از مرگ…
هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود.
هراسِ من – باری – همه از مردن در سرزمینیست
که مزدِ گورکن
از بهای آزادی آدمی
افزون باشد.
جُستن
یافتن
و آنگاه
بهاختیار برگزیدن
و از خویشتنِ خویش
بارویی پیافکندن –
اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد
حاشا، حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.
زنده یاد احمد شاملو
در جریان قتلهای زنجیرای، فجایعی بزرگ و هولناک رخ داد که شنیعترین آن در سال ۱۳۷۷ انجام داد. حمید پورحاجی زاده، شاعر و دبیر ادبیات در کرمان بود. حاجیزاده در نیمهشب ۳۱ شهریور ۱۳۷۷، همراه با فرزند ۹ سالهاش، کارون در سری قتلهای زنجیرهای مجموعا با ۴۳ ضربه چاقو(کارون ۱۶ ضربه و حمید پورحاجیزاده با ۲۷ ضربه) بهگونهای دلخراش بهقتل رسیدند.
حمید پورحاجیپور که گویی مرگ و نحوه بهقتل رسیدن خود را پیشبینی کرده بود در غزل «غفلت گوهر شکنان» چنین سروده است:
آخر ای خنجر مردمکش بیگانهپرست خوش نشستی بهتنم در شب خنجرشکنان
پاس ما مردم آزاده بدارید که ما تاج برداشتهایم از سر افسر شکنان
گزارش پزشکی قانونی حاکی است کارون ۹ ساله بیش از ۱۰ ضربه چاقو خورده است و چشمان او در لحظه مرگ در حالتی وحشتزده خیره بهقاتل مانده است!
فرخنده حاجیزاده در مصاحبه با روزآنلاین از پیگیری قتل برادرش میگوید:
بهما گفتند: «یک اشتباه ساده بود»!
***
حمید پورحاجیزاده شاعر و دبیر ادبیات متخلص به «سحر»، در سال ۱۳۲۹ در روستای بزنجان از توابع شهرستان بافت بهدنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در زادگاه و سه سال اول دبیرستان را در شهرستان بافت و سپس دبیرستان نمونه شهاب کرمان و سال آخر را در دبیرستان ملی هشترودی شیراز بهپایان برد، و بعد از آن فوق دیپلم ادبیات خود را از دانشسرای راهنمایی کرمان دریافت کرد. فعالیت ادبی وی از همان دوران ابتدایی شکوفا شده بود و بهسرودن شعر میپرداخت و اکثر اوقات رتبه ممتاز مسابقات ادبی را از آن خود میکرد. همچنین او در شیراز با کوشش خود انجمن ادبی کاخ جوانان شیراز را سر و سامان داد. او سپس لیسانس ادبیات فارسی خود را از باهنر کرمان دریافت و بهتدریس در آموزش و پرورش کرمان مشغول شد. وی طی این سالها کارهای ادبی و تحقیقی خود را نیز ادامه داد. سال ۱۳۶۰، با روحانگیز سلطانینژاد ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه پسر بهنامهای اروند، ارس و کارون است.
سرانجام حمید پورحاجیزاده در نیمهشب ۳۱ شهریور ۱۳۷۷، همراه با فرزند ۹ سالهاش کارون، در پروژه «قتلهای زنجیرهای وزارت اطلاعات حکومت اسلامی اسلامی» بهگونهای تکاندهند و هولناک بهقتل رسیدند.
روایت اروند از سینه و صورت پارهپاره کارون و پدرش:
«شب سیام شهریور ۷۷ من و برادرم ارس حدود ساعت دو و نیم از مراسم عروسی بهخانه برگشتیم. متعجب بودیم که چرا پدر و مادر و کارون، برادر کوچکترمان نیامدهاند. چراغ خاموش خانه برایمان بیمعنی بود. مگر میشد حمید پورحاجیزاده باشی و تا اروند و ارسات نیامدهاند بخوابی؟
در را که باز کردم و وارد شدیم، برای اولین بار بود که فهمیدم خون و چاقو و خنجر چه معنایی میدهند. اما مگر میشد بابا را با آن سینه پارهپاره شده دید؟ پای برهنه و با آجری در دست تمام همسایهها را بیدار کردم.
پلیس و سرباز و خون و چاقو و گریههای رییس آگاهی که مادرم گمان برده بود قاتل است و مدام میپرسید چرا شوهر و بچهام را کشتید؟
پزشک قانونی که آمد پرسیدم بابام زنده است؟ وقتی گفت نه دو نفرشان مرده اند خشکم زد. دو نفرشان؟
گفت برو ببین. دو سه ساعت صدای مادرم را نشنیده بودم که فریاد می کشید کارون.
وقتی از پشت پنجره چشمان باز و سینه و صورت پاره کارون و دیدم فریادم به آسمان بلند شد و فهمیدم که خدا هم روزی میمیرد. بعد از پانزده سال هنوز دلم به حال آن شب برادرم ارس میسوزد. شوکه شده بود. رد خون را گرفته بود و دور خانه میچرخید. حمید که پدرت باشد میفهمی ابد هم برای یتیم شدنت زود است».
گزارش یک قتل، «کارون در من است امشب» گزارش مفصل قتل با عنوان «گزارش یک قتل، کارون در من است امشب» که بخشهایی از آن در برخی نشریات داخل کشور مانند نشریه پیام هاجر شماره ۳۰۲، ۵ بهمن ۱۳۷۸ توسط محمد حاجیزاده، برادر حمید چاپ شد. در این گزارش آمدهاست: «… پزشک قانونی تعداد ضربههای دشنه فرو رفته در سینه برادر را ۲۷ از زیر گلو تا زیر ناف و ضربه وارده بهسینه کارون را بالغ بر ده ضربه دانسته بود… آ ثار ضربه سخت و مشت در سر و صورت، پارگی قلب و ریه و دستگاه گوارش، بریده شدن انگشتان دست راست حمید تا روی پوست، بنا بهنظر پزشک قانونی با هر ضربه کارد حمید تیغه چاقو را میگرفته و قاتل میکشیده و برای باری دیگر فرو میکردهاست که منجر بهاین گردیده که کف دست بشود پر از شیارهای عمیق شقاوت»…
دردناکتر آنکه در بخش دیگری از گزارش آمده است:
کسانی که در غسالخانه حضور داشتهاند و یا جسد کارون را دیدهاند از جای آثار نیش چاقو بر روی گوش، صورت و پشت کارون گفتهاند که باید این آثار قبل از پارهپاره کردن سینه، قلب و شکم کارون روی داده باشد. بعضی نیز که بهدقت به صورت کارون نگاه کردهاند بهقول روستاییهای ما حالت «گرگ پدمک» را در چهره کارون دیدهاند. اصطلاح «گرگ پدمک» در خصوص روبهرو شدن گوسفند با گرگ بهکار میرود که گوسفند با چشمان بیرونزده، خشکاش میزند.
از همان ابتدا مشخص بود که قتل عادی نیست هرچند میگفتند قتل شخصی بوده، اما خود ما هم که زیاد هنوز نمیدانستیم مساله چیست دنبال انگیزه و قاتل میگشتیم یادم است پیش رییس آگاهی کرمان مینشستم و مدام انگیزه ردیف میکردم و میبافتم که مثلا شاید زمانی دختری را دوست داشته و اکنون شوهر آن دختر فهمیده و… عمق فاجعه اینقدر بود که ما هم حالت عادی نداشتیم. اما رییس اداره آگاهی کرمان میگفت این قتل عادی نیست. بازپرس پرونده میگفت این قتل انگیزهای بهبزرگی چنار میخواهد و دنبال این جور چیزها نگرد باید کسی یا داروی روانگردان مصرف کرده باشد یا انگیزهای فراتر از اینها داشته باشد و… تمام این سالها پیگیریهای ما ادامه داشت همه جا رفتیم هر کاری میتوانستیم کردیم از طرفی هم از سوی وزارت اطلاعات تحت فشار بودیم و احضار و بازجویی و… در نهایت هم که گفتند یک اشتباه ساده بوده.
فرخنده حاجیزاده، در پاسخ بهسئوال خبرنگار روزآنلاین مبنی بر اینکه آیا از وزارت اطلاعات که در آن زمان مسئولیت ۴ قتل دیگر را پذیرفته بود پیگیری نکردید؟ اضافه میکند:
بهما که ابتدا هیچ پاسخی نمیدادند اما بعد گفتند بروید از وزارت اطلاعات شکایت کنید. یعنی ماموران وزارت اطلاعات که ما را احضار وبازجویی میکردند بهما میگفتند بروید از وزارتخانه ما شکایت کنید یا میگفتند اگر راست می گویید بیایید جلوی وزارت اطلاعات اعتصاب کنید و چرا نمیکنید و… خیلی بیرحمانه بود بازیای که با ما شروع کردند. در نهایت برادرم گفت باشد اصلا قتل معمولی بوده، بیاورید دست قاتل را بگذارید توی دست ما و قول می دهیم یک سیلی هم نگذاریم او بخورد. اما جوابی ندادند رییس اداره آگاهی کرمان، بازپرس پرونده و حتی پزشکی قانونی که میگفتند ظرف سه روز قاتل را پیدا میکنیم دیگر حاضر بهدیدار ما نمیشدند و در نهایت گفتند بهبنبست خوردهایم و قضیه فراتر از این حرفاست و…. خیلی اذیت کردند تاسال ۷۸ که بر اثر پیگیریهای ما و رفت و آمدهای ما و… بالاخره بهما گفتند که این مساله یک اشتباه ساده بوده».
***
ترور در لغت بهمعنای وحشت و ترس زیاد است و در اصطلاح بهحالت وحشت فوقالعادهای است که ناشی از دستزدن بهخشونت و قتل و خونریزی از سوی یک گروه، حزب و یا دولت بهمنظور نیل بههدفهای سیاسی، کسب یا حفظ قدرت است.
بهاین ترتیب، تروریسم تعریف روشن و واحدی ندارد. علت این است که اکثر تعریفکنندگان بر اساس یکی از زوایای آن بهتعریف آن پرداختهاند. بررسی تاریخ عملیاتهای تروریستی، حکایت از آن دارد که عمده اعمال تروریستی در جهان بهصورت سازمانیافته و برنامهریزی شده و با رعایت عملیات پوششی صورت گرفته است. هرچند ممکن است در عمل، اتفاقات دیگری بیفتد اما بهبخشهای مختلف یک عملیات تروریستی توجه شده است. بنابراین اصلیترین اصل مربوط بهتروریسم چه در تاریخ ایران و حکومت اسلامی و چه در تاریخ جهان، بهموضوع تروریسم سازمانیافته اختصاص مییابد و در پس هر تروری اصلیترین سئوال در خصوص عاملان، اهداف و نتایج آن است.
تاریخ ترور در حکومت اسلامی ایران و دیگر گروههای تروریستی اسلامی همچون «داعش»، القاعده و غیره، به صدر اسلام و شبهحکومت محمد پیامبر مسلمانان در قبال بدوی شبهجزیره عربستان میگردد. همانگونه که در جریان ملیشدن صنعت نفت، مجلس شورای ملی در خصوص ترور سرلشکر حاجعلی رزمآرا، نخستوزیر طرفدار منافع انگلستان، بهنفع خلیل طهماسبی مصوبهای صادر کرد و ضمن اعلام خیانت رزمآرا، خلیل طهماسبی را از اتهام قتل مبرا دانست و او را آزاد، کرد. اما بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دوباره همان مجلس شورای ملی با مصوبهای دیگر وی را مجرم و رزمآرا را از اتهام خیانت منزه دانست و خلیل طهماسبی را دستگیر و محاکمه و بهاعدام محکوم کرد.
دسته از تروریستها، عمدتا افرادیاند که بهطور حرفهای بهقتل و جنایت سازمانیافته یا غیر آن اشتغال دارند و در ازای دریافت پول، دست بهاقدامات تروریستی بهمنظور ایجاد فضای رعب و وحشت میزنند. سازمان اطلاعات آمریکا «سیا» و ۶ MI انگلیس، موساد در اسرائیل و…، همواره همچون افرادی را برای پیشبرد اهداف تروریستیشان بهخدمت میگیرند. اینان عمدتا برای قتل مخالفان خود، از افرادی بهره میگیرند که در ازای قتل و آدمکشی، پول دریافت کنند، زیرا در صورت لو رفتن واقعیت حادثه یا دستگیری قاتل میتوان ارتباط با وی را انکار کرد و با رضایت بهحذف فیزیکی عامل مزدور از اتهام عملیات تروریستی خلاصی یافت.
بسیاری از ترورهای فردی و قتلهای سیاسی را همین دسته از افراد حرفهای انجام میدهند تا در صورت نیاز بهکتمان و لو رفتن، بهآسانی حذف شوند. چنانچه در ترور جان اف کندی تمامی عوامل ترور یکی پس از دیگری حذف و نابود شدند.
عناصر حزب کتائب، سمیر جعجع و گروه او سرگرد سعد حداد و آنتوان لحد و عواملش از افرادیاند که اسرائیلیها آنها را برای آدمکشی و قتل فلسطینیها بهکار گرفتند. یکی از اقدامات آنها کشتار در صبرا و شتیلا بود.(حمید احمدی و سویدان طارق)
در نوعی تقسیمبندی دیگر، تروریسم دو شکل اساسی دارد و آن عبارت است از انگیزههای سیاسی و اجتماعی اقدامات تروریستی که گروههای تروریستی یا دولتهای معتقد بهاستفاده از تروریسم دارند. یعنی این که از تروریسم برای تداوم سلطه از آن بهره میگیرند. حکومت اسلامی ایران در ردیف این دول تروریستی قرار میگیرد.
با این وجود، حاکمیت آمریکا و متحدانش هنوز هم سالهاست که ادعای مبارزه با «تروریسم» را دارند و برای آن لشکرکشیهای متعدد کرده اند و مردم کشور خود و دیگر کشورها را بهفقر اقتصادی و بحرانهای مختلف کشاندهاند و یا بهقعر نیستی فرستادهاند. آمریکا در این که ادعا که «تمام گروههای تروریستی جهان هدف حمله ماست»(صدای عدالت، ۱۸/۷/۸۰، سخن رامسفلد وزیر دفاع وقت آمریکا) و این که «هر کشوری با آمریکا نباشد تروریست است».(روزنامه جمهوری اسلامی، ۳۱/۶/۸۰، سخن جرج دبلیو بوش رییس جمهور وقت آمریکا) قصدی جز قدرتطلبی و توسعه اهداف سلطهطلبانه و امپریالیستی خود ندارد: «آمریکاییها بهدروغ انگیزه خود را از حمله بهافغانستان مبارزه با تروریسم تبلیغ میکنند، در حالی که انگیزه حقیقی آنها قدرتطلبی، سلطهطلبی و توسعه دستگاههای سلطه است».(همان، ۳۱/۶/۸۰)
البته آنها برای رسیدن بهاین اهداف اگر هرگونه عمل وحشتزا، تهدیدکننده و تروریستی را نیاز ببینند، از انجام آن پرهیز نمیکنند و تاریخ شاهد این کلام است از حمله اتمی تروریستی تا ترور روحی روانی و…
اکنون ابعاد تروریسم وسیعتر شده و «ابتکارات» تروریستها نیز «شکوفاتر» شده است! مانند ترور حیرتانگیز سال ۲۰۰۱ در آمریکا. طبق گزارشات مستند، در نیویورک یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، هواپیمای مسافربری شرکت هواپیمایی آمریکن ایرلاینز با سرعتی سرسامآور بهبرج شمالی ساختمانهای تجارت جهانی با ارتفاعی بیش از ۴۰۰ متر خورد و بعد از ۱۸ دقیقه هواپیمایی دیگر از شرکت هواپیمایی یونایتد ایرلاینز بهبرج جنوبی دوقلوها اصابت میکند و….از آنجا پدیدهای بهنام بنلادن مشهور میشود…
بدین ترتیب، نمیتوان اهداف اقتصادی، نظامی، توسعهطلبانه سیستم سرمایهداری و در راس همه حکومتهای قدرتمند جهانی را برای کاربرد ترور نادیده گرفت و نیز مفهوم ترور روانی را که نوعی حمله تدریجی بهشخصیت و حیثیت افراد است.
البته در این میان، از حکومت اسلامی ایران تا سخنگویان و سران بهاصطلاح «دموکراتیک» جهان، مبارزه مسلحانه که یک تاکتیک مبارزه علیه حکومتها آدمکش و تروریست همچون حکومت اسلامی ایران و ترکیه و غیره است را اقدامات تروریستی مینامند. در حالی که اولا رویآوری برخی سازمانها و احزاب سیاسی بهمبارزه مسلحانه قبل از هر مسئلهای محصول و نتیجه مستقیم اختناق و سرکوب و ترور و اعدام حکومتهاست. بهعلاوه این مبارزه در مقابل کشتار و تروریسم دولتی، یک تاکتیک مبارزه بر حق و عادلانه و قابل حمایت و پشتیبانی است و هیچربطی بهتررویسم دولتی و غیردولتی ندارد!
بیتردید درباره ترورهای وزارت اطلاعات حکومت اسلامی ایران موسوم به «قتلهای زنجیرهای» خوانده و شنیدهاید. ازابتدای انقلاب ۱۳۵۷ مردم ایران که برای رفاه، آزادی و دموکراسی بود؛ همه گروهها و عناصر مذهبی و حتی متوهمین غیرمذهبی «ضدامپریالیست» و…، بهرهبری آیتالله روحالله خمینی، با برنامه حذف فیزیکی مخالفان، سرکوب انقلاب مردم را آغاز کردند. این حذف در ابتدای انقلاب، با اعدامهای و ترورهای مشهور خلخالی در داخل ایران آغاز شد و بعد از مدتی بهترور در سطح جهان رسید. از ترور نزدیکان شاه تا ترور بختیار، آخرین نخست وزیر حکومت پهلوی، از ترور فرخزاد تا عفت قاضی، از فعالین سیاسی مانند قاسملو، حمید بهمنی، صدیق کمانگر، غلام کشاورز، برومند، شرفکندی، دهکردی تا فتوای مستقیم ترور سلمان رشدی نویسنده هندی-انگلیسی توسط خمینی، ترور مترجمین کتاب «آیات شیطانی» وی، بمبگذاریهای متعدد و …
اوج بربریت و وحشیگری سران و مقامات و ارگانهای سرکوب و کشتار حکومت اسلامی در دهه شصت، کشتار چندین هزار زندانی سیاسی در سال ۶۷ است. در حقیقت در این سال، و پس از پایان جنگ ایران و عراق، تئوریسینهای حکومت اسلامی و خمینی، بهاین نتیجه رسیدند که بهجای تن دادن بهانبوه مطالبات جمعشده کارگران، زنان، دانشجویان، نویسندگان، هنرمندان و خانوادههای جانباختگان و زندانیان سیاسی در طول هشت سال جنگ خانمانسوز، با کشتار زندانیان سیاسی رعب و وحشتی بیسابقهای در جامعه آفریدند تا کسی جرات اعتراض و اعتصاب و شورش بهخود راه ندهد. بهعبارت دیگر، حکومت اسلامی که از همان روزهای بهقدرت رسیدنش مخالف آزادیهای فردی و جمعی، آزادی بیان، اندشه و اجتماعات بود هدفش از حذف فیزیکی زندانیان سیاسی، در عین حال حذف آزاداندیشی و اعلام جنگ آشکار و عریان و سیستماتیک بههر نوع آزادیخواهی و برابریطلبی و عدالتجویی بود.
بهاین ترتیب، در اواخر دهه ۶۰ و دهه ۷۰ وزارت اطلاعات حکومت اسلامی، برنامهای برای حذف روشفکران و نویسندگان و سیاسیون مخالف حکومت اسلامی بهاجرا درآورد. اگر در ابتدا هدف مخالفین بودند اما کمکم کار بهمنتقدان و حتی خودیهایشان هم رسید. این جنایت هولناک به «قتلهای زنجیرهای» مشهور شد که در آن صدها نفر از نویسندگان و روشنفکران و فعالین سیاسی ایران بهقتل رسیدند. نهایتا با افشاگری و پیگیری خانوادههای مفقودشدگان و جانباختگان و افکار عمومی آگاه جامعه، خاتمی رییس جمهور وقت و خامنهای رهبر این حکومت، مجبور بهاقرار این قتلها توسط وزارت اطلاعاتشان شدند و وزارت اطلاعات، در بیانیهای رسما مسئولیت قتلها را پذیرفت. اما آن را کار عدهای مامور «خودسر» نامید! در نهایت فقط سعید امامی معاون وزارت اطلاعات دستگیر و بعد بهطور مشکوکی در زندان «خودکشی» و یا به «قتل» رسید؟! و نهایت پرونده قتلهای زنجیرهای را با زندانی کردن آقای ناصر زرافشان وکیل خانوادهها قربانیان قتلهای زنجیرهای و برگزاری چندین دادگاه نمایشی در پشت درها بسته، از نظر خودشان آن را بستند اما این پرونده همانند صدها پرونده جنایی حکومت اسلامی در نزد جامعه، تا عامرین و عاملین آن شناخته نشوند و بهدست عدالت سپرده نشوند همچنان باز است.
اما نباید کسی و جریانی در جانی و آدمکش بودن کلیت حکومت اسلامی ایران، شکی داشته باشد! بههمین دلیل، کسی ترفندهای رنگارنگ حکومت اسلامی را ئبرئهکردن خودش نپذیرفته و نخواهد پذیرفت. مگر تا هنگامی که کلیت این حکومت با قدرت و عزم و اراده مردم آزاده سرنگون گردد و همه عاملین و آمرین ترورها و کشتار زندانیان سیاسی و اعدامهای حکومت اسلامی، در فضایی آزاد و با برخورداری از همه امکانات دفاعی، قضایی و رسانهای متهمین از خود، با هدف آگاهی بهپشت پرده جنایات حکومت و دلایل آن، محاکمه شوند نه با هدف انتقامگیری؛ تا این که جنایتکاران نتوانند در تحولات تاریخی، رنگ عوض کنند و یا هیچ حزبی و حکومتی در جامعهمان جرات نکند مخالفین خود را بهدلیل بیان و اندیشه و فعالیتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تهدید و سرکوب کند تا چه برسد آنها زندانی و شکنجه و اعدام و ترور کند!
غزلی از حمید پورحاجیزاده:
خون گشته دلان
هوشمندان چو بههر معرکه در میمانند
همگی فاتحه رفتن خود میخوانند
در دیاری که عرق لکه دامان گل است
کولیان پاکترن مردم این ساماند
روزگاران غریبی است که ارباب نظر
راز فردای خود از چهره ما میخوانند
خط رنجی که نشان واره پیشانیِ ماست
رمز تلخی است که خون گشته دلان میدانند
ماجراهای من از باور سرگردانی
خواند آن قوم که سرگشته و سرگردانند
خواب پروانه شدن لاله بسی دید ولی
لایق کار چنین، مردم جان سوزانند
شمع چون دید من و لاله بهآتش گفتا:
خوش بسوزند که پروانه این دامانند
دی گُل سوخته از عاقبت ما پرسید
گفتش آلاله: که از جمله سردارانند
یاد پورحاجیزاده، مختاری، پوینده، شریف و همه جانباختگان راه آزادی بیان و اندیشه و سوسیالیسم گرامی باد!