کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) که از آن بعنوان «کنفدراسیون جهانی» نام خواهد رفت، جشن پنجاهمین سالگشت تاًسیس خود را در تاریخ پنجم ژانویه ۲۰۱۳ در خانه جوانان، محل برگذاری کنگره های پیشین خود در شهر فرانکفورت، آلمان، برگذار کرد.
وقتی در معیّت یکی از دوستان قدیمی با نیم ساعت تاًخیر وارد جلسه شدم، از همان آغاز ورود به جلسه احساس کردم که به یک محیط گرم و صمیمی پا گذاشته ام و به یاد سالهای تحصیلی گذشته افتادم که با چه علاقه زایدالوصفی به این جلسات می رفتم. از نظر من هیچ چیز تغییر نکرده بود، صدها تن از دوستان قدیمی، همگی با عشق و علاقه از ایران و اکثر کشورهای اروپا و آمریکا در آنجا جمع شده بودند تا این مراسم را با شکوه هر چه فزون تر برگذار کنند.
برگذاری مراسم جشن پنجاه سالگی «کنفدراسیون جهانی» با برگذاری کلیه جلسات اپوزیسیون رنگارنگ خارج از کشور تفاوت اساسی داشت. بوی مهر، صمیمیت و همبستگی در آن به مشام میرسید. فضای حاکم بر این جلسه، خشک و سرد و بی روح نبود.
دوستان و آشنایان قدیمی همدیگر را درآغوش می گرفتند و بازار بوسه های صمیمانه ایرانی رواج داشت.
تعداد جمعیت حاضر هم با جمعیت شرکت کنندگان در جلسات “اپوزیسیون خارج از کشور” تفاوت فاحشی داشت. اگر در سمینارها و کنگره های اپوزیسیون تعداد شرکت کنندگان به ۲۰، ۳۰ الی ۵۰ نفر بالغ می شود، در این جلسه بدون اغراق بیش از ۵۰۰ نفر شرکت کرده بودند.
برگذاری یادمان پنجاهمین سالگشت پایه گذاری «کنفدراسیون جهانی» به منظور تجلیل از مبارزات سازمانی است که در تاریخ ایران، چون سازمانی بی همتا، نقش مؤثری در مبارزات مردم ایران برای کسب آزادی ، دموکراسی و حاکمیت ملی ایفا کرده است.
دشمنان «کنفدراسیون جهانی» تشخیص داده بودند که مثل همیشه در این مراسم شرکت نداشته باشند و نظرات “انتقادی” خود را در اینجا و آنجا منتشر کنند. راستی چرا که منتشر نکنند، چرا از خواب سنگین خود برنخیزند. و چشمهایشان را نشویند.
دشمنان «کنفدراسیون جهانی» در مطلبی که در سایت “حزب مشروطه ایران” با عنوان «پایکوبی و دست افشانی و باده نوشی کنفدراسیون و کنفدراسیونی ها بر روی گور ایران و ملت ایران!» نشر داده اند، می نویسند:
“این یک خودکشی ملی بود که کنفدراسیون و اعضائش در ایجاد زمینه این خودکشی ملی سهم بسزایی داشتند و باید بابت آن شرمنده باشند و نه اینکه شادباش بهم گویند و جشن بگیرند که کشور و ملتی را با عملکردهایشان امروز به ورطه نابودی کشاندهاند!”
این بقایای رژیم استبدادی پیشین فراموش کرده اند که این دربار پهلوی بود که در مقابل رشد مبارزات ملت ایران مقاومت می کرد و از هیچ دسیسه ای علیه منافع ملت ایران خود داری نمی نمود، آزادی را برای گروه های خواهان دمکراسی ممنوع کرد و میدان را برای ملایان باز گذاشت تا بتوانند حاشیه نشینان شهرها، فراریان از روستاهای دچار «اصلاحات ارضی،» را برای به قدرت رساندن حکومت اسلامی بسیج کنند. در رویارویی با این دسیسه ها بود که مبارزه ی دانشجویان ایران برای استقلال، آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی در کشور اوج گرفت.
آقایان “مشروطه طلب!” در ارگان حزب مشروطه ایران می نویسند:
“شما کنفدراسیونیها با جعل و تحریف تاریخ کنفدراسیون برای خود تاریخی پرافتخار که افسانهای بیش نیست آفریدهاید که به آن باور ندارید ولی برای مردمفریبی آنرا حقیقت محض جلوه میدهید تا منافع شخصی و گروهیتان حفظ شود.”
آقایان باز فراموش کرده اند که پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که به سرنگونی دولت دکتر مصدق انجامید، دانشجویان ایران حاضر نشدند به این خیانت تن در دهند و صدای اعتراض خویش را علیه محمد رضا شاه بلند کردند و این جعل و تحریف نیست که دانشجویان دو روز قبل از ورود نیکسون به ایران، در روز ۱۶ آذر ماه ۱۳۳۲ با تظاهرات در دانشگاه تهران و یورش نیروهای نظامی، سه تن، (احمد قند چی، مهدی شریعت رضوی و مصطفی بزرگ نیا) کشته دادند.
عظمت شانزدهم آذر تنها به خاطر شهادت سه تن از دانشجویان دانشکدهً فنی تهران نیست، مرگ افتخار آمیز این دانشجویان نه تنها نهضت دانشجوئی ایران را بر پایه های استواری بنیان نهاد بلکه به همه ی این پرسشها که آیا دانشجو باید در سیاست دخالت کند یا نه؟ آیا دانشجو باید منافع صنفی و علمی خود را بر مصالح اجتماعی و ملی مقدم دارد یا نه؟ پاسخ گفت. دانشجویان ایرانی از آن روز یک لحظه از پای ننشستند و مبارزات خود را از دانشگاها به میان کوچه و بازار و قلب اجتماع کشاندند.
آقایان می نویسند:
“بجای اینکه کنفدراسیون و کنفدراسیونیها پس از ۵۰ سال که از تاسیس کنفدراسیون و پیوستنشان به آن میگذرد یک نقد جدی و بیغرض و سازنده را در چندین جلد به ملت ایران تقدیم میکردند و از پیشگاه ملت ایران بخاطر خطاهای سیاسیشان در گذشته و بویژه در ۳۴ سال گذشته عذرخواهی میکردند با کمال وقاحت نه تنها به هیچ خطایی اعتراف نمیکنند بلکه به کنفدراسیون و خودشان مهر تایید میزنند و بخود مدالهای افتخار آویزان میکنند که شاه را سرنگون کردند و جمهوریاسلامی کهریزکی را آوردند.”
آقایان فراموش کرده اند که آن روزها همه هستی کشور و سرنوشت مردم به شاهنشاه آریامهر پایان می یافت. خیابان، میدان، بزرگراه، و همه چیز نام آریا مهر را برخود گرفته بود.
و «سخنان پر مغز ملوکانه،» با احترام و ترس و لرز نقل محافل و مجالس می گشت. این ماجرا آنچنان ادامه یافت که شاهنشاه دیگر وجود کورش را هم بی مناسبت دید و با صدایی آکنده از غرور، به کوروش فرمان داد: “کورش آسوده بخواب که ما بیداریم.”
کیست که داستانهای عشق فرح و شاه رانشنیده باشد. آیا واقعیات دربار پهلوی چیزی جز داستانهای حور و پری بود.
آقایان فراموش کرده اند که محمد رضا پهلوی، دیکتاتور مغرور ایران استقلال دانشگاه را به رسمیت نشناخت و دانشجویان مبارز ایرانی توانستند اراده خود را در راه استقرار دموکراسی حقیقی آشکار سازند.
به یاد دارم نخست وزیر وقت گفته بود:
“اگر قرار شود تمام کسانی را که به فساد آلوده شده اند روانه زندان کنیم، وزارت خانه ها خالی خواهد شد.” این بود ایران آریامهر!
انکار مبارزات آزادیخواهانه ی “کنفدراسیون جهانی،» به مثابه ی یگانه سازمان متشکل جنبش دانشجوئی میهن ما که برای افشاءِ خفقان، قانون شکنی ها و جنایات رژیم کودتا و به منظور دفاع از زندانیان سیاسی و شناساندن چهره ی حقیقیِ آن دیکتاتوری توانست هزاران دانشجو را به شکل های مختلف، از جمله برای تظاهرات علیه شاه بهنگام مسافرتهای او به کشورهای خارجی بسیج کند، عملی کور دلانه و مغرضانه خواهد بود.گذاردن مسئولیت انقلاب اسلامی بر گردن یک جنبش دانشجویی خود نمونه ی بارزی از یک جهل سیاسی باورنکردنی و فرار از برابر حقیقت تاریخی است. تا کنون در کجای دنیا دیده شده است که یک جنبش دانشجویی که تنها برای حقوق زندانیان سیاسی و بطور کلی حقوق بشر و احترام به قانون اساسی کشورش مبارزه می کرده، هرقدر هم که آن جنبش گسترده بوده باشد، بتواند، یا حتی بخواهد، انقلاب کرده، نظام کشوری را تغییر دهد؟ آیا انتساب این مسئولیت به یک جنبش دانشجویی خود روشن ترین گواهی بر کوری و ناتوانی کودتاگرانی نیست که رابطه ی خود با مردم کشور را قطع کرده بودند و نمی دانستند در جامعه چه می گذرد، و می پنداشتند که تنها مخالفان اعمال آنان دانشجویان آزادیخواه کشورند. آیا چنین پندار خطایی(انقلاب بدست دانشجویان!) اعتراف به این حقیقت نیست که در کشور هیچ حزب و سازمان سیاسی آزادی وجود نداشته تا جایی که همه ی توجه رژیم تنها بر اعتراضات یک جنبش دانشجویی متمرکز شود؟ آیا دانشجویان از انقلاب سخن گفتند (مفهومی که در هیچیک از مصوبات رسمی آنان دیده نمی شود) یا همان کودتاگران بودند که خواستند، با انجام “انقلاب سفید” خود را از قاطبه ی مخالفانی که در آن زمان ابدأ از کسی انقلاب نخواسته بودند، “پیشرو تر” بنمایانند و به مردم بگویند : ” اگر اینان فقط مخالفت می کنند، اما ما از آنان تندرو تریم چه خودمان انقلابی هم هستیم” (!)پس چه خوب است که حضرات از خود بپرسند که تخم لق “انقلاب” شکوهمند”شاه و مردم” را چه کسی شکست؛ یا چه کسی بود که در برابر نمایش های نارضایی طبیعی مردم چنان خود را باخت که پیش از اینکه کسی کمترین سخنی از انقلاب گفته باشد، به استقبال انقلاب رفت و خطاب به مردم گفت ” صدای انقلابتان را شنیدم”! و باز کیست که درنیافته باشد که آن “انقلاب سفید شاه و ملت”( که با آنهمه اعدام های پیش و پس از آن چندان هم سفید نبود)، که به ویرانی ساخت کشاورزی کشور و خانه خرابی میلیون ها روستایی و مهاجرت شان به شهرهای بزرگ انجامید، خود مقدمه ی انقلاب شبهِ روستایی سال ۵۷ بود. اکنون البته بسیار آرامش بخش است، و بخصوص بسیار فریبکارانه برای خود و دیگران، که مزدوران کودتاگران دیروز که با تعطیل قانون اساسی، ممنوعیت احزاب، مطبوعات، ریشه کن کردن آزادی بیان، ممانعت از هرگونه فعالیت سیاسی، و نقض همه ی حقوق ملی دیگر پیش بینی شده در قانون اساسی مشروط به دست خود اساس مشروطه را ویران کرده بودند امروز بگویند “ما کاری جز سازندگی نمی کردیم اما دانشجویان چون خرابکار بودند این سازندگی را نمی خواستند و مشروطه را برهم زدند”(!) مبارزات ارزندهً «کنفدراسیون جهانی» در جهت دفاع از جان زندانیان سیاسی و با شعار «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» و افشاء ماهیت دادگاههای قرون وسطائی شاهنشاهی، که نزدیک ترین الگو و سابقه ی دادگاه های رژیم کنونی اند، برملا ساختن ماهیت جنایتکارانه ساواک شاه و حامیان امپریالیسم او، یکی از صفحات درخشان مبارزات پیروزمندانهً جنبش دانشجوئی را تشکیل میدهد.
جشن پنجاه سالگی «کنفدارسیون جهانی» هشداری بود به هواداران دیکتاتوری شاه مخلوع و آنهایی که درقالب “اپوزیسیون” در خارج از کشور از یک نشست و پالتاک و کنگره به کنگره دیگر می روند و یا از یک رادیو و تلویزیون به تلویزیون دیگر رفته و با کمک دولتهای خارجی خواب زمامداری بعد از حکومت اسلامی را در سر می پرورانند.
اگر پنجاه سال پیش، دانشجویان مستقل ایرانی با شعار، «اتحاد، مبارزه، پیروزی» و تشکیل کنفدراسیون جهانی، توانستند با دیکتاتور ایران به مبارزه بر خیزند، قطعاً امروز نیز جوانان و مخالفان مستقل حکومت اسلامی قادرخواهند بود با تشکیل سازمانی دموکراتیک و جهانی در راه پشتیبانی از حقوق مردم ایران و دفاع از زندانیان سیاسی مبارزه کنند و توفیق یابند.
دکتر محمد مصدق در پاسخ پیام «کنفدراسیون جهانی» به دانشجویان و جوانان ایران چنین می نویسد:
«از اینکه وطن عزیز ما دارای فرزندانی است که میتوانند رهنمای جامعه واقع شوند بسی خوشوقت و بسیار شکر گزارم و در این وضعیت نمی توانم چیزی بنویسم مگر اینکه عرض کنم آتیه مملکت دست شماست و توفیق شما را در خدمت به ایران عزیز از خدا خواستارم.»
دکتر پرویز داورپناه
۸ ژانویه ۲۰۱۳
انتخاب ۲ آهنگ اجرا شده در جشن کنفدراسیون جهانی ــ فرانکفورت
شعر : احمد شاملو ، خواننده : سیما، ویلن: اسکندر، گیتار: عبدالرضا، شعر نازلی
http://www.youtube.com/watch?v=YhQOpzPD9jM
خواننده: سیما ، ویلن: اسکندر ، گیتار: عبدالرضا، ترانه: سر اومد زمستون
http://www.youtube.com/watch?v=5PXUJYtPMEE