بر مزارم گریستی، نه !
در گور نیستم، به خواب نرفتهام .
من وزیدن هزاران نسیم ام،
من انعکاس الماسگونه بر روی برف ام .
من تابش خورشید بر روی دانههای رسیده ام،
من بارش نرم باران پائیزی ام .
آنگاه که از آرامش سحرگاهی برمیخیزی،
من آن پرستویم که نسیم بالهایم، علفزار را نوازش میدهد،
من پرواز آرام پرندههای آسمان ام .
من آن ستاره تابان شبهای تیره ام .
بر مزارم گریستی، نه !
من در آنجا نیستم، من نمردهام.
آرزوهایم پا بر جا، همچنان !!!