به کارگران معدن که جسم رنجورشان را تازیانه خصم، به خون نشاند
با این همه زخمهای نشسته بر تنت
که دیری است
از شمارش آنها بازماندهایم
غرورت، ای میهن!
چشمان کم فروغمان را
روشنی میبخشد،
تا دگر بار،
به شمارش زخمهایت بنشینیم
که دهان گشوده اند.
از زخمهایت،
در دامنههای البرز…،
دماوند و سبلان…
غنچه های گل سرخ
سربرخواهد زد؛
اما،
با همهی آن دشنههای نشسته برتنت،
که از التیام آنها باز ماندهایم
ایستادهای تو همچو سرو،
ای میهن!
از بلندای کوهها،
نغمهای سرخواهیم داد
که زخمهای تنت را،
با شکوفههای روییده در خاک خاوران
مرهم خواهد نهاد،
*******
شکوهت، ای میهن؛
اندوهمان را تسلی میبخشد.
فرزندان دربندت،
در زیر تازیانهی خصم
لبخند بر لب میآورند؛
اما،
نه لبخند که زهرخندی نفرتآگند
که از آن توفان خواهدزاد،
توفان…
۱۲/۰۳/۹۵