ایرینگ فچر؛ استاد سابق علوم سیاسی دانشگاه فرانکفورت و بیوگرافی نویس مارکس مینویسد که اگر دولت پروس در سال ۱۸۴۳ روزنامه راین را تعطیل نمیکرد و مارکس را تعقیب نمی نمود، او نه به پاریس فرارمیکرد و نه کمونیست میشد. طبق یکی از قوانین دولت پروس در آنزمان، نویسنده یک تروریست ! بحساب می آمد.
کوششهای ژورنالیستی مارکس بین سالهای ۱۸۴۴-۱۸۴۱ پیرامون آزادی بیان و آزادی مطبوعات بودند. مارکس در سال ۱۸۴۲ هنوز طرفدار دولتی قانونی و دمکرات، خواهان رفرم دولت سلطنتی پروس بود که یک قانون اساسی جمهوریخواهی را اجرا کند.
مارکس در جواب انتقاد یک ژورنالیست لیبرال که گفته بود کسیکه شرم و حیا داشته باشد، دنبال انقلاب نمی رود، پاسخ داد که شرم و حیا داشتن، خود اعمالی انقلابی هستند، چون شرم نوعی خشم است و انسان مثل شیری که پیش از حمله، قدری در خود فرو میرود و عقب می نشیند تا بعدا برای حمله آماده گردد.
مارکس با اشاره به فویرباخ که گفته بود انتقاد از دین، مقدمه تمام نقدها است، نوشت که دین نشانه و بیان نوعی کمبود در زندگی است. اسپینوزا قبلا گفته بود، چه چیزی جنایتکارانه تر از آنست که انسان را نه بخاطر جرم و خلافی بلکه به سبب تقاضای آزادی، دشمن دولت بنامند ؟
مارکس در مقاله موضوع یهودیان، ازایده آلیسم دولتی و سودجویی و رباخواری بخش اعظم یهودیان زمان خود شکایت کرده بود و می گفت تا زمانیکه رباخواری و تجارت سودجویانه و استفاده شخصی هدف فرد باشد، دین یهود نیز حاکم است، و خدا و پول دو عنصر و شکل بیگانگی در ماهیت انسانی هستند. او با مقایسه دو دین مسیح و یهود نوشت که یک آدم مسیحی، یک یهودی تئوریک است، و یک یهودی، یک مسیحی عملگرا است.
کارل مارکس، متفکر پیشگام انقلابات مدرن، بین سالهای ۱۸۸۳-۱۸۱۸ زندگی نمود. او خواهان حذف و لغو نظام سرمایه داری در جوامعه انسانی بود. پدر مارکس؛ هاینس مرده خای، خود را شاگرد لایبنیتس و ولتیر میدانست. مارکس نخستین بار در یک موضوع انشاء در مدرسه نوشت که راهنمای انسان در زندگی باید رفاه و سعادت بشر باشد و انسان زمانی به تکامل میرسد که برای رفاه همنوعانش کوشش کند.
مارکس نیز مانند غالب انسانها پر از تضاد و تناقض بود. او انسانی مهربان، پرکار، سخت کوش، خودخواه، با اعتماد به نفس شدید و همدردی قوی نسبت به سایر انسانها بود. به نقل از دخترش جنی ،علاقه اش به کودکان چنان شدید بود که روی صندلی پارک معمولا بچه های خودش وکودکان دیگران دورش جمع میشدند و او برایشان قصه و داستانهای من درآوردی تعریف می نمود .
از جمله شاعران و نویسندگان مورد علاقه مارکس، دانته، آشیل، شکسپیر، گوته، دیدرو، لسینگ، هگل و بالزاک بودند. او در غالب آثارش نقل قول هایی از دانته، شکسپیر، سیسرو، گوته و شیلر می آورد. مارکس شناخت کاملی از ادبیات کلاسیک یونان و رم باستان، ادبیات انگلیس، فرانسه، اسپانیا، و آلمان داشت. او در نامه ای در سال ۱۸۶۷ به انگلس نوشته که انگار تاثیر آنها روی قشر کارمند ادارات بیشتر است تا روی طبقه کارگر نالوطی!
مهمترین بخش اثار مارکس، مقالات ژورنالیستی، نامه ها، و سخنرانی ها ی وی در باره مسائل سیاسی جهانی بودند که غیرمستقیم به انقلاب جهانی نیز می پرداختند. فعالیتهای مطبوعاتی فراوان او بخاطر امرار معاش زندگی خصوصی اش بود. غالب مقالات مارکس در مطبوعات شهر نیویورک منتشر شدند. مارکس خالق نظریه ماتریالیستی تاریخ است. اولین کتاب مشترک مارکس و انگلس در پاریس کتاب خانواده مقدس بود. دومین کتاب مشترک آندو، ایدئولوژی آلمانی بود. مارکس در کتاب خانواده مقدس، هنوز از نظرات آنارشیستی پرودن دفاع می کرد.
مارکس، سیاستمدار و دانشمند علوم اجتماعی، در موضوع دکترای خود، فلسفه طبیعی اپیکور را یک تئوری روشنگرانه آته ایستی معرفی نمود. وی در تمام زندگی خود به فلسفه یونان باستان وفادار ماند و یونانیها را به سبب ساده گرایی عینی عظیم شان تا ابد معلم خود دانست. مارکس با تحلیل های مهم قلمی اش تاثیر مهمی روی تاریخ قرن بیست گذاشت. بعدها نظرات ما در باره اقتصاد، جامعه و سیاست هنوز تحت تاثیر مفاهیم ساخته شده او مانند ارزش اضافی، بیگانگی، طبقه، ماتریالیسم و انقلاب هستند .
بعد از شکست استالینیسم، پرسشهای مارکس در باره جامعه، فرد، اقتصاد ،و کار، سئوال روز شده اند. هنوز بعضی از آثار مارکس منتشر نشده اند چون مجموعه آثار منتشرشده او ناکامل میباشند. مارکس با انتقاد از اقتصاد بازار آزاد در جوامع صنعتی، میگفت که پرولتاریای صنعتی، یک نیروی بالقوه انقلابی در آینده است .
مارکس با اشاره به شکست انقلاب آلمان در سال ۱۸۴۸ نوشت که طبقه اجتماعی انقلابی نه طبقه فقیر بلکه پرولتاریای صنعتی است. او از نظر سازماندهی و تبلیغ و ترویج تاثیر مهمی روی جنبش کارگری در آلمان، انگلیس و فرانسه از خود بجا گذاشت. مارکس در مسائل سیاسی زمان خود در کشورهای مختلف شرکت نمود و به محکوم کردن کاپیتالیسم انگلیس، ناسیونالیسم اسلاوگرایانه روس و تحسین دمکراسی خواهی مردم لهستان پرداخت. او در باره نابودی محیط زیست و طبیعت و سیستم تولید سرمایه داری صنعتی نیز به مردم اخطار داد.
مارکس بعد از شکست انقلاب اروپا در سال ۱۸۴۸ به طبقه کارگر انگلیس امید بست و برای ادامه راه آزادی بسوی پاریس روان شد. هاینریش هاینه؛ شاعر معروف آلمانی، بعد از آشنایی خود با مارکس در پاریس، او را دکتر جوان انقلاب نامید. از جمله سخنان قصار مارکس این بود که میگفت عشق را فقط در مقابل عشق باید مبادله نمود، و برای آزادی و برابری بشریت، احتیاج به جنبشی است که مغزش فلسفه، و قلبش پرولتاریا باشد.
مارکس آنزمان از رشد کمونیسم دگماتیک زمان خود اظهار تاسف نمود. وی در رابطه با اوضاع سیاسی جهانی زمان خود، تزار روس را عقب افتاده ترین جناب و آدم روس لقب داد. لنین با اشاره به مارکس می گفت که کمونیسم یعنی آموزش شرایط آزادی پرولتاریا و حزب باید آوانگارد پرولتاریا گردد و اعضای آوانگارد انقلابی جنبش در یک حزب کمونیست جمع شوند تا مفاهیم روشنگرانه را از خارج به درون طبقه کارگر منتقل کنند.
————————————–
Karl Marx 1818-1883