در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان؛
“سعید ما نزدیک به ۳سال است که در بند می باشد، وی در آخرین دادگاهش به اعدام محکوم گردید. مدت ۹ ماه پیش به ایشان گفته شد که ممکن است در حکمش تجدید نظر شود وبه وی یک برگه داده اند که شما فعلا بلا تکلیف هستید.”… “می گویند ما زندانی سیاسی نداریم. او محارب با خدا ست . و اقدام علیه امنیت کشور کرده است در حالی که هیچگونه مدرک و یا شواهدی وجود ندارد که این ادعا را تائید کند. می گویند حکمش تقصیر خودش است، یعنی اگرحکم اعدام داده ایم به خاطر این است که خودش همکاری نمی کند، این هم شد دلیل؟” بخشهائی از نامه مادر و پدر سعید ماسوری (۱)
چقدر این نامه به آن مشکلات و خواسته های خانواده های زندانیان سیاسی در سالهای سیاه شصت شباهت دارد. گویا در این مملکت نفرین شده هیچ چیزی در سیستم قضائی و زندانهای آن تغییر نمیکند. در سالهای گذشته از مبارزات خانواده های زندانیان سیاسی کمتر سخنی به میان آمده است. مبارزاتی که هدفش نجات جان زندانیان و بهبود شرایط زندانها بوده و هست. این مبارزات به ویژه دردوران رژیم جمهوری اسلامی اهمیتی ویژه داشته و دارد. در شرایطی که هیچ نهادی در داخل کشور نمیتوانست صدای اعتراض خود را بر علیه بیعدالتی ها جاری در زندانها بلند کند، این خانواده های زندانیان سیاسی بودند که با قبول هزاران خطر، خود را به آب و آتش میزدند تا شاید بتوانند، حداقل حقوق زندانیان را تامین نمایند.این روزها که اخبار اجتماع خانواده های زندانیان سیاسی را در مقابل اوین می شنوم، پیوندی عمیق بین مبارزات خانواده های زندانیان سیاسی در سالهای شصت و آنچه را که امروز در مقابل این زندانها میگذرد، به چشم می بیتیم.
در سال شصت کاظم بجنوردی گفت “کاش اوین را به پارکی بدل کرده بودیم” وی این آرزو را بیان کرد و ظاهرا خویش را از صحنه سیاست کنار کشید. اما با انبوه جنایاتی که در این زندان اتفاق افتاده است، این آرزو هرگز تحقق نخواهد یافت و اوین برای همیشه به عنوان قتلگاه هزاران مرد وزن ایرانی باقی خواهد ماند. در ایران به دلیل بی قانونی و عقب مانده بودن سیستم قضائی، زندانی از هیچ حقوقی برخوردار نیست و بر خلاف کشورهای دارای سیستم قضائی مدرن، نه از وکیل مدافع خبری هست، نه زندانی در مکانی مشخص نگاهداشته میشود، نه زمان بازداشت وی مشخص و قانونی است، نه جرم خود را میداند و نه میتواند از خود دفاع نماید. لذا بسیاری از این وظایف بر عهده خانواده ها آنان قرار میگیرد. خانواده ها باید برای مطلع شدن از پرونده شخصا به زندان مراجعه نمایند. خانواده ها باید برای احقاق حقوق اولیه زندانی، برای داشتن غذا و پوشاک و فضای مناسب، حقوقی که اولیه ترین حقوق هر انسانی است، به هزار ترفند و تلاش متوسل گردد. ماهیت مبارزه خانواده های زندانیان سیاسی بسیار متفاوت از مبارزاتی است که بستگان آنان بدان دلیل در بند گرفتار آمده اند. این مبارزات برای آزادی و یا بهره مند شدن زندانیان از حقوقی است که برای آنان در قوانین داخلی و یا کنوانسیونهای بین المللی در نظر گرفته شده است. از این رو این مبارزات در چهارچوب مبارزات برای رعایت حقوق بشر قرار میگیرد و یکی از برگهای زرین این مبارزات است.
این نوشته تلاشی است تا به گوشه هائی از این مبارزات نظری بیافکند و به خانواده های زندانیان دربند بگوید که شما تنها نیستند و قلبها و گامهای ما همراه با شماست.
***********************************
پس از یورش گسترده رژیم به نیروهای دگراندیش در تیرماه شصت، بسیاری از مردان و زنان بازداشت شدند. اولین اقدام خانواده های زندانیان این بود که از محل و سلامت زندانیان آگاه شوند. به همین علت، متعاقب هر دستگیری، خانواده ها به هر کمیته و یا بازداشتگاهی سر میکشیدند تا از زندانی خود خبری بیابند. این اقدام خانواده ها امکان عمل ماموران را محدود میکرد. ماموران هر چند خود را موظف به پاسخگوئی نمیدانستند، اما در زیرفشار مراجعات مکرر خانواده ها مجبور بودند به در اختیار داشتن فرد مورد نظر اعتراف کنند. اینکه زندانبانان به حضور زندانی اعتراف میکردند، خود در بهبود شرایط زندانی اثر مهمی داشت و احتمال زنده ماندن وی را افزایش میداد. تجمع خانواده ها در پشت درهای زندان که بعضا ساعتهای طولانی را باید در انتظار پاسخی یا ملاقاتی سپری میکردند، جایی شده بود که خانواده ها ارتباطات بیشتری با یکدیگر داشته باشند. آنان غمخوار هم میشدند و چون میتوانستند با هم راحتتر درد دل کنند، این روابط هر روز مستحکمتر میگردید. هنوز هم پس از گذشت سالیان طولانی از آن سالها این ارتباطات ادامه دارد. اما این ارتباطات اهمیت دیگری نیز داشت، یکی از نگرانیهای زندانیان، گذران زندگی خانواده های آنان بود. بسیاری از اعضای خانواده زندانیان سیاسی از مشاغل خویش اخراج میشدند و نیاز داشتند تا به ترتیبی به آنان کمک شود تا بتوانند کاری مناسب بیابند. جمع خانواده های زندانیان، در این مورد یار و یاور هم بودند. به یک معنی فشار وارده در آن روزها و مشکلات مشترک خانواده ها و اهداف مشابهی که داشتند هماهنگی و همکاری ناگفته و نانوشته در بین خانواده ها به وجود آورده بود. در سال شصت و شصت و یک، مهمترین نگرانی خانواده ها از اعدام شدن بستگانشان بود. به همین دلیل به هر امکانی متوسل میشدند تا بتوانند از این سرنوشت شوم احتراز کنند. خانواده ها در آغاز تک تک به این یا آن نهاد و شخصیت مراجعه می کردند.
آنروزها که دخترکان و پسرکان نوجوان را تنها به دلیل داشتن اعلامیه و یا سه راهی به جوخه اعدام می سپردند و یا در زیر شکنجه های قرون وسطائی له و لورده می کردند، این تلاش میتوانست اندک بهبودی را در شرایط آنان به وجود آورد و حداقل از اعدام آنان در آن روزهای سخت جلوگیری کند. در آن روزها نیز مانند امروز، خانواده ها در مقابل زندانها و دادستانی و کمیته و سپاه جمع می شدند و جویای وضعیت بستگان خود بودند، اعتراض می کردند و گاه دستگیر می شدند. اینکه آشنائی در دستگاه روحانیت داشته باشی شانس بزرگی به حساب میامد. بخشی از روحانیت بعدا از این مراجعات جیب گشادی برای خود دوخت و بسیاری از آقایان از این بساط ثروتها اندوختند.با گذشت سالیان اول و آرام شدن شرایط در زندانها و فروکش کردن موج اولیه اعدامها، به تدریج، مبارزات خانواده ها در جهت درخواست تسهیلات و رعایت حقوق زندانیان جهت می گرفت. در این میان مادران زندانیان سیاسی نقشی چشمگیر را در مبارزات ایفا می کردند. این گمان وجود داشت، که جمهوری اسلامی در برخورد با مادران، مجبور است ملاحظات بیشتری را در نظر بگیرد. با فرو کش کردن فشارهای اولیه و کاهش خطرات احتمالی برای جوانترها، بسیاری از همسران و خواهران زندانیان سیاسی که یا مدتی را در زندان سپری کرده بودند و یا به ترتیبی همدلی با اندیشه های زندانیان احساس میکردند به تلاش گسترده خانواده ها پیوستند و بی وقفه برای بهبود شرایط زندانیان فعالیت کردند.
از سال شصت و دو خانواده ها به تدریج شروع کردند تا دسته جمعی به مقامات برای روشن شدن و بهبود وضع زندانیان مراجعه کنند. این تلاش با گذشت سالیان سازمان و اهداف روشنتری می یافت. خانوادها به مکانهای مختلف مراجعه میکردند و نامه های حاوی درخواستهایشان را در اختیار مقامات قرار میدادند. در آنروزها سازمان زندانها، سازمان بازرسی کل کشور، دفتر آیت الله منتظری، شورای عالی قضائی و دفتر صلیب سرخ در تهران و سپس دفتر سازمان ملل در تهران از مکانهائی بود که خانواده ها به کرات به آن مراجعه کردند. با افزایش روحیه زندانیان سیاسی و تلاش آنان برای بدست آوردن حقوق خویش به عنوان زندانی سیاسی، مبارزات خانواده ها با این مبارزات هماهنگ میشد. در تیرماه شصت و شش زندانیان سیاسی زندان گوهر دشت “در اعتراض به شرایط بد بهداشتی و اعمال شکنجه های مختلف” دست به اعتصاب غدا زندند، خانواده ها زندانیان که نگران سلامت آنان بودند برای پایان دادن به این اعتصاب و تحقق خواسته های زندانیان تلاش خود را آغاز کردند. آنان به مقامات مراجعه کردند و خواستند سریعا به خواسته های زندانیان عمل شود و به این اعتصاب غذا پایان داده شود.
در شهریور ماه سال شصت و شش که آقای خاویر پرز دوکوئیار برای مذاکره با مقامات جمهوری اسلامی برای برقراری آتش بس به ایران سفری داشت، در حدود سیصد نفراز خانواده های زندانیان سیاسی در روز نوزده ام شهریور ماه برای ملاقات با وی از مکانهای مختلف از جمله میدان ونک به سمت خیابان گاندی (محل دفتر سازمان ملل در تهران) براه افتادند. پاسداران از هر سو مسیرها را مسدود کرده بودند تا خانواده ها نتوانند در مقابل دفتر سازمان ملل اجتماع کنند. پاسخ جمهوری اسلامی ضرب و شتم، تهدید و بازداشت بعضی ها بود. چندین نامه از جانب خانواده ها تهیه گردیده بود تا به دبیرکل سازمان ملل تقدیم گردد. که میسر نگردید. در یکی از این نامه ها چنین آمده بود.
“اکنون زندانهای جمهوری اسلامی مملو از انسانهای صلح دوست و ترقی خواه است که علیرغم انکار و پرده پوشی مسئولان کشور، تنها به دلیل جرم دگر اندیشی به حبس های طویل المدت محکوم و حتی اعدام شده اند. محاکمات چند دقیقه ای، بدون حضور هیچ کس و تنها با حضور زندانی و حاکم شرع، در کشور ما رایج است” سپس ادامه میدهند که “قطع ملاقات با خانواده، بردن به سلول انفرادی، قطع امکانات ضروری بهداشتی و غیره، نظیر استفاده از هوای آزاد، چراغ خوراک پزی و … روشی است که در مقابل هر خواسته منطقی زندانیان اعمال میگردد و حتی در این میان از آزار و اذیت و دستگیری خانواد ها یی که به قطع ملاقات فرزندانشان معترض هستند، ابائی نمیشود.”(۲)
همه به خاطر داریم که سال های شصت و شصت و هفت، سال هائی سراسر ترس از موشک باران بود. زندانیان همیشه در این خطر قرار داشتند که یکی از بمبها و یا موشکها به زندان اصابت کند. مورد زندان تبریز نمونه ای از این فاجعه بود که به مرگ تعدادی از زندانیان در جریان بمباران تبریز انجامید و تعدادی نیز در حین فرار از آوار بر اثر تیراندازی ماموران به شهادت رسیدند. در همان روزها بمبی نیز در مجاورت زندان گوهر دشت بر زمین نشست. این نکته نگرانیهای زیادی را در بین خانواده ها به وجود آورده بود. در ضمن، بسیاری از زندانیان یا بدون محاکمه مانده بودند و یا پس از اتمام زمان محکومیتشان هنوز آزاد نشده بودند. به همین دلیل در فروردین ماه سال شصت و هفت نامه ای با امضاء هشتاد نفر از خانواده های زندانیان سیاسی خطاب به کمیسیون حقوق بشر و سازمان عفو بین الملل ارسال شد. در این نامه آمده بود:
سال هاست عزیزان ما زندانی رژیم جمهوری اسلامی هستند. ما خانواده های زندانیان سیاسی بارها و بارها اعتراض خود را نسبت به اقدامات غیرقانونی و ضد انسانی قوه قضائیه و ارگانهای ذیربط بصورت کتبی ، شفاهی، مراجعات مکرر و … اعلام داشته ایم و تصور نمیرود که هیچ مسئول مملکتی اعتراضات، ضجه ها، التماس ها و فریادهای مظلومانه ما را نشنیده باشد و نداند که با عزیزان در بند ما در زندانهای جمهوری اسلامی ایران چگونه رفتار می شود!؟”… “از نمونه های بارز قانون شکنی مسئولین، در بند نگهداشتن زندانیان، پس از پایان محکومیتشان است. در حال حاضر صدها زندانی ماهها و سالهاست که محکومیتشان پایان یافته اما همچنان زندانی اند، آنهم زندان همراه با شکنجه، آزار، فشار، بی غذائی، اهانت و … فقط به این دلیل که زندانیان حاضر به مصاحبه نمی شوند یا بر اعتقاداتشان پای بندند و مسئولین در پاسخ به اعتراض خانواده ها به این استدلال قرون وسطائی بسنده می کنند که : “این زندانیان مثل نخود ناپزند و تا کاملا پخته و نرم نشوند از دیگ بیرون نمی آیند” و چون شورایعالی قضائی نیز بر این بیداد صحه می گذارد و هیچگونه اقدامی جهت جلوگیری از این عمل ضد بشری بعمل نمیاورد، در نتیجه هر روز بر تعداد زندانیان که محکومیتشان پایان یافته ولی همچنان در زندان هستند، افزوده می گردد” سپس نتیجه گیری مینمایند “ما یکبار دیگر اعتراض و نگرانی خود را از اعمال ضد بشری مسئولین و زندانبانهای جمهوری اسلامی ایران که در مورد زندانیان سیاسی اعمال می شود، ابراز می داریم. ما به مسئولین جمهوری اسلامی ایران هشدار میدهیم که عزیزان ما را در زیر موشک باران و خطر بمب شیمایی در بند نگذارند که مسئولیت تک تک زندانیان بر دوش آنهاست” در انتها خانواده ها میخواهند که “ما خواهان آزادی بی قید و شرط زندانیان سیاسی بویژه آنان که محکومیتشان پایان یافته، هستیم.(۳)
در تابستان سال شصت و هفت و با ممنوع شدن کلیه ملاقاتها، و به ویژه با خطری که همه همیشه نگران آن بودیم، تلاش خانواده ها دوچندان شد. در آن روزها، خانواده ها دوبار به دفتر آیت الله منتظری در قم مراجعه کردند. در یکی از این ملاقاتها، نماینده آقای منتظری صراحتا در پاسخ میگوید که از دست آنان کاری ساخته نیست و خود آیت الله منتظری نیز زیر فشار شدیدی قرار دارد و نمیتواند هیچ کمکی بکند. بعداها معلوم میشود که آقای منتظری به اعدامهای زندانیان سیاسی معترض بوده است و به همین دلیل او را از گردونه خارج میکنند. در مرداد ماه شایعه اعدام گسترده در زندانهای جمهوری اسلامی دهان به دهان میشد. خبرهای نگران کننده از زندانها به گوش میرسد. به عنوان مثال در مشهد به حسب تصادف ماموران گورستان بهشت رضا خبر دفن تعدادی از بچه های مجاهد را به خانواده آنان میدهند. خانواده ها سراسیمه به بهشت رضا میروند و برخی از آنان دستگیر می شوند. هیچ کس نمیخواست باور کند که چنین امری ممکن است. در همان روزهای اول شهریور ماه بود که نامه ای از جانب خانواده های زندانیان برای خاویر پرز دو کوئیار تنظیم و ارسال میگردد. در این نامه به دبیر کل مینویسند:
از شما تقاضا داریم که از نفوذ و اعتبار خود در مجامع بین المللی و شورای امنیت برای نجات جان هزاران زندانی سیاسی که به جرم داشتن عقیده در سیاهچالهای قرون وسطائی ایران، از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق ایران، اسیر دژخیمان زشت سیرت رژیم هستند، استفاده نمائید.
از ۶ مرداد ۶۷ (۲۸ جولای ۸۸) همزمان با اعدامهای دسته جمعی در زندانها، مقامات دادستانی رژیم جمهوری اسلامی ملاقات زندانیان و هر گونه تماس و ارتباط با خانواده شان را قطع نموده است. آقای دبیر کل، ما از شما مصرا تقاضا داریم که رژیم جمهوری اسلامی را وادار کنید تا هر چه زودتر:۱)اعدام زندانیان را متوقف کند. ۲)ملاقات و ارتباط زندانیان را با خانواده و خارج زندان برقرار سازد. ۳)زندانیانی را که سالهاست از پایان محکومیتشان می گذرد و جرمی غیر از اینکه حاضر نیستند در مصاحبه های تلویزیونی و مطبوعاتی شرکت کنند ندارند، آزاد سازد. (۴)
به تدریج در اواخر شهریور و ابتدای مهر بود که شایعه اعدامهای گسترده، به یقین تبدیل شد. اما هیچ کس از ابعاد آن اطلاعی دقیق نداشت. همه خانواده ها در دل امیدوار بودند که بستگان آنان در میان اعدام شدگان نباشند. (در تهران) بیخبری خانواده ها تا آذر ماه تداوم یافت. در آذر ماه همان سال اسامی تعداد زیادی از زندانیان اعدام شده به اطلاع خانواده های آنان رسانده شد. وسایل زندانیان را در کمیته های مختلف تهران توزیع میکردند. از صبح که بلند میشدی تا شب یکسره به دیدار خانواده هائی میشتافتی که یک یا چند عزیز را در این فاجعه از دست داده بودند. در آن روزها حیران و سرگردان از این خانه به آن خانه میرفتی، حیرت و ناباوری بیش از هر چیز دیگری بر جمع ما حکمفرما بود. میگفتند در آن روزهای شوم آذر ماه گلی در مغازه ها باقی نمانده بود.
اولین واکنش خانواده های زندانیان سیاسی و اعدام شدگان به این اقدام وحشیانه، برگزاری با شکوه مراسمهای یادبود اعدام شدگان بود. بسیاری از کسانی که در گذشته به دلیل خطرات احتمالی در مراسم یاد بود اعدام شدگان شرکت نمیکردند، ابعاد فاجعه آنان را به حضور در این مراسم و ادای احترام وامیداشت. همدردی مردم با خانواده های زندانیان سیاسی و اعدام شدگان بیسابقه بود. خاوران محل دفن تعداد زیادی از اعدام شدگان فاجعه کشتار همگانی زندانیان سیاسی در گورهای دسته جمعی، مورد توجه همگانی واقع شد. مراسمهای هفت و چهل با شکوه برگزار میشد. زندانیانی که از فاجعه ملی جان سالم به در برده بودند، هنوز در خطر اعدام بودند. آنان را هر روز شکنجه میکردند تا بر مبنای اعتقادات زندانبانان زندگی کنند. زندانیان جان به در برده، در شرایط خطرناکی به سر میبردند. خانواده های زندانیان سیاسی و اعدام شدگان در نامه ای به دبیرکل سازمان ملل از کوتاهی آن سازمان در اقدام عاجل در واکنش به هشدارهائی که از جانب خانواده ها داده شده بود، انتقاد میکنند و از وی میخواهند تا برای دفاع از جان زندانیان باقی مانده اقدامات عاجلی انجام دهد. در این نامه چنین آمده است: “به اطلاع شما میرسانیم که هم اکنون مرحله دوم جنایات رژیم جمهوری اسلامی در جریان است. اکنون تفنگها به سوی گروه دیگری از زندانیان بخصوص زنان زندانی نشانه رفته است. خطر جدی جان آنها را تهدید می کند. خانواده های آنان چشم براه کمک شما و سازمان ملل هستند. آیا این بار نیز آنها تنها خواهند ماند؟” (۵) در همان روزهای اولیه اعلام گسترده اسامی اعدام شدگان، و در اعتراض به این اعدامها نامه سرگشاده ای تنظیم گردید و به امضاء بیش از پنجاه نفر از خانواده قربانیان فاجعه ملی رسید.
در روز پنجم دیماه ۶۷ خانواده های اعدام شدگان و زندانیان سیاسی در اعتراض به اعدامهای دسته جمعی در مقابل کاخ دادگستری اجتماع مینمایند. در آن روز که برخی از خبرنگاران خارجی نیز حضور داشتند، خانواده های زندانیان سیاسی و اعدام شدگان، با شرح فجایعی که پیش آمده بود، خبرنگاران را در جریان وقایع قرار میدهند. این اجتماع با دخالت ماموران و ظرب و شتم خانواده ها و دستگیری برخی از شرکت کنندگان نیمه تمام گذاشته میشود، بدون اینکه خانواده ها بتوانند دادخواست خویش را تخویل دادگستری نمایند. به دلیل اهمیت این دادخواست متن کامل آن ارائه میشود:
آقای دکتر حبیبی وزیر دادگستری
شما را به عنوان وزیر “داد”گستری جمهوری اسلامی مورد خطاب قرار میدهیم.
در ماههای اخیر اقدامات هولناکی در زندانهای کشور ما بوقوع پیوسته است. اعدام هزاران تن از زندانیان سیاسی که اکثر قریب به اتفاق آنان قبلا محاکمه شده و حکم دریافت کرده و دوران محکومیت خود را سپری می کرده اند و حتی دوران محکومیتشان سپری شده بوده، موجی از حیرت و تاثر در افکار عمومی ایران و جهان برانگیخته است و همگان جویای پاسخی در خور برای این اقدام می باشند.
ما که مادر و پدر و بستگان این قربانیان هستیم، هر لحظه از خود مبپرسیم چرا باید چنین بی رحمانه، این فرزندان برومندمان را به خاک و خون کشند. ادعاهائی که می خواهند اینان را به عملیات نظامی این یا آن گروه در مرزهای کشور منتسب کنند، با توجه به اوضاعی که در زندانها حاکم بوده، به طور کلی باطل است، چرا که فرزندان ما در سخت ترین شرایط بسر میبردند، ملاقاتهای ۱۵ روز یکبار آن هم به مدت ده دقیقه از پشت شیشه و بوسیله تلفن و محرومیت اینان از داشتن هر گونه وسیله ارتباط با خارج زندان، که ما آن را در هفت سال اخیر از نزدیک تجربه کرده ایم، حقانیت ادعاهای ما را به اثبات میرساند.-ماسئوال میکنیم:
اگر اقدامات مقامات قانونی بوده است، چرا اعدامها از چشم همگان پنهان نگاهداشته شد؟
ماسئوال میکنیم: اگر این اقدامات موجه بوده چرا صریحا اعلام نمیگردد، چرا باید ملاقاتها که حق طبیعی هر فرد زندانی است قطع شود؟
چرا فرزندان ما را در حصاری که حتی بسیاری از مسئولین نیز بعنوان “نامحرم” در آنجا تلقی میگردند، گروه گروه به جوجه های اعدام سپرده اند؟–
ما سئوال می کنیم: چرا مقامات با بازدید یک هیئت بی طرف بین المللی از زندانها و مذاکره با زندانیان و خانواده های زندانیان و قربانیان مخالفت مینماید؟
ما سئوال میکنیم: کدام اصل قانون اساسی به مقامات این اجازه را داده است که چه در گذشته و چه در حال حاضر محاکمات خود را در پشت درهای بسته و آنهم در شرایطی که زندانی حق حتی یک کلام دفاع از خود را ندارد، انجام دهند؟
ما سئوال میکنیم: کدام محکمه، به چه اتهامی، در چه تاریخی، حکم اعدام عزیزان ما را صادر کرده است؟ آنهم در شرایطی که پرنده مثلا بنیاد نبوت ماهها مورد بررسی قرار میگیرد، در حالی که اتهامات و جرائم آنها برای تمام مردم ایران مثل روز روشن است.
ما سئوال میکنیم: کدام قانون اجازه داده است که حکم اعدام دسته جمعی صادر کنند؟-… و هزاران سئوال ریز و درشت دیگر.ما خانواده های قربانیان فاجعه اخیر و خانواده های زندانیان سیاسی خواستار اقدام فوری ، جدی و مسئولانه شما هستیم. و خواستهای زیر را با شما در میان میگذاریم:
۱- تاریخ محاکمه، مدتی که محکمه مشغول بررسی پرونده هر یک از قزبانیان بوده، دلیل محاکمه دوباره، و محل محاکمه برای تک تک قربانیان اعلام دارید.
۲- محل دفن و تاریخ اعدام کلیه قربانیان را به خانواده ها آنان اطلاع دهید.
۳- وصیت نامه های قربانیان را به خانواده های آنان مسترد کنید.
۴- تعداد و اسامی اعدام شدگان را اعلام نمائید.
۵- به دلیل اینکه این اقدام ناقص صریح اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی و اعلامیه جهانی حقوق بشر است، ما علیه مسئولین این فاجعه دردناک اعلام جرم می کنیم و خواهان آن هستیم که اینان بازداشت و در یک محکمه علنی محاکمه گردند.
۶- ما خواهان موافقت جمهوری اسلامی، با بازدید یک هیئت بین المللی برای بررسی وضعیت زندانهای کشور و اجازه مذاکره این هیئت با زندانیان سیاسی و خانواده های قربانیان فاجعه اخیر هستیم.
گروه کثیری از خانواده های شهدای قتل عام اخیر زندانیان سیاسی
رونوشت:۱- دفتر آیت الله العظمی منتظری
۲- دفتر سازمان ملل متحد در ایران
۳- آقای خاویر پرز دکوئیار دبیر کل سازمان ملل متحد
۴- کلیه سازمانها و محافل بشر دوست و مترقی
اقدامات جمعی و فردی خانواده ها ادامه یافت به عنوان نمونه میتوان از نامه ای که دختر نه ساله ابوالحسن خطیب برای دبیر کل سازمان ملل
نوشته بود یاد کرد. در این نامه آمده است:
آقای پرز دوکوئیار؛ من دختری نه ساله هستم. بابای مرا که ابوالحسن خطیب نام دارد خمینی در زندان کشت. یعنی یک روز وسایل او را دادند و گفتند او را کشتیم چون عقیده اش عوض نشده بود. حتما شما خوب میدانید که خیلی از باباها را در زندان کشتند. من از هر کس می پرسم چرا بابایم را کشتند، مگر او چکار کرده بود، اما هیچکس نمی داند.شما بمن بگید چرا بابایم را که ۷ سال بیگناه او را زندانی کرده بودند یکدفعه اعدام کردند؟ گناه او چه بود؟ اگر شما نمیدانید از آنها بپرسید چرا بابایم را اعدام کردند. من فقط میدونم بابایم یک انقلابی- یک توده ای و یک آدم خیلی خوب بود. او بفکر همه بچه ها بود او صلح را دوست داشت. خودش هم در یکی از نامه هاش برایم نوشت. نامه اش را هم برایتان می فرستم. از شما میخواهم که بپرسید گناه پدرم چی بود؟ چرا او را کشتند و قبرش را هم به مادر بزرگ نشان ندادند. توی کدوم دادگاه دستور دادند بابایم را بکشند؟
آقای دکوئیارمن از تلویزیون شنیدم شما طرفدار صلح هستید. طرفدار آزادی آدم ها هستید چرا کاری نکردید تا خمینی بابای مرا نکشد؟من و خواهرم آلاله که ۷ سال دارد و هیچوقت بابا را نیدیده است از شما تقاضا داریم که به حرفهای ما گوش بدهید و به سئوالات ما جواب بدهید. آذرنوش خطیب (۷)
در اواخر سال ۶۸ رژیم با سفر گالیندوپل، گزارشگر ویژه کمیسیون حقوق بشر به ایران موافقت نمود. اولین سفر گالیندوپل در اواخر دی و اوایل بهمن همان سال تحقق یافت. اقدامات جمعی و فردی خانواده ها برای مطرح کردن پرونده اعدامهای گسترده سالهای شصت و به ویژه کشتار زندانیان سیاسی در شهریور ماه شصت و هفت، در جریان سفر اول گالیندوپل به ایران ادامه یافت. بنا بود که وی با خانواده های اعدام شدگان دیدار و از گورستان خاوران بازدید کند. در روز معهود تعدادی از مادران اعدام شدگان در مقابل دفتر سازمان ملل در میدان آرژانتین و در مقابل دفتر سازمان ملل، اجتماع کردند. وزارت اطلاعات با بسیج تعدادی از ماموران خویش به نام خانواده های قربانیان ترور، این مادران پیر را مورد ضرب و شتم قرار داد و دوباره نامه ای که از جانب خانواده ها تهیه گردیده بود تا به گالیندوپل داده شود را مصادره کرد.
این نامه هرگز به دست گالیندوپل نرسید ولی وی و همراهان وی شاهد خشونتهائی بودند که در حق مادران داغدار اعمال میگردید. در همان روزهای سفر گالیندوپل، خانواده ها و فعالین مدافع حقوق بشر در خارج کشور مصرانه از گالیندوپل تقاضا میکردند تا به گورستان خاوران برود. گورستانی که محل دفن هزاران اعدام شده ای است که از سال شصت به فرمان خمینی در آن دفن شده اند. به ویژه این گورستان از این نظر اهمیت داشت که تعدادی از اعدام شدگان سال شصت و هفت را در گورهای دسته جمعی گذاشته اند. در روز موعود، پلیس تمام مسیرهای منتهی به این گورستان را مسدود و از نزدیک شدن خانواده ها به این محل جلوگیری کرد. مقامات تمام تلاش خویش را انجام دادند تا ملاقاتی بین خانواده های اعدام شدگان و گالیندوپل پیش نیاید.
خانواده ها که این محدودیتهای شدید را شاهد بودند گمان می کردند که در همان روز گالیندوپل از گورستان خاوران بازدید کرده است و بسیار غمگین بودند که نتوانسته اند وی را در خاوران ملاقات کنند. هر چند بعدا مشخص شد که گالیندوپل از این گورستان بازدید نکرده بود.
با گذشت کمتر از ده سالی از آن روزها، رویای شیرین رفسنجانی و دیگر مقامات جمهوری اسلامی نقش بر آب گردید. پرده نمایش مضحک دمکراسی هاشمی در التهاب و هیجان ناشی از پیروزی شگرف مردم در انتخابات دوم خرداد پائین کشیده شد. باز اینان خط و نشان برای مردم میکشند و باز دار و درفش بر پا شده است. باز خانواده های زندانیان سیاسی میبایست سرگردان در مقابل این زندان و آن زندان در جستجوی گمشده خویش باشند. باز باید خانواده های زندانیان سیاسی نقش وکیل مدافع و حامی بستگان خویش را ایفا نمایند. باز باید شاهد باشیم که زندانیان سیاسی بدون هیچ پناهی در ید قدرت کسانی باشند که بهره ای از انسانیت نبرده اند.
آذرنوش خطیب بیست و جهار ساله شده است و همراه با هزاران فرزند شهید دیگر که خواهان روشن شدن علل اعدام پدران و مادرانشان هستند، در انتظار پاسخی از مقامات جمهوری اسلامی لحظه شماری میکنند. اینان شاید امروز خود در زمره جوانان دربندی هستند که اینروزها فوج فوج اسیر گشته اند و در زندانهای جمهوری اسلامی شاهد تکرار تمام بی عدالتی هائی باشند که روزی پدران و مادرانشان گرفتار آن بودند. هنوز هم با گذشت پانزده سال از فاجعه ملی کشتار جمعی زندانیان سیاسی، هیچ یک از خواسته های هزاران آذرنوش و هزاران هزار همسر و پدر و مادر داغدار تحقق نیافته است و باید شاهد آن باشیم که اینبار فرزند آغاجری، عبدی و یا زرافشان از مقامات ایرانی و بین المللی بخواهند تا دادشان را از بیدادگران بستانند.
امروز میخواهم همراه با پدر احمد باطبی بر در دفتر ریاست جمهوری بکوبم و فریاد زنم آیا کسی در اینجا گوشی برای شنیدن فریاد شکنجه شدگان و چشمی برای دیدن آنچه بر میهنمان و فرزندان آن به نام اسلام و عدالت روا میدارند، هست؟ میخواهم با مادر زهرا کاظمی، فریاد بزنم که من و هزاران چون من همراه او و همصدا با او، تنها عدالت را میخواهیم. تنها میخواهیم قاتلان فرزندان و همسران و برادران و خواهرانمان به محکمه عادله سپرده شوند. تنها میخواهیم، این دور باطل خشونت و کشتار را پایانی باشد.
************************************
توضیحات:
این مطلب در ۱۵ مهر ۱۳۸۴ در سایت بیداران منتشر شده است و به عنوان یکی از اولین کارها و هنوز هم از معدود کارهائی است که برای شناساندن تلاش بستگان زندانیان سیاسی و اعدام شدگان دهه شصت انجام شده است.
به دلیل عدم دسترسی به منابع دیگر، در این گزارش تنها بایگانی در دسترس مورد استفاده قرار گرفته است. امید است تا با در دسترس قرار گرفتن منابع دیگر به ویژه با ثبت خاطرات خانواده های زندانیان سیاسی، و به ویژه با افزودن گزارش مبارزات خانواده های زندانیان سیاسی در سالهای اخیر، این گزارش تکمیل گردد.
۱- اخبار روز
۲- نامه مردم شماره چهارصدو سی و یک مورخ نوزده مرداد هشتاد و دو
۳- همان شماره صد و هفتاد و هفت
4- همان شماره ۲۲۲
5- همان شماره ۲۳۹
۶- همان شماره ۲۵۲
۷- همان شماره 262