یک لحظه تصویر بالا را نگاه کنیم: تصویر سمت راست، زنان مسلح داعش را نشان می دهد که با روبنده برای «آرمان» های خود که لابد برای خودشان حقانیت دارد، دست به اسلحه شده اند؛ سمت چپ تصویر، زنان کورد هستند که برای «آرمان» های خود که لابد برای خودشان حقانیت دارد، سلاح به دست گرفته اند. حال پرسش این جاست که آرمان کدام یک از این زنان مسلح، (که هر دو معتقدند از سرزمین و خانه و کاشانه شان دفاع می کنند) «حقانیت» دارد؟ زن اسلحه به دست عضو گروه داعش، به قول خودش برای پیشبرد آرمان اش بپا خواسته و تصور می کند که برای استقرار دولتی اسلامی (مدینهالنبی) که قرار است عدل و قسط را در میان مسلمین برقرار سازد می جنگد. او با این پندار رمانتیک که علیه «ظلم و ستم شیعیان» که به زعم او سنی مذهب ها را در دولت شیعه مذهب عراق و سوریه سرکوب می کنند، بپا خواسته است. زنان کورد نیز که برای پیشبرد آرمان شان که مبارزه با ظلم و ستم بر کوردها و گاه برقراری دولت مستقل کوردی (یا پاسداری از این دولت مستقل در اقلیم کردستان عراق) است که اسلحه به دست گرفته اند؟
اگر این تفسیر تاحدودی بی طرفانه، از زنان مسلح هر دو سوی معادله، که هر یک خود را برحق می پندارند (و حاضرند برای بقای آرمان خود و سرافرازی همکیشان خود، جان و هستی شان را فدا کنند)، به واقعیت نزدیک باشد، آن وقت شاید تا حدودی روشن شود که چرا هر دو جریان، خود را «مجاز» می دانند که دست به اسلحه ببرند؟
برخی از مفسران، جنگ داخلی در سوریه و عراق را به نوعی بازنمایی و تفسیر می کنند که انگار نیروهای داعش (دولت اسلامی عراق و شام) یک نیروی «بیرونی» و «خارجی» است که از خارج به عراق آمده و خاک کشور را اشغال کرده، و بنابراین، گروه های شیعه و کورد عراق برای حراست و پاسداری از «خاک» و سرزمین و خانه شان، با یک دولت و نیروی خارجی، مبارزه می کنند! این بازنمایی به خودی خود، تصویرهای زنان اسلحه به دست کورد را صدالبته که مشروعیت مضاعف می بخشد. اما آیا به راستی چنین است؟ به راستی نیروهای داعش، با همه خشونت های نفرت انگیزشان، واقعاَ یک نیروی خارجی در عراق و سوریه محسوب می شوند که دارند «خانه و کاشانه» دیگران را می گیرند؟ بی شک چنین نیست. اگر مفسرانی که چنین تصویر تعمیم یافته ای را بازآفرینی می کنند، به جای تبلیغات رسانه ای، و تکیه به تعمیم های مکانیکی و ایدئولوژیک، کمی واقع نگر باشند و عمیق تر به خاستگاه نیروهای هوادار داعش بنگرند، می بینند که این نیروها از میان عشایر و گروه های سنی مذهب عراق و سوریه، فراروییده اند. اگر بدون جانبداری و پیش فرض های ایدئولوژیک، به برخی گزارش ها نگاه بکنیم و مصاحبه های متعددی که با برخی از آوارگان عراقی (که بر اثر درگیری های پیش آمده، مجبور به ترک خانه و کاشانه شان شده و به اردوگاه ها پناهنده شده اند) با دقت بیشتری گوش فرا دهیم متوجه می شویم که اتفاقاَ برخی از همین مردم آواره که عمدتاَ از عشایر سنی مذهب عراق هستند ظهور داعش را «انقلاب عشایر» علیه «شیعیان ظالم» می دانند!! به اعتبار همین واقعیات است که نیروهای داعش، نیروهایی خارجی و اشغال گر به حساب نمی آیند، هر چند مملو از خشونت و وحشی گری باشند.
البته این هم درست است که عده ای جوان آرمان خواه ـ دختر و پسر ـ از همه جای دنیا به نیروهای داعش پیوسته اند، ولی مگر در تاریخ معاصر جهان، همیشه ما با این پدیده روبرو نبوده ایم که وقتی یک گروه ایدئولوژیک با روش مبارزه مسلحانه در سرزمین خود در پی گرفتن قدرت سیاسی هستند، طرفداران شان از سراسر دنیا برای کمک به آن گروه مسلح بسیج شده اند؟ مگر هنگامی که گروه های مسلح چپ در کشورهایی همچون کوبا، ونزوئلا و… مبارزه مسلحانه را در پیش گرفتند و خواهان کسب قدرت سیاسی به وسیله «تفنگ» بودند، چپ های سراسر دنیا حتا از میان چپ های ایرانی (نمونه اش خانم ویدا حاجبی تبریزی) برای حمایت از آن گروه انقلابی و مسلح ونزوئلایی و کوبایی به آن کشورها نرفتند؟ حال نیز ائتلافی بزرگ از گروه های ایدئولوژیک با توسل به روش های قهرآمیز در عراق و سوریه پیدا شده که خود را دولت اسلامی عراق و شام معرفی کرده و با روش مسلحانه می خواهد همه ی قدرت سیاسی عراق را قبضه کند، و مثل همیشه عده ای همخط و هم ایدئولوژی با آنها، از سراسر دنیا به این جریان پیوسته اند تا با بذل جان و مال و زندگی شان، برای این «آرمان مشترک» (برای برقراری حکومت عدل اسلامی) به داعشی ها کمک کنند. بنابراین مسئله این نیست که یک گروهی (کوردها) دارند از «خاک و خانه» خود دفاع می کنند و گروه دیگر (داعشی ها) یک گروه خارجی و بیگانه هستند که آمده اند «خاک و کاشانه دیگران» را اشغال کنند، بلکه این یک جنگ و درگیری داخلی برای کسب قدرت سیاسی در عراق و شام است و موتور محرکه ی آن نیز گفتمان کهنسال و ایدئولوژیک «قدرت سیاسی از لوله تفنگ به دست می آید» است که این بار از آستین یک گروه بنیادگرای اسلامی و خشن برآمده از دنیای مدرن، بیرون آمده. اتفاقاَ همین گفتمان خطی و ایدئولوژیک است که با تأیید یکجانبه و پشتیبانی تعصب آلود و مکانیکی از یک سر طیف (از زنان تفنگ به دست کورد) آنها را «زحمتکشانی می داند که از حاشیه به متن آمده اند»!؟ انگار که زنان محجبه ای که تحت تأثیر بنیادگراهای داعش، به مبارزه مسلحانه کشیده شده اند، قطعا جزو زحمتکشان و تهی دستان نیستند و لابد زنان مرفه ای هستند که همیشه در متن بوده اند!
این که ایدئولوژی داعش، هیبت ظاهری زنان جنگاورش، و نیز گفتمان به غایت بنیادگرایانه اش با استانداردها و عرف پذیرفته شده بین المللی فاصله بیشتری دارد تا گفتمان و لباس و هیئت ظاهری گروه مسلح دیگری که در برابرش مقاومت می کند، حرف جداگانه ای است اما مسئله این است که دعوا بر سر اعمال هژمونی و کسب قدرت است و در این میان طبق معمول، مردم قربانی می شوند. بی شک با توجه به گسترش شبکه های ارتباطی در سطح جهان، خشونت هایی که از سوی نیروهای داعش بر مخالفان شان اعمال می شود، بسیار بیش از جنگ های داخلی و بین المللی که در گذشته اتفاق افتاده منعکس می شود ولی در کجای دنیا در جنگ ها ـ چه در جنگ های داخلی و چه بین کشورها ـ زنان به طور وسیع و سیستماتیک، قربانی تجاوز و کشتار و قحطی و آوارگی نشده اند؟ هیچ تردید نیست که نیروهای داعش، در نحوه اعمال کشتارها و خشونت های ضدانسانی که انجام می دهند، آگاهانه و از روی قصد، با روش های شوک آور و محیرالعقول، عمل می کنند که از این طریق بتوانند بخشی از پیشروی ها و دستاوردهای شان را به کمک فرمول «مرعوب سازی مخالفان شان» (النَصروبالرُعب) تثبیت کنند. وگرنه در جنگ های مسلحانه برای کسب قدرت، همیشه یک طرف، آن طرف دیگر را قتل عام کرده و مورد تجاوز و انواع خشونت ها قرار داده است و اساساَ به همین خاطر بوده که در جوامع متمدن دنیا «روش مسلحانه» برای دستیابی به قدرت، با تمام قوا مورد انزجار قرار گرفته است.
حال در این میان وظیفه ما نیروهایی که از بیرون به این واقعه می نگریم چیست؟ آیا باید برای دفع یک نیروی تاریک و خشونت گستر، یک بار دیگر به تجربه های پُر هزینه ی بشری پشت کنیم و دوباره «مبارزه مسلحانه» را هم در تاکتیک و هم استراتژی، تبلیغ کنیم و «شجاعت» را در «شهید پروری»، و «عدم انفعال» را در «اسلحه به دست گرفتن» تبلیغ کنیم؟ یا می توانیم این تجربه های بشری را که در دو جنگ جهانی و به بهای جان باختن میلیونها انسان به دست آمده پاس داریم و در شرایط دشوار خاورمیانه، شجاعانه اعلام کنیم که «روش های مسلحانه» را در هر شکل و به هر بهانه، نمی پذیریم یا حداقل، تبلیغ نمی کنیم؟
فراموش نکنیم که دستاورد بزرگ جهان غرب در پی آن همه کشته در جنگ های جهانی، سرانجام، تشکیل سازمان ملل و حل و فصل بحران ها از طریق این سازمان بوده است. در واقع غربی ها، پس از تجربه آن همه کشته و آوارگی و بدبختی، دست آخر برای میلیاردها انسان خسته از جنگ و کشتار، سازمان ملل را بر جای گذاشتند. اکنون چه شده که ما مردمان خاورمیانه با پشت کردن به این دستاورد بزرگ بشری، برای حل بحرانی که در منطقه مان جاری شده، یک دفعه گفتمان خشونت آمیز مسلح شدن در برابر «دشمنان مان» را ترویج می کنیم و تصویرهای اغراق آمیز در میان زنان (و مردان)، توزیع می کنیم ؟ این در حالی است که اگر یادمان نرفته باشد اتفاقاَ همین رویکرد خشونت آمیز «اسلحه محور»، برآمده از همان گفتمانی است که داعش را در منطقه ما به وجود آورد و امروز هم بی شک نیروهای داعش و گروه هایی همچون او، به شدت نیاز به گسترش این گفتمان (حتا در میان مخالفان شان) دارند تا بتوانند از آن تغذیه کنند و گفتمان های صلح طلبانه و خشونت پرهیز را در خاورمیانه، ریشه کن نمایند.
این یک واقعیت است که پس از شکست بهارعربی، بار دیگر «گفتمان اسلحه محور» در خاورمیانه جان تازه ای گرفته و گفتمان های صلح طلبانه به تدریج منزوی می شوند در نتیجه، هر روز امکان حل و فصل بحران ها از طریق روش های مسالمت جویانه، کاهش می یابد. به مجرد آن که آتشی در یک کشوری در می گیرد متأسفانه دولت های قذرتمند منطقه به جای کمک به خاموش کردن آن، خود را آتش بیار معرکه می پندارند و با موضع گیری های ایدئولوژیک شان (طرفداری از یک سر قضیه و کوبیدن سر دیگر)، در شعله ور شدن آتش، می دمند و البته در این میان کسانی که از گفتمان «اسلحه محور» حمایت می کنند نیز غیرمستقیم به این دولت های مداخله گر کمک می کنند. به هر روی اگر چنین وضعیتی در خاورمیانه ادامه یابد و «اسلحه محوری» به گفتمان مسلط تبدیل شود، بی شک «قانون جنگل» بر کل منطقه ما حاکم خواهد شد، یعنی هر کسی «جنگجوتر» و «مسلح تر» است، پیروزی از آن اوست. که در این صورت، به طور برگشت ناپذیری، همه خواهیم سوخت: چه کورد، چه فارس ، ترک، بلوچ، آشوری، و چه شیعه و سنی و مسیحی و ایزدی و…
مشکل ما در خاورمیانه همیشه این بوده است که نیروهای تأثیر گذار در معادلات سیاسی منطقه ـ چه نیروهای راستگرا و یا چپگرا ـ معمولا برای «خاموش کردن یک خانه آتش گرفته» کل منطقه را به آتش می کشند. این نیروها اغلب از این درگیری ها، تصویری رؤیایی و زیبا شبیه «مدینه فاضله» برای هواداران شان ارائه می کنند. برای نمونه از نیروهای روژاوا و یگان های مدافع خلق که در مناطقی از باشور فعالیت دارند تصویری آرمانی و رؤیاگون به دست می دهند و حتا پیشگویی می کنند که این نیروها بعد از رفع خطر داعش، با حکومت اقلیم و آمریکا، هم رویارو خواهند شد! یعنی نقش و آینده ای کاملا رهایی بخش برای آنها، ترسیم می کنند در حالی که بیش از صد و پنجاه سال است که تداوم این رویکردهای آرمانشهری، راه به دهی نبرده است. نیروهای رادیکال منطقه در تمام طول این دوره تاریخی، فقط هزینه پرداخته اند، یا کشته شده اند یا کشته اند. مثلا اعضای برخی از احزاب رادیکال در کشورهای منطقه آن قدر کشته و اعدام شده اند که به آنها «حزب شهدا» لقب داده اند. احزاب کوردی نیز از این روند تاریخی، جدا نیستند.
در شرایط کنونی منطقه، همه ی ما فمینیست ها وظیفه داریم که با همه امکانات و تجربه مان در پی آن باشیم که چگونه می شود «نیروی ویرانگر داعش» و آرمان های بنیادگرایانه اش را در افکار عمومی ملل منطقه (و در سطح بین المللی) منزوی کنیم تا دوباره صلح به این کشور باز گردد؛ ولی متأسفانه بر عکس عمل می کنیم یعنی مترصد آن هستیم که با هر وسیله ای، آنها سرکوب شوند، غافل از آن که دستیابی به یک هدف با هر وسیله، لزوماَ به حل مشکل کمک نمی کند و گاه می تواند حتا به مشکلات بیافزاید. برای یافتن راه حل صحیح، ما زنان می توانیم به تجربه زندگی خودمان رجوع کنیم و به یاد بیاوریم که ساده ترین راه حل ها همیشه درست ترین راه حل ها نیستند. واقعیتی که نمی توان انکارش کرد این است که پدیده داعش از مشروعیت و پیروزی گفتمانی پدید آمده که بیش از یک دهه برای کسب مشروعیت اش، کار و تبلیغ شده است؛ یعنی: «ظلم و ستمی که شیعیان علیه سنی مذهب های سوریه و عراق اعمال کرده اند». در واقع گروه داعش از تبعیض های موجود علیه سنی مذهب ها در سوریه و عراق تغذیه کرده و رشد یافته است، بنابراین آنچه در تحلیل نهایی، این آتش را خاموش می کند، تقدس اسلحه و یارگیری از میان زنان نیست بلکه باید تبعیض علیه سنی مذهب ها و عشایر عراق، ریشه کن شود. همانطور که همیشه حرف فمینیست ها این بوده که باید تبعیض و ستم مضاعف علیه کوردها در ایران از میان برداشته شود و نه آن که برای همدردی با کوردها، از احزاب و گروه های مسلح کورد اسطوره پردازی کنیم!! گفتن ندارد که در تمام طول تاریخ معاصر، گسترش ارزش های خشونت و مبارزه مسلحانه، از طریق همین تقدس بخشیدن ها و اسطوره پردازی ها از ارزش های جنگ، تداوم یافته و در افکار عمومی مردم عادی، «حقانیت» پیدا کرده است.
نکته مهم و قابل تأمل این جاست که همیشه گروه های مسلح حتا با اهداف و منافع کاملا متضاد، یکدیگر را تقویت و بازتولید کرده اند. بنابراین به همان میزان که زنان مسلح داعش، گروه های افراطی و مسلح دیگر را تقویت می کنند، تصویر اغراق شده ی زنان مسلح کورد نیز به رغم تضاد منافع آشکارشان با داعش، غیرمستقیم به تقویت و بازتولید مشروعیت زنان مسلح داعش، یاری می رساند. هم از این روست که بازنمایی اغراق شده ی «زنان مسلح کورد»، اتفاقا کاملا روش «منفعلانه» در برابر بازنمایی تصاویر «زنان مسلح داعش» است. یعنی بدون تصاویر زنان مسلح داعش، تصاویر «متناقض نما»ی آن نیز قدرت و جذابیتی ندارند چرا که دقیقاَ از همان آبشخور، تغذیه می کند. در حقیقت وقتی خشونت و اسلحه محوری، معیار شجاعت و دلاوری و اسطوره پردازی از زنان قرار بگیرد بدون شک «زن مسلح داعش» نیز در میان مخاطب خودش (یعنی میان زنان و دختران سنی مذهب که طرفدار آرمان های داعش اند)، زنی اسطوره ای و «دلاور» قلمداد می شود و سبب پیوستن هرچه بیشتر جوانان به این گروه خواهد شد. همانطور که تصویر زنان مسلح کورد نیز در میان مخاطبان خودش چنین تأثیری می گذارد. همه اینها در نهایت به آن منجر می شود که آتش جنگ و درگیری که منبع پیدا و پنهان اش، ارزش گذاری بر مبارزه مسلحانه (و گرفتن قدرت سیاسی از طریق «تفنگ» است) به تدریج غلبه می کند و آتش جنگ خاورمیانه، که با این تصویر پردازی ها، به روالی مشروع و پذیرفته، تبدیل خواهد شد، سرآخر همه مردمان این منطقه را خواهد سوزاند.