چندی پیش در صفحه اینترنتی نشریه محترم ایران امروز، ترجمه مقاله ای از خالد الدخیل(۱) به نقل از العربیه فارسی، تحتِ عنوان « انکار برتری غرب از سوی عربها و مسلمانان»، درج شده بود. نویسنده جستجوگر این مقاله، با طرحِ سئوالی اساسی در رابطه با برتری غرب، می پرسد؛ «… هیچکس از خود نمیپرسد: چگونه یک فرهنگ انحطاطی و فاقد انضباط اخلاقی میتواند زیربنای این همه قابلیتهای صنعتی عظیم شود؟…»
برای پاسخ به سئوال فوق لازم می بینم، سئوالی دیگر، با استفاده از جملاتِ آقای خالد الدخیل طرح کنم؛ چرا «…بدگویی از غرب و نیشخند زدن به ابتذال اخلاقی آن و تحقیر دستآوردهای سیاسیاش و یا انکار دربست آن…»، در نزدِ مردمِ کشورهای خاورمیانه خریداران زیادی دارد؟
یافتنِ پاسخی عادلانه برای این پرسش میتواند رهگشا باشد.
اگر در پاسخ به این سئوال، آنچنان که در مقاله هم مطرح میشود، بگوئیم؛«…بعثیها، ناصریها، سنیها، شیعهها، سلفیها، اخوانیها، ناسیونالیستها و چپها…» با تبلیغاتِ مضر خود به این اندیشه دامن زده اند، شاید موفق به حل بخشی از معما شده باشیم. اما در زندگی روزمره، هر یک از ما به تجربه شاهدیم، جنس و کالای تهی از مرغوبیت هر قدر هم مبلغین بلیغی چون گوبلز(۲) پشتِ آن باشند، در نهایت خریدارانِ خود را از دست می دهند.
لذا تصور می کنم، هر چند که تبلیغاتِ «…بعثیها، ناصریها، سنیها، شیعهها، سلفیها، اخوانیها، ناسیونالیستها و چپها…» میتواند مؤثر باشد، اما آنچه که، به واقع امتداد و تداومِ اندیشه ابتذال غرب در نگاهِ انسانهای خاورمیانهای را، فراهم می آورد، حاصلِ حرکات و سیاستهای خودِ غربیها در خاورمیانه است. در خاورمیانه هم، میلیونها نفر از مردم، از شنیدنِ بتهون، جان لِنون و…، خواندنِ همینگوی، ویکتور هوگو، برتولت برشت و…، دیدنِ رقصِ با گرگها، تایتانیک، فیلادلفیا و… استفاده و لذت می برند.
نمونههای آمده در سطور ذیل به گونهای واضح، نشان از نقش اول غرب در به ابتذال کشاندنِ چهره خود در خاورمیانه میانه دارد:
نجیب الله در رأسِ افغانستانِ پس از خروجِ نیروهای شوروی از افغانستان در ادامه سیاستهای آشتی جویانه ای که از مدتها پیش از خروج نیروهای شوروی از افغانستان شروع شده بود، رسماً خواستار همکاریهای بین المللی برای تلطیفِ هوای سیاسی کشور و ادامه روند ثبات و صلح در افغانستان شد. ولی طالبان، آن صلح طلبی را با سلاحهایی که هنوز هم معلوم نیست؟!! از کجا آمدند، در دَم دفن کردند.
غرب به خوبی میدانست که صدام تمام نهادهای ملی و مترقی کشور را، جنایتکارانه از صحنِ اجتماع درو کرده، و به جای آنها قدرتِ استبدادی و خرافاتِ لجام گسیخته بر عراق حکم فرماست. اما با این همه، بجای حمایت از رشدِ نیروهای ملی و مترقی عراق توسطِ دیپلماسیِ سیاستِ خارجی خود، راهِ حمله به عراق را، آنهم با توسل به ادله دروغ در پیش گرفت. و با این حمله، پاشیده شدن شیرازه کشور، و خروج نیروهای سیاهی چون داعش را از قعر خرافاتِ جامعه موجب گردید.
سوریه که در پیروی از قیامهای مصر و سودان به پا خاسته بود، توسط نیروهای سپر، چماق و تفنگ بدستِ اسد سرکوب و سلاخی شد. و بشار اسد با این سرکوب و سلاخی به نحو قابل ملاحظه ای بر قطر کینه و دشمنی در سوریه افزود. و در این گیر و دار، به یکباره، سلاحهایی، که هنوز هم معلوم نیست از کجا آمدهاند؟!!، مانند نقل و نبات بین مردمِ به هیجان آمده توزیع گردید.
دولتهایی چون عربستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس که غرب را در تمامی ماجراجوئیهای خاورمیانهاش در عراق و سوریه یاری و مساعدت کرده اند، با آنکه غرقِ در ثروتاند، اما با این همه از اسکانِ آبرومندانه آوارگانِ عراقی، افغانی و سوری سر باز میزنند. و غرب نیز علیرغم آنکه شاهدِ غرق شدن هر روزه آوارگان در دریاها، و یا خفه شدنشان در کامیونهای سرپوشیده حملِ بار بوده و هست، اما همچنان از دست یازیدن به اهرمهای قدرت خود، برای رفع بنیادین مشکلِ آوارگان، که خود نقشی اساسی در بوجود آمدنش داشته، طفره می رود.
—————–
۱- http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/57256/
۲- گوبلز وزیر تبلیغاتِ دولتِ آلمانِ هیتلری