زنجیره رویدادهای یک روزه: روز شنبه ۱۶ آوریل حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، حسین عبداللهی معاون وزیر اطلاعات در امور برنامه وبودجه را، که به زعم برخی رسانه های داخل کشور “نماینده مشایی و جریان انحرافی دولت در وزارت اطلاعات” بوده است، از این مقام عزل می کند. صبح فردای آن روز مشائی در “گفت و گوئی اختصاصی با پایگاه اطلاع رسانی دولت” دست به انتقاد از عملکرد وزارت اطلاعات می زند و تصریح می کند که “دستگاه های مسئول ما باید در اسرع وقت ضعفهای اطلاعاتی و ارتباطی خود را در خصوص تحولات منطقه جبران کنند”. عصر همان روز مصلحی از وزارت اطلاعات استعفا می کند و کمتر ۲ ساعت بعد احمدی نژاد ضمن موافقت با استعفا، او را به سمت مشاور رئیس جمهور در امور اطلاعاتی بر می گمارد. تنها دقایقی بعد، خبر ابقای مصلحی در پست خویش به دلیل مخالفت خامنه ای توسط پاره ای از رسانه ها انتشار می یابد و این در حالی است که رسانه های دولتی خبر استعفا را گاه تا فردای این ماجرا همچنان در سرتیتر اخبار خود دارند.
***
این زنجیره رویدادهای یک روزه طبعاً تصویر ناقصی از وضع را به دست می دهد، اما علیرغم محدودیت آن به یک روز، به خوبی عناصر اصلی این برداشت را فراهم می کند که همانا استعفای حیدر مصلحی و سپس ابقای او در عرض چند ساعت، اعم از آن که استعفا را همچون کیهان شریعتمداری عزل مصلحی توسط “باند منحرف و نفوذی” بدانیم و یا اقدامی به اختیار خود مصلحی، تبارز چندوجهی حدت اختلافات و تعادلی شکننده در مناسبات گرایشهای درون حاکمیت جمهوری اسلامی است.
نخستین وجه، اختلافات میان خامنه ای و احمدی نژاد است، که البته ابراز مخالفت خامنه ای با استعفا، تنها دقایقی پس از آن که احمدی نژاد با آن موافقت کرده و همزمان مصلحی را به سمت مشاور رییس جمهور در امور اطلاعاتی منصوب کرده بود، و نیز کیفیت انعکاس این رویدادهای پرشتاب در رسانه های داخل کشور، موجب بیشترین “جلوه و جلای” این وجه از تبارز مذکور شدند.
آخرین اقدام برجسته احمدی نژاد، که می توان گفت پیام “من در رأس امورم، و نه خامنه ای” را در خود داشت، کنار گذاشتن منوچهر متکی، وزیر امور خارجه وقت، در حین مأموریت اش به سنگال بود. با توجه به این که وزارت امور خارجه نیز از زمره وزارتخانه هائی است که وزیرش با صلاحدید خامنه ای عزل و نصب می شود، سکوت خامنه ای در قبال برکناری متکی این سؤال مرکزی را برانگیخت که آیا این رویداد با صلاحدید خامنه ای انجام یافته بود یا خیر، و اگر خیر، پس سکوت او در برابر این هل من مبارزطلبی احمدی نژاد را چگونه می شد توضیح داد.
محتمل به نظر نمی رسد که عزل متکی در حین مأموریت دیپلماتیک با صلاحدید خامنه ای صورت گرفته باشد؛ چرا که این اقدام با آن کیفیت موهن، تنها به حیثیت نظامی که خامنه ای “رهبر” اش است لطمه زد. بسیار محتملتر این است که خامنه ای با اطلاع پساپس از موضوع و از جمله با این محاسبه که قرارگرفتن کسی چون صالحی به جای متکی موقعیت جمهوری اسلامی را در پرونده اتمی بهبود خواهد بخشید، به برکناری متکی به عنوان امر انجام شده تن داده باشد. اما در قضیه مصلحی وضع کاملاً از قرار دیگری است.
به نظر می رسد روشنترین دلیل این وضع متفاوت این است که این بار پای وزارت اطلاعات در میان بوده است: نه یک وزارتخانه کلیدی در میان چندین و چندتای دیگر، بلکه کلیدیترین وزارتخانه برای جمهوری اسلامی، وزارتخانه ای به معنای واقعی با اهمیت حیاتی برای آن. موضوع هم از مصلحی و اختلاف او با احمدی نژاد و مشائی آغاز نمی شود و به اینها هم محدود نیست. اظهارات خامنه ای در دیدار از وزارت اطلاعات در ماه گذشته، دایر بر این که “این وزارتخانه متعلق به هیچ دولتی نیست و به اصل نظام تعلق دارد”، هشدار سایت جوان آنلاین در مورد “قرار گرفتن وزارت اطلاعات در خدمت اهداف جناحی و جریان سیاسی خاص” و نیز “بهره برداری سیاسی از اسناد و اطلاعات و تلاش برای خصوصی سازی آنها”، از سوئی و از سوی دیگر زمزمه تشکیل “سازمان اطلاعات” و هشدارهای مشابه در مورد وزارت اطلاعات اما این بار از جانب نزدیکان به احمدی نژاد، قراین برجسته ای از کشاکش بر سر این وزارتخانه در میان مسئولان تراز نخست جمهوری اسلامی را به دست می دهند و دامنه این کشاکش را نیز آشکار می کنند.
نامحتمل نیست که احمدی نژاد، با محاسبه ای اشتباه، این نوبت هم به قرار دادن خامنه ای در برابر امر انجام شده و بنابراین “اقدامی” چون سکوت او در جریان برکناری متکی، امیدوار بوده است. محاسبه خامنه ای هم این بوده است که واکنش او چون بسیاری نوبتهای قبلی اما این بار بر سر وزارت اطلاعات، او را به مقام دوم در جمهوری اسلامی سوق و سپس تنزل خواهد داد.
وجه دیگری از اختلافات گرایشهای درون حاکمیت، که حدت آن در قضیه مصلحی چهره نمود، اختلاف بین گرایش راست سنتی و راست افراطی بود. حرکت احمدی نژاد موجب تهاجم گسترده ای علیه او و خاصه رحیم مشائی از جانب راست سنتی شد؛ گاه سنگرگرفته در پشت اقدام خامنه ای و گاه در هیئتی مستقل از آن اقدام.
سیری در اخبار چند ماه اخیر در ارتباط با مناسبات میان دو گرایش نامبرده این برداشت که “فتنۀ دیگری در راه است” را به سرعت به ذهن متبادر می کند؛ “فتنه” ای که طبعاً بر حسب این که کدام گرایش، دیگری را از میدان به در کند، نام و منشاء و عواقب متفاوتی برای آن متصور است. البته سخنان چندی پیش عسگراولادی که بر خواست خامنه ای مبنی بر این که “اصولگرایان در انتخابات آتی یک لیست داشته باشند” تأکید و برای جمع کردن “اصولگرایان” زیر لوای ترس از اصلاح طلبان تقلا می کند و دیگر قراینی چون این سخنان نیز وجود دارند. اما روند عمومی گواه تقابل و آشوب دم افزون در مناسبات مذکور است و قابل تصور که با نزدیکتر شدن به انتخابات آتی مجلس شورای اسلامی، بر حدت آن نیز افزوده گردد. به هر حال هم اکنون چنان هست که رحیم مشائی به عنوان “رئیس باند منحرف و نفوذی” و گاه انتسا باتی درشت تر از این نیز متصف شود.
چنان که گفته شد سیر رویدادها می رود تا این دو گرایش را تا حذف یکی از آنها از میدان، در برابر هم قرار دهد. پیش بینی ای که خاصه گرایش راست سنتی از “فتنه در راه” دارد، پیش بینی درستی به نظر می رسد، الا این که باید تصریح کرد “فتنه” اصطلاحی بود که علیه جنبش سبز و به طور خاص عیله گرایش اصلاح طلب در درون حاکمیت و باز هم مشخصتر علیه موسوی و کروبی به کار گرفته شد. این جنبش در راستای تحول دموکراتیک جامعه ما بوده است و درخور حمایت. اما در “فتنه در راه” ما با رودرروئی دو گرایش ارتجاعی مواجه خواهیم بود که هیچ یک شان در راستای تحول دموکراتیک جامعه ما چیزی بروز نداده است.
“قضیه مصلحی” حرکتی ضعیف از جانب راست افراطی بود که فعلاً چه در مناسبات میان خامنه ای و احمدی نژاد و چه در مناسبات میان راست سنتی و راست افراطی، امتیاز قابل توجهی را نصیب طرفهای نخست این مناسبات کرده است. اگرچه نه شخص احمدی نژاد و نه گرایش راست افراطی چندان تهی چنته نیستند که از افتادن آنها به سراشیب سثوط بتوان گفت، اما عوامل قدرتمندتر در لحظۀ حاضر دارند در این سمت عمل می کنند.