سه شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۷:۲۲

سه شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۷:۲۲

آن‌ها نمی‌توانند همهٔ ما را بکشند و ما نمی‌توانیم همهٔ آن‌ها را بکشیم...
نتانیاهو کاخ سفید را نادیده می‌گیرد، زیرا انجام این کار هیچ هزینه‌ای ندارد. در سال ۱۹۸۲ رونالد ریگان، مناخیم بگین، نخست‌وزیر اسرائیل را پس و کشتار فسطینیان در پی تهاجم...
۱ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری
غم دیگر
شنیدستم غمم را میخوری، این هم غم دیگر، دلت بر ماتمم می‌سوزد، این هم ماتم دیگر
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
پایان تلخ یک ریاست جمهوری
بایدن می‌داند که باید برود، اما این بدان معنا نیست که از این موضوع خوشحال است. ننسی پلوسی کسی بود که با هوش و ذکاوت سیاسی به رئیس‌جمهور گفت که...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
کاش میشد
کاش میشد چهره ها رنگ پریشانی نداشت، برق تیز خنجر و کینه نداشت. مثل دریا بود شفاف و زلال، مثل ابریشم نرم لطیف
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد
نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور
ایجاد، تقویت و توسعه و حفظ نهادهای مدنی و تشکل‌های صنفی و سیاسی باید در کانون برنامه های افراد، شخصیت ها و احزاب و سازمان ها قرار داشته باشد، چه...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴
بر اساس بیانیۀ دادگاه بین‌المللی دادگستری، سیاست‌های شهرک‌سازی و بهره‌برداری اسرائیل از منابع طبیعی در سرزمین‌های فلسطینی نقض قوانین بین‌المللی است. دادگاه، گسترش قوانین اسرائیل به کرانۀ باختری و بیت‌المقدس...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: محسن نجات حسینی
نویسنده: محسن نجات حسینی
سیاست‌گریزی زنان یا سیاستِ گریزِ دولت از زنان
قوانین نابرابر، عدم حمایت‌های لازم و محیط‌های مردسالارانه، زنان را از مشارکت فعال در سیاست بازمی‌دارد. حضور کم‌رنگ زنان در سیاست به معنای نبود صدای نیمی از جمعیت در تصمیم‌گیری‌های...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: زری
نویسنده: زری

با شاعران، ویژه ی خاوران!

اشعاری از: سيمين بهبهانی - سيدعلی صالحی - عفت ماهباز - رضا مقصدی - مهين خديوی - ويدا فرهودی - البرز

 

ای مادران…

 سیمین بهبهانی

 آتش به زندان افتاد 
ای داد از آن شب، ای داد!

  ابلیس می‌زد فریاد: 
«های‌ ای نرون روحت شاد!»

 صد نارون قیراندود، 
از دود پیچان می‌شد،

  صد بیدبن خونالود 
از شعله رقصان می‌زاد

 دیوانه آتش افروخت 
وان خیل زندانی سوخت

  خاکستر از آنان کو؟ 
تا سوی ما آرد باد

 سنگی نه و گوری نه 
اوراق مسطوری نه

 نام و نشان از آنان 
دیگر که دارد در یاد؟

 نه نه که آنان پاکند 
روشنگر افلاکند 
هر اختری از آنان 
هرشب خبر خواهد داد

  سخت است سخت اما من 
دانم که فردا دشمن

 پا تا به‌سر خواهد سوخت 
در آتش این بیداد

  ای مادران! دستادست 
شورنده صف باید بست 
تا دل بترکد از دیو 
فریاد! با هم فریاد! 

  

 

شاعری از خاوران می گوید

سید علی صالحی

چند شاعر، نویسنده, هنرمند از خاوران گفته اند؟
تابستان داغ از درفش ,دارو تیر
, آرمیده اند در دل خاک
اینک از این همه خاموشی, از این همه فراموشی
شاعری , شعر می کارد در خاورا.
آن سالها کسی نمی دانست
خوشه انگور
در فرصت کدام پائیز نیامده ……. شراب خواهد شد؟
ما پیاله شکستگانِ ترس خورده ی خاموش
از وحشت وزیدن باد حتی
به کوچه نمی آمدیم
می گفتند تمام پنجره ها ی رو به رویا را
یکی یکی به احتیاط و بهانه بسته اند,
همه جا را بوی بد سنگپاره و
صدای شکستن گرفته بود
شنیده بودیم
دیگر هیچ کسی از کلمات سوخته
به فهم زیارت ممنوع ترین نامهای آینه نخواهد رسید
تا شبی که خبر آوردند
کسانی از خواب کبوتران سربریده آمده اند
از بالای دامنه های مه گرفته گذشته اند
رفته اند تا برای مردگان غمگین ما
خبر از رستاخیز رویا و ستاره بیاورند
حالا دیدید
اشتباه شما همین بود که گمان کرده بودید
ما آوازهای ناشنیده این بیشه را
به گور خواهیم برد
شما نمی دانستید
شبنم خُردی را که بر خواب نسترن نشسته است

***

 

اعدام

عفت ماهباز
آن سال فاجعه 
آن فصل خونین 
آن شب شوم
شروع فاجعه
پایان زندگیها 
آغاز تنهایی ما
سال دریدن عشق و مهر 
سال پر شدن خاک تنهایی خاوران،
از تن‌ها 
شبی که ساعت شش بعد از ظهر 
در احساسی غریب
برای تو نگاسته‌ام 
“برنجزار چه هوای من،
همپا و همراهت در سلول قدم می‌زنم”(١)
و آن شب با صدای رگبار گلوله‌ها 
دانستم ، تو مرا در باد 
صدا کردی 
همین دیشب را می‌گویم!
دقایقی از یازده گذشته 
ساعت خاموشی زندان است (٢)
ناگهان.
سکوت خواب را شعارها می‌شکنند!
بندیان کنجکاو و ترسان،
به طرف صدا سر می‌چرخانند
برخی در رختخواب 
نیمه خیز 
برخی بی‌قرار و دلواپس 
و عده‌ایی در راهرو 
در کورسوی چراغ، 
مبهوت لرزان ، کتاب نخوانده را 
بسته‌اند

همهمه 
و صدای چکمه‌های نظامیان و قدم‌ها 
بازهم
نزدیک و نزدیکتر می‌شود
و شعار شوم پاسداران شب 
“مرگ بر ملحدین کافر” 
“مرگ بر ملحدین و…..کفار و …”
پا می‌کوبند
و زمین می‌لرزد 
مشتشان با دود خشمشان 
به هوا می‌رود 
و اینسوی دیوار 
بندیان
ماسیده رنگ به رخساره
بر هم و
بر دیوار تکیه میدهند
ترسان و پرسان،بی نگاهی بهم.
چند نفرند ؟
ده، بیست،صدو یا …؟! 
کدام عزیزمان این بار؟ آیا
و من 
ترا از پشت دیوار
روی تپه اوین 
می بینم
در صفی بلنداز منتظران اعدام،
و با چشمانی بسته 
اما بر لبانت ، چون همیشه
لبخندی است
و می‌شنوم 
صدایت را ..
جان مریم (٣) چشماتو واکن 
منو نگاه کن …….

می خواهم بپرسم 
نمی ترسی!؟
صدای باد با شعارها یکی می‌شود 
ومرا از تو می‌گیرد
سکوت و سکوت
وپارس سگان 
و پاسداران 
وتاریکی 
قدم‌های شب سست می‌شود 
و رنگ می‌بازد
و زنجره‌ها سکوت می‌کنند
همه دزدانه بهم می‌نگرند
و دستان بهم فشرده می‌شود 
شب به همراهی سکوت
دردناک می‌نشیند!
سکوت شب و سینه‌هارا
صدای مهیب رگبار
می‌درد
و سرها همچون کبوتران،خسته حرم،
بر سینه خم می‌شود
و لبخند بر لبانت می‌خشکد
و سرخی خون بر پیراهنم می‌نشیند
همان پیراهن آبی چهارخانه!
سکوت وسکوت
صدای بادو نفس‌های بندیان 
تک ، تک ،…تیرها،تیرهاو
و تک تیرها…….
و خلاص
و زوزه سگان تا سپیده دم
من زنجیر بر پای بسته 
تاصبح در راهروی بند
ره که نه!
جان می‌سپارم
آخرین نامه ام
که امروز ساعت شش نوشته‌ام
“در بیرون،و در اینجا، هر آن
صدای ساعت دانشگاه ملی
مرا به نزد تو می‌خواند” را (١)
به دست باد سپرده‌ام

****

پنجمین پگاه مرداد 
خورشید در گذر
از تپه خون 
سرخگون است 
و شبنم‌های خون،روی تپه
در گرما،شتک میزنند.
کامیون‌های گوشت 
به خاوران می‌رسند
وگودالها و کانال‌ها.آز آدمیان 
انباشته می‌گردد
وتوبا هفت نفردیگر
درخاکی، غریبانه خفته ایی

****

پگاهی دیگر است 
خورشید سربر نکرده هنوز
مادران حقیقت
خاک بر سر
بر زمین خشک و تفتیده خاوران
چنگ می‌زنند
و صدای مادر که بر سینه می‌کوبد
بغض و سکوت را می‌شکند 
وای عروسم، عروس قشنگم!
پیراهن مرا شناخته است
همان آبی چهارخانه!
سراسیمه سر،
خاک وگل را کنار می‌زند
و ترا در آغوش می‌کشد
ای کاش من در پیراهنم بودم
و…

***

 

غمهای شهریور

 رضا مقصدی

 

یکباره گویی آسمان، امشب تَرَک خورده ست.

انگار امشب هرستاره ،آتش ِ آهی ست.

از رویش ِ رنگین ترین آواز

مهتاب هم  خالی ست.

درروبروی آرزوی دیشبم، امشب 

در روبروی رنگِ رویاهای دیروزین .


در جستجوی آن درختانی که در پاییز روییدند .

در جستجوی سایه ـ سارانی که با من مهربان بودند. 

 

اما کجای سینه ی خورشید را باید بجویم من؟ 

وقتی که نورِ نام هایم نیست. 

 

دیری ست نیمی این دلِ غمناک 

همواره تاریک است 

روشن ترین مهتاب هم،چندی فرازِ جانِ بی تابم 

آبیِ شعرش را فرو می بارد وُ ناگاه –

از بارشِ پیگیر می مانَد. 

 

زخمِ تبر بر هر درختِ تر 

جانِ مرا ـ در ابتدا ـ آشفت وُ پرپر کرد 

چندان که مهرِ سایه ـ ساران نیز 

تاریک گشت وُ داستانی ،تیره تر سرکرد. 

 

این ست اندوهِ دلم ابر ی ست ،بارانی 

بر هرکجا در هر نفَس ـ خاموش ـ می بارد. 


وقتی که زخمی در نهانجای دلت ،پیوسته بیدارست 

بامن بگو آیا 

من با کدامین لحظه ی سرشار 

شادابیِ ِ چشم ِ غزل / افشانِ مستی را توانم زیست؟ 

 

با من پیامِ سبزِ باران بود 

با آن درختانم هوایِ صبحِ فروردین 

اما چه باید کرد با غم های شهریور؟ 

 

باور کن ای خورشید! 

آن شب که سقفِ آسمان، آنجا تَرَک خورده ست 

این جا دلم مرده ست. 

***

 

سلام خاوران

مهین خدیوی  

سلام خاوران 
خاک شیرین شوربخت 
پنجه در پنجه می سایی 
و آغوش به آغوش 
تنگ در تنگ 
دستان گره خورده 
عاشقانه به پا می خیزم 
و بر تو سلام می کنم خاوران. 
سیل جاری شد 
اشگ در اشگ 
خون کبوتر بود گره خورده بر گردن کبود افراسیاب ؟ 
یا بند بند گسیخته ی حسن؟ 
خاوران، چند سال گذشت؟ 
به یاد داری؟ 
اولین قدم 
اولین دست که بر خاک رسید 
اولین مرد که در گشود 
خاوران به یاد داری آن چشم های وحشت زده را؟ 
می ترسیدند؟ 
آن ها ا ز تو می ترسیدند خاوران. 
آن ها از گردن های خون گرفته 
از دست های بسته 
از چشم های بازمانده ی فرزندان ما می ترسیدند 
تنها بودی و تاریک. 
تو حرفی نداشتی خاوران 
خاوران 
اولین جوان من کی به آغوش تو رسید؟ 
شنیدم آن شب به شدت گریستی خاوران 
زمینت تا مدت ها خیس بود 
خاوران اشگ پرنده ها چه رنگی بودند؟ 
مویه می کردند 
و تو صبورانه آغوش گشودی 
آن ها می آمدند 
و تو صبورانه آغوش می گشودی 
به یاد داری انوش در چندمین شب رسید؟ 
عباس، خاوران؟ 
عباس بانو را خاوران 
در کدام پاره ی تنت جا دادی؟ 
یوسف، علیرضا، دارا، کسرا 
نسرین فقط ۱٨ سال داشت 
علا و برادرانش را در پای شیطان کوه به گلوله بستند. 
سعید حلق آویز شده بود 
چهار تن بهکیش ها ؟ 
سوسن – داریوش – بهرام – صلاح 
مادر سیفی ها چگونه تاب می آورد؟ 
مسعود و نسرین 
مریم و مهدخت 
پروانه و فرزانه 
خاوران مادر شکری ۶۰ ساله چی شد؟ 
خاوران از خواهرانت خبر داری؟ 
از دشت های سوخته ی اهواز 
از لاله های خونی مسجد سلیمان 
از فرهنگ و شاهپور 
از شهر بارانی لاهیجان 
از طاهره و مینو 
از لعنت آبادها 
آخ خاوران 
در گوشه های هر شهر خواهری داری پنهان 
جوان هایت را به یادگار دارند 
راستی خاوران 
هنوز هم مادر فرزانه هر شنبه غروب می آید؟ 
چه کشیده ای همه ی این سال ها خاوران 
از نوازش گل های مادران 
از زخم پوتین های جباران 
بوی عشق می دهی 
بوی آزادی 
بوی دست های مادرانی که دور از تو به خواب رفته اند. 
خاوران 
شهر عروس های ناکام 
شهر دامادهای بی حجله 
شهر آرزوهای دور 
خاوران 
شهر عشق 
شهر بوسه های خونین 
خاوران وقتی می رسم 
هزار تکه می شوم با هزار گل سرخ… 
خاوران مهرانگیز و شورانگیز ؟ 
انگشت هاشان در هم گره خورده بود؟ 
و اما خاوران 
حمید 
دور از تو 
بر بالای آن تپه 
به تنهایی آرام گرفته است

***

 

گل های سرخ خاوران

ویدا فرهودی

ای خاک زرخیز وطن،آزاد دانم می شوی

با بغض مانده در گلو،فریاد دانم می شوی

 

درخشکسال خفتگی،بذری تو! بذر زندگی!

فرصت مده خاشاک را! آباد دانم می شوی

یاسای چنگیزان بهل، بنیاد کــُن قانون دل

در فتح راه عاشقان چون باد  دانم می شوی

 

ای نطفه ات از عاشقی،آیینه شو ، چون صادقی

با آرش ِ اسطوره ها، همزاد دانم می شوی

سربر کشی گرجانفشان، شیرین شود کام جهان

با تیشه ی شوریدگی، فرهاد دانم می شوی

یادی کن از خورشیدیان، گل های سرخ خاوران

با بوسه ای بر خاکشان،دلشاد دانم می شوی

رغم افول غنچه بین،آبستن است از نو زمین

پیک بلند آوای این میلاد دانم می شوی

 

میعاد اگر با ژاله ها، باشد،به دشت لاله ها،

در سایه اش ایمن ترین میعاد دانم می شوی

تا هست جانی در قفس،باید کلونش کــَند و بس

درکارزارت یک نفس،پولاد دانم می شوی

 

امداد از غایب مجو،با چشم دل بیننده شو

اعجاز کن چونان ندا،امداد دانم می شوی

افسانه ها را باز کن،از رستمان آغاز کن

عصیان خود آواز کن، آزاد دانم می شوی

آباد دانم می شوی…

***

 

به راه اندیشیدم

البرز

۱

همین دیروز،

آری همین دیروز،

با دیدن حشمت*،

در صفحه آخر*،

به راه اندیشیدم.

 

۲

اندیشیدم،

تابستانِ ۶۷،

آن تابستانِ خونین،

حشمت های ۷۶ کجا بودند؟

 

۳

اگر اصل کشور است،

و منافع مردم،

فاصله ها،

از برای چیست؟

 

۴

حشمت های سال ۶۰،

حشمت های سال ۶۷،

ننوشتند، “علی شکنجه گاه نداشت*”

چرا؟

 

۵

شاید دردِ ناشی از شلاق،

بیش از واقعیتهای روزمره،

آگاهی بخش اند!؟.

 

* آقای حشمت الله طبرزدی

* برنامه ای هفتگی از صدای آمریکا

* عنوان نامه ای از  آقای حشمت الله طبرزدی در دهه هفتاد

بخش : شعر
تاریخ انتشار : ۱۳ شهریور, ۱۳۹۴ ۸:۰۴ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

مروری بر آن‌چه تا بیست و سوم تیرماه گذشت

نفس چاق نکرده بود آقای پزشکیان که در دفتر شرکت هواپیمایی توسط نیروهای انتظامی بسته شد. گویا عدم رعایت حجاب کارکنان زن این دفتر دلیل این کنش نیروهای انتظامی بود. مساله مهمی نبود! آقای وزیر کشور دولت گفت. فردا باز خواهد شد دفتر.

مطالعه »
یادداشت

حکم اعدام فعال کارگری، شریفه محمدی نمادی است از سرکوب جنبش صنفی نیرو های کار ایران!

میزان توانایی کارگران برای برگزاری اقدامات مشترک، از جمله اعتصابات و عدم شرکت در امر تولید، مرتبط است با میزان دسترسی آنها به تشکل های صنفی مستقل و امکان ایجاد تشکل های جدید در مراکز کار. ولی در جمهوری اسلامی نه تنها حقوق پایه ای کارگران برای سازمان دهی و داشتن تشکل های مستقل رعایت نمیشود، بلکه فعالان کارگری، از جمله شریفه محمدی، مرتبا سرکوب و محکوم به حبس های طولانی مدت، ضربات شلاق و حتی اعدام میشوند.

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
مطالب ویژه
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

آن‌ها نمی‌توانند همهٔ ما را بکشند و ما نمی‌توانیم همهٔ آن‌ها را بکشیم…

غم دیگر

پایان تلخ یک ریاست جمهوری

کاش میشد

نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور

بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴