با انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا، دور جدیدی از تهاجم به برجام، گذشته، حال و آینده آن، چه در ایران و چه در خارج از ایران، بویژه از جانب ترامپ در آمریکا آغاز گشت. مواضع و سخنان ترامپ را، به عنوان بخشی از برنامه انتخاباتی او و تلاش به نمایندگی و پیشبرد خواست جناحهای تندرو و متاثر از لابی نیرومند اسرائیل در آمریکا ارزیابی می کنند. این موضوع که ترامپ وعده “پاره کردن توافق برجام” و یا افشای رازهای پنهان “پشت تفاهم برجام” با هدف بی اعتبارکردن برجام را داده است، حتی در صورت تحقق آن نیز نمی تواند تاثیری فراتر از یک واکنش تهییجی آنهم فقط برای آمریکا و مردم آمریکا را به عنوان پیآمد، بر خود «برجام»، داشته باشد. اخبار ضدونقیض در مورد معاملات تجاری ایران با تعدادی از انحصارات بینالمللی، قبل از آنکه نشانگر وجود “هرج و مرج” در روابط آمریکا با کشورهای متحد اش باشد، گویای این واقعیت است که دستگاه حکومتی آمریکا قادر به تشخیص درک حساسیت لحظه نبوده است و امکان تاثیرگذاری بر ایران، در تعیین اولویتها در عرصه سیاستگذاری منطقهای و جهانیاش را از دست داده است. این موضوع که در هر قدم، به جای کمک به تحکیم روابط از طریق برجستهکردن اشتراکات، با تمدید انواع تحریمها، تاکید بر نکات افتراق بیشتر شود، قطعا ایران را هر چه بیشتر از مسیر ایجاد توازن در مناسبات بینالمللی دور کرده و به سمت رابطه بیشتر با متحدین مرحلهای سوق میدهد.
روشن است که هیچ معاملهای، آنهم در چنین سطحی و با حضور کشورهای دارای وزن در سیاست جهانی، نمی تواند بدون «حاشیه» صورتپذیرد؛ اما این موضوع که «حاشیه» در داخل ایران چقدر تاثیرگذار خواهد بود، و این که برخی بدون حاشیه هم، به بهانه های مختلف “شکست برجام” را اعلام کردهاند، این سئوال را در اذهان مطرح می کند که براستی هدف چیست؟ زدن برجام و یا از آن فراتر، تلاش به تاثیرگذاری زودرس بر رایدهندگان انتخابات آتی ریاست جمهوری؟
سخنان روحانی در روز ۱۶آذر در دانشگاه که گفت: «هیچ قدمی در مسئله برجام برنداشتیم مگر آنکه با مقام رهبری مشورت کردیم و جلسه گذاشتیم»، از جانب علمالهدی اینگونه تفسیر شد: “این دو قطبی سازی از دو جهت نتیجه نداد اول این که برجام شکست خورد و نتیجهای نداشت و دوم این که تصمیم داشتند جامعه را بهگونهای دو قطبی کنند که رهبری را در یک قطب قرار دهند و نشان دهند قطبی در جامعه وجود دارد که ضد ولایت است تا از این طریق ولایت و رهبری را تضعیف کنند که در برجام به دلیل سیاست و درایت مقام معظم رهبری انجام نشد.”
اگر مقدمتا فرض را بر این بگذاریم که تصمیمات آمریکا چه در دوران اوباما، بویژه در پایان خط آن، و چه اقدامات احتمالی آتی دستگاه حکومتی ترامپ، با هدف تضعیف و یا تنبیه ایران به خاطرسیاستهای جهانی و منطقهای آن، از جمله دخالت در سوریه صورت میپذیرند، که بررسی نادرستی این تصمیم آمریکا و تاثیرات منفی آن در بهبود مناسبات موضوع بحثی است جداگانه، اما سخنان نماینده ولی فقیه در خراسان همراه با سرمقالههای مختلف روزنامه کیهان و دیگر تریبونهای مخالفین برجام، تصویری که بدست میدهند، تلاشی است همه جانبه که “شکست برجام” را شکست دولت روحانی در یکی از مهمترین موضوعات چالش بینالمللی دولت روحانی در جامعه تبلیغ کند.
این تعرض نه خود برجام، و از آن نیز فراتر، نه خود روحانی و موضوع “تک دوره ای” کردن احتمالی ریاست جمهوری او بلکه از این نیز بسیار فراتر، پرتاب تیری است که همزمان اهدافی بزرگتر را مد نظر دارد.
این اهداف را بطور اجمالی می توان این چنین برشمرد:
– ادامه تبلیغ “نعمت الهی” بودن تحریمها و تبدیل به یاَس و ناامید کردن میلیونها ایرانی که به درستی برجام و نتایج آن را گشایشی میدانستند و همچنان نیز می دانند، که در بهبود مناسبات با غرب و بویژه آمریکا، می تواند صورت پذیرد.
بر خلاف نظر آقای محمود سریعالقلم مبنی بر این که “برای مخاطبان و جامعه مدنی ایرانی توجیه نشد که برجام، حل و فصل مسایل ایران و آمریکا نیست. و حتی مقدمهای بر گشایش مشکلات ایران و غرب و ایران و منطقه نیز نیست. نظام تحریم علیه ایران بسیار وسیع تر از نظام تحریم هستهای است.” اگر بپذیریم که «از خرد است که کلان برمیخیزد»، همین “گام کوچک” برجام توانست و هنوز هم این توان را دارد که میلیونها ایرانی را در ابراز نادرستی سیاست تداوم تحریمها، با اتکاء به حامیان برجام، به آمریکا و دیگر مخالفین خارجی و داخلی برجام بسیج کند. نگاه مردم به بقا و «تداوم» برجام و برجامها، نه نگاهی “تمام و کمال” بلکه پیوستگی در روند آهسته آن است.
– ادامه چپاول و سرقت ثروت ملی کشور در سایه تداوم تحریمها، به قیمت هرچه فراگیرتر شدن فقر در جامعه و اعمال فشار هرچه بیشتر بر کارگران و زحمتکشان با تنگتر کردن امکان معاش و قدرت خرید اقشار میانه به پایین جامعه، و تحکیم این فشارها با هموار کردن راه برای تصویب قوانین بغایت ضد مردمی و ارتجاعی در مجلس.
– اعمال فشار بر بخش آگاه و روشن جامعه از طریق انواع تحدیدها و دستگیری همراه با صدور احکام نا عادلانه زندان و تبعید بر آنان.
– و در نهایت: هموار کردن راه برای ظهور”احمدی نژادی” دیگر که بتواند با شعارهای عامهپسند، تداومبخش سیاست فشار و خفقان و تحمیق در جامعه باشد.
مقابله با این اهداف تنها زمانی امکانپذیر خواهد بود که مردم به جای سخنان و شعارهای “دلنشین”، تغییر را از همان «زنبیل خرید» خویش لمس کنند. تنها در صورت وقوع این تغییر است که می توان به بسیج مردم در دفاع از برجام و برجامها و به سنگ خوردن تیر حامیان فقر و سرکوب و خفقان امید داشت.