سال ۵٧، خمینی گفت: “جمهوری اسلامی، نە یک کلمە بیشتر و نە یک کلمە کمتر!”
جمهوری اسلامی چنان کە در قانون اساسی و در گفتەهای مؤسس آن قید شدە است یعنی یک قدرت سیاسی دارای دو وجە اسلامی و مردمی. یعنی ریشە در هر دو دارد و مشروعیت خود را از هر دو می گیرد. در این ایدە، فرض بر این است کە چون مردم مسلمانند پس در شرایط آزاد بە یک نظام اسلامی رای می دهند و برای این کە نظام اسلامی هم پایدار باشد باید برای ادامە حیات خود متکی بر آرای مردم باشد. نظامی هم عادلانە و مشروع است کە اسلامی باشد، و بدین ترتیب نظام جمهوری اسلامی شکل گرفت.
اما از همان ابتدای شکل گرفتن این نظام، تناقض آن آشکار شد و همین تناقض نهایتاً دو رای متقابل و مخالف را شکل داد: یک رای کە مشروعیت قدرت سیاسی را اساسا از اسلام می گرفت (امثال جنتی ها) کە این ایدە نهایتا بە تئوری حکومت اسلامی ختم می شود، و یک رای کە اساس مشروعیت نظام را از مردم می گرفت و معتقد بود در صورتی کە مردم آن را نخواهند (اگرچە اسلامی هم باشد)، باید کنار برود. نمونە مشخص این گرایش، اصلاح طلبان متحصن درون مجلس ششم بودند. این ایدە، نهایتا بە تئوری جمهوری ختم می شود.
اما گرایش دیگری هم در نظام جمهوری اسلامی وجود دارد (مسلط ترین گرایش از ابتدا تا کنون)، کە با استفادە از سنت خمینی درصدد استفادە از هر دوی این خصوصیات است. این گرایش هم اسلام را می خواهد و هم بە این نیاز دارد کە نظام پشتوانە مردمی داشتە باشد. از اینجا سازوکارهای از جملە انتخاباتی در نظام شکل می گیرند کە چنان کە تجربە نشان می دهد می توانند منبع بسیاری از تلاطمات سیاسی و پیش بینی ناپذیر در کشور شوند. این گرایش مایل بە حفظ و ادامە سازوکارهای نامبردە است.
معمولاً گفتە می شود کە بحران نظام ناشی از همین متناقض بودن دو عنصر جمهوریت و اسلامیت آن است. اما در اصل، اساس بحران این نیست. تا آنجائی کە بە بحرانهای جمهوری اسلامی برمی گردد، اساسا پایە آن در اسلامی بودن آن قرار دارد و نە در جمهوری بودن آن. زیرا نظامی کە جمهوری باشد منطقا دچار بحران نمی شود، زیرا کە همیشە مردم را پشت سر خود دارد و بنابراین با خطر ساقط شدن روبرو نمی شود. پس آنچە منشا بحران است، اسلامی بودن نظام است. شاید چنین ادعائی عجیب بە نظر برسد. اما عجیب نیست، زیرا کە درک از جمهوریت یک درک بسیط و سادە است (این کە اکثریت رای مردم پشت سر یک حاکمیت قرار می گیرد)، ولی درک ما از اسلام یک درک بسیط و سادە نیست. زیرا کە بجز دوران صدر اسلام کە ما با یک اسلام روبرو هستیم (تا محمد در قید حیات است)، اساساً بعدها درک واحد از اسلام محو می شود و اسلامها شکل می گیرند. همین تنوع درک از اسلام، سرچشمە بحران است؛ یک بحران تاریخی کە بە درون نظام جمهوری اسلامی هم نفوذ می کند. در واقع اسلامیت نظام باعث می شود کە حکومتگران برای حفظ اسلامیت مورد نظر خود، جمهوریت آن را زیر پا نهادە و بە دیکتاتوری متمایل شوند. حتی فراتر از این، انواع و اشکال ارگانهای فراانتخاباتی شکل گرفتەاند تا محتوای اسلامی را بر فرم جمهوری تحمیل کنند.
اما باز در رابطە با اسلامی بودن نظام، شاید گفتە شود کە در جمهوری اسلامی صراحتاً از شیعە دوازدەامامی اسم بردە شدە است. ادعائی درست است! اما اشکال آنجاست کە سران رژیم اصرار دارند خود را در مفهوم عام، اسلام جلوە دهند و نە در یک مفهوم خاص. همین تظاهر عام بە اسلام (در ظاهر) و اعتقاد خاص بە مذهبی از آن (در خفا!)، سرچشمە بدبختی های بزرگیست. این بدبختی ها قبل از هر چیز برای خود سردمداران نظام اند!
طنز مسئلە در اینجاست کە یک مفهوم (در اینجا اسلام)، می تواند سرچشمە بحران همان مفهوم باشد. در حالی کە معتقدان بدان اصرار دارند کە عوامل بحرانی آن را بە عوامل خارجی و بیرونی نسبت دهند و نە بە عوامل درونی و داخلی. درست همین باعث گرمتر شدن آتش اختلافات میان مذاهب مختلف درون خود دین اسلام می شود. اسلام بە سرچشمە بحران اسلام در بزنگاە ایجاد دولت اسلامی تبدیل می شود، زیرا چنان کە گفتە شد، اسلامها داریم و نە اسلام. در واقع اسلام بعنوان پدیدەای یگانە تنها مختص بە دوران محمد پیامبر آن است. آنگاە کە هنوز این دین نوین بە فرهنگ ها و ناسیونالیسم دیگر اقوام آغشتە نشدە بود.
علاوە بر موارد مطروحە، یک مورد دیگر می تواند جالب توجە باشد و آن هم متغیربودن اعتقاد خود مسلمانان بە ضرورت وجود قدرت سیاسی اسلام یا نبودن آن است. چنان کە در مقطعی مردم می توانند بە وجود آن رای بدهند و در مقطعی دیگر نە. واقعیت این است کە هنگامی کە سران یک دولت اسلامی از رای دادن مردم بخود مطمئن اند، جمهوریت نظام را حفظ می کنند، اما آنگاە وضعیت دگرگونە می شود، آنان بخش اسلامی را با استفادە از زور و سرکوب و استبداد برجستە می کنند و شمشیر از روبستە بە جنگ همان مردمی می روند کە در مقاطعی بدانان رای دادە بودند. یعنی در حد فاصل میان جمهوریت و اسلامیت، شمشیر قرار دارد. شمشیری کە مشروعیت خود را از اسلامیت می گیرد و نە از جمهوریت.
پس این کە خمینی زمانی گفت “جمهوری اسلامی، نە یک کلمە بیشتر و نە یک کلمە کمتر!”، در واقع بر خلاف ادعای او، کلمات، جملات و داستان های بسیاری در پس و پیش این اصطلاح ایستادەاند. واقعیت وجودی خود نظام کە مرتب با بحران دست بە گریبان است، از جملە فاکت های اثبات گر این ادعایند.