بودا یا( سیدارتا گاواتما) Buddha 560 – ۴۸۰ BC
بودا در آغاز به امید کوشش براى رهایى طبقاتى علیه سیستم کاستى برهمنهاى هند وارد میدان شد ولى بهدلایل شکست تاریخى وارد مبارزه براى نجات و رستاخیز شخصى بیچارگان گردید. او درآغاز، هدف خود را پایان دادن به مرگ و درد و رنج بشرى اعلان نمود. در بودیسم، درد و رنج انسان، موضوع اصلى فلسفه و دین بودهاند. برتراند راسل، نقش بودا و سقراط را مهمتر از پیامبرانى مانند مسیح و موسى میدانست.
شبه جزیره هند پیش از یونان، سرزمین فلسفه شده بود، بودا سومین فیلسوف مهم شرق است. یک قرن بعد از مرگ بودا، بهتدریج مردم ساده به تقدیس وى پرداخته و او را همچون پیامبرى اجبارى پرستیدند. گروه دیگرى او را یک مصلح اجتماعى نامیدند تا یک روشنفکر انقلابى. بودیسم از آغاز میخواست که بخشى از فرهنگ تودهها شود تا جهانبینى برگزیدگان.
غالب ملاقاتهاى بودا در رابطه با دیدار وى با فقرا، بیماران، و کهنسالان هستند. بودیسم کوشید تا در هند جانشینى براى دین هندو و قطبى درمقابل نظام تحقیرآمیز کاستى آن شود. بودیسم درآغاز ریشه در تحولات مترقى و مردمى داشت و در طول قرون، بارها به شاخهها و مذاهب گوناگون مترقى و ارتجاعى تقسیم گردید. سرانجام در قرن ۹ میلادى یک جنبش ارتجاعى ضد اصلاحات آنرا به عقب راند. امروزه گویا حدود ٣۵٠ میلیون بودیست در آسیا وجود داشته باشد. قدیمترین سیستم فلسفى هند، فلسفه و دین هندویسم است، ولى بودا کوشید با کمک ابزار شناخت به نجات بشر بپردازد. هند پیش از بودا، به روایت پارهاى از مورخین، یک تاریخ ١٠٠٠ ساله فلسفى داشته است.
در شمال هند آنزمان، با از هم پاشیدهگى حکومت حاکمان و اشراف محلى و رشد یک دولت مرکزى، اشرافزادهگان و تحصیلکردههایى مانند بودا، آیندهاى براى ادامه وراثت سرزمینهاى پدرى خود نمىدیدند. تنها سرمایه آنان، سواد و تبلیغ دانستهها و روشنفکرىشان بود. و بر اثر ناآرامى اجتماعى، سنت و فرهنگ، آداب و رسوم و اخلاق نیز دچار لرزش شده، نیازبه آموزگارانى چون امثال بودا در هر شهر و روستا احساس میشد.
چون شباهتهایى میان فلسفه آغازین یونان و بودیسم وجود دارد، ادعا میشود که هندیها با فلسفه یونان پیش از سقراط آشنا بوده و یونانیها نیز فلسفه هند را مىشناختهاند. به نظر بعضى از محققین، فلسفه هند ١٠٠ سال پیش از فلسفه یونان شروع شده است. شرح اتم را هندیها قبل از فلسفه طبیعى یونان آغاز کردند. و ایندیرا، خداى جنگ هندیها، شباهتى با خدایان یونانى دارد تا با خداى ادیان مسیح و یهود. گروه دیگرى بودا را همعصر سقراط، افلاتون و یا ارسطو بهحساب مى آورند. احتمال میرود که افلاتون تصور پرواز و سفر روح به جهان ابدى را از فلسفه هند گرفته باشد. بودیستها خلاف سه دین تکخدایى، اسلام، مسیحیت و یهود به خدایى عقیده نداشتند. به این سبب گروههایى آنان را آتهایستى بهحساب مىآورند.
گروه دیگرى آغاز فلسفه هند را حدود ١۵٠٠ سال پیش از میلاد یعنى زمانیکه اقوام آریایى به شمال هند رسیدند، حدس میزند. ولى اروپایى ها در قرن ١۹ به کشف فلسفه هند نائل شدند. مثلا سیر و سفر و پرواز روح را گویا غربیها نمى شناختند. شوپنهاور کوشید تا به وحدت فلسفه بودا و کانت بپردازد. تاثیر فلسفه بودیستى روى شوپنهاور، شلینگ، و هردر، امروزه ثابت شده است.
اسکندر مقدونى هم کوشید تا در سال ٣٢۵ پیش از میلاد، فلسفه و فرهنگ یونان را به هند وارد کند و با از هم پاشیدهگى امپراتورى او، اقوامى مانند هونها، ترکها، و عربها، در طول تاریخ وارد هند شدند، تا اینکه مسلمانان در سال ۷١١ قدرى موجب عقب راندن فلسفه و دین هندیها شدند. سرانجام در قرن ١۷ میلادى، هند مجددا زیر نفوذ قیصر مغول متحد شد، ولى در قرن ١۹ انگلیس به استعمار هند پرداخت. و بالاخره در سال ١۹۴۷ هند به استقلال امروزى خود رسید. در زمان فعلى در آسیا سیستمهاى بودیستى گوناگونى وجود دارد.
بودا میگفت که جهان ناکامل و بىنظم است و انسان بهدلیل غرایز و علائق اشتباهىاش دائم در درد و رنج بهسر میبرد. او فکر میکرد که انسان میتواند با کمک فلسفه، خود را از این زنجیر نارضایى ها نجات دهد و به هواداران خود توصیه میکرد که از هیجانهاى جهان و زندگى فاصله بگیرند. بودا پیش از شوپنهاور گفته بود که تولد رنج است، مرگ درد است، دورى و جدایى از عزیزان غمانگیز است، از خواستهها و تمایلات دست کشیدن نیز ناخوشآیند است. او مهمترین علت نارضایى انسان را، علاقه او به زندگى ابدى و کوشش براى ارضاى تمایلاتاش میدانست.
درفلسفه هند هیچ چیز ثابت و بىتغییر نیست و در هر شیئى مدام پروسه تبدیل و تحول پیش مىآید. بودا همچون هراکلیت یونانى میگفت که همه چیز در حال جریان و حرکت است. او مانند فیلسوفان طبیعى یونان عناصر تشکیل دهنده جهان را آب، آتش، هوا، و زمین میدانست. پایه اخلاق در بودیسم مانند دین زردشت، روى اصولى مانند گفتار نیک، کردار نیک، و پندار نیک، قرار داشت. بودا بزرگترین تقواها را همدردى، نوعدوستى، متانت، خونسردى، میانهروى و صلحخواهى میدانست. در درسهاى اخلاقى او سکوت مهمتر از پرحرفى است، جهان بىارزش است، زمان ناپایدار و در حال گذر، و انسان باید همیشه دست رد به سینه قدرتطلبى بزند. جهانبینى بودیسم بر پایه چند حکم است: زندگى رنج است، علاقه به زندگى موجب زحمت میشود، تسلط بر نفس موجب کاهش نارضایى میشود. سه اصل مهم بودیسم، اعتقاد به نجات، وحى، و خلوص است. بودا از پیروانش میخواست که به جهان نه بگویند و موجب مرگ و آزار و جراحت موجودات زنده نشوند.
با آغاز مسیحیت، بودیسم نیز به دوشاخه تقسیم شد: یک دسته بودا را خدا دانسته و دسته دیگر کوشید با کمک آموزشهاى ساده او به نجات خود بپردازد. در نظر بودا، نه خدایى وجود دارد، نه اعتقاد به روح ابدى، چون هیچ جیز پایدار و ثابت و حتمى نیست.
در بودیسم هدف از اخلاق و تقوا آن است که انسان به شرایط “نیروانا” برسد و دیگر متولد نشود. نیروانا یعنى رسیدن به آرامش ابدى روح، به وضعیت خلاء، به نیستى، و اینکه روح بار دیگر مجبور نشود که براى تکمیل خود و رفع گناهان و اشتباهاتش، یکبار دیگر در قالب انسان به دنیا بیاید. شرایط نیروانا یعنى چیزى نخواستن و میلى نداشتن. بودا را میتوان در این رابطه معلم رواقیون دانست. او میگفت که هدف انسان باید آن شود که در زندگى بعدى، بدون حرص، طمع، خواسته، میل، و علاقه، بدنیا آید. او مدعى بود که در جستجوى صلح به شرایط “نیروانا“ رسیده است.
سرانجام در قرون بعدى بودیسم مجبور شد که خودرا با خرافات و ابتذال فرهنگى زمان وفق دهد و به این دلیل از رونق اولیه افتاد و به سه شاخه تقسیم شد. جوامع بودیست سنتى را کشورهایى مانند: سریلانکا، برمه، تایلند، کامبوج و لائوس میدانند. و بودیسم تجددخواه را در کشورهایى مانند چین، ژاپن، کره، نپال، تبت و مغولستان، جستجو مىنمایند.