اعمال خشونت بر زنان و پیامد های آن در جامعه بشری پدیده ای ناشناخته نیست. در کشورهای مختلف، حتی کشورهای پیشرفته نیز، خشونت علیه زنان صورت میگیرد، اما در این کشورها نهادهای مدنی که از جانب دولتها نیز حمایت میشوند و خود دولتها بر اساس قانون با این معضل اجتماعی مبارزه میکنند. آنچه در این مورد دارای اهمیت است، پناه بردن زنان خشونت دیده به قانون است. کشورهای پیشرفته این امکان را به زنان میدهند که در صورت بروز خشونت به سازمانها و ارگانهای مختلفی که در این زمینه فعالیت دارند، مراجعه کنند تا امکان برخورد با عامل خشونت و جلوگیری از تداوم و یا اعمال بیشتر آن بر زنان، فراهم آید. اما انچه موضوع بحث این مقاله است اعمال خشونت بر زنان با شرایط فرهنگی و قوانین اسلامی در کشور ایران است؛ آنجائی که قانون زنان را شهروند درجه دو قلمداد میکند؛ دیه و ارث زن را، نصف دیه و ارث مرد به حساب میآورد؛ ولایت قهری پدر بر فرزند را مطرح میکند، بگونه ای که حتی در صورت تمایل پدر نیز، ولایت فرزند به مادر واگذار نمی گردد؛ و در نبود پدر، اگر پدربزرگ بچه هم زنده باشد، مادر هیچ حقی بر فرزند خود ندارد و از حق تصمیم گیری برای فرزندش محروم است؛ فحشا را در لوای “صیغه” قانونی میکند و مجلس قانونگذار، ازدواج پدر با فرزند خوانده را تصویب میکند؛ و … بدین ترتیب درمییابیم که به دلیل حمایت قانون، رواج خشونت علیه زنان در کشور ما، ابعادی بسیار فاجعهآمیز به خود می گیرد. زنان در جامعه ما از محدودیتهای زیادی رنج میبرند که این محدودیتها فقط به خاطر زن بودنشان است. آنان برای رهایی از این محدودیتها و رنجها راهی ندارند زیرا نمیتوانند زن نباشند. زنان همواره هویت جنسی را با خود همراه دارند و به همین دلیل نیز مورد تبعیض قانونی و خشونت قرار میگیرند.
خشونت علیه زنان در کشور ما را می توان از کوچکترین واحد اجتماع، یعنی خانواده، در اشکال توهین و نزاعهای خانگی و فشار در شکل عدم پرداخت خرجی و یا کتک خوردن زن در صورت عدم تمکین به مرد، که در ادامه به خشونت جنسی نیز منجر می شود، تا بالاترین ارگانهای کشور، یعنی مجلس و شورای عالی قضائی و وزارتخانه های مختلف از جمله دادگستری و کار و یا در عرصه های مختلف فعالیت احتماعی از جمله آموزش و پرورش و کسب تحصیلات دانشگاهی، شاهد بود. حکومت اسلامی در اعمال خشونت بر زنان، نیروی زیادی را صرف تعیین حدود آزادی و نقش زنان در اجتماع کرده و تبعیض جنسی را در عرصه سیاسی و فرهنگی حاکم کرده است. برای نمونه با اعمال تفکیک جنسیتی و سهمیهبندی دانشگاهها و جلوگیری از ورود دختران به بسیاری از رشته های تحصیلی در دانشگاهها، موجب محدودیت زنان در زمینه تحصیل و آموزش در سطوح عالی گشته و این باعث دور شدن زنان از جامعه و محرومیت آنان از حقوق شهروندی و انسانی شده است. قوانین اسلامی خشونت بر زنان را تا آنجا پیش برده اند که بر اساس ماذه ٢٢٠ قانون مجازات اسلامی پدر و مادر از مجازات قصاص معاف اند و در ادامه قانونگذار چنین مطرح میکند که چنانچه دختری به دست برادر، عمو و یا سایر بستگان خود کشته شود، اولیای دم (پدر، مادر و جد پدری) باید پیگیر این قضیه باشند که در اغلب اوقات نیز اولیا شکایتی نمیکنند و به نوعی قانون از قتل ناموسی حمایت میکند و دادستان یا مدعیالعموم پیگیر قضیه نمیشود. گسترش قتلهای ناموسی در سالهای اخیر و تبعات آن، به روندی “عادی” در کشور ما تبدیل شده اند.
در تداوم آنچه که تحت لوای «قوانین اسلامی» به زنان کشور ما تحمیل می شود، مجلس بدون توجه به تبعات زیانبار آن امکان قانونی ازدواج با فرزندخوانده را فراهم می کند و شورای نگهبان نیز با تفسیری که از احکام شرع بر میگیرد، بر این قانون صحه می گذارد. با تصویب چنین قانونی ناامنی در محیط خانواده برای دخترانی که به فرزندخواندگی پذیرفته شدهاند ایجاد میشود و شرایط برای سوءاستفاده جنسی از دختران در سنین کودکی، فراهم می گردد.
حکومت اسلامی از هر اهرمی برای اعمال خشونت بر زنان استفاده میکند و این با دگرگونیهایی که در جامعه بوجود آمده هماهنگی ندارد. ارتقاء آگاهی زنان از حقوق خود موقعیت زنان را تغییر داده، بین موقعیت و منزلت زنان با فرهنگ مردسالاری، گفتمان سنتی ایدئولوژیک و قوانین جمهوری اسلامی شکاف عمیقی به وجود آمده است. با دگرگونی های اجتماعی، مبارزه زنان علیه تبعیض جنسیتی شکل گرفته است. زنان و نیروهای مترقی و مدرن خواهان رفع تبعیض جنسیتی و تامین برابر حقوقی با مردان اند.
در این زمینه در برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) آمده است: قانون موظف است با هر گونه اعمال “خشونت علیه زنان”، در حوزههاى خصوصى و عمومى مقابله کند. خرید و فروش، تجاوز و سوء استفادۀ جنسى از زنان به هر شکل و هر نام باید تحت پیگرد قانونى قرار گیرد. قوانینى که آزار و اذیت روحى، جسمى و جنسى زنان را امکانپذیر مىسازند، باید لغو و کلیه اشکال خشونت علیه زنان ممنوع گردند. براى دفاع از زنان که مورد انواع خشونت قرار مىگیرند، باید تمهیدات قانونى و حمایتى و در صورت لزوم خدمات درمانى و آموزشى و اسکان آن ها در خانههاى امن پیشبینى شود.*
در ادامه در همین سند آمده است:
ـ در تمامى عرصههاى فعالیت، رقابت و مشارکت سیاسى، زنان باید از حقوق برابر با مردان برخوردار باشند. براى مقابله با تضییقاتى که در مشارکت سیاسى و اجتماعى زنان تاکنون وجود داشته است، ما معتقدیم که در یک دوره انتقالى سیاستهاى جبرانى به شکل امتیاز مثبت براى زنان در نظر گرفته شود.
ـ ارتقاء فرهنگ و دانش عمومى، امرى اساسى و ضرورى در رفع “تبعض جنسى” و “خشونت علیه زنان” است. همه نهادهاى اجتماعى، فرهنگى، هنرى، آموزش رسمى و غیررسمى، رسانههاى جمعى، سازمانهاى طبع و نشر و نظایر آن باید در ترویج فرهنگ برابرى زن و مرد بکوشند.**
تنها با تلاش و روشنگری خستگی ناپذیر در سطح کل جامعه و اعمال فشار به حکومت با هدف حذف قوانین زن ستیز است که می توان مبارزه با معضلات بیشماری را، که در مقوله «خشونت بر زنان» می گنجند و در سطور بالا فقط به اندکی از آنها اشاره شد، پیش برد و در سمت مقابله با این پدیده ضد انسانی حرکت نمود.
__________
* برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، مصوب کنگره ۱۳ . بخش برنامه های اجتماعی.
** همانجا