دیالکتیک به معنی نفی اینهمانی است. انطباق روند اندیشه با وحدت تضاد ها در درون پروسه تبدل، این، به، آن، است. این، و، آنی، که در ذات واقعیت حاضرنبوده، بلکه خطای انتزاع مصنوعی ذهنی است که تنها مشغله اساسی خود را طبقه بندی داده های مجزا فرض می کند.
هگل از مفهوم بسیط هستی یا بودن اغاز کرد. او دریافت که هستی محض، هستی بدون هیچ تعینی، هستی که نه در مکان خاصی است و نه در زمان خاصی، نه ذهنی است و نه عینی، نه بسیط است نه مرکب و خلاصه از هر گونه مشخصه ای منتزع است، نمی تواند موجود باشد. پس هستی محض نام دیگری است بر نیستی محض. وجود محض همانا،عدم است. پس تعین وجود محض، در همانندی ان با نیستی محض است. و این اساس استنتاج مفهوم شدن است. مفهوم هستی محض به مفهوم نیستی محض استحاله می یابد و این روند مفهوم شدن را، استحاله ذهنی مفهوم هستی محض به مفهوم نیستی محض را می آفریند. مارکس از تولید آغاز کرد ولی تولید هر کالایی- مصرف مواد اولیه و نیروی کار ا ست و مصرف هر کالایی یا تولید کالای دیگری است و یا باز تولید نیروی کار.
آیا این دیالکتیک، سفسطه اینهمانی همه چیز با همه چیز است؟ بدون شک چنین نیست. دیالکتیک ترجمه استحاله، این، به، آن، است – مشروط بر اینکه هردو، وجهی از پروسه استحاله معینی باشند.ب زبان عامیانه نه مرغ اول بوجود امد و نه تخم مرغ مقدم بر مرغ بود، بلکه این هردو، مراحل گوناگون وجود چیزی واحد هستد.
حال قصه انتخابات آزاد وحکومت استبداد شرقی نیز چنین قصه ای است. آیا امکان تمکین این حکومت به انتخابات آزاد وجود دارد؟ بدون شک حواب منفی است. این حکومت ماهیتا با هرگونه نظارتی اعم از اینکه کدام طبقه ویا طبقات اچتماعی آنرا اعمال کند ناسازگار است. مشروعیت این حکومت نه برپایه اراده آزاد مردم بلکه براساس تسلیم بی قید و شرط انسانها در برابرتجلی اراده خداوندی، مقام ولایت، قرار دارد. رای مردم نمایانگرانتخاب آنان نبوده بلکه نمایش بیعت مجدد آنان با اراده ای بر فراز آنان است. ولی ایا این بدان معنا ست که شعار انتخابات ازاد نیز در این شرایط بی معنی است؟
در سال ۵۷ به هنگامی که مردم ایران از حکومت شاهی روی برگردانده بودند با شعار مرگ بر شاه به میدان آمدند. این شعار مبین نفی حکومت شاهی بود ولی فاقد جنبه اثباتی. هرچند که مردم شعار چمهوی را نیز سر دادند ولی جمهوریت، هرچند سلطنت را نفی می کند، لزوما به معنی حاکمیت اراده مردم نیست، تا چه برسد به اینکه قید اسلامیت را نیز یدک بکشد. مردم شعار آزادی نیز سر دادند ولی محتوای این آزادی نامعلوم و از جنس هر کس از ظن خود شد یار او بود. بنابراین این انقلاب از همان آغاز عقیم ماند.
اکنون کسانی که شعار سرنگونی را در برابر شعار انتخابات آزاد قرار می دهند دچار همان بینش مکانیستی هستند که مرغ را در برابر تخم مرغ قرار می دهد. اگر (سرنگون باد استبداد) شعاری سلبی در جهت رفع بزرگترین مانع حاکمیت اراده مردم است، شعار انتخابات آزاد وجه اثباتی آن است. وجهی که برخلاف سال ۵۷ عقیم نیست. معنای سیاسی مشخصی دارد و ابهام شعار آزادی محض را ندارد. نفی محض ولایت نیست بلکه جایگزینی اراده آزاد مردم است. جاگزینی این یا ان نیروی سیاسی په عنوان حاکم بر اراده مردم نیست- بلکه در جستجوی تحقق اراده آزاد مردم است .
بدیهی است که انتخابات آزاد به معنی تحقق سیاسی اراده مردم تعریف معینی دارد. آزادی بیان، حق بدون قید شرط انتخاب شدن و انتخاب کردن، وهزار ویک شرط دیگر. ولی تنها راه آمادگی و بلوغ کامل مردم و ما برای اعمال حق حاکمیت اراده خود، راه دشوار مبارزه برای تحقق این شروط است. راهی که با پذیرش ضرورت اعمال این حق، نه تنها په عنوان وسیله بلکه در عین حال به عنوان هدف، یعنی برافراشتن پرچم انتخابات آزاد آغاز می شود. شاید که تضاد بین هدف و وسیله از میان برداشته شده و دیگر لزومی به توجیه یکی بوسیله دیگری نباشد.