پروین و ضیا عابدی اداره این جلسه را به عهده داشتند.
گروه پالتاک اتحاد جمهوریخواهان ایران
بیژن حکمت
بیژن حکمت اولین سخنران این نشست بود. او اولین دور سخنان خود را چنین آغاز کرد:
من در اولین روزهای پس از انتشار فراخوان رفراندوم در مقاله ای از زوایای گوناگون به موضوع رفراندوم و “فراخوان” پرداختم. من در آنجا گفتم که چرا نمیتوانم با امضای خود یک استراتژی معین را تایید کنم. از آن هنگام تا امروز صدها مقاله در این زمینه نگاشته شده است. در بحث امشب نمیخواهم به جنبه های مثبت و منفی رفراندوم بپردازم. در اینجا با استفاده از مفهوم “Framing” که دوست عزیزم آقای مهرداد مشایخی آن را “چارچوب گذاری” خوانده است بحث خود را آغاز میکنم.
به نظر من برانگیختن و بسیج جنبش های سیاسی و اجتماعی از هر نوع آن محتاج ذهنیت سازی و معناسازی در مخاطبان است. باید واقعیت سیاسی و اجتماعی و راه تغییر آن در ذهن کنش گر بالقوه یا بالفعل دریافته شود. تا زمینه ی ایجاد یک جنبش فراهم بیاید. آنچه در فرهنگ سیاسی ما گفتمان، نام گرفته (گفتمان انقلاب، اصلاحات، جمهوریخواهی و . . .) معادل همین “چارچوب گذاری” است. به عقیده ی من شاید واژه گفتمان در این رابطه کاملا گویا نباشد.
“رفراندوم” یکی از همین موارد است که بحث بسیاری برانگیخته است. به عقیده ی من گفتمان رفراندوم به لحاظ استدلال ها، راهکارها و هدف گذاریها در مقابل گفتمان جمهوریخواهی قرار میگیرد. من امروز ۳ مورد تقابل این دو گفتمان را برشمارده و درباره ی آنها بحث میکنم.
ما بیست سال پیش در ۱۶ آذر ۱۳۶۲ با انتشار بیانیه ای نخستین گام را در راه شکل گیری یک جریان جمهوریخواهی برداشتیم. از آن روز همواره با این ضد گفتمان روبرو بوده ایم که تعیین شکل نظام دمکراتیک کار بیهوده ای است. امروز “فراخوان رفراندوم” همین گفتمان را که در تقابل آشکار با استراتژی سازماندهی جنبش جمهوریخواهی است، در شرایط اجتماعی ــ تاریخی جدیدی پی میگیرد. در روند سازمانیابی جدید جامعه اگر جمهوریخواهی نتواند فرادستی گفتمان خود را بر گفتمان “نظام مبتنی بر حقوق” بشر تامین بکند قادر به ایجاد سازمان و جنبش مستقل خود در ایران نخواهد شد.
گفتمان رفراندوم به طرح یک جنبش نامتمایز دمکراسی خواهی در تقابل با ضرورت شکل گیری سازمانهای متمایز سیاسی برای امروز و آینده ایران عمل میکند. جمهوریخواهانی که وقت و توان خود را صرف سازماندهی جنبش رفراندوم میکنند، از توان جنبش جمهوریخواهی میکاهند و به جای کوشش صبورانه و درازمدت برای شکل گیری احزاب سیاسی با برنامه روشن، خود را تا اطلاع ثانوی در امید رفراندوم “حل” میکنند. فراموش نکنیم، با یک دست نمیتوان دو هندوانه برداشت.
گفتمان رفراندوم بر بسیج توده ای استوار است و به این ترتیب در مقابل گفتمان جامعه ی سازمان یافته ی مدنی قرار میگیرد. میتوان مانند ابراهیم نبوی گفت وقتی هیچ کدام این کارها در ایران امکان پذیر نیست چرا باید بر سر آنها دعوا کنیم. من میگویم این دعوا بر سر ذهنیت سازی و اولویت سازی برای کنش گران بالقوه و بالفعل است. آیا این کنش گران را باید به تشکیل کمیته ها و انجمن های برگزاری رفراندوم فرا خواند یا ساختن نهادهای جامعه مدنی همچون سندیکاها، اتحادیه های سراسری دانشجویان، انجمن های دفاع از حقوق بشر و . . .؟
حال اگر توجه کنیم که تعداد کنش گران بالفعل محدود است، معناسازی در این زمینه دارای اهمیت ویژه ای خواهد بود. حال باید دید که با نیروهای درون کشور در این رابطه به چگونه توافقی میتوان دست یافت.
من در اینجا به بحث درباره ی تقابل های برشمرده اکتفا میکنم و به چگونگی سازمانیابی و . . . نمیپردازم به قول محسن سازگارا الان در مرحله ی رقابت گفتمان ها قرار داریم. من نیز موافق هستم. این رقابت بر سر دمکراسی خواهی است. باید قاطعانه و بدون ابهام در این زمینه کوشش کرد. در عین حال باید دقت کافی مبذول داشت تا این رقابت به ورطه ی خصومت نزول نکند.
کاظم علمدداری
پس از پایان دور اول سخنرانی بیژن حکمت، کاظم علمداری با تشکر از برگزارکنندگان این نشست، سخنان خود را آغاز کرد:
بحث من نیز ذهنیت و یا همان گفتمان سازی است، اما من از زوایه ی دیگری به این بحث نگاه میکنم. از آنجا که امروز کار کردن بر روی عینیت ها با موانع بزرگی مواجه است، تمرکز بر کار روی ذهنیت ها طبیعی مینماید.
به عقیده ی من شرایط حاکم بر ما دفاع از گفتمان رفراندوم را در دستور روز قرار میدهد.
این شرایط عبارتند از :
۱ــ شکست اصلاح طلبان (نه اصلاح طلبی، چرا که به اعتقاد من رفراندوم در ادامه ی اصلاح طلبی قرار دارد. )
۲ــ بسته شدن هر چه بیشتر شرایط برای ساخته شدن سازمانهای عینی جامعه ی مدنی، به عنوان نمونه خواست ۲۵ ساله ی تشکل و آزادی احزاب سنتی یا مدرن یا بن بست مواجه است. پس از شکل گیری مجلس هفتم عملا تمامی منافذ بسته و بسته تر میشوند و آنچه دشوار بود امروز ناممکن به نظر میآید.
۳ــ شکست اصلاح طلبان به یأس و سرخوردگی در جامعه انجامیده است. این خود سبب شده است تا هسته ی قدرتمند درون جمهوری اسلامی گامهای بزرگتری در جهت تسلط بر جامعه را بردارد و این امر به نوبه ی خود به یأس بیشتر مردم انجامیده است. با توجه به اینکه مردم مایوس تر از آن هستند که با وضعیت حاضر برخورد کنند، ادامه ی این روند میتواند به یک استبداد طولانی مدت بیانجامد.
این مسئله به خودی خود ما را وادار میکند به راههای نوین برای فعال کردن مردم و جامعه بیاندیشیم.
نکته ی دیگر اینکه نیروهای دمکراسی خواه چپ، ملی و جمهوریخواه دچار مشکل ذهنی هستند. ما در مناسبات و شکل دهی سازمانهای اجتماعی هنوز به افکار سنتی اتکا داریم. ما هنوز به دنبال بسیج کارگران هستیم، ما میخواهیم احزاب طبقاتی به وجود بیاوریم و از این رو شعارهای طبقاتی سر میدهیم امروز طبقه ی متوسط جامعه نیرویی است که با مرکزیت دادن به خواسته های سیاسی و مدرن باید مورد اتکاء نیروی سیاسی مدرن قرار بگیرند.
در آخرین مقاله خود در ایران امروز اشاره کرده ام که به عقیده ی من چگونه میتوان و باید افکار عمومی ساخت. به نظر من کلید تغییر در جامعه تحولات در افکار عمومی نهفته هستند. در آن مطلب اشاره کرده ام که دوم خرداد نتیجه ی عمل احزاب سیاسی دوم خردادی نبود بلکه ثمره ی تحول ذهنی حاکم بر جامعه بود. یکی از مشخصه های این تحول فاصله گرفتن از تفکر انقلابی بود. مردم در پروسه ای تقریبا یک دهه ای از این تفکر دور شدند. به عنوان مثال تعداد اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شاید از انگشتان دست فراتر نمیرفت اما میلیونها مردم به آنها رای دادند و این آرا نتیجه تحولی بود که از یک سوی در جامعه به وجود آمده و از سوی دیگر این نیرو خود را با این تحول همراه کرده بود. بسیاری احزاب دوم خردادی نه تولیدکننده که محصول دوم خرداد بودند.
باید دید چه عاملی بود که سبب شد ده میلیون نفر که تا آن روز از رفتن پای صندوق ها خودداری میکردند، در دوم خرداد تصمیم به مشارکت گرفتند. من در این مقاله توضیح داده ام که این عامل همان “افکار عمومی” بود. نه تنها در ایران که در تمامی جوامع پیشرفته نیز افکار عمومی در شکل دهی قدرت سیاسی نقش تعیین کننده دارند.
دیگر تماس گرفتن با هسته های کارگری یا آنگونه که برخی پیشنهاد کرده اند ایجاد هسته ها در مساجد راه گشا نیستند. امروز باید بتوان با اقشار وسیع مردم در تماس قرار گرفته و بتوان ارزشهای مدرن را به آنها انتقال داد. در این مسیر و در گفت و گو با اقشار گسترده مردمی، آنها خود وسیله ی انتقال این ارزشها خواهند شد. من این را در مقابل ایده ای مطرح میکنم که در اشکال مختلف میخواهد هسته هایی ایجاد کرده و آن هسته ها را مثلا برای پخش اطلاعیه در محله ی خود آماده کند.
بی شک برای پیشبرد جنبش اجتماعی به سازماندهی نیاز داریم. اما باید مشخص کنیم چگونه سازماندهی مورد نظر ماست. این کار باید براساس مدیریت و شناخت از روانشناسی جامه صورت بگیرد. باید ذهنیت نسل جوان را شناخت و از تکنیک های مدرن روانشناسی برای اثر گذاری بر جامعه استفاده بکند. ما خود را از این امکانات و پژوهش درباره ی آنها کنار کشیده ایم. من ضمن تایید سخنان دوست گرامی بیژن حکمت، مبنی بر نیاز به ذهنیت سازی میگویم این عمل باید با اتکا به ابزار مدرن صورت بگیرد. البته معنای این کار سوق دادن توده وار مردم به این سو و آن سوی نیست. دیگر اینکه ذهنیت سازی در تقابل با تشکیل احزاب و سازمانهای مدرن سیاسی قرار ندارد. فقط نکته اینجاست که در شرایط حاضر این عملی نیست.
در حال حاضر حتی تشکیلات سنتی همچون جبهه ملی، نهضت آزادی و ملی مذهبی از سوی حکومت تحمل نمیشوند. در حالی که تعداد آنها از صد نفر نیز تجاوز نمیکند و حداکثر توان آنها فرستادن ۳ــ۲ نفر به مجلس خواهد بود. ما باید با شناخت صحیح از شرایط حاکم به ابزار لازم برای تغییر بیاندیشیم. به نظر من گفتمان رفراندوم هم میتواند ارزش جدیدی بیافریند و هم اینکه اهرمی جدید برای ارزش سازی محسوب میشود.
بابک امیر خسروی
بابک امیرخسروی در دور اول سخنان خود گفت:
من بر روی سه موضوع مورد مناقشه در بحث رفراندوم متمرکز خواهم شد.
۱ــ آیا راهکاری که در “فراخوان” پیشنهاد شده در چارچوب روشهای مسالمت آمیز قرار دارد و یا اینکه در آخرین تحلیل در کنار راه کارهای براندازانه با تمام پیامدهای آن قرار میگیرد.
۲ــآیا این یک پروژه قابل اجرا است و یا “فراخوان” سندی پر ابهام و پرتشتت و از این رو نیزغیر قابل اجرا است.
۳ــ موضوع سوم شرکت سلطنت طلبان در این پروژه و مناسبات ما جمهوریخواهان با آنها است.
درباره ی سئوال اول باید تاکید کنم که “رفراندوم خود به خود به عنوان یک ابزار دمکراتیک مورد اعتراض کسی قرار ندارد. من از سالها پیش راهکار همه پرسی برای تغییر قانون اساسی را مطرح کرده ام.
پیش و پس از من، در داخل و خارج از کشور نیز افراد دیگری درباره ی این راهکار دمکراتیک نظر داده اند. پس اختلاف بر سر اساس همه پرسی به لحاظ اصولی نیست.
اختلافات موجود حول مضمون و موضوع عملی بودن و مطابق بودن آن با مشی مبارزه ی مسالمت آمیز بروز کرده اند به این ترتیب رفراندوم به خودی خود میتواند موضوع یک گفتمان قرار بگیرد. پس آنگونه که مطرح کنندگان فراخوان میگویند که الان در مرحله ی بحث بر روی اصل رفراندوم قرار داریم و پس از همگانی شدن و پذیرش آن توسط مردم و نخبگان به موضوع و مضمون آن میپردازیم، خود مورد سئوال است.
فراخوان بر این پیش فرض استوار است که با وجود قانون اساسی حاضر و ساختار کنونی، امکان اصلاح کشور در هیچ جهتی متصور نیست، و نیز قانون اساسی سد بزرگی در مقابل پیشرفت است.
با این پیش فرضها طراحان فراخوان رفراندوم، تدوین قانون اساسی نوین و تعیین نظام دلخواه را گام اول و حیاتی دانسته اند. از گفته ها و نوشته های این طراحان برمیآید که آنها میخواهند در یک همه پرسی هم شیشه ی عمر نظام جمهوری اسلامی را بشکنند و هم نظام دلخواه را تعیین کنند.
بیان حکم قطعی که در نظام کنونی هیچ گونه اصلاحی مقدور نیست در حالی که جنبش دوم خرداد در مقابل چشمان ما قرار دارد و جامعه توان آن را دارد که جنبشی عمیق تر از دوم خرداد به وجود بیاورد واقعا شگفت آور است، زیرا به گونه ای اشکار با مشی مسالمت آمیز وداع میکند.
پس پیش فرض های تعیین کننده فراخوان مورد ایراد قرار دارند. شایان توجه است که آقای سازگارا در مقاله ای که دو سال پیش در این رابطه نوشت و همچنین در مصاحبه با نشریه “ایرانیان” چاپ واشنگتن صادقانه میپذیرد که رفراندوم این چنینی یعنی سرنگونی نظام جمهوری اسلامی. او عینا میگوید، دو سال پیش که در زندان بود به بازجویش گفته است: “مگر من چه میگویم. من میگویم قانون اساسی باید به همه پرسی گذاشته شود. رئیس بازجویان میگفت؛ خودت را میزنی به کوچه ی علی چپ، اگر قرار باشد قانون اساسی یک نظام عوض بشود یعنی خود نظام عوض بشود و این حرف یعنی براندازی. البته من توضیح دادم که سرنگونی و براندازی بار خشونت دارد.” او کمی بعدتر در مصاحبه میگوید: “بنابر این تغییر نظام حکومتی و قانون اساسی اگر بخواهد صورت بگیرد، هیچ چیز عجیبی نیست. یعنی آن حرف که رئیس بازجوها به من میزد به نوعی درست است.” تنظیم کنندگان و حمایت کنندگان بیانیه بر این گمانند که چون برای تدوین قانون اساسی نوین و تغییر نظام بر سر قدرت، همه پرسی و رفتن به پای صندوقهای رای را پیشنهاد میکنند موجب خشونت و به اعمال قهر منتهی میشود. . .
آقای سازگارا در مقابل سرنگونی خواهان، به درستی سئوال میکند که چگونه میخواهند این کار را انجام بدهند.
این سئوال کاملا صحیح را من مقابل ایشان و دیگر موافقان فراخوان میپرسم: از آنجا که جمهوری اسلامی بی گمان به همه پرسی که نتیجه ی آن پایان این نظام است تن نخواهد داد پس به قول ایشان چگونه و با کدامین ابزار سیاسی و تشکیلاتی میخواهند از طریق مسالمت آمیز و بدون قهر آن را عملی کنند. مشکل بزرگ طرح فراخوان این است که به معضل بزرگ عدم وجود آزادیهای سیاسی و اجتماعی توجه ندارد شاید میتوان گفت که این نیروها به آن حتی باور ندارند. آنها غافل از آن هستند که شرط تحقق هرگونه همه پرسی بر سر هرگونه مسئله بنیادی بر سر خواستهای جمهور مردم فراهم بودن پیش شرط های مربوط به انتخابات آزاد است. من معتقدم به جای طرح شعارهای هیجان زده همه ی نیروهای سیاسی باید متحدا برای باز کردن فضای سیاسی و اجتماعی تلاش کنند. تحقق حقوق بشر یکی دیگر از خواستهایی است که میتواند و باید مرکز توجه قرار گیرد. طرح فراخوان بویژه به عنوان راهکاری برای باز شدن فضای سیاسی شیوه ای آرام و مسالمت آمیز نیست.
دوره دوم سخنرانی
بیژن حکمت در دور دوم سخنرانی خود با لحنی آمیخته به احساسات به نقد گفته های کاظم علمداری و بابک امیر خسروی پرداخت:
بگذارید فاصله موضع خود را از موضع آقای امیر خسروی در مخالفت با رفراندوم مورد تاکید قرار دهم. ما در همایش واحد برلین اتحاد جمهوریخواهان موضعی کاملا متفاوت را مانیفست کرده ایم. ایشان میگوید از آنجا که رفراندوم استقرار نظام جدیدی را طلب میکند و این کار جز از راه خشونت ممکن نیست پس راهی به خطا است. من نمیدانم قانون مندی های مورد نظر آقای امیر خسروی برای مبارزه مسالمت کدامند که براساس آنها چنین تزی از سوی ایشان ارائه میشود.
برای ایشان مسئله اینگونه مطرح است که باید تغییراتی را در چارچوب قانون اساسی کنونی طلب کرد و ظاهرا نظارت استصوابی و از این قبیل را مدنظر دارند. آقای امیر خسروی معتقد است، هر گامی فراتر از این حتی درحد گفتمان، ورود به عرصه قهر و براندازی و خشونت است. من اینگونه فکر نمیکنم گمان من این است که ما باید با تکیه بر جمهوریخواهی گفتمان تغییر قانون اساسی را در جامعه گسترش دهیم. ما باید ذهنیت سازی را در این زمینه پیش ببریم.
در مورد گفته های آقای علمداری میخواهیم تاکید کنم که من عضو راه کارگر نیستم و فراموش نکنیم که ما در سطح اتحاد جمهوریخواهان با یکدیگر بحث میکنیم. من نیز به بحث مبارزه در تشکلهای طبقاتی اشاره نکردم و معتقدم که گفتمان سازی مدرن و دمکراتیک در جامعه نیاز امروز است. در مورد استفاده از ابزار هم من نه مسجد و نه محافل کارگری را پیشنهاد کردم. گرچه از هر دو اینها هم باید استفاده کرد. اما امروز که اینجا با هم دور یک میز نشسته ایم. دامن زدن به یک گفتمان دمکراتیک موضوع بحث ما است. در همین رابطه از نظر من دو دیدگاه مطرح هستند. این دو دیدگاه را نمیتوان در کنار یکدیگر جلو برد. من دلایل خود را گفتم و شما در مورد یکی از آنها پذیرفتید که اختلاف داریم. به نظر من امروز الویت به گفتمان تشکیل و ساختمان جامعه مدنی تعلق دارد. شما میفرمایید چنین کاری امکان پذیر نیست. دوستان انجمن آینده و احتمالا آقای سازگارا این مطلب را پیش میکشند که باید کمیته ها و شوراهای رفراندوم در مملکت به وجود آورد. من میگویم اگر میتوان آن شوراها را به وجود آورد پس میتوان همچنین به گسترش نهادهای جامعه مدنی نیز پرداخت.
به هر حال نکته اینجاست که این دو استراتژی متفاوت در مقابل هم قرار دارند: الف) تشکیل شوراها و کمیته های رفراندوم برای فراخواندن مردم به نافرمانی مدنی ب) ما میگوییم باید رفت و اتحادیه سراسری دانشجویان تشکیل داد، ایجاد اتحادیه کارگران و یا کارفرمایان نه مبارزه ای طبقاتی که مبارزه دمکراتیک است.
آقای علمداری من استدعا میکنم از کنار حرفهای یکدیگر رد نشویم و مواضعی به یکدیگر نسبت ندهیم که میدانیم موضع طرف مقابل نیست.
بحث بر سر این است که آیا باید بر گفتمان جمهوریخواهی تاکید کرد براساس سازماندهی جامعه ی مدنی و اولویت دادن به آن جلو رفت و یا اینکه باید جنبش توده ای را با اتکا به شعار رفراندوم برانگیخت.
ساختن احزاب سیاسی پروسه ای طولانی و درازمدت است. اگر احزاب داخل ایران نتوانسته اند به سازمانیابی جامعه کمک کنند. مشکل آنهاست. تشکیل احزاب مدرن به نظر من امروز در دستور روز جنبش اجتماعی قرار دارد.
کاظم علمداری در دور دوم سخنان خود را با اشاره به سوء تفاهمی که به عقیده او برای آقای بیژن حکمت ایجاد شده بود ادامه داد:
آقای بیژن حکمت روی سخن من با شما نبود . مخاطب من مخالفان رفراندوم بودند. من و شما در مجموعه جمهوریخواهان قرار داریم و بر اساس استدلال هم وااقف هستیم. در واقع من در دور اول به طیف نظرات مخالف به طور عام اشاره کردم. در این دور به طور مشخص به نظرات شما و آقای امیر خسروی میپردازم.
به نظر من در دیدگاههای مطرح شده به تجربه ۲۵ سال گذشه بویژه اما به تجربه ۷-۸ سال گذشته که طی آن شاهد فضای باتری بودیم توجه کافی مبذول نمیشود. در این دوره و بویزه در ۷-۸ سال اخیر ما و شما و نیرو های همفکر ما در ایران نتوانستیم به گسترش نهادهای مدنی به طور عام و احراب سیاسی به زور خاص نایل شویم. چگونه میتوانیم نادیده بگیریم که نه احزاب که نطفه های آنها هم تشکیل نشده اند. حتی جمع های ۱۰-۲۰ نفره هم نمیتوانند دور هم جمع بشوند. چرا بدون توجه به این واقعیت شعار میدهیم.
شما طرح رفراندوم را با اتکا به این استدلال که این طرح بر بسیج توده ای مبتنی است رد میکنید و میگویید باید نهاد های مدنی را گسترش داد.
اول، با توجه به اینکه عدم وجود این نهادها واقعیتی است که شما نیز نمیتوانید آن را انکار کنید و فضا امروز بسته و بسته تر میشود. حال چگونه قرار است آنچه که در فضای پس از دو خرداد عملی نشد، ایجاد کنیم؟
دوم اینکه، مغایرت این دو حرکت را من حس نمیکنم. همانگونه که بخش هایی از جمهوری خواهان میتوانند به دنبال تشکیل حزب مدرن باشند، سی هزار نفر هم میخواهند رفراندوم خواهی سازمان یابد. مغایرت این دو در چیست؟
علاوه بر این آیا فکر نمیکنید در صورت گسترده شدن جنبش رفراندوم خواهی، فضایی بوجود بیاید که سازماندهی جامعه مدنی از جمله تشکیل احزاب سیاسی ممکن تر باشد؟ آیا فکر نمیکنید بخشی حق دارند خود را عضوی از جنبش رفراندوم خواهی ببینند و نخواهند فعالانی باشند که به دنبال ایجاد نهادهای پیچیدهای همچون احزاب سیاسی هستند؟سوال دیگر اینکه اگر ما نتوانبم پروسه ساره تری همچون جنبش رفراندوم خواهی را( آنگونه که اکنون مطرح شده است) سازمان دهیم ، چگونه میتوانیم در ایجاد نهاهای پیچیده تر جامعه مدنی موفق بشویم؟
نکته سوم اینکه طبیعتا ما تحول ۲ خرداد را منفی ارزیابی نمیکنیم. حال اگر طرح رفراندوم بتواند به تحول دیگری در جامعه بیانجامد، آیا مثبت نخواهد بود؟ ما نمونه های تاریخی داریم که حتی شخصیت ها[ در شرایط مشخص] سبب شده اند فضایی بوجود بیاید که نتیجه آن تغییر و تحولات اجتماعی بوده است.
فراموش نکنیم که دوم خرداد مختص ایران نبود. در دهه گذشته در بسیاری از کشورها( اروپای شرقی، آ مریکای لاتین و …) تحولاتی اینچنینی اتفاق افتاد.
به نظر من رفراندوم درخواستی مسالمت آمیز است و در پروسه رشد جنبش رفراندوم خواهی یقین دارم که جمهوری اسلامی وادار به عقب نشینی خواهد شد. بگذارید به اقای امیرخسروی بگویم که اینقدر نگران نباشید، این حرکت به خشونت و براندازی نخواهد انجامید. آ نها که از ایران میآیند شهادت میدهند که خواست رفراندوم در میان مردم زمینه بسیار خوبی برای گسترش دارد و اتفاقا چنین خواسته هایی که خشونت آمیز نیستند در صورت وصعت یافتن مانع رادیکالیسم میشوند.
آقای امیرخسروی انگونه سخن میگوید که اگر از مبارزات ۵۰ ساله ایشان اطلاع نداشتیم میگفتیم که او در جهت حفظ جمهوری اسلامی تلاش میکند. فراموش نکنیم در تمام نقاط جهان گسترش جنبش مردمی به عقب نشینی دیکتاتور ها انجامیده است و هر گاه آنها مقاومت کرده اند به سرنوشت نیکلای چائوچسکو دچار شده اند.
بابک امیرخسروی ضمن اشاره به اینکه به دلیل انتقادهای مطرح شده نسبت به نظرات وی به جای ادامه بحث خود به انتقارات پاسخ خواهد داد و با توضیح اینکه “لحن عصبانی” آقای بیژن حکمت حاصل یک سوء تفاهم از نظرات وی و همچنین از نظرات کاظم علمداری بوده است، دور دوم سخنان خود را آغاز کرد:
تاکید کنم که من نه رفراندوم بلکه سند “فراخوان رفراندوم ” را نقد میکنم. این سند اولین گام حیاتی را تغییر نظام جمهوری اسلامی اعلام میکند. نکته مورد نظر من این است که همه ما ( از چمله آقای سازگارا به عنوان یکی از طراحان این سند است) تاکید داریم که با خشونت مخالف هستیم. حال وقتی اولین گام تغییر نظام قرار میگیرد چگونه میتوانیم آنرا مسالمت آمیز بخوانیم.
ما جمهوریخواهان قبل از انتشار فراخوان به مسایل مشخصی همچون فعالیت برای گسترش آزادی ها میچرداختیم، معتقد بودیم که باید انحصارگران سلطه طلب رابه عقب نشینی وادار کرد. چرا ناگهان باید تغییر نظام میساله اول فعالیت های ما باشد؟
از سوی دیگر سایت اینترنتی رفراندوم خود را ۶۰ میلیون دات کام مینامد. یعنی بر اجماع وسیع اشاره دارد. آقای سازگارا میگوید آنها میخواسته اند با یک کار آماری عدم مشروعیت رژیم را نشان دهند. او میگوید با صدهزار امضا میتوانند به سازمانهای بین المللی مراجعه کنند و عدم مشروعیت رژیم را به نمایش بگذارند. حال بعد از دو ماه و اینهمه تبلیغات کمتر از سی هزار نفر به آن پیوسته اند. در ونزوئلا برای یک جابجایی در درون نظام چندین میلیون امضاء به صورت مستقیم جمع آوری شد. دو-سه میلیون کجا وسی هزار کجا؟ با این حال آقای سازگارا ادعا میکند مرحله اول پشت سر گذاشته شده است و اکنون باید وارد مرحله سازماندهی شد.
به هر حال برای من اکنون نه رفراندوم که گفتمان آزادی خواهی در دستور قرار دارد. در عین حال همانطور که آقای علمداری اشاره کرد نباید سوء تفاهم ایجاد شود، من با تمام ذرات وجودم از وضعیت موجود نفرت دارم و آگر به خواست من بود حتی یک ثانیه خواهان ادامه حیات این رژیم نبودم. اما معتقدم آنچه در فراخوان رفراندوم آمده راه چاره نیست.
آقای بیژن حکمت در پایان دور سخنرانیها توضیح داد که او عصبانی نبوده است بلکه لحن او با شور و هیجان همراه بوده است و از بابت سوءتفاهم ایجاد شده پوزش خواست.