احتمالا بزودی شاهد تحریم های تازه ای علیه ایران خواهیم بود. رژیم ایران و ایضاً مردم ایران، که در گذشته چوب این فشارها را خورده اند و هنوز هم باید بخورند، در اولویت کابینه ترامپ قرار دارند. کنگره و دولت آمریکا در این هدف همسو و متحد اند و هر لحظه بر شدت تهاجم دولت ترامپ علیه ایران افزوده می شود. پس از تهدیدهای نماینده جدید آمریکا در سازمان ملل و مشاور امنیتی ترامپ مبنی بر این که از امروز بطور رسمی ایران زیر ذره بین قرار می گیرد و تهدیدهای شخص ترامپ، اینک او در آخرین واکنش و در پی پاسخ مقامات حمهوری اسلامی که از قضا تاحدی احتیاط آمیز اند، به تندی اظهار داشته است که ایران با آتش بازی می کند. بزعم وی ایران (مردم یا دولت ایران؟) در آستانه فروپاشی بود که اوباما به نجاتش شتافت، ولی ایران (دولت) بداند که او اوباما نیست. بهرحال روشن است که او با چنین ارزیابی هائی ایران را به عنوان اولین آماج قدرتنمائی سیاست خارجی خود و مهمترین خطری که منطقه و منافع آمریکا را تهدید می کند، هدف گرفته است. واکنشی چنان سریع که حتی خود زمامداران جمهوری اسلامی را که با ترامپ به نحوی احتیاط آمیز و با صبر و انتظار برخورد می کردند، غافلگیر ساخته است. دولت دونالد ترامپ البته تفاوتی بین رژیم یا دولت ایران با مردم ایران قائل نیست. نزد او بین دولت ها و مردم آنهم در کشورهای استبدادی که دولت ها خود را تحمیل کرده و خودسرانه از زبان مردم سخن می گویند، تفاونی وجود ندارد. چرا که هدف، تأمین منافع آمریکا (البته باقرائت ترامپ از این منافع) بهر قیمتی است. با این وجود چنین یکسان انگاری نمی تواند محمل توجیه کننده ای برای اپوزیسیون مترقی و آگاهان جامعه ایران برای نادیده گرفتن این تمایز و تضاد باشد. این نیروها وظیفه دشوارمبارزه همزمان با تهاجم آمپریالیستی و افشا و مبارزه علیه استبداد خودی را بطور همزمان دارند و از قضا در دوره ترامپ به عنوان تهددیدی برای جهان و دستاوردهای تمدن بشری و مشخصا ایران، حفظ استقلال صفوف ارتجاع و ترقیخواهی برای بالیدن نیروی مقاومت اهمیت بیشتری می یابد. در همین رابطه کرنش به سوی ارتجاع جهانی یا ارتجاع داخلی به یکسان خطرناک و سم مهلکی است برای رهائی. اخیرا رئیس شورای اروپا تهدید ترامپ برای اروپا را در کنار دیگر تهدیدها، هم چون تروریسم افراط گرائی اسلامی، و نیز روسیه و چین قرارداد. با این همه چنان که سیررویدادها نشان می دهند، ایران می تواند نخستین آماجگاه فرود این مشت آهنین باشد.
دولت ترامپ آنچه که “خوبان” همه دارند را تنها دارد (از ریگان تا بوش پسر و…). یک دولت نفتی- میلتاریستی و تجارت پیشه است. مشخصه اصلی اش یک جانبه گرائی افراطی و فراگیر در حوزه های اقتصادی و سیاسی و نظامی است. او شیفته عقد معاهدات دو جانبه با تک به تک کشورهای جهان است تا از برتری خود بر دیگران مطئمن باشد و بقول خودش قراردادهای بهتری بسود آمریکا منعقد کند. این رویکرد که واکنشی به سیرقهقرائی قدرت اقتصادی و سیاسی آمریکا و بکارگیری زور بازو برای حفظ برتری خود است، به لحاظ اقتصادی به معنی بحران در انباشت سرمایه مبتنی بر دادوستد “بازار آزاد” و مکانیزم های اقتصادی است که بزعم این جریان بزیان آمریکا جریان دارد. روی آوردن به تأمین انباشت سرمایه با اتکا بر مکانیزم های فرااقتصادی و زور پاسخی به این بحران است.
ترامپ ضمن بهره برداری از بحران دولت-ملت ها، که تضعیف حق حاکمیت کشورها (در اصل دموکراسی و فقدان مداخله در تصمیم گیری ها و روندهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی توسط شهروندان) از نتایج آن است، در اساس مخالف و ضد جهانی شدن و به بیان دقیق تر جهانی سازی سرمایه نیست و اساسا خود به عنوان یک میلیاردر که در اقصا نقاط جهان منافع دارد (۵۰۰ شرکت)، بخشی از آن است. اما او حامل روایت جدیدی از جهانی سازی دستخوش بحران است که در آن افزایش وزن زور و اقتدارگرائی در اقتصاد در فرایند جهانی سازی برای مقابله با بحران های برساخته آن از یکسو و حفظ و تأمین سرکردگی آمریکا از سوی دیگر حرف اول را می زند، که البته آغشته با تمایلات شبه فاشیستی و نژادپرستانه و ضدزن و نیز بشدت ضدمحیط زیست است و… بهمین دلیل او خود یک دولت فراافکن از ریشه ها بوده و مولد بحران های تازه است. اما برای آن که این بحران ها به منصه ظهور برسند و دولت ترامپ زمینگیر شود نیاز به زمان است تا تنانقضات این برنامه علنی و آشکار شوند و بدیهی است که این واقعه در عرض چند روز و چند ماه صورت نمی گیرد. کل برنامه و سیاست های اعلام شده هم با یکدیگر وهم با ادعاهای عوامفریبانه اش در تناقض جدی اند. پرداختن به آنها خارج از حوصله این نوشته کوتاه است، اما به عنوان یک نمونه شعارهای غلط اندازی چون مبارزه علیه تروریسم و داعش به عنوان هدف عمده و اعلام شده، با سیاست عملی اش در نزدیک شدن به حامیان مستقیم و غیرمستقیم تروریسم، هم چون عربستان و شیوخ نفتی، یکی از آنهاست (سیاستی که ترزا می هم جلوتر از او به استقبالش رفت).
بهرحال او در یک سال اول حکومت و بویژه صد روز اول خیلی تهاجمی و خطرناک ظاهرشده و خواهد شد. چرا که از یکسو برای نشاندادن قابلیت خود به قدرتنمائی خواهد پرداخت و از سوی دیگر حامیانش به نوعی در انتظارعملکرد او خواهند ماند. ضمناً چه بسا او برای پوشاندن ضعف هایش نیز احتیاج به بحران آفرینی هائی از این نوع دارد و با سفر عنقریب نتانیاهو به آمریکا و دیدارش با ترامپ، با توجه به این که او خواهان ابطال برجام و محاصره اقتصادی و… است، انتظار می رود که بر شدت این نوع تهدیدها افزوده شود. ترامپ و تیم همراهش نشان داده اند که در برخورد با برجام تمایل دارند که بطور غیرمستقیم به آن حمله کنند: از عرصه های دیگری چون تشدید فشار حول تروریسم و به چالش طلبیدن نفوذ ایران در منطقه، تا نقض مستقیم برجام. ترجیح آنها این است که برای جلب حمایت جهانی و متحدان خود ایران را مسئول چنان نقضی وانمود کنند تا خود را. ولی در هر صورت آنها برجام را ناقص می دانند که هم محدودیت ها در آن موقت اند و هم مشروط به شروط دیگری نشده و دست ایران را باز گذاشته است.
تا آن زمان – تا زمینگیر شدن این سیاست ها- بدترین و خطرناک ترین و باید گفت ابلهانه ترین سیاست دم به تله این هیولای وحشی و خشمگین دادن است! نباید فراموش کرد که این نوع تهدیدها توسط ترامپ در عین حال برای مقابله با فرایند روبه گسترش خیزش های اجتماعی در آمریکا و جهان هم هست. یعنی یافتن خطر و دشمنی خارجی برای قطبی کردن فضای سیاسی حول آن و منجمد کردن جنبشهای اعتراضی. در حالی که شکل گیری و قطب بندی جامعه آمریکا و جهان حول مطالبات واقعی و ترقیخواهانه که زمینه بروز عینی دارد، طبیعی ترین و بهترین مسیر و روش برای پرده برداری از سیمای واقعی برنامه و اهداف و ماهیت شعارهائی شبه فاشیستی و بسیج کننده ای چون “از امروز در همه چیز اول آمریکا” بر می دارد و معلوم می کند که مراد از شعار اول آمریکا چه کسانی و لایه ها و طبقه ای مدنظر اند. این نوع تهاجمات درعین حال به لحاظ داخل ایران به سود جناح افراطی و شبه فاشیستی رژیم اسلامی و مشخصا سپاه و خامنه ای و نیروهای سرکوبگری که موقعیت خود را مدیون وجود بحران و شرایط شبه جنگی اند، نیز هست. پرتاب موشک قبلا اعلام نشده و سپس اعتراف به آن و ادعاهائی چون ایران قدرت برترمنطقه ای است که نه فقط ترامپ بلکه حساسیت همه منطقه را علیه خود برمی آشوبد، که ولایتی به نیابت از خامنه ای بر زبان رانده است، یا حمله انتحاری در آبهای یمن به کشتی جنگیعربستان که آمریکا مدعی است هدفش ناوگان آمریکا بوده است، همه و همه می توانند هم چون نعمتی آسمانی فرصت و بهانه لازم را برای دولت ترامپ که به دنبال یک دشمن خارجی و قدرتنمائی و به اصطلاح کشتن گربه دم حجله است فراهم سازد، بخصوص که هنوز نمی خواهد با روسیه یا حتی چین سریعاً به مقابله بپردازد. اگر در نطر بگیریم که هدف اعلام شده ترامپ بازگرداندن اقتدار وعظمت و باصطلاح هژمونی آمریکائی است، بدیهی است که منطقاً و نهایتاً مصاف اصلی و بزرگ با رقبای واقعی اش چین و روسیه خواهد بود؛ به مصداق آن که دو پادشاه (و دو مدعی اقتدارگرا) در یک اقلیم نگنجند! گرچه از همین حالا هم معلوم می شود که احتمالا ماه عسل نزدیکی به روسیه اگر از گفتار هم به عمل فرابروید، به ویژه که در این حوزه ترامپ به طورجدی زیر فشار روزافزون کنگره و سران حزب جمهوریخواه قرار دارد، به درازا نخواهد کشید و بیشتر جنبه تاکتیکی و مانور خواهد داشت تا یک سیاست راهبردی و درازمدت. چنان که از همین حالا نماینده آمریکا در سازمان ملل از گرد راه نرسیده از اشغال کریمه و جنگ روسیه و حامیانش در اوکراین لب به انتقاد گشوده و گفته است رفع تحریم ها منوط به عقب نشینی از آن ها است. یا طرح مناطق امن در سوریه بدون تبادل نظر با مسکو و با پیامدهای نامعلومش مورد دیگری است از این نوع سیاست یکجانبه گری که بعید است با آن بتوان نزدیکی پایداری بین آمریکای ترامپ و روسیه پوتین برقرار شود.