پرسشهائی برای نسلی که شاهد این جنایت بود:
آیا عضو و یا اعضائی از خانواده شما و یا از دایره دوستان و آشنایان نزدیک شما، قربانی این جنایت بوده اند؟
بله. تنی چند از رفقا، دوستان مجاهد و دو تن از اعضای فامیل.
آیا تلاشهای شما در این ۲۵ سال برای دریافت پاسخی به پرسش کاملا عادلانه شما مبنی بر: چرا؟ و به چه جرمی؟ راه به جائی برده اند؟ اگر پاسخ منفی است، علت را در کجا می بینید و چه راهی برای رفع موانع پیشنهاد می کنید؟
من تلاش شخصی نداشته ام ولی تلاشهای اعضای درجه اول خانواده این رفقا را شاهد بوده ام و طبعآً همه ناموفق بوده است. علت نیز در بقای همان ساختار و حتا افرادی است که در جنایت دست داشته اند. در هیچ کجای دنیا وقتی یک جنایت دولتی واقع می شود، تا وقتی که عوامل اصلی آن جنایت بر مناصب قبلی یا نزدیک به آن قرار دارند، نمی توان امیدی به برخورد عادلانه و یا روشنگرانه نسبت به آن جنایت داشت. جنایت رژیم فرانکو در اسپانیا به خاطره تاریخ سپرده شد. محاکمه پینوشه در حد تبلیغات باقی ماند فقط در برخی کشورها آنهم پس از آنکه حکومت تغییر کرد محاکمه جنایتکاران یا حداقل روشنگری در باره ابعاد جنایت آنهم معلوم نیست تا چه میزان واقعی اتفاق افتاده است. برای برخورد با چنین جنایاتی که آمر و عامل آن حکومت ها هستند، راهی جز تغییر شرایط سیاسی وجود ندارد. این تغییر شرایط اگر متکی به تغییر حکومت شود، اگر اساساًدر زمان حضور نسل مدعی ممکن شود، هیچ بعید نیست که با خشونت ها و قتل های دیگری توأم نشود! به گمان من همه ی تلاش باید این باشد تا نیرویی که خواهان مدارا و تحمل مخالف و حذف خشونت سیاسی است، وارد حکومت شود. دیدیم که تغییر مختصر در بافت حکومت در زمان اصلاح طلبان توانست ساختار وزارت اطلاعات را در رابطه قتلهای سیاسی دیگری به چالش بکشد. دلیلی ندارد که این اتفاق در ابعاد بزرگتری نیافتد.
۲۵ سال از این جنایت گذشته است. برخی از مسببان این جنایت دیگر نیستند، برخی نسبت به آن موضع دیگری دارند یا ممکن است اخذ کنند و برخی آن را تأئید می کنند. فکر می کنید آیا این جنایت مشمول مرور زمان شده است؟ اگر نه، چه راهی را برای پیگیری آن پیشنهاد می کنید؟
بسیاری از جنایات ، چه سیاسی و چه اجتماعی از وجه قضایی مشمول مرور زمان شده اند. مهم این است که ما بتوانیم جامعه را به سمتی ببریم که ابعاد سیاسی این جنایت را بشناسد و برای جلوگیری از تکرار آنها به اصلاح ساختار سیاسی کشور بیاندیشد.
اخیراپارلمان کشور کانادا طی یک اطلاعیه رسمی، کشتار تابستان و پائیز ۶۷ زندانیان سیاسی در ایران را جنایت علیه بشریت اعلام نمود، با استقبال از این حرکت پارلمان کشور کانادا، آیا می توان این را به عنوان نقطه عطفی در مناسبات جامعه جهانی با رژیم جمهوری اسلامی درقبال مسائل حقوق بشری ارزیابی نمود؟ و به نظر شما چه گامهای عملی، برای تداوم این «آغاز مهم»، می توانند برداشته شوند؟
حرکت پارلمان کانادا تحت تأثیر اهداف سیاسی این کشور است که برای گشودن فضا در سیاست بین المللی به سود خود و طرح خود به عنوان یک نیروی اثر گذار غربی کاملاً فرصت طلبانه حرکت می کند. حرکت پارلمان کانادا از مجموعه سیاست های حکومت کانادا که کاملاً در سایه انگلستان و به عنوان مکمل آن حرکت می کند جدا نیست. اساساً هیچ عنصری اثرگذار تر از افکار عمومی ملت ایران نیست که به موازات آگاهی بیشتر از این جنایت می تواند خواهان رونش شدن ابعاد و ریشه های آن بشود.
اقدامات تاکنونی نیروهای دادخواه ایران برای پیگیری جنایت را چگونه ارزیابی می کنید؟
فکر می کنم پاسخ داده ام.
با گذشت ۲۵ سال از آن روزهای سیاه، نظر شما در مورد دو شعار: «نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم» و «می بخشیم اما فراموش نمی کنیم» که در سالهای اخیر به موضوع گفتگو میان نه فقط بازماندگان آن فاجعه، بلکه اغلب نیروهای سیاسی و صاحبنظران مسائل حقوق بشری نیز، تبدیل گشته، چیست؟
من فکر می کنیم اتخاذ هر یک از این شعارها به عنوان برخورد با جنایت، تنها حق بازماندگان مستقیم آن فاجعه است. اما شخصاً امیدوارم «می بخشیم اما فراموش نمی کنیم» بر وجدان بازماندگان حاکم شود تا جامعه هر چه بیشتر به سمت آرامش و آشتی برود.
فرض کنید نیروهای دادخواه ایران امروز موفق شوند مسسببان جنایت را به دادگاه بکشند. فکر می کنید نظام قضائی فعلی بتواند حقوق انسانی شاکیان و متهمان – تأکید می کنم: شاکیان و متهمان – را تأمین و تضمین کند؟
نظام قضایی فعلی همان نظامی است که در زمان وقوع این جنایت وجود داشت.