“سویم داگدلن” نماینده سخنگوی حزب چپ آلمان در سیاست خارجی این حزب و نماینده پارلمان این کشور، هفته گذشته در مراسم سالگرد بنیانگذاری سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت- در شهر اسن شرکت کرده و در آنجا نظرات مهمی را در ارتباط با ایران و خطراتی که آن را تهدید می کند بیان کرده است. با توجه به این که این سخنان نظرات حزب چپ آلمان است و این حزب نقش تاثیر گذاری را در پارلمان آلمان و همچنین پارلمان اتحادیه اروپا دارد، ترجمه خلاصه ای از آن را می خوانید. این سخنرانی در روزنامه “یونگه ولت” نشریه چپ آلمان نیز منتشر شده است.
ایران در حال حاضر در برابر دو مسئله بزرگ قرادارد. مسئله نخست این است که دولتی بر آن حکومت می کند که مذهبی است و برای حقوق بشر حرمتی قائل نیست. مسئله دوم این است که ایران از سالها پیش با جنکی اعلام نشده روبروست که بعید نیست در آینده ای نزدیک به یک جنگ آشکار تبدیل شود. حل همزمان هر دو مسئله (هم تغییر رژیم و هم جنگ)، گرچه به خاطر خطور می کند، ولی متاسفانه عملی نیست چون این دو مسئله سخت با هم متفاوت هستند و به همین دلیل دو موضع گیری متفاوت و دو شیوه عمل بکلی گونه گون می طلبند.
۱۴ ماه پیش که بهار عربی آغاز گشت، تصاویر و تاکتیک های مقاومت در مصر و تونس با آنچه قبلا، پس از انتخابات ۲۰۰۹ ، از تهران می شناختیم، به یکدیگر شبیه بودند. در آن زمان مردم تهران، یک بار دیگر نشان دادند که دلاور، مصمم و هوشمند هستند. من تردید ندارم، آنها بمحض آن که لحظه مناسب فرارسد، خود را از سلطه رژیم مذهبی آزاد خواهند کرد. از این رو برای بسیاری شگفت انگیز بود که پس از آغاز بهار عربی اوضاع در ایران نسبتا آرام ماند.
من تقریبا مطمئن هستم که اینجا همه تحت تاثیر آغاز بهار عربی بودند و این بهار برای ما سخت امید بخش بود. ولی ترازنامه این بهار بیشتر هشدار دهنده است. در حال حاضر چنین بنظر می رسد که این بهار بیش از همه بسود حکومت های سلطنتی مذهبی و مستبد حوزه خلیج (فارس) تمام شده و آنها را تقویت کرده است. آنها توانستند سلطه خود را بر یمن تحکیم کنند، به شمال آفریقا توسعه دهند و در لباس اتحادیه عرب (دست کم فعلا) خود را به یک عنصر فعال سیاسی در عرصه جهانی و همکار نزدیک کشورهای عضو ناتو ارتقاء دهند. آنچه جلب توجه می کند اتحادی است که بین کشورهای عضو ناتو و اسلامگرایان افراطی نزدیک به القاعده وجود دارد. آنها در لیبی و سوریه با هم همکاری می کنند. آنچه دیده می شود این است که حتی سلفی ها و تروریست ها هم متحدان مطلوبی برای مبارزه با رژیم سکولار و شیعی سوریه و برای ایجاد “خاورمیانه جدید”ی هستند که نقشه اش کشیده شده است.
تشنگان نفت و گاز
بنظر می رسد آمریکا و همپیمان هایش با توجه به این که منابع نفت رو به اتمام است، با عطش سیری ناپذیرشان برای انرژی، تصمیم گرفته اند این منطقه را بطور کامل زیر سلطه خود در آورند و یا بشکلی در آورند که خود آنرا کنترل می نامند. برای رسیدن به این مقصود اتحاد با تروریست هم دیگر آنقدرها تعجب انگیز نیست. اگر توجه کنیم می بینیم جنگ های غرب با بازرسی های شبانه، حملات هواپیماهای بی سرنشین همراه با کشتن هدفمند افراد و ویرانگری، و عملیات محرمانه بیشتر شبیه به همان ترور و همان عملیات تروریستی است که آنها در ظاهر با آن می جنگند. ادعا می شود جنگ با ترور بود که سبب شد ژنرال داوید پتریوس در ماه سپتامبر ۲۰۰۹ فرمان »Joint Unconventional Warfare Task Force Execute Order« را امضاء کند، که فرمانی است برای جنگ سرپوشیده بوسیله نیروهای زبده “در کشورهای دوست و دشمن” در خاورمیانه و نزدیک. هم اکنون سربازان آمریکائی مشغول اجرای این جنگهای سرپوشیده در بیش از۷۵ کشور جهان هستند و واشنگتن یک شبکه جهانی از زندانها و شکنجه گاههای مخفی بوجود آورده است. پرزیدنت اوباما هم اکنون به دلیل اجرای این شکل از جنگ شهرت جهانی یافته است، البته شهرتی منفی. برنده جائزه صلح اثبات کرده است که از رئیس جمهور قبلی آمریکا جورج بوش در زیرپا گذاشتن قوانین بین المللی بسیار جدی تر است. نتیجه منطقی این سیاست این بود که ژنرال پتریوس که قبلا سرفرمانده نیروی نظامی آمریکا در افغانستان و عراق و مبتکر نظریه مقابله با شورش ها بود بعدا مدیر سیا شد.
جنگ روزبه روز بیشتر به عرصه سازمانهای اطلاعاتی انتقال می یابد و از دید عمومی پنهان می شود. یک نمونه آن هدایت هواپیماهای بی سرنشین بر فراز پاکستان است. این جنگ خود را گاه در پشت نقاب ترور پنهان می کند و گاه با نقاب شورش به میدان می آید. این جنگ خود را بر خاورمیانه بویژه بر ایران و همسایگانش متمرکز کرده است. اینها شرائط بسیار بدی هستند برای قیامی که نمی خواهدنفوذی ها در آن رخنه کنند، و نمی خواهد آلت دست آمریکا و وسیله ای برای اجرای خواست های آمریکا گردد و نمی خواهد مصادره شود و بر ضد مصالح مردم بکار گرفته شود .
مسلم است که جنگ آمریکا و همدستانش به این اشکال محدود نمی ماند. هنوز به حد کافی و حتی بیش از کافی سربازان معمولی در سراسر جهان در خدمت هستند که بیشترینشان در همسایگی دیوار به دیوار ایران مستقرند : ۱۰۰ هزار سرباز آمریکائی در افغانستان حضور دارند و هزاران نفر همچون گذشته در عراق. در آغاز ماه فوریه منابعی از سینا گزارش دادند که دهها هواپیمای حمل و نقل از اروپا بسوی خلیج فارس پرواز کرده اند. از آغاز سال جاری بر تعداد سربازان آمریکائی که در پایگاههای جزائر مصیره(عمان) و سقطرا (یمن ) مستقر هستند بشدت افزوده شده است. برخی تعداد آنها را به ۵۰ هزار نفر تخمین می زنند. در عین حال در ماههای گذشته کشتی های جنگی گوناگون روی بسوی خلیج فارس آورده اند، از آخرین جنگ خلیج ( فارس) تا کنون چنین تجمعی از شناور های جنگی در منطقه سابقه نداشته است. در هفته گذشته ناو هواپیمابر یو. اس.اس. جان استنیس و ناو یو.اس.اس کارل وینسون همراه با چند ناوشکن به خلیج فارس وارد شده اند . کشتیهای ایران و آمریکا در معرض دید یکدیگر قرار گرفتند. سومین ناو هوپیما بر همراه با دیگر کشتی های همراهش بنام آبراهام لینکلن هم اکنون در را ه رسیدن به خلیج فارس است. گویا قرار است ناو هواپیما بر فرانسوی بنام ژنرال دوگل نیز به اینها بپیوندد.
قدرت بزرگ
در سال ۲۰۰۶ که غرب بر شدت عمل خود نسبت ایران افزود، بخش پژوهش های علمی پارلمان آلمان در نوشتاری که به تحلیل وضع باصطلاح چالش اتمی پرداخته بود دلائل این چالش را بوضوح بیان کرد. در حالی که در این نوشتار به موضوع حقوق بشر در ایران بعنوان یکی از موضوعات سیاست داخلی نگریسته می شود، در فصل جامع و اصلی پژوهش با عنوان ” ایران در راه تبدیل به قدرت برتر منطقه” دلیل اصلی ذکر شده است: ” بدلیل علائق نفتی ـ گازی روسیه، چین، هند و دیگر کشورها باید در انتظار افزایش مواضع قدرت ایران بود … در هرحال…افزایش ارتباطات و گسترش تعامل (اینتراکشن) مشهود است سال ۲۰۰۷ سالی است که ایران در عرصه سیاست خارجی تلاشهای جدی برای توسعه موضع قدرت خود و پس راندن نفوذ غرب بویژه آمریکا و با کمک اتحادهای منطقه ای مانند سازمان همکاریهای شانگهای و شبکه مستقل اقتصادی کشورهای ساحلی دریای خزر (مازندران) به ایجاد وزنه سیاسی متقابل خواهد کوشید…افزون بر این ایران در موضع گیری علیه آمریکا توانسته است ونزوئلا را نیز با خود همرا سازد و با پرزیدنت چاوز قراردادهای فراوان بامضاء برساند. مناسبات با نیکاراگوئه، بولیوی و روسیه سفید نیز تعمیق شده است و افزون بر این ایران می کوشد در منطقه خلیج فارس نیز شورای همکاریهای خلیج و عراق را به یکدیگر بپیوندد … کشورهای حاشیه خلیج باستثنای عربستان سعودی که نیروی هوائی مجهزی دارد، بدلیل تسلط ایران بر تنگه هرمز مجبورند مناسبات حسنه با ایران داشته باشند و رهبری ایران را بپذیرند.” در پایان نوشتار به مقاله ای از نیویورک تایمزاستناد می شود با عنوان ” نخستین قانون سیاست نفت” مبنی بر این که ایران و دیگر صادر کنندگان نفت با افزایش در آمد مستمری که دارند از لحاظ سیاست خارجی نیاز چندانی به در نظر گرفتن علائق جهان بویژه غرب ندارند. در پژوهش ”نشریه بنیاد دانش و سیاست” که به دولت آلمان نزدیک است، ایرانشناس نشریه ترکیب ژئوپلیتیک آن زمان را، گویا و مختصر، به این صورت بیان می کند. آنچه روشن نیست این است که: ” ایران در آینده چه نقشی بازی خواهد کرد.نقش مزاحم را و یـا نقش یک قدرت منطقه ای واقعی را؟”
لفظ “یـا ”در اینجا قابل تعمق است. یک قدرت منطقه ای که نشان دهد در عین حال “عامل مزاحم” هم می تواند باشد و افزون بر آن بهترین مناسبات را با دیگر سرکشان نیز دارد به هیچ وجه قابل پذیرش نیست. از این رو در این موقعیت ژئوپلیتیک ـ که خود حاصل تجاوز مصیبت بار آمریکا به عراق، در مرحله نهائی تحریم هائی بود که دم بدم سخت تر شد، تحریم هائی که قبل از آغاز عملیات جنگی یک میلیون قربانی غیر نظامی داشت ـ در این موقعیت جنگ خزنده علیه ایران آغاز شد.