راست افراطی سال هاست که در حیات سیاسی کشور ما نقش بازی می کند. اما نقش سرکوبگرانه، بازدارنده و مخرب. نحوه برخورد با برجام، نمونه شاخصی از نقش مخرب راست افراطی در صحنه سیاسی کشور است. راست افراطی جریانی گسترده ولی پراکنده است و در ارگان های متعدد جمهوری اسلامی، رسانه ها، تشکل های حکومتی، برخی تشکل های دانشجوئی، برخی انجمن های اسلامی و نهادهای دینی جا گرفته است. برای فعالین سیاسی شناخت راست افراطی، مشخصه ها و پیوندهای آن و به ویژه رابطه آن با علی خامنه ای به عنوان ولی فقیه امری است ضرور و مبرم. در این مطلب به پیوندهای علی خامنه ای و راست افراطی پرداخته شده است.
پیوندهای علی خامنه ای و راست افراطی
در کشور ما راست افراطی عمدتا برخاسته از بطن جمهوری اسلامی و روندهای طی شده در طی سه دهه و نیم است و منابع قدرت آن در همین نظام قرار دارد. این جریان برخلاف راست سنتی، جریان ریشه دار در جامعه ما نیست و از درون جامعه و طبقات اجتماعی برنخاسته است. ولی بازتاب دهنده روحیات و تمایلات خرده بورژوازی سنتی در جامعه ما است. علی خامنه ای نقش مهمی در تقویت و قدرت گرفتن این جریان داشته و دارد. بین خامنه ای و نیروی راست افراطی پیوندهای زیادی وجود دارد. برخی از پیوندهای بین آندو را می توان در حلقات زیر دید.
١. انصار حزب الله
انصار حزب الله سمبل راست افراطی است که از اواخر دهه ۶٠ و اوائل دهه ٧٠ پا به حیات گذاشت و از جانب خامنه ای مورد حمایت قرار گرفت. حجت الاسلام محمد پرواری که یکی از عناصر موسس انصار حزب الله است می گوید: “… بعد به دیدن آقا رفتیم. ملاقات بین انتخابات دور اول و دوم مجلس پنجم بود. آقا خطاب به الله کرم گفتند: ” آقای الله کرم شما مسئول حزب الله هستی”. واقعا تکان خوردم. آقا نگفتند تو را من قبول دارم یا انصار میتواند مورد تایید باشد. بلکه طوری گفتند که یعنی بنده رهبر، تو را به عنوان مسئول حزب الله قبول دارم…… آقا گفتند لیبرال ها نباید بروند مجلس. تایید آقا به این شکل برای من خیلی تازگی داشت.” به گفته پرواری خامنه ای بودجه ای را برای فعالیت انصار اختصاص داد.
حمایت خامنه ای از انصار موجب شد که آن ها با پایمال کردن قوانین جمهوری اسلامی به اقدامات تهاجمی و خودسرانه در دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی و در دوره اصلاحات دست بزنند بدون اینکه از عواقب آن ها ترس داشته باشند. به خاطر حمایت خامنه ای آنها در حاشیه امنیتی به سر می برند. انصار حزب الله می خواست عبدالله نوری و عطاالله مهاجرانی را ترور کند که موفق نشد.
٢. ارگان های امنیتی
خامنه ای در دوره رفسنجانی کوشید که وزارت اطلاعات را تحت کنترل خود در بیآورد که موفق هم شد. بعد از قتل های زنجیره ای، وزارت اطلاعات از دست او خارج شد و او اطلاعات موازی را ساخت. در دوره احمدی نژاد باز هم وزارت اطلاعات دست او افتاد. خامنه ای احمدی نژاد را که در دوره دوم ریاست جمهوریش برای تسخیر وزارت اطلاعات خیز برداشته بود، سرجای خود نشاند. سایر ارگان های امنیتی ـ اطلاعاتی هم در دست خامنه ای است. از جمله سازمان اطلاعات سپاه که حسین طائب در راس آن قرار دارد. سازمان اطلاعات سپاه ابزار قدرتمند خامنه ای است. کودتای انتخاتی سال ١٣٨٨ توسط اطلاعات سپاه سازماندهی شده بود.
ارگان های اطلاعاتی ـ امنیتی حکومت، همانند سپاه ابزارهای اصلی خامنه ای برای تداوم سلطه جمهوری اسلامی و تقویت موقعیتش در ساختار سیاسی کشور است. خامنه ای به کادرهای ارگان های اطلاعاتی ـ امنیتی اعتماد دارد و آن ها هم از او فرمان می برند. ارگان های امنیتی گزارش ها و بولتن های متعددی را تهیه و در اختیار خامنه ای می گذارند و به او خط می دهند. دیدگاه ها و سیاست های خامنه ای از خط نهادهای اطلاعاتی ـ امنیتی متاثر است. نمونه بارز این تاثیرپذیری، تهاجم فرهنگی بود که ساخته و پرداخته وزارت اطلاعات و سعید امامی بود. خامنه ای آن را خرید و به دیدگاه و سیاست خود تبدیل نمود. حاصل این دید، قتل نویسندگان و هنرمندان بود.
میتوان گفت خامنه ای و ارگان های اطلاعاتی ـ امنیتی در پیوند تنگاتنگ با هم قرار دارند. خامنه ای از دیدگاه افراطی و سرکوبگرانه ارگان های اطلاعاتی ـ امنیتی تاثیر می پذیرد و برای تداوم سلطه خود آن ها را حمایت و تقویت می کند. نیروهای اطلاعاتی ـ امنیتی خود را سربازان گمنام خامنه ای می دانند و به رئیس جمهور توجهی چندانی ندارند و در مواردی به مقابله با سیاست های او برمی خیزند.
ارگان های اطلاعاتی ـ امنیتی محل پرورش نیروهای راست افراطی هستند. کادرهای وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه عمدتا در طیف راست افراطی قرار دارند. اکثر کسانی که سابقه فعالیت در ارگان های اطلاعاتی ـ امنیتی دارند، امروز جزو نیروهای راست افراطی به حساب می آیند. مثل اصغر حجازی، مصطفی پورمحمدی، حسن طائب، روح الله حسینیان، علی فلاحیان، حیدر مصلحی و محسن اژه ای.
٣. بیت علی خامنه ای
اطلاعات موجود نشان می دهد که در بیت خامنه ای نیروهای راست افراطی با سابقه امنیتی ـ نظامی لانه کرده اند. اصغر حجازی نمونه آن است. حسین طائب که در راس سازمان اطلاعات سپاه قرار دارد و قبل از آن هم فرمانده بسیج بود و در سرکوب جنبش سبز نقش زیادی داشت، برآمده از وزارت اطلاعات و بیت ولی فقیه و دست پرورده مصطفی خامنه ای است. این نیروها در بیت مسئولیت دارند و در تصمیم گیری ها سهم ایفاء می کنند. خامنه ای هم از این نیروها تاثیر می پذیرد.
۴. روحانیت
در طیف روحانیت، خامنهای با جنتی، مصباح و روحانیون افراطی نزدیک ترین رابطه را دارد. جنتی و مصباح جزو نیروهای راست افراطی به حساب می آیند. مصباح پدرخوانده و تئوریسین راست افراطی است.
۵. نمایندگان علی خامنه ای در سپاه و سایر نهادها
نمایندگان خامنه ای در سپاه، دانشگاهها و سایر نهادها، عمدتا راست افراطی هستند. نمونه آن علی سعیدی در سپاه است که مواضع افراطی دارد. این انتخاب ها، نشانگر دیدگاه ها و مواضع خامنه ای است. آن ها دستورات خامنه ای را اجراء می کنند و ناظر و چشم او به حساب می آیند.
۶. شورای نگهبان
اعضای روحانی شورای نگهبان منتخب خامنه ای هستند. جنتی دبیر شورای نگهبان است. اکثر اعضاء شورای نگهبان در رده نیروهای تندروهای حکومت قرار دارند.
٧. روزنامه کیهان
حسن شریعتمداری برگزیده خامنهای است و از حمایت همه جانبه او برخوردار است. به همین خاطر هیچ ارگان و نهادی نتوانسته است او را جابجا کند. او سمبل راست افراطی و به درجه ای هدایت گر آن است. مواضع و عملکرد افراطی او به حساب خامنه ای و بیت او نوشته می شود. خامنه ای هیچگاه به صراحت آن را تکذیب نکرده و همواره میدان را برای یکه تازی شریعتمداری باز گذاشته است.
٨. سایر ارگان ها و جریان های سیاسی
مناسبات و پیوندهای خامنه ای با ارگان ها، نیروها و حاملین نگرشها و عملکردهای افراطی به موارد بالا منحصر نیست. قوه قضائیه، صدا و سیما، برخی خبرگزاری ها، بنیادهای اقتصادی، سازمان تبلیغات اسلامی، شورای ائمه جمعه، برخی انجمن های دانشجوئی و ده ها نهاد و ارگان دیگر را هم می توان به آن ها اضافه کرد که نیروهای راست افراطی در آن ها حضور قوی دارند. مسئولیت اکثر آن ها با ولی فقیه است و مسئولین آن ها توسط خامنه ای انتخاب می شوند. کانون های دیگر راست افراطی جبهه پایداری، موسسه امام خمینی، ایثارگران، عماریون و مداحان و ….. هستند که از ولی فقیه تبعیت می کنند.
تبیین رابطه خامنه ای و راست افراطی
این مجموعه ای که برشمرده شد، پیوندهای گسترده خامنه ای با نیروهای راست افراطی و حاملین دیدگاهها و مواضع افراطی را نشان می دهد. نیروهای اصلاح طلب در ارگان هائی که تحت مسئولیت خامنه ای است، جایگاهی ندارند. برگزیدگان او از طیف اصول گرایان و عمدتا از راست افراطی است.
گرچه رابطه ها و مناسبات خامنه ای تنها به مجموعه برشمرده خلاصه نمی شود و نیروها و ارگان ها وسیعتری را دربر می گیرد، ولی او در طی دو دهه و نیم در میان نیروهای راست افراطی زیسته، با آن ها نزدیک ترین رابطه را داشته، بیت خود را با آن ها پر کرده، مشاورین خود را عمدتا از میان آن ها انتخاب کرده و برای حفظ نظام و قدرت خود به آن ها متکی شده است. به همین خاطر نمی توان راست افراطی را از خامنه ای جدا کرد. پیوندهای آن ها به سادگی گسستنی نیست. خامنه ای در طیف نیروهای اصول گرا بیشترین نزدیکی را با راست افراطی دارد و دیدگاهش هم با این نیرو انطباق بیشتری دارد که لازم است که در جای دیگر به ان پرداخته شود.
با وجود این همه پیوندها، خامنه ای نماینده راست افراطی نیست و نمی توان او را مساوی با راست افراطی تلقی کرد. جایگاه خامنه ای متفاوت از موقعیت راست افراطی است. او فرد اول نظام است و حفظ نظام در درجه اول در مسئولیت او است. مسئولیت حفظ نظام از یکسو و از سوی دیگر وجود نیروهای دیگر در نظام و ضرورت حفظ آن ها، ایجاب می کند که او در تمام جهات همانند راست افراطی عمل نکند و به مصالح نظام توجه داشته باشد. به همین خاطر ما گاه شاهد عملکردهای متفاوت و متناقض و اتخاذ مواضع دو پهلوی خامنه ای هستیم. خامنه ای در انتخابات ٨٨ با راست افراطی هم موضع بود و همانند آن ها عمل کرد و در رهبری کودتای انتخاباتی قرار گرفت. بعد از آن هم در برخورد با جنبش سبز با افراطی ها هم موضع شد و جنبش سبز را فتنه نامید. خامنه ای در انتخابات ١٣٩٢ تا مرحله حذف رفسنجانی با آن ها هم گام بود ولی بعد از آن به دلایل مختلف، موضع متفاوت اتخاذ نمود و از “حق الناس” سخن به میان آورد. او در مورد مذاکره پیرامون پروژه هسته ای با غرب و برجام، موضع متفاوت با راست افراطی اتخاذ کرد.
خامنه ای از ابتدا نسبت به جناح های حکومتی بی طرف نبود. خامنه ای نسبت به اصلاح طلبان همواره موضع منفی داشت. او در انتخابات ٧۶ مجبور شد که به نتیجه انتخابات و ریات جمهوری خاتمی تن دهد. ولی بعد از آن برای تضعیف اصلاح طلبان وارد عمل شد. او در سال ٨٨ علیه اصلاح طلبان دست به کودتای انتخاباتی زد و در انتخابات ٩٢ هم مانع کاندیداتوری خاتمی و موجب رد صلاحیت رفسنجانی شد. موضع خامنه ای نسبت به جنبش سبز با موضع راست افراطی یکسان است.
خامنه ای به جهت جایگاه و موقعیتی که در نظام دارد، قادر است در این و یا آن مورد سیاست متفاوت از سیاست راست افراطی اتخاذ کند، در مقابل آن ها بایستد و پیش ببرد. ولی اگر او بخواهد مجموعه سیاست های متفاوت از نگاه راست افراطی را اتخاذ و عملی کند، راست افراطی از او فاصله خواهد گرفت. خامنه ای به حفظ نیروی راست افراطی به ویژه به عنوان نیروی ضربتی و رادیکال نیاز دارد و برخی برنامه های خود را از کانال این نیرو پیش می برد. در دوره اصلاحات، خامنه ای برای ضربه زدن به اصلاح طلبان و بحران آفرینی برای آن ها از یکسو و از سوی دیگر راندن اصلاح طلبان از قدرت از راست افراطی بیشترین بهره را گرفت و راه را برای روی کار آمدن آن باز کرد.
رابطه بین خامنه ای و راست افراطی، دو طرفه است. راست افراطی از خامنه ای تبعیت می کند و خود را نزدیک ترین نیرو به او می داند. خامنه ای هم از راست افراطی تاثیر می پذیرد و نسبت به خواست آن ها توجه جدی دارد. علی خامنه ای و راست افراطی به هم وابسته اند و همدیگر را تقویت می کنند. خطا است تصور کنیم که می توان خامنه ای را از راست افراطی منفک کرد و بر این پایه سیاست ورزی کرد. سیاستی که بر پیوندهای گستره و ریشه دار بین آندو چشم می بندد، سیاست های افراطی و فاجعه بار را به راست افراطی نسبت می دهد، خامنه ای را از آن جدا و نوک حمله را روی راست افراطی می گذارد، سیاست ناکارا و غیرموثری است و عملا خامنه ای را از زیر ضرب خارج می سازد. خامنهای بیشترین سهم را در پیشبرد سیاست های افراطی داشته و دارد.
سیاست بی طرف نگهداشتن خامنه ای در رقابت های جناحی، کار نمی کند و تا کنون هم کار نکرده است. برخورد بی طرفانه خامنه ای در رقابت های جناحی غیرمقدور، غیرواقعی و توهم زا است. یک جناح یعنی اصول گرایان و در درون آن راست افراطی با نهادهای غیرانتخابی که ستون های اصلی نظام هستند، پیوند خورده است. خامنه ای برای حفظ نظام و قدرت خود متکی بر آن ها است. خامنه ای با تکیه به نهادهای غیرانتخابی، سپاه و ارگان های اطلاعاتی ـ امنیتی در جایگاه کنونی قرار گرفته است. چگونه او می تواند حمایت خود را از آن ها بردارد و در موضع بی طرفی قرار گیرد. او بهتر از همه می فهمد که اتخاذ موضع بی طرفی نسبت به رقابت جناحی، در عمل به معنی باز کردن راه در مرحله اول برای قدرت گیری جنبش سبز و اصلاح طلبان است. امری که او به هیچ وجه پذیرای آن نیست. او پذیرش حضور جنبش سبز را با توجه به پتانسیل اعتراضی در جامعه به معنی تضعیف قدرت خود و باز شدن راه برای فعالیت اپوزیسیون و سرانجام تغییر ساختار سیاسی کشور می بیند.