سالی جدید و بهاری دیگر در چند قدمی است. طبیعت “از نو، نو میشود” و فردا و فرداهایی پیش روی بسیاریست.
جنبش سبز ایران، سبزتر و بالنده تر، آگاه تر و و مستحکمتر ادامه خواهد یافت.
جنبشی که برای احترام به کرامت انسان، حق حیاتِ شرافتمندانه و رفاه اجتماعی و آزادی تفکر و اندیشه را در ذات خود دارد.
جنبشی که میکوشد، ایران اهوارئی مان را از گزند “دروغ و دشمن و خشکسالی” در امان نگاه دارد.
جنبشی که میکوشد، ظرفیت هایمان را افزایش دهیم تا “قدرت تحمل عقیدهء مخالف” را داشته باشیم. جنبشی که سخن مخالف را با گلوله و چماق پاسخ نمیدهد.
جنبشی که به مومنان، تحمل زیستن در جهنم زمین را با وعدهء حیاتِ جاودانه در بهشت جهل و ناآگاهی نمیدهد.
جنبشی که ایران را برای همهء ایرانیان میخواهد. جنبشی که “خدا” در آن بازیچه نیست و احدی، “آیتِ مطلق” او نبوده و بر ایرانیان، “ولایت” نمی کند.
جنبشی که باور دارد “هیچ اجباری در دین نیست”. جنبشی که “موحدانه”، “عمل صالح” و “عبادت” را در “خدمت به خلق” میداند.
جنبشی که عمیقاً باور دارد : حکومت با کفر باقی میماند اما بر پایهء ظلم نه!
آیا کودکان کار هم جشن عید و بهار دارند؟ آیا آنان نیز، در این شروع نو، رویاهای کودکیشان را لمس می کنند؟ آیا آنان، که زیر پایشان انبوده نفت و گاز و منابع طبیعی است، بروی زمین، نشسته بر خاک، با دستانی کوچک اما پینه بسته، فردایی در سر می پرورانند؟
بهار آمد که تا گل باز گردد
سرود زندگی آغاز گردد
بهار آمد که تا دل کام گیرد
ز درد و غصه ها فرجام گیرد
بهار آمد که آراید جهان را
صفا بخشید دل آزادگان را
دریغ از ما که بی برگ و بهاریم*