مایاکوفسکی شاعرشوروی سابق میگفت بدون فرم انقلابی هنرانقلابی وجودندارد. برشت شاعر مردمی آلمان اشاره میکند که محتوا و موضوعات جدید نیاز به فرم جدید و مناسب را دارند. اشعار نه تنها محصولی خصوصی و ملیاند، بلکه بخشی ازفکر و اندیشه شاعر و زمان اورا منعکس میکنند. شعر رعد و برق کوچکی است در تاریکی که سراغ شاعرمی آید، گرچه آن کوتاه است ولی به اندازه کافی طولانی که شاعربراه خودادامه دهد وجلوپایش را ببیند. جهان مکانی شده که اثبات وجود آن هرازگاهی با فرار، اسارت، ربودن، مرگ یا قتل شاعربرای اطرافیان مشهودمیشود .
جامعه غیرازانسانیت نیاز به انسانها نیز دارد. چرا اینهمه شاعر ولی فقط یکدانه فیلسوف؛ آنهم پانزده خردادی؟ مدتهاست پیشگویی میشود که زمان شعر و شاعری سپری شده. بعداز اعلان مرگ رمان وفلسفه، نیهلیستها پایان عمرشاعرراپیش بینی میکنند. بازار کساد شعر در وضعیتی است که مثلا تعداد فروش کتاب شعردریک کشور۸۰میلیونی معمولا به ۵۰۰ تا ۱۴۰۰ نسخه میرسد. این است امروز وضع شاعر در جهانی که به وسعت صفحه تلویزیون و به کوچکی مکاتبات نامههای الکترونیکی کامپیوتری است.
درباره تاریخ شعرگفته میشود که در طول ۱۵۰۰۰۰ سال عمر زبان، شعرنو و بی قافیه را سومریها دربین النهرین کشف کردند و چینیها ۵۰۰ سال پیش ازمیلاد شعرعروضی میسرودند؛ سبک شعری که ۱۰۰۰سال بعد در اروپا کاملا جا افتاد.
درباره آینده شعرمیتوان گفت تازمانیکه بین انسانها روابط دوستانه و عاشقانه و انسانی وجود دارد و نامههای دوستانه و عاشقانه نوشته میشود شعرنیزسروده خواهد شد. شعرنه تنها انعکاسی است اززبان آسیب دیده دوران بحران اجتماعی، بلکه دماسنجی است از زندگی معیوب مادرعصرفرار، سرگردانی و دلهره. شعرهمیشه آلیاژوترکیبی بود از واقعیت وخیالپردازی. شعر زبان کوتاه و فشرده شدهای است که کوتاهترین ولی قویترین ارتباط تجربه های انسانی را ممکن میسازد .
شعرنشان میدهد که فرم و محتوا قابل جدایی و تعریف نیستند. شعرقبل از هرچیز تفریحی است که انسان نمیتواند آنرا تعریف کند، تعریف آن بدون دیالوگ غیرممکن است. شعربرای شاعر گاهی چون ربودن هوا برای تنفس درجو خفقان است. کسیکه زیادحرف میزند یا باید زیاد بداند و یا باید خیالپردازی و داستانسرایی کند.
شکست نظام استالینیستی باعث شد که بخشی ازشاعران جهان ازادامه پروژه شعرآوانگارد دست بردارند. شعرنه تفریح است و نه اشاعه احساسات سالهای بلوغ یا آفرینش واژه های زیبا، بلکه کمکی است به مقوله شناخت. یک شعرخوب یک استعاره مطلق است برای یک لحظه ابدی از جهان بی وفا و تراژدیک. شاعر، دروغگوی توانایی است که باید دروغ بگوید تا علاقه به خودراازدست ندهد. شعر محصول زبان نیست بلکه کوششی است تا با کمک آن شاعربتواند از مرز و مانع زبان بگذرد؛ یعنی نوعی فرار به جلو و یا مهاجرت به خارج است .
امروزه باید به ارسطو پیام داد که شعربرای گروهی احساس لذت و سرگرمی است، نه جدل و دیالکتیک پیرامون شناخت زمین وآسمان. جنگها هم دیگرنیازی به شعرحماسی هومر وفردوسی وصلحها نیازی به اشعاراخلاقی سعدی وهزوید ندارند. دانته هم که چون خبرنگار و مصاحبهگر سدههای میانه با کمک اشعارخود از جهنم مسیحیت و آزارمردم سرکش و گناهکار گزارش میدهد. گروهی دیگربه روال گذشته شعرانقلابی برشت و مایاکوفسکی، گلسرخی و سلطانپور، شاملو و مصدق رادنبال میکند.
دوستداران شعرخطاب به شاعران خودپیام میدهند: شعرتان غیبتی ازجورابهای نشُسته همسایه نباشد! پیمان با وجدان آگاه ببندید ونه قراردادی باناشران برای فروش روح وجان! از قلبهای گرم وسوزان بگویید ونه از نشیمنگاههای سرد و خیس! جوری بسرایید که در پایان قرن نگویند پارسی زبانان ملنگ و مشنگ شده بودند.نظم تان چون نثرتان ترکیبی از نبوغ وجنون! شعرتان گرعمل نیست لااقل حقیقت رابگوید. درس واخلاق موضع گیری تان بحث و جدل، نقد وانتقاد باشد.
شعرمیگویند چون حاکمان کوته فکر دربرابر نثرحساسیت و آلرژی پیداکرده اند. تا به کی بحث وپرسش: هنر چیست؟ فرم یا محتوا، نو یا عروضی، نیمایی یا شاملویی، مشهدی یا مسجدسلیمانی، انقلابی یا بی خیالی، دهه محرمی یا انقلاب بهمنی، اصلاحگرایانه یا واویلا گویی؟
غربیها هم سال هاست که گرفتار سئوال: پسامدرن یا پیشامدرن، زیرزمینی یا اتوبانی، دادا یا پانک، شدهاند. چرا تعداد شعرگویان بیشترازشعرخوانان شده؟ تا به کی شعرشکست و ناامیدی همچون شعرسهراب: شب سردی است و من بس افسرده. فروغ: ایمان بیاوریم به آغازفصل سرد. اخوان: هوا بس ناجوانمردانه سرد است. نیما: آی آدمها یک نفر در اینجا میزند یخ. و گل آقا: چیه، چه خبرتونه ، مگر چند روز از زمستون گذشته؟!