در ایران مشکلات زیادی وجود دارند که قطعاً ربطی به نوع حکومت ندارند. این که کشور ما زلزله خیز است، یا این که کشوری خشک، و قسمت اعظم آن کویری است، طبعاً نه ربطی به حکومت فعلی دارد و نه قبلی. اما همه حکومتها از زمان قدیم و ندیم سعی کردهاند تا تبعات مشکلات طبیعی را کاهش دهند. این که چقدر در کاهش آنها موفق بودند یا این که بالعکس بلایای حکومتی را نیز بر رنج مردم افزودند، خود بحث دیگری است. قطعاً، یکی از دلایل مقبولیت یک حکومت نزد مردم، مدیریت بحرانها – بحرانهایی که به ما ارث رسیده، بحرانهایی که بلایای طبیعی به آنها دامن میزنند، بحرانهایی که از طرف دیگران و خارج بر ما تحمیل میشوند و یا بحرانهایی که در اثر ندانمکاریهای مقامات حکومتی به دلایل مختلف ایجاد شدهاند- میباشد.
امروزه با توجه به تنشهای سیاسی در منطقه، تخریب بیش از حد محیط زیست به خاطر زیادهخواهی انسانی، سیستم حکومتی عقبافتاده کنونی، اعتقاد برخی از مقامات، اما قطعاً نه همه، به قضا و قدر و مرتبط کردن بلایای طبیعی به گناهان انسانی، تنشهای جناحی در جمهوری اسلامی و عدم وجود سیاست و نیز عدم تداوم سیاستگذاریهای کلان … امکان پیشبردن یک سیاست زیست محیطی سالم و طولانی غیرممکن شده است.
اگر برخی شعارهای استقلال، آزادی، برابری در انقلاب ۵۷ را همچنان مناسب جامعه ما میدانند، باید دوباره قدری در این باره تأمل نمایند. بعد از استقرار رژیم جمهوری اسلامی تقریباً همه، حداقل در میان چپ، به این نتیجه رسیدند که ما بیش از هر زمان دیگری به آزادی، دموکراسی و سکولاریسم نیاز داریم. برای چپ چون همیشه، مسئله برابری و عدالت اجتماعی همچنان اهمیت مرکزی خود را حفظ میکند، هر چند که دیگر مخالفان جمهوری اسلامی تفسیر دیگری از اهمیت برابری و عدالت اجتماعی دارند. اما در شرایط کنونی، یکی از خواستههای اصلی مردم ایران حق حیات است. شاید، این موضوع بهقدری آشکار است که بحث کمتری در مورد آن صورت میگیرد و وقتی که مطرح میشود از نظر بسیاری با مسئله امنیت و جنگ گره میخورد. اما کدام جنگ؟ اگر در گذشته حق حیات، در نتیجه بروز جنگ، در دورانی که مردم بیش از پیش خواهان زندگی در صلح و آرامش اند، اهمیت پیدا میکرد، اکنون به یک خواسته عاجل- نه فقط برای امروز بلکه فردای ایران نیز -بدل گشته است. اما چرا؟
جنگ
همه ما به خوبی تعریف بسیار گویا و زیبای کارل فون کلاوزویتس در مورد جنگ، یعنی جنگ فقط ادامه سیاست با ابزار دیگر است، را خوانده و شنیدهایم. بارک اوباما به هنگام دریافت جایزه صلح در اسلو در مقام یک رهبر سیاسی که رسما در حال جنگ در چند جبهه مختلف بود گفت: «جنگ در این یا آن شکل با ظهور اولین انسانها بوجود امد. در طلوع تاریخ هیچکس از نظر اخلاقی آن را مورد سؤال قرار نداد، این واقعیتی بود مانند خشکسالی و قحطی». سپس او از جنگ عادلانه و تعریف آن سخن گفت. بنابراین تعریف، میتوان چنین برداشت نمود که جنگ جزیی از وجود انسانی است و باید آن را به عنوان یک واقعیت پذیرفت، و سعی نمود از طریق نهادهای موجود آن را حل و فصل کرد. طبعاً اگر جنگ را مبارزه دو گروه بزرگ از مردم، که به دلایل مختلف گروهبندی شدهاند، تعریف کنیم، آن گاه این تعریف هم جنگهای داخلی، قبیلهای، و بین کشورها را در بر میگیرد و هم جنگ دو همسایه و یا درگیریهای خانوادگی در بیرون از آن قرار میگیرند. آن گاه طبیعی است که ما نیاز به نهادهای بینالمللی قدرتمند برای حل و فصل مشکلات و تصمیمات عقلانی طرفین درگیر در جنگ را داریم. اما بر خلاف تعریف اوباما، انسانها به عنوان موجوداتی اجتماعی که دارای احساسات قوی همدلی اند، به سادگی حاضر به جنگ با همنوع خود نیستند. به همین دلیل قبل از هر جنگی، تبلیغات وسیعی از طرف دستگاههای تبلیغاتی صورت میگیرد تا تصویر پلید و غیرانسانی و غیر اخلاقی از طرف دیگر جنگ در جامعه ایجاد کنند. باید توجه نمود که این امر به هیچ وجه به معنی کتمان قساوتطلبی انسانها در جنگ نیست.
معمولترین دلیل هر جنگی نیز تقسیم منابع است. در منطقه خشکسال ما، همیشه یکی از مهمترین منابع، آب بوده و خواهد بود. برخی از تحلیلگران، اما نه همه، دلایل جان سختی «شیوه تولید اسیایی» (اگر این اصطلاح درست باشد) را مسأله آب قلمداد کردهاند. حتی کسانی که مخالف چنین تعریفی اند، اهمیت آب را مورد سؤال قرار نمیدهند. با توجه به سیستم زندگی متداول کنونی، مبتنی بر رشد پایانناپذیر تولید و مصرف اهمیت این موضوع بیش از پیش گشته است. کافیست به اطراف خود نگاه کنیم تا ببینیم که چگونه مسأله آب بین کشورهای ترکیه، عراق، ایران و افغانستان همیشه تنش ایجاد نموده و میکند. به طور مشابه، بین کشورهایی که از آب نیل استفاده میکنند، نیز تنش پایانناپذیری وجود دارد.
اما به جز انواع جنگهای گرم، سرد، نرم،. . . از زمان پیدایش انسان جنگ دیگری یعنی جنگ با طبیعت برای رام کردن آن نیز وجود داشته است در. این که انسان در طی تاریخ «دویستهزار» ساله خود در پی رام کردن طبیعت بوده است، شکی وجود ندارد. اما در مورد این که این جنگ چه موفقیتها و خساراتی را به بار آورده است اتفاق نظر کمتر است. اگر به حدود پنجاه و پنج هزار سال پیش به عقب برگردیم، رفقای نزدیک هموساپین، نئاندرتالها را مییابیم که با پدیده مشابه با یکی از مشکلات بزرگ امروزی ما دست به گریبان شدند، یعنی تغییر آب و هوا. هوای زمین از سرمای شدید که آنها به علت اندام زمخت خود به خوبی برای آن آمادگی داشتند، به سرعت به هوای گرمتر تغییر نمود. نوع درختها و حیوانات به سرعت عوض شدند و سیستم شکار نئاندتالها دیگر کارایی نداشت. از انجا که بدن بزرگ آنها مقدار زیادی انرژی میطلبید، کمکم برای تأمین انرژی بدن خود دچار مشکل گشتند، اما رفقای نزدیک انها، انسانها، به خاطر نیاز به انرژی بسیار کمتر، همکاری گروهی، آمادگی برای مهاجرت و قدرت انطباق، شرایط بهتری برای برای زنده ماندن داشتند. (یک تئوری نیز این است که با آمیزش نئاندرتالها و ا انسانها در اروپا، احتمالاً انسانها بیماریهای خود را که برای نئاندرتالها مرگاور بودند به انها منتقل نمودند). در هر حال، آنها در حدود چهل هزار سال پیش، در زمانی که سرمای بسیار سختی اروپا را فرا گرفت منهدم گشتند. آیا انسان کنونی قدرت انطباق با شرایط کنونی آب و هوایی که عمدتا نتیجه اعمال خود اوست را دارد؟ انسانی که در گذشته به خاطر مصرف کمتر انرژی امکان زنده ماندن یافت، در طول تاریخ خود، با مصرف بیشتر و بیاندازه انرژی، سیریناپذیری خود را در جذب و اتلاف انرژی نشان داده است. آیا او میتواند بدون در نظر گرفتن شرایط جدید، به سفر تاریخی و طولانی خود ادامه دهد؟ یا محکوم به سرنوشت نئاندرتالهاست؟
با این حال، تاریخ انسان تنها تاریخ جنگ نیست. جنگها فقط نقاط سیاهی در تاریخ انسانی اند. آنها حوادث دردناک و برجسته تاریخی اند که ما داستان انها را به دلایل مختلف نقل میکنیم. عده بسیاری به منظور درسگرفتن از گذشته و عدم تکرار آن، برخی به خاطر پیروزی در جنگهای اینده، عدهای به خاطر گرامیدشت قهرمانان و بازماندگانشان، و طبعا برخی به خاطر هیجان زیاد جنگها، در عین دردناکیشان به داستان جنگها علاقه نشان میدهند. اما آنچه مسلم است، این جنگها بخش بسیار کوچکی از تاریخ مایند. درست به همین دلیل، هنگامی که ما زندگی گذشته خود را نیز ورق میزنیم، یادی از کارهای روزمره و عادی خودمان که هر روز طبق عادت انجام میدادیم، نمیکنیم. ما فقط لحظات بسیار شادیافرین و یا غمانگیز و بهرحال مهم و کوتاه را به یاد میاوریم. ما هیچگاه در خاطرات خود جای زیادی به حوادث کوچک نمیدهیم. بنابراین شرایط جنگی در یک پرسپکتیو طولانی مدت، بر خلاف گفته اوباما، در تاریخ ما پرانتزهای بسیار کوچکی را تشکیل میدهند. اما، برای کسانی که درست در این پرانتزهای زمانی زندگی میکنند، این مدت بسیار طولانی است. کسی که در دوران حمله مغولها زندگی کرده، کسی که سالهای عمر کوتاه خود را در جنگ سی ساله بسر کرده، و یا کسی که امروز در شرایط اضطراری همیشگی کنونی بسر میبرد، این پرانتزهای کوتاه تاریخی را بسیار زجراور اما مهم مییابد.
یکی از جنبههای مهم تاریخ مدرن انسان با مستعمرهگرایی پیوند خورده است. بورژوازی نوپا بدنبال انباشت سرمایه و منابع جدید بود. امروز نیز، برخی آرزوی غارت سیارات و اقمار دیگر را دارند. استخراج مواد معدنی بسیار مهم از کره ماه، یکی از آرزوهای جدید بشری است. اما این نیز قادر به حل بسیاری از مشکلات کنونی ما نخواهد بود. وظیفه کنونی ما تطبیق خود با شرایط طبیعی و منابع طبیعی محدود زمینی است. طبعا ما میتوانیم به امید سفرهای فضایی آینده و تسخیر سیارات شبیه زمین باشیم اما قبل از هر چیز باید خود را با این شرایط گاه دردناک تطبیق بدهیم. حتی اگر روزی امکان ترک این کره زیبای خاکی را داشته باشیم، بهتر آن است که آن را حداقل بیش از این فرسوده و نزار نکنیم. هنگامی که ما بدون در نظر گرفتن حق دیگر موجودات، از منابع محدود زمین بیش از اندازه ممکن استفاده میکنیم، طبیعت خشم خود را به انحا مختلف نشان میدهد. آیا ما انسانهای این کره خاکی قدرت درک این خشم را داریم؟ آیا جمهوری اسلامی قدرت تطبیق خود را با این شرایط جدید دارد؟ آیا میتواند از منابع محدود اما کافی موجود عاقلانه استفاده کند؟ آیا میتواند مانع از تخریب بیشتر محیط زیست شود؟
تخریب محیط زیست و اقتصاد
بنا به تخمین بانک جهانی در سال ۲۰۰۲، هزینه تخریبهای زیستمحیطی در ایران بین ۵ تا ۱۰ درصد تولید ناخالص ملی میباشد. نمودار زیر میزان این هزینه را در بخشهای آب، زمین و جنگل، هوا، زباله و ساحل نشان میدهد. علاوه بر ان، هزینه انتشار گازهای گلخانهای در حدود ۱٫۳۶ درصد از تولید ناخالص ملی تخمین زده میشود.
هزینه سالانه تخریب محیط زیست بر پایه تولید ناخالص ملی (۲۰۰۲)
به طور کلی میتوان گزارش بانک جهانی را به صورت زیر خلاصه نمود:
- در عرصه اب، هزینه تخریب زیست محیطی شامل فقدان اب، زهکشی فاضلاب و مراعات اصول بهداشتی، آلودگی آب، ته کشیدن ذخایر زیرزمینی آب، و فرسایش خاک در اثر آب است. باید توجه نمود که عمدتا به خاطر افزایش جمعیت، میزان سرانه منابع آب بین سالهای ۱۹۶۵ و ۲۰۰۱ از ۵۸۰۰ متر مکعب در سال به ۱۹۱۰ متر مکعب (امروز ۱۶۳۰) در سال تقلیل یافته است. این میزان سرانه همچنان در آینده نیز به کاهش خود ادامه خواهد داد. ایران دچار «استرس آب» شده است نکته دیگر این که،. میزان استفاده از ابهای زیرزمینی در سال ۱۹۶۰، ۲۰ میلیارد متر مکعب بود، اما در سال ۲۰۰۳ این رقم به ۵۳ میلیارد متر مکعب افزایش یافت. بیشترین برداشت از سفرههای فلات مرکزی صورت میگیرد.
- در عرصه هوا، این هزینهها مربوط به آلودگی هوا در شهرها میباشند. در سال ۲۰۰۲، تخمین زده شد که آلودگی هوا سالانه منجر به مرگ زودرس ۱۳۲۰۰ نفر و ابتلای ۱۲۵۰۰ نفر جدید به بیماریهای مزمن مانند برونشیت میشود. همچنین استفاده از چوب و نفت در خانه برای اشپزی و گرما منجر به بیماریهای ریوی، خصوصا در بچهها و زنان پیر، میگردد.
- در عرصه زمین، بیش از ۷۰ درصد از زمینهای کشاورزی آبی از شوری خاک رنج میبرند. استفاده بیش از حد از مراتع به علت افزایش دام منجر به تخریب مراتع شده است. اهمیت تالابها در ایران در جهان امری آشنا و شناخته شده است. در حدود ۷۶ تالاب مهم وجود دارد، اما متأسفانه بسیاری از این تالابها به خاطر فعالیتهای انسانی در خطر انقراض قرار دارند. مهمترین علل آن نیز بدون شک گسترش صنایع کشاورزی، صنعتی و شهرهاست. نکته دیگر این که، تعداد سیلها بین سالهای ۱۹۹۰–۱۹۸۰ نسبت به دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ پنج برابر گشته است. از عوامل مؤثر در افزایش سیل و فرسایش خاک، استفاده نامناسب از زمین و جنگلزدایی میباشد. در ایران ۸۲۰۰ گیاه که ۱۹۰۰ عدد از آنها بومی اند، وجود دارند. ایران از نظر تنوع گیاهی بینظیر است. اما در طی نیم قرن گذشته، سالانه ۱۲۵۰۰۰ هکتار از این جنگلها نابود شده است، در عین حال شکار و چرای بیش از حد باعث کاهش کیفیت جنگلها گشته است.
- ایران دارای ۲۹۰۰ کیلومتر ساحل، ۹۰۰ کیلومتر در شمال و ۲۰۰۰ کیلومتر در جنوب است. با افزایش صید ماهی خاویار- از ۱۷۱۰ تن در سال ۱۹۹۳ به ۶۴۳ تن در سال ۲۰۰۲، یعنی کمتر از ده سال- و همچنین کیلکا، نسل این ماهیها در خطر نابودی قرار دارد. تخریب در سواحل جنوب نامعلوم است.
- جمعاوری زبالهها در شهرهای بزرگ در طی دهههای اخیر پیشرفت بزرگی را نشان داده است. اما در شهرهای کوچک و روستاها جمعاوری انها به خوبی صورت نمیگیرد. بسیاری از ایستگاههای زباله بدون در نظر گرفتن نکات زیستمحیطی طراحی شدهاند.
- بنا به آمار سال ۱۹۹۴ سهم انتشار گازهای گلخانهای به شرح زیر میباشد. ، سهم بخش انرژی ۷۷ درصد، صنعت ۸ درصد، کشاورزی ۷ درصد، جنگل ۶ درصد و زباله ۲ درصد است.
ذخایر ابی
میزان بارش سالانه در ایران در حدود ۴۱۷ میلیارد متر مکعب تخمین زده میشود که در حدود ۷۰ درصد آن قبل از رسیدن به رودخانهها تبخیر میشود. از این رو میزان ابهای تجدیدپذیر ایران در حدود ۱۳۰ میلیارد متر مکعب میباشد. در سال ۲۰۰۴ میزان آب مصرفی بخشهای کشاورزی، صنعت و خانگی به حدود ۹۳٫۳ میلیارد متر مکعب تخمین زده شد که ۴۰ میلیارد متر مکعب آن از ابهای سطحی و ۵۳٫۱ میلیارد متر مکعب از ابهای زیرزمینی (قنات و چاه) و در حدود ٫۲ میلیارد متر مکعب آن از طریق آب تصفیهشده تأمین میگشت. در حدود ۴٫۵ میلیارد متر مکعب آب در پشت سدها تبخیر میشود. بنا به آمار بانک جهانی، در اواخر دهه ۹۰ میزان آب مصرفی مجموعاً ۷۳ میلیلرد متر مکعب بود. مطابق همین آمار برداشت از ابهای زیرزمینی غیر تجدیدشونده صفر بود. سهم بخش کشاورزی ۹۰٫۱، خانگی ۶٫۸ و صنعت ۲٫۳ بود.
در سال ۱۹۹۵، هزینه کشیدن هر ۱۰۰۰ متر مکعب آب از منابع زیرزمینی در حدود ۵ تا ۹ دلار برآورد میشد، اما هزینه نهایی کشاورزان به خاطر گرفتن انواع سوبسیدها از دولت از ٫۲ تا ٫۸ دلار بالاتر نمیرفت. در سالهای اخیر به خاطر افزایش جمعیت، کاهش بارندگی (در حدود ده درصد)، افزایش زمینهای کشاورزی، نوع کاشت، تبخیر بیشتر و عوامل دیگر، میزان برداشت جبرانناپذیر از سفرههای ابهای زیرزمینی بسیار بیشتر گشته است. پیشبینی میشود که در سالهای آینده به خاطر تغییرات آب و هوایی، سیاست تشویق حکومت به افزایش جمعیت،، روشهای غلط استفاده از آب، بحران آب تعمیق یابد. از ۱۰۰۰ شهر ایران، دویست شهر دارای سیستم شهری فاضلاب مدرن اند، اما در سال ۲۰۱۰، کمتر از ۱۰ درصد از ابهای فاضلاب مورد استفاده مجدد قرار میگرفت.
حجم منابع موجود اب در کشورهای منا بر حسب سرچشمه (میلیارد متر مکعب)
ایران در منطقه منا (Middle East and North Africa) قرار دارد. موقعیت ایران از نظر منابع آبی در منطقه نسبت به کشورهای مجاور بسیار بهتر است. در سال ۲۰۰۵، میزان سرانه آب تجدیدپذیر هر ایرانی ۲۰۲۰ مترمکعب در سال بود در حالی که رقم مشابه برای مصر ۸۲۷، مراکش ۹۶۴، و الجزایر ۴۵۸ متر مکعب بود. تنها عراق از موقعیت بهتری برخوردار بود، ۳۰۷۷ متر مکعب، اما پس از پروژه سد سازی ترکیه و کاهش آبهای ورودی به عراق، مقدار سرانه آب این کشور کم شده است. ایران از یک موقعیت بسیار عالی دیگری برخوردار است و آن این که بیش از ۹۰ درصد آب آن داخلی است و فقط مقدار کمی آب از رودخانههای افغانستان (هیرمند یا هلمند) وارد کشور میشود. در سالهای اخیر، با برپایی سد در افغانستان، از میزان ابهای ورودی به ایران بسیار کاسته شده و کشاورزان بلوچستان را با مشکل مواجه کرده است. نمودار بالا موقعیت منابع آبی ایران را نشان میدهد.
از طرف دیگر ایران بالاترین میزان آب تجدیدپذیر (داخلی و خارجی) در منطقه منا را داراست. از مجموع ۲۵۰ میلیارد متر مکعب آب کل کشورهای منا، ایران ۵۲ درصد، عراق ۳۰ درصد (هم اکنون کمتر)، و مصر ۲۴ درصد این ابها را در اختیار دارند. لازم به تذکر است که در سال ۲۰۰۴ سهم بخش کشاورزی از تولید ناخالص ملی یازده درصد بود، در حالی در مصر این رقم ۱۵٫۵ درصد و متوسط سهم کشاورزی در منطقه منا ۱۳٫۵ درصد است. قابل توجه این که در ایران، بخش کشاورزی فقط ۶۶ درصد از نیاز غذای داخلی را تأمین میکند و بقیه مواد غذایی از خارج وارد میشوند. از این رو، بحران اب ایران، قبل از هر چیز مربوط به سیاستگذاری غلط دولت و عدم مدیریت صحیح میباشد.
ایران و اسرائیل
با وجود جنگ روزمره و تبلیغاتی ایران و اسرائیل، موضوعات زیادی این دو کشور را به هم پیوند میدهد. اگر بخواهیم به تاریخ ایرانیان یهودی مسلک نگاه کنیم، این فقط کوروش نبود که دستور ساخت معبد دوم یهودیان را داد، و نیز ملکه استر، زن خشاریار نبود که حامی یهودیمسلکان بود، بلکه افراد کمتر شناخته شده دیگری نیز وجود داشتهاند. چون حاج ابراهیم خان کلانتر، از بازرگانان یهودیتبار (و مسلمانی) بود، که در به قدرت رسیدن اقامحمد خان و سپس فتحعلی شاه نقش داشت، هر چند که بعدا فتحعلیشاه به پاس خدماتش او را کشت. پدر حاج ابراهیمخان اگرچه مسلمان شده بود، اما ناصرالدینشاه از او به عنوان یهودی یاد میکرد. ایرانیان یهودی با وجود همه مشقتها و ظلمهایی که به آنها ابتدا از جانب پهلوی اول، و سپس جمهوری اسلامی، روا میشود، هنوز هم عدهای جلای وطن نکرده و در سرزمین ابا و اجدادی خود باقی ماندهاند. در حدود دوازده تا چهلهزار نفر یهودی (آمار بسیار متفاوت) در ایران زندگی میکنند که با وجود مهاجرت اکثر ایرانیان یهودی به اسرائیل پس از استقرار جمهوری اسلامی، یکی از بالاترین ارقام یهودیان در کشورهای خاورمیانه (یا دقیقتر، با اکثریت مسلمان) است.
اما، جدای از مسأله یهودیمسلکان، دو کشور اسرائیل و ایران شباهتهای فروانی دارند. از نظر جغرافیایی، ۸۰ درصد اسرائیل با کویر پوشیده شده است. وسعت کویر در ایران نیز بنا بر اطلاعات اخیر ناسا همین قدر است. حکومت کنونی ایران خود را مانند یک جزیره در میان کشورهای مقتدر غیرشیعه احساس میکند، هر چند که با سقوط صدام، این موازنه قدری به هم خورده است. ایران، بعد از انقلاب با درک غلط از استقلال، سیاست خودکفایی به ویژه در در عرصه مواد کشاورزی را در پیش گرفت، آشکار است که احساس جزیره بودن، جنگ و انزوای در منطقه و جهان، دلایل دیگری برای اتخاذ چنین سیاستی بود. سالها قبل از انقلاب ایران اسرائیل نیز، به مثابه یک جزیره کوچک در میان کشورهای عرب و مسلمان توانست سیاست کشاورزی موفقی ایجاد کند، هر چند که این کشاورزی موفق بر پایه استثمار بسیاری از فلسطینان بدست آمد. اسرائیل به خاطر خطر داموکلس جنگ بر بالای سرش، بمب اتمی تهیه کرد. ایران به خاطر کابوس جنگ، سعی نمود مانند اسرائیل، پاکستان، هند و کره شمالی عمل کند. و ایران در همه این موارد مجبور به پرداخت هزینه و شکست سنگینی شده است. ایران فقط از اسرائیل اسلحه نخرید، بلکه سازمانهای جاسوسیاش از رفتار سازمانهای جاسوسی اسرائیل کپیبرداری کردند و به دزدیدن و کشتار مخالفین خود در خارج از مرزهایش دست زدند، با این تفاوت مهم، که اسرائیل مخالفین خارجی خود و نه مخالفین اسرائیلی را در کشورهای دیگر میکشت. همانند آن فشار بر اقلیتهای ملی و مذهبی را افزایش داد. به هیچ وجه سعی نکرد که از نکات بسیار نیکوی سیستم حکومتی اسرائیل، مثلاً آزادی گسترده بیان بیاموزد. هر آنچه را که ناشایست بود و مناسب وضعیت خود پنداشت، کپیبرداری کرد.
امروز کمی بیش از یک درصد از اهالی اسرائیل مشغول کار در بخش کشاورزی اند(در ایران ۲۵ درصد)؛ اسرائیل بنا بر استانداردهای سازمان ملل زیر خط فقر آب قرار دارد. از این رو از دستگاههای آب شیرین کن، استفاده از آب مصرف شده و فاضلاب، سیستمهای ابیاری و میکرو ابپاشهای کامپیوتری استفاده میکند. برای نشت زمین، سیستمهای هشدار دهنده دارد. تنوع در محصولات کشاورزی را بر اساس موقعیت زمین، فصل و میزان آب و دیگر پارامترهای مهم تعیین میشوند. در عوض در ایران عمدهترین محصول کشاورزی گندم است و۹۲ درصد آب مصرف شده، در عرصه کشاورزی میباشد.
همه ما داستان یوسف در تورات در مصر باستان را به یاد داریم. این که یوسف با تعبیر خواب فرعون، هفت سال خشکسالی را پیشبینی کرد و با درایت خود به جمعاوری غله در سالهای پربار پرداخت و توانست با مدیریت خوب مردم مصر، و همچنین اهالی کنعان را نیز نجات دهد. بدین ترتیب فرعون مصر با مدیریت بحران خشکسالی موفقیت زیادی در نزد مردم کسب کرد. در ایران، با این که همه این داستان را با تغییراتی در قرآن نیز خوانده بودند، اما در اواخر جنگ اول جهانی، دقیقتر سالهای ۱۹۱۹–۱۹۱۷، ایران بدون مشارکت مستقیم در جنگ دچار قحطی شد. ، بین ۴۰–۲۵ درصد مردم ایران به خاطر قحطی، مالاریا، انفولانزای اسپانیایی و شاید مصرف تریاک جان سپردند. محمدقلی مجد، مورخ ایرانی، تعداد کشتهشدگان را تا ده میلیون، یعنی نیمی از جمعیت کشور، حدس میزند اما احمد کسروی تعداد کشتهشدگان را در حدود یک سوم جمعیت کشور تخمین میزند. انبارهای غله در دوران قحطی دچار افت میشوند. گفته میشود که در آن زمان احمدشاه که صاحب بزرگترین انبار غله بود، حاضر به فروش غله به دولت با قیمت پیشنهادی نشد و بنا به روایت مجد، احمدشاه میگوید: «جز به قیمت روز به صورت دیگری حاضر به فروش غله نیستم.» همه محتکران غلات خود را با قیمتی بالا به دارندگان، از جمله به انگلیسیها میفروختند. (لازم به تذکر است که برخی از تاریخنگاران آمار و ارقام مجد در مورد تعداد کشتهشدگان و نقش انگلیسیها توافق ندارند). اما در مورد این که احمدشاه حاضر به کمک به هموطنان خود که از فرط گرسنگی علف میخوردند نشد، چه میتوان گفت؟ اگر وی به گونه دیگری عمل میکرد، شاید میتوانست در مقابل رضا شاه مقاومت بیشتری کند.
ما در طول تاریخ شاهد شاهان و حکومتمداران قدرتطلب و ظالمی که فقط مردم را برای استثمار، جنگ و دادن مالیات میخواستند بودهایم و احتمالاً خواهیم بود. آنها به خاطر عدم توجه به شرایط زندگانی مردم، به خاطر حماقتها و زیادهطلبیهای فراوانشان، به خاطر عدم مدیریت بحرانها گورکن خود گشتند. ایا داستان یوسف را باید تحتالفظی بفهمیم. مسئله اصلی در این داستان، حتی اگر ما امروز از «قدرت تعبیر خواب» یوسف محروم ایم، برنامهریزی برای مواقع بحرانی و برنامهریزی طولانی مدت است. آیا خشکسالی به خاطر «گناهان مردم» بود، یا انتقام یوسف از برادارانش؟
در دوران قدیم، شاهانی که کمی درایت در خود، بسیار بندرت، و یا اطرافیانشان وجود داشت، حداقل پروژههای خود را در طول سلطنت خود ادامه میدادند، در جمهوری اسلامی بسیاری از پروژهها در بهترین حالت، عمری به اندازه دوره صدارت ریاست جمهور دارند. طرحهای هستهای، سرکوب مردم و هر آنچه که مد نظر ولی فقیه بوده و هست، پایدار باقی میمانند و بقیه یا ناتمام گذاشته میشوند، یا بودجهشان به دلایل سیاسی بلوکه میشود، یا از سرعتشان کم میگردد. همه میدانند که پروژههای زیست محیطی، زیرساختاری نیز کار فقط امروز و فردا و گذراندن یک لایحه در مجلس که نفر بعدی آن را پاره کند، نیست بلکه کار طولانی، برنامهریزی دقیق، سرمایه کلان، کمک مردم، و همکاری داخلی و خارجی را میطلبد. اگرچه بسیاری از مقامات به این امر واقفند، اما چنین میکنند؟
ریزگرد در ایران
بنا بر یکی از گزارشهای سازمان ملل در سال ۲۰۱۱ گفته میشود: از آنجا که بیش از هفتاد درصد جمعیت کشور در شهرها زندگی میکنند، مناطق بزرگی در ایران وجود دارند که مستعد فرسایش در اثر باد اند. دو مرکز داغ برای ایجاد گرد و غبار، یکی جنوب غربی -خوزستان-و دیگری جنوب شرقی-بلوچستان- وجود دارند. علت وجودی دسته جنوب غربی، بیشتر خشکسالی، کمبود منابع ابی، و فشاری است که از سوی جمعیت ساکن منطقه که بیش از سه برابر پتانسیل زیست محیطی و مرتعی زمین است بر ان میاید. این امر باعث جنگلزدایی، تغییر استفاده از زمین، برانگیختن پروژههای توسعه، و شیوههای کشت نامناسب گشته است. در دسته جنوب شرقی، مشکلات شناسایی شده شامل دو روش کشت نامناسب، چرا بیش از حد و سوءمدیریت مراتع، بهرهبرداری بیش از حد از مراتع، و بالا رودیها. . میباشند.
اقدامهای مورد نیاز در مناطقی که برای آزمایش انتخاب شده بودند عبارتند از توسعه ظرفیت کشاورزی پایدار و مدیریت منابع طبیعی، استفاده از منابع جدید انرژی به منظور جلوگیری از قطع درختان و بوتهها، توسعه نهادی، ایجاد نظارت و سیستمهای هشداردهنده و پژوهشهای تطبیقی برای راهحلهای مناسب میباشد.
بنابراین جدا از بحثهای مربوط به سدسازی در ترکیه و درگیری ترکیه و عراق بر سر جریان آب رود دجله، طرحهای بلندپروازانه عربستان سعودی برای کشاورزی، مراکز گرد و غبار در خارج از ایران (عراق) و هزاران دلیل دیگر که قطعاً بیتاثیر نیستند و باید حل شوند، در این گزارش مسأله اصلی را بر دوش سیاستهای نامناسب و یا در مواردی غیرکافی حکومت ایران میداند، این موارد مسأله افزایش بیرویه جمعیت که ولی فقیه همچنان به خاطر افزایش لشکر یان شیعه بدان نیاز دارد، قطع درختان برای شهرسازی و یا توسط نیروهای نظامی به خاطر مقاصد نظامی، پروژههای نامناسب توسعه مانند طرحهای سدسازی ناموفق، و شیوههای کشت و چرا نامناسب نام میبرد. گزارش مربوطه در بخش ایران، نامی از جنگ ایران و عراق و صدمات ناشی از آن نمیبرد.
تعداد روزهای گرد و غبار بین سالهای ۲۰۰۵–۱۹۸۵
اما مقامات ایرانی به جای حل این مشکلات، در روزهای اخیر مشکل را به گردن مقامات خوزستان و یا دولت قبلی میاندازند، در صورتی که همه آنها در برنامهریزی برای جلوگیری از آن دخیل اند. حتی اگر بر خلاف گزارش سازمان ملل، فقط کشورهای خارجی مسئول گرد و غبارها باشند، آنگاه همه مقامات عالی نظام مسئولیت سو مدیریت بحران زیست محیطی را بر عهده دارند. توفان شن فقط محدود به منطقه غرب کشور نمیشود بلکه شامل مناطق شرقی نیز میشود. گزارش دیگری که توسط محمدخان و همکاران تهیه شده است. تصویر بالا، به خوبی مناطقی که بیشترین و کمترین روزهای گرد و غبار را در طی بیست سال گذشته بین ۲۰۰۵–۱۹۸۵ را داشتهاند، را نشان میدهد. کمترین تعداد روزها در طی آن بیست سال در مناطق آبی رنگ، ۱۸ بار و بیشترین آن در مناطق قرمز ۳۸۳۱ بار میباشد. تعداد این روزها در سالهای اخیر به شدت افزایش یافته است،
ریزگرد، گرد و غبار و توفان شن، فقط مشکل ایران نیست. در اسیا، کویرهای چین و مغولستان همزمان با وجود دیگر عوامل مناسب مانند عدم ریزش باران و باد باعث انتقال ریزگرد به کشورهای مجاور، کرهجنوبی و ژاپن نیز میشوند. مسأله اصلی این است که آن هیچ راه حل فوتی و فوری ندارد و آن را بایستی با برنامهریزی طولانی مناسب توسعه و همکاری منطقهای حل نمود، چیزی که دولتهای گوناگون جمهوری اسلامی اعم از اصلاحطلب، محافظهکار و پوپولیست تاکنون از انجام آن عاجز بوده اند. طبعا، راهحلهای فوری مناسب مطابق با پیشنهادها کارشناسان مانند مالچپاشی (که پول فراوان میطلبد)، و یا استفاده از ریگ برای پوشاندن مناطق مستعد گرد و غبار، یا درختکاری نیز ضروری است. ولی این فقط علایم بیماری را از بین میبرد، و بیماری اصلی را باقی میگذارد.
هوای آلوده
در ایران بر اثر وخامت فزاینده آلودگی هوا، گزارشها علمی بسیار جالب و خواندنی از سوی نهادهای معتبر دانشگاهی و زیست محیطی منتشر میشوند که بسیار آموزنده و خواندنی، اما در عین حال وحشتناک اند. اکثر این گزارشها مربوط به شهر تهران اند، و کمتر وضعیت آلوده دیگر شهرهای بزرگ ایران مورد بررسی قرار گرفتهاند. از این رو در این جا، قسمت زیادی از بحث مربوط به آلودگی تهران میگردد. ابتدا چند تعریف و فاکت لازم.
- «آلودگی هوا عبارت است از وجود هر الاینده اعم از جامد، مایع، گاز و تشعشع پرتوزا و غیرپرتوزا در هوا به تعداد و در مدت زمانی که کیفیت زندگی را برای انسان و سایر جانداران به خطر اندازد یا به آثار باستانی و اموال خسارت وارد اورد.»
- ذرات معلق بر اساس اندازه آنها به سه دسته ذرات کوچکتر از ۲٫۵ میکرون (PM2,5)، ذرات بین ۱۰–۲٫۵ میکرون (PM 2,5-PM10) و ذرات بزرگتر از ۱۰ میکرون (PM10) تقسیم میشوند. این ذرات به اشکال متفاوتی بر سلامت انسان تأثیر میگذراند.
- الایندههای مهم دیگر به جز ذرات معلق عبارتند از ازن، دی اکسید نیتروژن، منواکسیدکربن و دیاکسید گوگرد
- در شهر تهران در سال ۱۳۹۴، ۲۱ روز پاک (۶ درصد)، ۲۳۳ روز سالم (۶۴ درصد)، ۱۰۵ روز ناسالم برای گروههای حساس جامعه (۲۹ درصد)، ۵ روز ناسالم برای عموم مردم (۱< درصد)، و یک روز بسیار ناسالم (۱> درصد) بوده است.
- سهم منابع ساکن در تولید منابع الاینده ۱۵ درصد و سهم منابع متحرک ۸۵ درصد است.
بنابر آمار و ارقام بالا، در تهران در سال گذشته، یک سوم روزهای سال (۳۰ درصد) هوای ناسالم داشته است. و هفتاد درصد آلودگی مربوط به وسایل نقلیه موتوری میباشد.
قطعاً مسأله آلودگی هوا فقط مشکل شهرهای بزرگ ایران نیست و بسیاری از کلان شهرهای دنیا به درجات متفاوت با این مشکل کم و بیش روبرو اند. این مشکل تازهای نیز در تهران نیست و طی سالهای متمادی ادامه داشته است. مشکل اینجاست که بسیاری از شهرهای بزرگ و کوچک دنیا با اشکال کم و بیش موفقیتامیزی سعی کردهاند مشکل را حل نمایند. چطور؟
مسأله را به صورت خیلی ساده میتوانیم بررسی کنیم. اگر من به عنوان شهروند تهران قرار است از نقطه الف به ب بروم، مثلاً از خانه سر کار بروم،باید از یک سرویس رفت و آمد استفاده کنم. میتوانیم سه الترناتیو را در نظر بگیریم:
- من میتوانم با اتومبیل شخصی خود را به مقصد رسانم و باعث آلودگی زیاد هوا شوم، یا این که از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنم (آلودگی هوای کمتر). در این حالت برای کمک به بهبود وضعیت ما باید تغییر رفتار دهیم. اما برای این که مردم بخواهند از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنند، باید این گزینه به لحاظ زمانی و مالی همارز با استفاده ماشین باشد. یعنی این که اگر مترو، تراموا و اتوبوس به شکل منظم و ارزان برای همه مناطق وجود داشته باشند، آنگاه مردم الترناتیو دوم را انتخاب میکنند.
- در این گزینه نیازی به تغییر رفتار ندارد، بلکه تغییر تکنیک به ما کمک میکند، مثلاً فرد همچنان از اتومبیل استفاده مینماید، اما به جای اتومبیل بنزینی و دیزلی از اتومبیل برقی استفاده میکند. در این حالت حتی اگر مسأله الایندگی سوخت حل میشود، اما ذراتی که توسط لاستیک اتومبیلها ایجاد میشوند و نیز مسأله ترافیک همچنان به قوت خود باقی است.
- در این حالت فرد از به جای از خیر وسایل نقلیه موتوری میگذرد و پیاده یا با دوچرخه به سر کار میرود. اما این امر فقط در صورتی میسر است که مسیر رفت و آمد طولانی نباشد و امکان پیادهروی یا دوچرخه سواری، در هوای سالم وجود داشته باشد.
بنابراین راهحلها خیلی ساده اند. طبعا ما در اینجا صحبت از تغییرات بزرگ دیگر، مثلاً انتقال پایتخت به یک شهر کوچکتر و یا انتقال اجباری بخشی از وزارتخانهها، کارخانجات و دیگر مراکز شغلی به مناطق دیگر را نمیکنیم. در اینجا صحبت از تقسیم سبک و رفتار (Modal share, mode split) است. تقسیم سبک میزان درصد استفاده مسافرین از یک نوع مشخص حمل و نقل است. برای نمونه میتوان به آمار چند شهر چند شهر در جدول زیر نگاه کرد. متاسفانه هیچ آمار کاملی در مورد شهرهای ایران پیدا نکردم.
شهر |
پیاده – % |
دوچرخه – % |
وسایل عمومی- % |
وسیله موتوری شخصی- % |
سال آمار |
پکن |
۲۱ |
۳۲ |
۲۶ |
۲۱ |
۲۰۱۱ |
دهلی |
۲۱ |
۱۲ |
۴۸ |
۱۹ |
۲۰۱۱ |
لندن |
۲۱ |
۲ |
۴۴ |
۳۴ |
۲۰۱۱ |
پاریس |
۱۵ |
۵ |
۵۹ |
۲۰ |
۲۰۱۰ |
توکیو |
۲۳ |
۱۴ |
۵۱ |
۱۲ |
۲۰۰۹ |
آمستردام |
۴ |
۴۰ |
۲۹ |
۲۷ |
۲۰۱۴ |
شیوههای مختلف رفتن به سر کار
طبعا اگر به آمار شهری مانند لسانجلس نگاه کنیم، آنگاه میببینیم که ۷۸ درصد از اتومبیل شخصی برای رفتن به سر کار استفاده میکنند، اما (متاسفانه) این شهر برای استفاده از اتومبیل، اتوبانهای یزرگ ساخته شده، چیزی که در مورد خیلی از شهرهای بزرگ اروپایی و تهران صادق نیست.
اخیراً آقای مازیار حسینی، معاون حمل و نقل و ترافیک شهرداری تهران، تعداد سفرهای روزانه تهران را ۲۰ میلیون سفر اعلام نمود. از این بیست میلیون سفر، سه میلیون سفر توسط مترو، ۴٫۵ میلیون سفر اتوبوس، ۴٫۵ میلیون سفر تاکسی میباشد. بنابر این سهم اتومبیل و یا موتورسیکلت ۴۰ درصد، سهم اتوبوس و تاکسی هر کدام ۲۲٫۵ درصد، و مترو۱۵ درصد است. در اینجا چند مشکل وجود دارد. تعداد مسافرین تاکسی معمولاً بین یک تا چهار نفر است و میزان کمک آن به بهبود هوا چندان زیاد نیست. دوم این که همه این وسائل نقلیه از بنزین، گازوئیل و گاز به عنوان سوخت استفاده میکنند. خطوط متروی ایران بر اساس آخرین آمار در حدود ۱۷۲ کیلومتر و از این نظر در خاورمیانه درازترین طول را دارد، اما تعداد ایستگاههای آن، یعنی ۱۰۵ در مقایسه با متروی شهری مانند نیویورک، ۵۰۵ ایستگاه، راه طولانی در پیش دارد.
در تبریز در سال ۱۲۸۰ اولین تراموای اسبی ایران در تلاش برای مدرنسازی شهر ساخته شد. پس از آن شهرهای ایران رنگ تراموا را به خود ندیدهاند. اخیراً استفاده از تراموای در شهرهای کوچکتر در دستور روز قرار گرفته است. با فرانسه در مورد راهاندازی خط تراموا در تهران نیز گفتگو شده است. طرح راهاندازی خطوط تراموا با چرخ لاستیکی نیز توسط فرانسه برای اراک ارائه شده است. اما هیچ برنامه دقیقی برای راهاندازی هنوز اعلام نشده است.
مشکل بزرگ وسایل نقلیه عمومی ایران اعم از عمومی و خصوصی استفاده از سوخت فسیلی است. طبعا مترویی که چند واگن مسافر را حمل میکند، از میزان آلودگی هوا میکاهد اما بیشترین بهبود وقتی حاصل میشود که وسایل عمده نقلیه عمومی از برق استفاده کنند. حتی اگر نیروگاههای برق، گازسوز باشند حداقل در خارج از محل زندگی مردم ساخته شدهاند و امکان نوسازی و تعویض یک نیروگاه برقی راحتتر از انجام چنین کاری برای تک تک وسایل نقلیه است.
در مورد آلترناتیو سوم، مقامات شهری باید راههای جداگانه برای عابرین و دوچرخهسواران ایجاد کنند تا امنیت دوچرخهسواران تأمین شود، وگرنه استفاده از دوچرخه محدود به طرفداران سفت و سخت دوچرخهسواری میگردد. از سوی دیگر باید در نظر داشت که در امتداد یک راه پرترافیک که هوا از دود ماشینها و ذرات ریز معلق لاستیکها پرشده است، دوچرخه سوار را در معرض خطرات بیشتری نسبت به کسی که در اتومبیل نشسته است، قرار میدهد.
در تهران و شهرهای دیگر اقداماتی برای استفاده از دوچرخه در سطح شهر و کار صورت گرفت، اما متاسفانه تاکنون نتایج خوبی در بر نداشته است. یکی از مشکلات، دوچرخهسواری زنان است که با بحثهای زیادی روبرو شد و حتی در مریوان به دستگیری عدهای از خانمها انجامید تا این که آقای خامنهای و دیگر مراجع طبق معمول با گذاشتن شروطی آن را مجاز شمردند. دفتر آقای خامنهای میگوید «ایشان در باره دوچرخهسواری، موتوسواری و. . . میفرمایند در صورتی که به گونهای نباشد که جلب نظر نامحرم شود یا مفسدهای به آن مترتب نباشد جایز است. بنابراین باید شخص توجه کند که در چه شرایطی اقدام به دوچرخهسواری میکند و این کار چه صورتی دارد. اگر نکات گفته شده رعایت شود، جایز است.» هیچکدام از مراجع مزبور تاکنون در مورد دوچرخهسواری مردان هیچ حکمی نداده است!
نتیجه این که، در طی چند سال اخیر به خاطر اعتراضات مردم، مقامات حکومتی توجه بیشتری به مسأله آلودگی هوا میکنند و با وجود سیستمهای هشداردهنده و اعلام تعطیلی مدرسهها در روزهای ناپاک، اهمیت موضوع بیشتر درک میشود، اما انتظار از تغییر عادات مردم بدون ایجاد امکان چنین تغییری راه به جایی نمیبرد. در این عرصه، باز نشان داده میشود که بدون ساختار زیربنایی کشور، مثلاً برق و استفاده از برق در وسایل نقلیه عمومی، نمیتوان انتظار معجزه در تغییر وضع اسفبار تهران داشت.
راهاهن، ارزویی دیرینه
از زمان صدارت امیرکیبر به بعد آرزوی یک راهاهن سراسری در ایران شدت گرفت. اما در ابتدا حکومت با چند مشکل روبرو بود، اول بیپولی، و دوم مخالفتهای روسیه و انگلیس با این موضوع، از نظر نظامی بود. روسیه میترسید که انگلیس از طریق هندوستان و جنوب ایران به مرزهای روسیه برسد و بالعکس، انگلیس نگران رسیدن روسیه به ابهای گرم و هندوستان بود. در بقیه کشورها، هندوستان، مصر و عثمانی راهاهن وجود داشت اما در ایران از راهاهن خبری نبود. امینالسلطان، صدراعظم مظفرالدین شاه در مصاحبهای در مورد نداشتن راهاهن گفته بود «مردم ایران چندان اهل مسافرت نیستند. اگر هم راههن احداث کنیم چاروادارهای ما بیکار شده و علیه ما شورش میکنند. غیر از این هم سفر با قاطر باعث طولانی شدن سفرها میشود. چون اگر مردم زود به مقصد برسند باقی اوقاتشان را چکار کنند. . . برای همین نمیتوانیم از راهاهن استفاده کنیم.» طبعاً با چنین درکی، هیچ اتفاق واقعی در کشور نمیافتد.
در دوران سلطنت پهلوی خطوط راه آهن ایران به ۴۵۰۰ کیلومتر میرسد. بنا به آمار، جمهوری اسلامی بایستی در حدود ۵۵۰۰ کلیومتر ریل کشیده شده باشد، اما نویسنده این سطور، بنا بر اطلاعات ویکپدیا به بیش از ۳۵۵۵ کیلومتر برای خطوط مسافربری نرسید و بنابراین دو هزار کیلومتر باقی، باید مربوط به خط دوم است. در هر حال طول خطوط اصلی بنا به آمار جمهوری اسلامی ۱۰۴۵۹ کیلومتر و خطوط تجاری-مانوری ۲۸۸۹ کیلومتر میباشد. یعنی جمع کل خطوط، در حدود بیش از ۱۳۳۴۸ کیلومتر است. نکته مهم این که فقط ۱۴۸ کیلومتر، یعنی یک درصد از این خطوط برقی اند. طبعا به خاطر وفور نفت در ایران وجود چنین قطارهایی عادی به نظر رسند، اما در مقابل میتوان گفت، در روسیه که یکی از صادرکنندگان نفت و گاز است ۸۰ درصد قطارها الکتریکی اند. در نروژ یکی دیگر از صادرکنندگان نفت، این رقم ۶۲ درصد است.
اگر به کارنامه سه رئیس جمهور قبلی نگاه کنیم، این ۳۵۰۰ کیلومتر ریل (بدون در نظر گرفتن خط دوم) تقریباً با کمی تفاوت بین آنها به طور مساوی تقسیم میشود. در دوران روحانی تاکنون فقط کمی بیش از ۲۶۷ کیلومتر ریل کشیده شده است. من نتوانستم در مورد خط دوم، هیچگونه آماری به دست اورم. از این رو رفسنجانی نیز در دوران صدارت خود تلاش زیادی برای جامه عمل پوشاندن به آرزوی شخصیت قهرمان خود به خرج نداد.
به طور کلی انتقادات زیادی نسبت به نحوه مدیریت راهاهن ایران وجود دارد. در دوران روحانی، ۱۳ درصد به بودجه راهاهن برای خرید واگنهای جدید افزوده شد، اما این فقط قطره آبی در دریای نیاز کشور است. در مورد میزان استفاده از راهاهن باید گفت که، این وسیله نقلیه بنا به گفته مجید بابایی، کارشناس حمل و نقل ریلی، فقط ۶ درصد از مسافرین و ۸ درصد از بار را جابجا میکند، که عددی بسیار ناچیز است. این ارقام در ویکیپدیا بسیار کمتر از ارقام آقای بابایی در بالاست. بطور کلی میتوان گفت که سه چهارم بارهایی که در جهان با قطار جابجا میشود در کشورهای بزرگ روسیه، امریکا، چین و هند میباشد. برای مقایسه کشورها به جدول زیر نگاه کنید.
کشور |
درصد جابجایی مسافر با قطار |
درصد حمل بار با قطار |
ایران |
۴ |
۷ |
ژاپن |
۳۰ |
۶ |
سویس |
۱۷ |
۴۶ |
روسیه |
۵ |
۵۹ |
هند |
۸ |
۳۱ |
درصد استفاده از قطار برای جابجایی مسافر و بار
به طور خلاصه،میزان استفاده قطار در ایران با کشورهای مجاور قابل مقایسه است. با توجه به وسعت کشور و جمعیت آن، در کشوری که بنادر اصلی آن در پایینترین نقاط کشور قرار دارند، بنا به گفته کارشناسان درصد استفاده از قطار برای حمل بار بسیار پایین است. این امر در کشوری که از مشکلات زیست محیطی رنج میبرد و یکی از بالاترین ارقام تصادفات در دنیا را دارد اهمیت بسیار بیشتری پیدا میکند. تاکنون بنا بر تجربه، نوع دولت اعم اصلاحطلب یا محافظهکار، در میزان گسترش استفاده از قطار تأثیری نداشته است. بعد از برجام نیز دولت روحانی توجه بسیار بیشتری به خرید هواپیما داشت تا وسایل نقلیه دیگر. این انتقادی است که از طرف جناح قالیباف نیز مطرح شده است. اگر روحانی برای بار دوم انتخاب شود، آنگاه دوره هشت ساله ریاست جمهوری او را میتوان راحتتر با روسای جمهور قبلی مقایسه کرد.
جمهوری مرگ
جمهوری اسلامی از همان ابتدای پیدایش خود موجب خسارات جانی فراوانی گشته است. این فقط اعدامهای سیاسی و یا کشتهشدگان جنگ با عراق نبود که مردم ما را عزادار نمود. مرگ کسب و کار جمهوری گشته است. بر اساس آمار دولتی در جنگ ایران و عراق بین ۱۲۳۰۰۰ تا ۱۶۰۰۰۰ هزار نفر کشته و ۶۰۰۰۰ نفر مفقود شدند (آمار کشته شدگان ایرانی). با اتخاذ سیاستی صلحجویانه از سوی جمهوری اسلامی، قطعاً امکان نجات جان تعداد زیادی از قربانیان جنگ و جلوگیری از داغدار شدن بسیاری از عزیزان آنها وجود داشت.
بنا بر جمعبندی اعدامهای جمهوری اسلامی بر اساس آمار عفو بینالملل، در حدود ۶۰۰۰۰ نفر در طی چهار دهه این جمهوری اعدام گشتهاند. بیشترین تعداد مربوط به سالهای ۶۴–۶۰، در حدود ۱۵۰۰۰ نفر، و بعد از ان اعدامهای سال ۶۷ در حدود ۴۵۰۰ نفر. کمترین تعداد اعدام سال ۲۰۰۵ بود که قربانیان جوخههای مرگ به ۹۱ نفر رسید. در دوران ۳٫۵ ساله آقای روحانی، تعداد اعدامها بیشتر شد و اوج آن در سال ۲۰۱۵ با ۹۶۶ نفر بود. سال گذشته، خوشبختانه به خاطر بخشش اولیای دم (بخشش ۲۵۴)، این آمار کاهش یافت و به ۵۳۰ نفر رسید. بنا به جمعبندی مفصل آقای احسان فتاحی از اعدامهای سالهای ۹۵–۵۷، در حدود ۶۱۰۰۰ نفر در دوران جمهوری اسلامی اعدام شدهاند، یعنی به طور متوسط ۱۶۰۵ قربانی در سال، به عبارتی بیش از چهار نفر در روز. بعد از قلع و قمع نیروهای اپوزیسیون، تعداد اعدامها کاهش یافت. با این وجود، در دوماه اول سال ۲۰۱۷ بیش از ۱۴۰ نفر اعدام گشتند. هر شب، زمانی که ما سر به بالین میگذاریم جمهوری مرگ، جان بین دو تا سه نفر را میستاند.
بنا به آمار پلیس جمهوری اسلامی، تعداد کشتهشدگان تصادفات رانندگی در ده سال، بین ۱۳۹۳–۱۳۸۴ به بیش از ۲۱۹۰۰۰ نفر رسید، یعنی قربانیان ده سال جادههای ایران بیش از قربانیان هشت سال جنگ با عراق بود. بنا بر آمار یونیسف متوسط تعداد کشتهشدگان جاده در ایران ۲۰ برابر متوسط جهان است. بنا بر همین آمار تقریباً ۲۸۰۰۰ نفر کشته و ۳۰۰۰۰۰ نفر زخمی میشوند. این بدان معنی است، که اگر خواندن این مقاله بیست دقیقه طول بکشد، به هنگام پایان این مقاله یک خانواده داغدار عزیزش گشته، و خانوادههای ده نفر دیگر مطلع گشتهاند که عزیزانشان بشدت زخمی شدهاند. قطعاً این رانندگان اند که موجب تصادفات جادهای میشوند، اما این وظیفه مقامات حکومتی است که برای کاهش تصادفات چارهای بیندیشند، و سعی در کاهش آن از طرق مختلف نمایند. این به معنی آن نیست که هیچ تلاشی صورت نگرفته، اما تعداد کشتهشدگان بسیار بالا را قطعاً به جز شکست، به شکل دیگری نمیتوان تعبیر نمود.
در مورد این که آلودگی هوا و خصوصا ذرات معلق، PM2,5 و PM10 موجب تشدید بیماریهای قلبی، ریوی از جمله سرطان ریه، تشدید بیماریهای تنفسی و مرگ زودرس میگردند، بارها نوشته شده است. در تهران در سال گذشته نزدیک به ۴۵۰۰ نفر جان خود را در نتیجه آلودگی هوا از دست دادند، اما سخنی از میزان مرگ و میر در زابل و یا اهواز و کلاً قسمتهای جنوب غربی و شرقی که هروز با مشکل ریزگردها دست و پنجه نرم میکنندگفته نمیشود. بانک جهانی در سال ۲۰۰۵ میزان مرگ در اثر آلودگی هوا را ۱۳۲۰۰ نفر تخمین زد. رقمی که امروز بسیار بالاتر است. ضررهای مالی ایران بنا بر همین گزارشات، بین پنج تا ده درصد از تولید ناخالص ملی است. اما دولت آقای روحانی که بیش از دیگر دولتها در مورد محیط زیست حرف میزند، در بودجه سال ۱۳۹۶ فقط ۵۲۰ میلیارد تومان، یعنی ۰٫۲ درصد از بودجه خود را به محیط زیست اختصاص داده است. اما این فقط آلودگی هوا نیست که قربانی میگیرد بلکه ابهای آلوده، و زبالهها از شمال تا جنوب کشور قربانیان خود را دارند.
این فقط انسانها نیستند که در جمهوری مرگ قربانی میشوند، طبیعت قربانی دیگر آن است. دریاچهها و تالابها، از رضائیه و گاوخونی… جزو این قربانیان اند. دیگر زاینده رود زنده نیست تا به گاوخونی، خون برساند. معاون ابخیزداری، امور مراتع و بیابان ایران اخیراً در مصاحبهای اعلام کرد که سالیانه ۴٫۵ میلیارد متر مکعب آب در پشت سدها تبخیر میشود. میزان آب تجدید پذیر ایران در حدود ۱۳۰ میلیارد متر مکعب میباشد. یعنی ۳٫۵ درصد این ابها بخار میشوند. طبیعت برای بقای خود به ۴۰ درصد این ابها نیاز دارد، اما در این جمهوری بیش از ده درصد نصیبشان نمیشود. بیش از ۹۰ درصد آب در کشاورزی صرف میشود. ایران کشور خشکی است اما در مقایسه با برخی از کشورهای نزدیک خود وضعیت بهتری دارد. خشکسالی سالهای اخیر بیسابقه نبوده است. از نظر کارشناسان افزایش جمعیت، در ایران عامل مهمتری در رابطه با بحران اخیر به شمار میرود. بنا به نظر کارشناسان علت اصلی خشکی دریاچه رضائیه، افزایش بیرویه زمینهای زیرکشت اطراف دریاچه رضائیه به چند برابر و نیز تغییر کشت از انگور به سیب و میوههای دیگر است.
جنگلهای ایران در طی سالهای جمهوری مرگ، از ۱۸ میلیون هکتار به ۱۲ میلیون کاهش یافته است. این به معنی نابودی یک سوم از جنگلهای ایران میباشد. اما تعریف سازمان خواربار و کشاورزی جهان (فائو) از جنگل با نهادهای کنونی ایران متفاوت است (از نظر تراکم درخت) و بنا بر نظر فائو ایران فقط هفت میلیون هکتار جنگل دارد. برخی از مقامات ایرانی عنوان میکنند که موقعیت ایران در جنگلداری مناسب است و ایران بنا بر برخی از امار، مقام شانزدهم را در بین کشورها دارد. آنها به گونهای از آمار یاد شده نام میبرند که گویی همه کشورهای دنیا صاحب جنگل اند و ایران مقام شانزدهم را دارد. اول این که در جهان فقط ۵۶ کشور صاحب جنگل اند. دوم این که با تغییر تعریف جنگل، میزان جنگلهای ایران یک شبه افزایش یافت. بنا بر آمار سازمان جنگلها، مراتع و ابخیزداری، در هر ثانیه ۳۶۰ متر مربع از سطح جنگلها و مراتع کشور نابود میشود. گفته میشود صدور جواز قطع جنگل پنج برابر میزان رویش آن است. سالانه مجوز قطع ۸۰۰ هزار مترمکعب چوب از جنگلها صادر میشود. چند برابر این مقدار به طور غیرقانونی چوب قطع میشود.
لیست حیوانات وحشی در حال انقراض هر روز بلندتر میشود. با نابودی جنگلها، دریاچهها و تالابها چه انتظار دیگری میشود داشت.
از تعداد کشتهشدگان جنگهای نیابتی آماری در دست نیست.
این جمهوری هم اسلامی و هم جمهوری مرگ است. حق حیات، نه فقط برای انسانها بلکه طبیعت نیز به رسمیت شناخته نمیشود. آن نه فقط در حال جنگ با انسانها بلکه طبیعت نیز هست. اعتراض خواهد شد که کشورهای زیادی وجود دارند، به ویژه در منطقه جنگزده ما، که جنایاتی بدتر را مرتکب شده یا میشوند. مسلماً این چنین است. گفته میشود که امروز تقریباً در همه کشورها، تا جای ممکن شیره جان طبیعت و فرودستان را میمکند. کاملاً درست است. اما هیچ کدام از اینها مانع تعریف جمهوری اسلامی همان گونه که هست نمیشود. تعداد معدودی وجود دارند که توانسته باشند طی چنین مدت کوتاهی چنین کارنامه سیاهی در چنین وسعتی، در همه عرصهها از خود به جا گذارند. وظیفه ما بازگویی روایت جمهوری اسلامی همانگونه که رخ داده و میدهد، اعم از موفقیت و شکست، میباشد. این جمهوری قطعاً موفقیتهایی در برخی از عرصهها در مقایسه با کشورهای مجاور داشته است. لحظاتی توانسته به خاطر فشار تصمیمات عاقلانهای را بگیرد و یا در مواردی عقبنشینی نماید. این درایت را داشته که بتواند اپوزیسیون خود را در هم شکند. این توانایی را داشته که کالای جنگ خود را به نام صلح به همه ما بفروشد. اما، سؤال اصلی این است که آیا میتواند به اولین اصل مشروعیتش، که تأمین امنیت مردم این مرز و بوم باشد، عمل کند؟ میتواند صلح و آشتی با طبیعت برقرار کند؟ قادر است برای جان همه انسانها، اعم «خطاکار و درستکار»، ارزش قائل شود؟
انتخابات
آقای روحانی در منشور حقوق شهروندی خود میگوید: «شهروندان ار حق حیات برخوردارند. این حق را نمیتوان از انها سلب کرد مگر به موجب قانون.» همچنین در یکی دیگر از مادههای این منشور از «حق محیط زیست سالم و توسعه پایدار» نام میبرد. متأسفانه کارنامه این چند سال اخیر در این زمینهها، درخشان نیست. تعداد اعدامیها و حادتر شدن مشکلات زیست محیطی و عدم وجود یک برنامه برای مقابله با این مشکلات باعث افزایش مشروعیت دولت ایشان در این زمینه نمیشود. قطعا، کلید حل بسیاری از این مشکلات در دست روحانی نیست. اما سیاست فقط هنر استفاده از امکانات موجود نیست، بلکه ایجاد امکانات نیز میباشد. سیاستمداری که فقط از امکانات موجود بهره میبرد، یک بوروکرات خوب است و نه سیاستمدار خوب. ایجاد امکانات سخت است اما این وظیفه سیاستمدار است که چنین چیزی را ممکن سازد. گاه باید در مقابل افکار عمومی بایستد و آن را تغییر دهد و تقریباً همیشه در مقابل دیگر قدرتمندان. در دوران آقای روحانی صحبت کردن در باره برخی از فجایع زیست محیطی راحتتر گشته، اما این فقط قدم اول است. او طبق معمول همه گناهان را بر گردن دولتهای قبلی و یا خارجی و یا تحریمها گذاشته میشود. طبعا همه عوامل یاد شده در مشکلات کنونی سهیم اند، اما کدام سیاستمداری است که از گناهان دولتهای پیشین خود بیبهره بوده است؟ اگر او قبل از احراز مقام فعلیاش، به ویژه به خاطر مقامات و امکاناتی که در حکومت داشته است، قادر نبوده که چنین مشکلاتی را قبل از کاندید شدن خود ببیند، چگونه خود را مناسب احراز ریاست جمهوری پنداشت و کاندید این مقام شد؟ چگونه وعدههای انتخاباتی خود را داد؟ به کمک بیشتری از طرف مردم نیاز دارد، چرا از آنها تقاضای کمک نمیکند؟ میگوید دولت قبلی هشت سال ما را عقب برد. اگر چنین است و سالانه ضررهای اقتصادی ایران به پنج نا ده درصد از تولید ناخالص ملی برسد، آنگاه وظیفه این دولت شتاب بیشتر دادن به اقدامهای خود است و نه فقط حرف زدن. چند برابر کردن سرعت «اصلاحات» است تا حرف زدن. چگونه میتوان با یک بودجه ۵۲۰ میلیارد تومانی در بودجه، یعنی کمترین پست بودجه خود را دولت محیط زیست خطاب کرد؟ این فقط بودجه سال ۱۳۹۶ نیست که در ان سهم محیط زیست از همه کمتر است، این روال بودجههای قبلی نیز بوده است. در سال ۱۳۹۴ بودجه محیط زیست ۱۷۴ میلیارد تومان بود و بودجه کمک به بازسازی عتبات عالیات ۳۱۳ میلیارد یعنی تقریباً دو برابر، بودجه اجرای منشور توسعه فرهنگ قرآن ۲۰۰ میلیارد، شورایعالی حوزههای علمیه قم ۵۲۸ میلیارد، و. . .
نکته بعدی در مورد حق حیات. مسأله این جاست که حق حیات آقای روحانی مشروط است، مشروط به قانون. همه اعدامها به نام قانون صورت میگیرند. اگر تالابها و دریاچهها خشک شدند، عمدتا به نام قانون صورت گرفته است. اگر مشکلات اب بسیاری از مناطق مربوط به ساختن سدهای بی حساب و کتاب است، آنها هم بر اساس قانون ساخته شدهاند. در کشور ما جنگ دستههای مختلف مردم، جنگ داخلی و بیقانونی وجود ندارد. همه چیز، همه ظلمهایی که صورت میگیرد، بنا بر قوانین موجود و تفسیر نهادهای جمهوری اسلامی از قانون کنونی است. جناحهای مختلف، ممکن است تفاسیر متفاوتی از قانون در موارد خاصی داشته باشند، اما باز طبق قانون، حرف نهایی را ولی فقیه میزند. اما هیچکدام از اینها، به خیلی از این قوانین مشروعیت نمیبخشد. مسأله خیلی ساده است، جمهوری اسلامی، بنا بر قوانین موجود، باعث و بانی سیاستهای غلطی بوده و با طبیعت اعلام جنگ نموده است. اما قوانین طبیعی وجود دارند که بالاتر از همه قوانین دیگر اند. این جمهوری، دریاچهها و جنگلها را به مرگ محکوم نموده است، زمین را از آبی که بایستی طبق قوانین طبیعی بدان میرسید، محروم نموده است. در کشوری که اگر یک چیز دارد که تمام نشدنی است، یعنی آفتاب به مقدار زیاد، برای تأمین برق، درواقع برای تحقق آرزوهای یک حکومت و امپراتوری شیعی، به ماجراجویی هستهای دست زده است تا لیست جنایات ضد محیط زیستیاش را کامل نماید. طبعا، طبیعت انتقامش را خواهد گرفت.
هیچ قانون انسانی بالاتر از قوانین طبیعی نیست. منظور از حق بی قید و شرط حیات این است که حیات انسان اعم از دیندار و بیدین، سیاسی و غیرسیاسی، قاچاقچی و قاتل، دارا وندار، حق حیات زمین، اب، حیوان، درخت و همه موجوداتی که در سیستم اکولوژیکی ما وجود دارند به رسمیت شناخته شود. این قانون جمهوری اسلامی است که باید خود را با این اصل مطابقت دهد و نه برعکس.
دانشگاه یل کشورها را بر اساس عملکردشان در عرصههای مختلف زیستمحیطی ردهبندی میکند. ردهبندی ایران، طی سالهایی که آمار فعالیتهای جمهوری اسلامی وجود دارد، در بسیاری از عرصهها چندان جالب نیست و رده کنونی ایران، ۱۰۵ از میان ۱۸۰ کشور است. بدترین نمرات را ایران در عرصه حفاظت از حیوانات دارد. این چیزی است که منحصرا مربوط به دولت ایران است و آقای روحانی نمیتواند آن را به گردن دیگران بیندازد. دولت ایران اگر واقعاً بخواهد میتواند این ردهبندی را بهبود بخشد. بنا بر بعضی از تحلیلها، ممکن است تا ۳۰ سال آینده میزان آب تجدیدپذیر کشور بین ۱۵ تا ۱۹ درصد کاهش یابد. میزان آلودگی برخی از شهرهای ایران بین ده تا هجده برابر حداکثر سطح مجاز آلودگی تعیین شده توسط سازمان بهداشت جهانی است. همه اینها نه حرف بلکه اقدام جدی میطلبد. آقای روحانی باید تصمیم بگیرد که مانند امینالسلطان که از خشم چاروادارها میترسید و مخالف طرح راهاهن بود از او یاد شود، و یا این که در مقابل، ترسی از مافیای سدساز و نظامی نداشته باشد و در مقابل آنها بایستد.
نیروهای مترقی در انتخابات جاری مانند همه انتخابات قبلی جایی ندارند. وظیفه ما فقط تشریح واقعیات کشور به همان صورتی که هست و طرح شعارهای درست متناسب با شرایط کنونی است. با توجه به مشکلات عاجل کنونی، آیا طرح شعار حق بی قید و شرط حیات، بدون هیچ اما و اگری، شدنی است؟ این به عهده جمهوری اسلامی که در مورد سرنوشت آینده خود تصمیم بگیرد. وظیفه ما تجزیه تحلیل مشکلات، ارائه راه حل و ترویج انهاست.
شورای محیط زیست
در انگلستان در سال ۲۰۰۸، قانون تغییر آب و هوا به تصویب رسید. در این قانون از جمله، اهداف استراتژیک زیستمحیطی گنجانده شده است. کمیته مستقل و بیطرفی از متخصصین برای مسائل تغییر آب و هوایی بر اساس این قانون تشکیل شده است که وظیفهاش دادن پیشنهاد به دولت میباشد. دولتها، اعم از چپ، راست، میانه، و. . ، موظف به شنیدن پیشنهادها و انتقادات این کمیته که از اعتبار زیادی برخوردار است، میباشند. مسلماً همه دولتها آزادی عمل کامل میخواهند و خواهان یک نهاد کنترل، که اعمال آنها را تحت نظر داشته و یا پیشنهادهای پردردسر را مطرح میکنند، نیستند. اما پس از سالها، همه به این نتیجه رسیدهاند که وجود چنین کمیته مقتدر و مستقلی ضروری است. نه گفتن به پیشنهادهای این کمیته نیز ساده نیست. ضمنا این مدلی است که برخی از کشورها با علاقه آن را دنبال میکنند.
در ایران، که شعارهای بیپایه و اساس جز اصلی سیاست روزمره را تشکیل میدهد، ایجاد یک کمیته مستقل قدرتمند با حضور همه متخصصین محیط زیست که جرأت ارائه پیشنهاد و یا انتقاد از دولت و خصوصا مقامات نظامی و روحانی را داشته باشد، ضروری است. نیازی نیست که همه این متخصصین، لزوماً در ایران زندگی کنند. در مملکت ما که هر دولتی، تمام تصمیمات دولت قبلی را پاره میکند، و از همه بدتر شعارهای خود را در موقع نوشتن بودجه و عمل به فراموشی میسپارد، وجود چنین کمیتهای ضروری است. در تمام کشورهای دنیا، خواستههای زیست محیطی در ته لیست قرار دارند و یا به ته لیست رانده میشوند و اهمیت لازم را نمییابند. در ایران، قوانین زیستمحیطی زیادی در طی این چهار دهه در مجلس به تصویب رسیده و بعد به فراموشی سپرده شدهاند. اما در اینجا وظیفه این کمیته، که مستقل از مقامات حکومتی است، باید نظارت بر اعمال حکومت باشد و منظور نه فقط نهادهای رسمی که همه نهادهای موازی نیز میباشد. دولت باید موظف باشد گزارشی سالانه از اقداماتی که انجام داده و نتایج آن اقدامها رابه مردم گزارش دهد. ما نیازی به خبرگان اسلامی و شورای نگهبان اسلامی نداریم. در کارنامه آنها تاکنون فقط رفوزگی ثبت شده است و بس. ما نیاز به خبرگان زیستمحیطی و شورای نگهبان زیستمحیطی داریم. نیازمند دادگاه مقتدر و عالی محیطزیست ایم تا بتوان از طرحها و پروژههای مخالف سلامت محیط زیست شکایت کرد. آیا این یک خواب وخیال بیش نیست؟ شاید. در دوران جنگ انسان آرزوی صلح را دارد، حتی اگر خیالی به نظر اید. بدون آرزوهای بزرگ، هیچ عمل بزرگی صورت نگرفته است. شدنی است؟ در اینجا طرح سؤال غلط است. ما باید به این سؤال جواب دهیم. آیا ما چاره دیگری داریم؟
جمهوری اسلامی تاکنون نشان داده است که برای حفظ خود، دست به هر ماجراجویی میزند. جنگ، کشتار مردم، تنشهای منطقهای، جنگ سفیانه با طبیعت. عدهای خواب و خیال یک امپراتوری شیعه در منطقه را دارند. خود تنش ایجاد میکنند، در جنگهای متعارف و غیرمتعارف شرکت میکنند، ولی مردم و روشنفکران را از گسترش جنگ در داخل میترسانند و سعی میکنند که خود را ناجیان این کشور معرفی نمایند. اما برخلاف آنچه که گفته میشود، و من در ابتدا به آن اشاره نمودم، جنگها (جنگ متعارف بنا به تعریف ابتدایی من در ابتدای مقاله) پرانتزهای کوچکی در تاریخ بشری اند. میتوان و باید بسیاری از مشکلات را در کمال آرامش با همسایگان حل نمود. مشکلات زیستمحیطی مشکلاتی جهانی اند که کشورها باید مشترکا انها را حل نمایند، اما این به معنی آن نیست که ما سهم خود را منوط به دیگران نمائیم. فرصت زیادی برای بازپس گرفتن اشتباهاتمان را نداریم. آنچه که مربوط به ولی فقیه است این است که باید آرزوی امپراتوری شیعه را در کنار مردگان دیگر این جمهوری به خاک سپرد. شعار افزایش جمعیت کشور را پس بگیرد. به تنش با دیگر کشورها پایان دهد. جمهوری اسلامی، در زمان جنگ برای کشتن با اسرائیل معامله نمود. مسلماً برای نجات کشاورزی ایران، برای زندگی میتوان وارد معامله با اسرائیل شد و از تجربیات و تکنیک آنها استفاده نمود. شعار اقتصاد مقاومتی را پس بگیرد،. . . این راه، راهی طولانی اما اجتنابناپذیر است. اگر واقعاً عدهای در مقامات کشوری وجود دارند که معتقدند، چیزی که من شک دارم، که این مصبیتها نتیجه معصیت و گناهان ماست، من بدون آن که مذهبی باشم، حاضرم آن را تصدیق کنم. اما این نه به خاطر گناهان مردم بلکه مقامات بلند پایه کشور است. ماهی ز سر گندد نی ز دم.
خلاصه چند پیشنهاد این است:
- شورای قدرتمندی از متخصصین امور برای ارائه پیشنهاد در جهت برقراری صلح با محیط زیست ایران و ارزیابی از تمام سیاستهای کلان تشکیل شود.
- دولت موظف به دادن گزارش سالانه در مورد پیشرفتهای حاصله در امور محیط زیست کشورمان به مردم گردد.
- دادگاه عالی محیط زیست برای شکایت افراد حقیقی و یا حقوقی تشکیل شود.
- ارزیابیهای زیست محیطی در هر پروژه بزرگ و کوچک، اعم از خصوصی، دولتی و نظامی صورت گیرد و به صورت گزارش زیست محیطی در دسترس همگان باشد.
- مشکل آب و محیط زیست را نمیتوان بدون مقابله با مافیای سدسازان و مافیای نظامی به جایی رساند. حل این مشکل به معنی گرفتن تصمیمات سخت مثلاً در مورد زندگی کشاورزان کشور است.
- دولت، همکاری با کشورهای مجاور و تنشزدایی را بپذیرد. با جنگ نمیتوان هیچ مشکل زیست محیطی را حل کرد. از موضع قدرت برخورد کردن به معنی جنگ نظامی نیست. مکانیزمهای دیگری نیز وجود دارند.
- تمام سوبسیدهای ضدمحیط زیستی، مانند بالا کشیدن آب از قعر سفرههای آب زیرزمینی انهم توسط پمپهای بنزینی و گازوئیلی، خلافی سهگانه است: یعنی مصرف آب غیرمجاز، ایجاد گازهای گلخانهای و در نهایت پاداش اقتصادی.
- کشاورزی ایران نیاز به یک انقلاب دارد، استفاده از تکنیکهای پیشرفته، رعایت حقوق طبیعت، تغییر کشت، قطع سوبسیدهای نادرست. دولت باید در برخی از موارد با تشویقهای اقتصادی و غیره، بسیاری از کشاورزان و دامداران را به تغییر شغل تشویق کند. طبعا این امر نیاز به همراهی همه مردم و تغییر در طرز مصرف نیز دارد.
- در بسیاری از کشورهای غربی گفته میشود، که تقریبا، یک سوم گازهای گلخانهای توسط اتومبیلها، یک سوم هواپیما و یک سوم مصرف گوشت ایجاد میشوند. این اعداد احتمال در ایران دقیقاً اینطور نیست، اما نباید فقط خسارات اتومبیل را دید و بقیه را به فراموشی سپرد. باید رؤیای شبکه قطار برای همه شهرهای ایران از سر زنده کرد.
- مشکلات محیط زیست را فقط با طرحهای تکنیکی بزرگ نمیتوان حل کرد. ما امروز چوب سدسازی در مقیاس وسیع، از بین بردن جنگلها، کشیدن اتوبانها و جادهها بدون در نظر گرفتن پیامدهای زیست محیطی آن را میخوریم. امروز بسیاری صحبت از ایران رود برای حل همه مشکلات میکنند. شاید زمانی همه متخصصین و نهادهای محیط زیستی به این نتیجه برسند که ایران رود طرح خوبی است. اما این نیاز به بررسی بسیار طولانی دارد. ما در کنار خود، در کشورهای مجاور شاهد پیامدهای زیانبار بسیاری از طرحهای بزرگ این چنینی هستیم. درواقع مشکل اصلی را باید با از طریق رعایت اصل حیات همه موجودات حل کرد. ما باید دوباره جنگلها را احیا کنیم، باید سهم آب زمین، تالابها و سفرههای زیرزمینی را رعایت کنیم. و خود را با این شرایط جدید انطباق دهیم نه آن که به جای حل مشکل، به امید طرحهای بزرگ که ممکن است در آینده برخی از مشکلات را حل کند، رفتار خود را تغییر ندهیم.
- بسیاری از مشکلات به رفتار مردم نسبت داده میشود. قطعاً ما نیاز به انقلاب در رفتار خود را داریم. باید احترام به محیط زیست از همان کودکستان و مدرسه آموزش داده شود. به جای ساعتهای درس طولانی تعلیمات دینی، احترام و رفتار مناسب با محیط زیست تعلیم داده شود. به جای بودجه فرهنگی شش هزار میلیارد تومانی به نهادهای رنگاوارنگ، قسمت قابل توجهی را صرف نهادهای محیط زیست نمود. بسیاری از قوانین را باید تغییر داد. نمیتوان جریمه قطع یک درخت را کمتر از فروش آن گذاشت. حکومت اگر از دست رفتار مردم مینالد، میتواند از خود شروع کند، میتواند به جنگ انواع مافیاهای جورواجور برود. قطعاً مردم راه آنها را دنبال خواهند نمود.
- ما در این راه نیاز به کمکهای فنی، مالی و نظری دیگر کشورها داریم. این فقط مربوط به بخش انرژی که سه چهارم گازهای گلخانهای را یجاد میکند نمیگردد. اقتصاد مقاومتی راه به جایی نمیبرد.
- رعایت حق حیات، رعایت حق زندگی مجرمین نیز هست. همه اعدامها و انتقامجوییهای دولتی باید قطع شوند.
در اخر، من از یوسف و احمدشاه گفتم. برای آن که به امروز برگردیم، میتوان از سوریه نام برد. قبل از جنگ، در طی سالهای ۲۰۱۰–۲۰۰۵ سوریه قربانی خشکسالی طولانی مدتی گشت و مهاجرت قربانیان این خشکسالی به شهرها شروع شد (بیش از سه میلیون عراقی و سوریهای). بعد از سال ۲۰۰۷ قیمت گندم، برنج و علوفه دو برابر گشت. نارضایتی مردم از نحوه مدیریت خشکسالی، در کنار نارضایتی شدید از حکومت بشارالاسد، همراه با امید به بهار عربی باعث شورش مردم شد. طبعا خشکسالی به تنهایی نمیتوانست چنین شورش طولانی را باعث شود و عوامل دیگری در آن دخیل بودند. محبوبیت مقامات ایرانی به هیچ وجه بیشتر از حکومت بشارالاسد نیست. بهتر است با این واقعیت کنار ایند.
خشکسالی، مهاجرت و شورش در سوریه
قطعاً بسیاری از مشکلات راهحل سادهای ندارند، و نیاز به تغییر رفتار مقامات و همکاری مردم دارند. جمهوری اسلامی تاکنون توانسته عاداتی که مردم خواهان حفظ آن اند را تغییر دهد، حجابی که زنان بسیاری مخالف آن اند را بر سر زنان اعم از مسلمان و غیر مسلمان گذارد، خیلیها را از شرابی و غذایی که خواهان نوشیدن و خوردن آن اند، محروم نموده است. قوانین جنایتامیزی را به زور بر مردم تحمیل کرده است. آیا میتواند از پس «مافیای سدسازی» و دیگر انواع مافیایی براید؟ برای حل مشکلات کنونی محیط زیست باید ابتدا حکومت به اشتباهات خود اعتراف کند، هیچ آدرس عوضی ندهد، از همه مهمتر برنامه خود را معرفی کند، و طبعا از مردم نیز تقاضای کمک برای همکاری نماید. آیا گوش شنوایی وجود دارد؟ من با توجه به تجربه چهار دهه جمهوری اسلامی، عدم رعایت برخی از کوچکترین حقوق انسانی، امید زیادی به تغییر ناگهانی این حکومت، خصوصا در زمانی که نظامیان قدرت زیادی را کسب کردهاند، و خود را پیروز احساس میکنند، ندارم. اما چه چیزی خوشگوارتر از آن که من در این احساس ناامیدی به تغییر خط مشی جمهوری اسلامی در شرایط کنونی، کاملاً در اشتباه باشم! شاید حکومت تاکنون توانسته باشد در میان اپوزیسیون تفرقه اندازد، عدهای را بترساند و عده دیگر را مجاب نماید. شاید بتوان در گوش عده زیادی لالایی خواند، اما توفان شن، سیل و خشکسالی، گوش شنوا ندارند! بهتر است این واقعیت سخت را تا قبل از آن که دیر شود، همه ما بپذیریم!
منابع
- ویکیپدیا
- علی درویشی بلورانی و فرزانه مشیدی، «مراکز داغ» شن و گرد و غبار در ایران
- ارزیابی جهانی از شن و گرد و غبار، گزارش سازمان ملل
- گزارشهای بانک جهانی در مورد آلودگی هوا
- گزارشهای سالانه کیفیت هوای تهران
- گزارشهای دانشگاه یل در مورد شاخص کارایی زیستمحیطی
- مسعود تجریشی، تصفیه آب و استفاده مجدد در ایران