجود پاسخگویی بین فرمانروایان و فرمانبرداران مربوط می شود… ” در واقع می توان گفت که دولت گرایان در باره نوع جامعه ای که یک دولت به آن نیاز دارد، زیاد حرف زده اند، ولی در مورد نوع دولتی که یک جامعه به آن نیاز دارد، هیچ حرفی نزده اند. محافظه کاری این صورت بندی ها آشکار است.

در واقع در این صورت بندی ها، مسائل همیشگی نظریه سیاسی کلاسیک نادیده گرفته می شوند. دولت، قدرت خود را از کجا بدست می آورد؟ چه چیزی باعث می شود که مردم دستور کارهایی مستقل از دولت تدوین کنند؟ چگونه معادلات قدرت جدیدی در جامعه بوجود می آید؟ این معادلات جدید چگونه معادلات قدرت متبلور در دولت را به چالش می کشند؟ در چه زمینه ای بین دولت و جامعه اختلاف نظر وجود دارد؟ چرا و چه زمانی دولت با بحران مشروعیت روبرو می شود؟ و …

اگر شناخت دامنه قدرت عظیم دولت معاصر که آنرا به یک بازیگر مستقل تبدیل می کند، اهمیت دارد، شناخت عواملی که تحصیل، حفظ و اعمال قدرت از طرف دولت را میسر می سازند، اهمیت بیشتری دارد. به عبارت دیگر، شناخت علت و نحوه استقلال یافتن دولت حائز اهمیت است. آنچه باز هم اهمیت بیشتری دارد، بررسی نحوه تاثیرگذاری عوامل اجتماعی بر سیاست های دولت و نحوه تغییر مرزهای قدرت دولتی در اثر شکسته شدن مرزهای دولتی حوزه سیاسی از طرف جامعه مدنی است. در واقع، ما باید به شکل بندی اجتماعی و سیاسی خاص تاریخی را که به یک دولت استقلال می بخشد، بررسی کرده و این استقلال را امری تاریخی بدانیم و نه یکی از ویژه گی های دایمی دولت ها. و سر انجام، دولت گرایان با طرد دیدگاه جامعه محور، کل حوزه ی سیاست سازمان یافته ی خارج از مرزهای دولت را نادیده می گیرند. در نتیجه، این حوزه ی سیاست بیانی و سازمان یافته، یا این حوزه ی تماس و درگیری که می توان آنرا جامعه مدنی خواند، بی ارزش و غیر سیاسی می گردد. بدین ترتیب، سیاست با دولت یکسان می شود و از فرایندهای تائید و مخالفت در جامعه ی مدنی جدا می گردد. در واقع، در این دیدگاه، سیاست به معنای محدود مبارزات شخصی مقامات دولتی با یکدیگر یا مبارزه بر سر سیاست های دولتی تقلیل می یابد! این چیزی جز تبیین خام و ساده لوحانه قدرت نیست.

پایان بخش اول

ادامه دارد

برای تهیه این مطلب از کتاب های زیر استفاده شده است:

منابع: ۱- حقوق اساسی و نهادهای سیاسی ، نوشته دکتر ابوالفضل قاضی . ۲- جامعه مدنی و دولت، کاوش هایی در نظریه ی سیاسی نوشته نیرا چاندوک، ترجمه فریدون فاطمی و وحید بزرگی. ۳- ما و مدرنیت، نوشته داریوش آشوری

۴- کتاب نظریه دولت در ایران، گردآوری از چنگیز پهلوان

۵- کتاب” بنیادهای علم سیاست”؛ نشر نی- تهران ۱۳۷۸، نوشته عبدالرحمان عالم

۶- از کناب نظریههای دولت؛ اندرو وینسنت؛ ترجمه: حسین بشریه؛ تهران، ۱۳۷۶ : نشر نی

۷- مقاله آشنایی با مفهوم دولت مدرن در اندیشه هگل- سیدحسین امامی

تاریخ انتشار : ۱۳ دی, ۱۳۸۹ ۹:۲۲ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

مروری بر آن‌چه تا بیست و سوم تیرماه گذشت

نفس چاق نکرده بود آقای پزشکیان که در دفتر شرکت هواپیمایی توسط نیروهای انتظامی بسته شد. گویا عدم رعایت حجاب کارکنان زن این دفتر دلیل این کنش نیروهای انتظامی بود. مساله مهمی نبود! آقای وزیر کشور دولت گفت. فردا باز خواهد شد دفتر.

مطالعه »
یادداشت

حکم اعدام فعال کارگری، شریفه محمدی نمادی است از سرکوب جنبش صنفی نیرو های کار ایران!

میزان توانایی کارگران برای برگزاری اقدامات مشترک، از جمله اعتصابات و عدم شرکت در امر تولید، مرتبط است با میزان دسترسی آنها به تشکل های صنفی مستقل و امکان ایجاد تشکل های جدید در مراکز کار. ولی در جمهوری اسلامی نه تنها حقوق پایه ای کارگران برای سازمان دهی و داشتن تشکل های مستقل رعایت نمیشود، بلکه فعالان کارگری، از جمله شریفه محمدی، مرتبا سرکوب و محکوم به حبس های طولانی مدت، ضربات شلاق و حتی اعدام میشوند.

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
مطالب ویژه
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

آن‌ها نمی‌توانند همهٔ ما را بکشند و ما نمی‌توانیم همهٔ آن‌ها را بکشیم…

غم دیگر

پایان تلخ یک ریاست جمهوری

کاش میشد

نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور

بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴