آفای نگهدار درمقاله ای با عنوان” آقای خامنه ای فردوست ها از شما آریا مهر می سازند”،چنین استدلال می کند که خود کامگی آقای خامنه ای خواسته ایشان نیست بلکه این اطرافیان او هستند که با فرمانبرداری مطلق از او واعطای القاب گوناگون او را بسرحد خدائی رسانده و از او یک خودکامه ساخته اند و ایشان را بر حذر می دارد که بە سرنوشت شاه که فردوست ها اطراف او را احاطه کرده بودند دچار نشود.
هر چند که ما به اصل تأثیر متقابل اعتقاد داریم اما واقعیت این است که این آقای خامنه ای است که با قدرت مطلقه ولایزال خود اطرافیان خود را بر میگزیند و بر اساس اعتماد به آنها برای استحکام پایههای قدرت خود آنان را در قدرت سهیم می کند وگزینش افراد را نه بر اساس شایستگی و صلاحیت بلکه بر اساس میزان تملق به شخص خود می سنجد، نمونه این افراد در رژیم گذشته فردوست ها وعلم ها بودند که خود را غلام خانه زاد و جان نثار می نامیدند و در این رژیم مصباح یزدی ها و احمدی نژادها هستند که خود را ذوب شدگان ولایت فقیه می نامند .
اینک به بررسی چندین نکته از فرازهای مقاله ایشان میپردازیم .
۱ – ایشان خطاب به آقای خامنه ای مینویسند:” پس از خطبه های نماز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ قدم در راهی گذاشته اید که کشور را بسوی پرتگاه خواهد برد”، از این جمله چنین استنباط می شود که گویا تا آن زمان کشور در لب پرتگاه قرار نداشته است و مردم در آزادی و آبادانی می زیسته اند و در آن روز ناگهان ورق برگشته و کشور در لبه پرتگاه قرار گرفت. آیا اعدام و شکنجه و زندان و ستم ملی و مذهبی و هزاران فاجعه در عرصه های اقتصاذی،سیاسی، اجتماعی،فرهنگی و آموزشی از آن روز ببعد پدیدار شده است و عملکرد ایشان در سالهای پیشین در راستای پیشرفت، دموکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر بوده است؟
– در ادامه مقاله ایشان نوشتهاند:” دراین روز به خطا رفتهاید و مقام خود را به سمت رهبری از یک جناح حکومت ،تنزل داده اید وجناح دیگر را به مقابله خوانده اید”، اگر منظور ایشان از بکار بردن واژه مقام همانا هدایت و رهبری جامعه و تأمین نیازهای مردم باشد، به هیچ وجه آرمان آقای خامنه ای نیست. مقامات این رژیم از آغاز تاکنون هیچ گاه در جهت منافع مردم گام برنداشته اند و ایکاش این مقام محترم، سایه مبارکشان را بیش ازاین بر سر مردم ما نگسترانند و بیش از این مردم را دچار درد و رنج نسازند و اگر ایشان اکنون جناحی از حکومت را به مقابله خواندهاند، سالهاست که با اکثریت عظیم مردم مان به مقابله و دشمنی برخاسته اند.
۳ – ایشان تلویحأ آقای خامنه ای را به مثابه یک رجل سیاسی معرفی می کنند، آیا می توان خودکامه ای را که با درآمد هنگفت نفت وبا قدرت سرنیزه شکنجه و اعدام بر مردم حکم می راند رجل سیاسی نامید؟ آیا در مقایسه با میهن پرستانی مانند زنده یادان: مصدق، فاطمی و صدیقی میتوان افرادی مانند خامنه ای، احمدی نژاد و محصولی را رجل سیاسی نامید؟
۴ – ایشان در قضاوتی در باره آقای خامنه ای مینویسند :”هر فجایعی که رخ می دهد بر عهده رهبر نظام نمیگذارم، همه مسئولیم “، آیا دهقانان بلوچ یا کارگرانی که ماهها و یا سالهاست حقوق نگرفته اند یا زاغه نشینانی که تحت توجهات جمهوری اسلامی هر روز مانند قارچ از زمین میرویند یا روزنامه نگاران که از حقوق بشر دفاع میکنند یا صدها هزار خانوار که در فقر و فلاکت میزیند مسئول این همه فجایع اند، یا سرکوبگران، غارتگران و مزدوران قداره بندشان؟
۵ – در این نوشته ایشان بر این باورند که: ” کسانی که به قدرت سیاسی می اندیشند می توانند به همگان بباورانند که حاکمان گو ششان کر، چشمشان کور است و اصلاح نا پذیرند”، این واقعیت نیاز چندانی به مدارک و اسناد ندارد.
در این سالها حاکمیت بویژه خامنه ای حرف هیچ نویسنده، حقوقدان، جامعه شناس، اقتصاددان و اندیشمندی را
که نگران حال و آینده کشور هستند نشنیده و چشمانشان را بر فلاکت و درد و رنج مردم بسته اند و بهیچ وجه حاضر به پذیرش هیچگونه پیشنهاد دلسوزانه و اصلاح گرانه نیستند و هر انتقاد سازنده ای را با زندان و شلاق پاسخ میدهند .
۶- در بخش دیگری ایشان نوشتهاند: “پرونده قتلهای زنخیره ای،کوی دانشگاه، کهریزک و قاتلین نداها به دست عدالت سپرده نشده اند”، آیا مگر عاملان و آمران قتل عامهای سالهای ۶۰ و۶۷ و قتل عام مردم کردستان، ترکمن صحرا و خوزستان و عاملان جنایات بیشمار، تاکنون بدست عدالت سپرده شده اند؟ ومگر در رأس دستگاه عدالت ، ذوب شدگان ولایت فقیه قرار ندارند که احکام قرون وسطائی را برای قربانیان نظام خود صادر می کنند؟
۷- ایشان اشاره می کند: “اعتراضات، از شعار رأی من کجا است، فراتر رفته و برخی، شعارهائی تند علیه نظام و رهبری دست زدهاند”، درواقع این اکثریت عظیم مردم بود که روزها در خیابانها و شبها بر سر پشت بامها باشعارهای خود، فریاد ظلم وستم چندین ساله را به گوش جهانیان رساندند.
۸- در جائی دیگر ایشان برخی را مورد انتقاد قرار میدهند از این که “به راه آشتی ملی نمی اندیشند”، رژیم جمهوری اسلامی که تمام امکانات و اهرمهای سیاسی، رسانه ای و تبلیغاتی را در دست دارد تاکنون هیچ نشانه ای از تمایل برای آشتی ملی از خود بروز نداده است و همواره در صدد دشمن آفرینی است. بارها از جانب قومها، مذاهب، نهادهای غیر دولتی، سازمانهای سیاسی، روشنفکران ومصلحین اجتماعی پیشنهاد آشتی ملی در جهات مختلف ارائه شده ولی هیچگونه تلاشی از سوی رژیم در این جهت مشاهده نشده است، نمونه بارز آن زنده یاد قاسملو بود که جان خودرا بر سر آشتی ملی نهاد .
آقای نگهدار در مقاله دیگری در باره فاجعه ملی سال ۶۷ نوشته بودند: “هنوز نمیدانم حاکمیت چرا وبا چه انگیزهای اقدام به قتل عام زندانیان سیاسی نمود؟”، اگر یک حکومت یا سازمان سیاسی در طی حیات فعالیتهای خود اقدام مشخصی را مرتکب شده باشد که نظیر یا مشابه آن هیچگاه تکرار نشده باشد آنگاه می توان برای یافتن علل وعوامل این رویداد یکباره،کنکاش کرد اما این استدلال در باره جمهوری اسلامی صادق نیست، زیرا این رژیم در طی حیات خویش بارها مواردی مشابه،فاجعه ملی را آفریده و تکرار کرده است که این اقدامها مکرر نشانگر خط مشی و شیوه فرمانروائی آن حاکمیت می باشد از اینروی فاجعه ملی سا ل۶۷ در زمره دیگر فجایع در کارنامه جمهوری اسلامی ثبت شده است.
آنچه مسلم و مبرهن است و آنچه که آموزش و تجربیات تاریخی به ما می آموزد سرنوشت محتوم خودکامگان است وباید در نظر داشت در آینده عملکرد فعالین سیاسی و قلم بدستان را مردم ،مورد قضاوت قرار خواهند داد.