با وجود اینکه در سراسر اعصار گذشته ، مردم ایران به سبب وجود حکام مستبد متحمل رنجها و مشقتهای فراوانی بوده اند و با اینکه خونهای بسیاری به ناحق ریخته شده و اکنون نیز برخی از فرزندان این مرز و بوم زندگی طاقت فرسایی را در زندانها تحمل می کنند ، اما باز پیشروی این جامعه و این کشور در تکامل و در راه کسب آزادی و حقیقت ، روز به روز مشکلتر میگردد . بیان این نکته که از دیر هنگام ، مردم این دیار به نظرشان می رسید ، حقیقت را باید در آسمانها جستجو کنند و نه بر روی زمین و این گمان که باید طرفدار بازگشت به جهان کهنه و فرو ریخته هزار و چهارصد سال گذشته باشند ، نظریات رایجی است که بینش طبقاتی اکثر جامعه ایران را را بازگو می کند . شکی نیست که این طرز تفکر ، منعکس کننده فعالیتها و مناسبات اجتماعی زمان خود است و فهم این مطلب کلید اصلی دلیل عقبماندگی .
کافیست در این بخش تنها به شکل بندی اجتماعی و اقتصادی ایران بویژه در قسمت رو بنا و سیاست نگاهی عمیقتر بیاندازیم . جایی که حکام رسمی اش همانند معلمین مذهبی ای که تکرار مکرر کتب دینی مغزشان را منجمد کرده و با سماجت پشت به قرن بیست و یکم و به سوی هزار و چهار صد سال گذشته روی می نمایند ، و جایی که منتقدین سازمان یافته آن! برای صدمین بار ، بطرزی فوق العاده ملامت آور ، ضمن ابراز مطالب کهنه دینی و نو لیبرال ، درباره ادغام دین سیاسی ، دموکراسی و حقوق بشر فقط نوشخوار می کنند . به راستی چگونه می توان انتظار داشت که اکثریت جامعه “آقا!” و “آقا زاده ها” را والامقام تر از خود نپندارند و جامعه نیز در مسیر رشد و تکامل بدون هیچ سدی قدم بردارد؟
فکر می کنم با چنین شرایطی اگر ذهن سلیم و تاریخ را مورد تمسخر قرار ندهیم ، بیتردید روبنای شکلبندی جامعه امروز ما با ظهور مجدد باقیمانده استبدادی مذهبی ، که خواستگاهش دوره های فئودالی قرون گذشته است ، مواجه شده . “دورانی که سردمداران طبقه فئودال ، قدرت و سلطه خود را بر مردم زجردیده از طریق استثمار اقتصادی و ستم و سرکوب مخالفین سیاسی افزایش می داد ، دورانی که یکی از صفات مشخصه آن فشارهای ایدئولوژیک یعنی استفاده از قدرتمندترین سلاح های حکام زمان خود بود .
در آن دوره دین و کلیسا در پس ایدئولوژی دولت فئودالی ، قدرت واقعی را تشکیل می دادند . کلیسا با دادن وعده سعادت ابدی در آخرت به عنوان پاداش رنج ها و محدودیت های این دنیا ، توده های مردم را از مبارزهاشان علیه پادشاهان فئودال منصرف می کرد و باز می داشت و از این راه مصرانه می کوشید آنان را با یک روحیه چاپلوسی و اطاعت در برابر دستگاه حاکم بار آورد .
در عصری که دین به همه عرصه های زندگی تراوش و نفوذ کرده بود ، کلیسا به نظر می رسید با استفاده از اقتدار خویش ، نظام اجتماعی حاکم ، یعنی استثمار بیپروا و بیمهار توده های مردم را تقدیس و تطهیر می کند . از طرفی دیگر نفوذ عظیم دین و کلیسا بر فرهنگ جامعه قرون وسطایی چنان اثر گذاشته بود که اندیشه های جزمی دین ، جایگزین فلسفه عهد باستان شد . ریاضیات و علوم طبیعی که در عهد باستان همبستگی نزدیکی با فلسفه داشت ، اکنون از میان رفته بود . ادبیات تا حد شرح حال هایی از “قدیسان!” و تاریخ تا حد وقایعنگاریهایی که در انحصار روحانیون بود ، تنزل یافت . شعر و موسیقی و همه هنرهای دیگر را کلیسا بالاجبار در خدمت خود گرفته و تمامی عرصه آموزش ، قلمرو انحصار آنها شده بود” .
همانطور که بطور خلاصه می بینیم ، آنچه در تاریخ سابقه دارد گویای این مسئله است که سیستم حکومتی ، آن هم از نوع دخالت دین در امور اجتماعی ، چیزی نیست جز ماشینی برای سرکوب مردم زجردیده و در بخش زیربنا و شالوده تکامل اجتماعی نیز ، این نقش نظام به هیچ وجه کمتر از نقش انحصاری سلطنت و حکومت فاسد پادشاهی نیست . مهمتر این که نباید فراموش کرد در مبارزه علیه رژیم های فئودالی دوران گذشته حتی مارتین لوتر و دیگر اصلاحطلبان دینی هم نتوانستند قدم مؤثری در راستای احقاق حقوق مردم زحمتکش بردارند چرا که اگر اینطور می نمود انقلابات بورژوائی دیگر در غرب رخ نمی داد و تاریخ شاهد شکست ادغام دین و یا اصلاحات دینی در مصر ، مراکش و موریتانی و دیگر نقاط جهان نبود .
حال با توجه به این واقعیت ها مشابهت داعیه های سیاسی روحانیت شیعه و راهبین دوره فئودال و همچنین مشارکت این قشر در نظام سیاسی ایران ، به روشنی می توان دریافت که حاکمیت کنونی ، ناگزیر و به حکم وضع عینی خود اعم از اینکه دارای هر نوع اعتقاد به ارزشهای انسانی باشد یا نه ، خواستگاه و نوع کشورداری خود را از عصر فئودالی (قرون وسطی) به ارث برده است . “اقلیتی حاکم که قطعنظر از وظیفه تأمین وسایل رستگاری برای مؤمنان می بایست به تنظیم حوزه زندگی مادی انسانها نیز بپردازند!” روشن است که تلاش برای محقق کردن این موضوع و دخالت هر چه بیشتر در امور دنیوی و سیاسی ، از یک سو بستگی به ادعاهای بیشتر مذهب و از سویی دیگر نیاز به نهادهای دینی سازمان یافته و منسجم دارد .
نباید فراموش کرد که در طول تاریخ دو نیروی حامی یعنی بازاریان سرمایهدار و همچنین قوه لجام گسیخته سرکوب ، دو ضلع دیگر مثلث سلطه بودهاند و به وسیله آنها امید به اعاده قدرت و تلاش برای به دست آوردن آن از سوی مذهبیون همچنان باقی مانده است .
حال به طور خلاصه همانطور که در ابتدای مطلب به شباهت روبنای جوامع فئودالی با بقایای تفکرات آن در نظام کنونی ایران اشاره کردم ، اکنون لازم است از ایجاد تضاد و تعارض بین نیروهای مولد دنیای امروز با چنین سیستم پسمانده ای نیز صحبت به میان آورم . البته در اینجا نخست نکته ای وجود دارد که پیش از این ، کوتاه بدان اشاره داشتهام و آن اینکه اگر مردم ایران در عصر شعارهای رایج دموکراسی بورژوایی و مدرنترین وسایل ارتباط جمعی مانند اینترنت ، تلویزیون و رادیو و همچنین انرژی هسته ای و هواپیمای مافوق صوت و اتومبیل و قطار ، گرفتار حدیث پروازیهای ایدآلیستی به علاوه نظامی پسمانده هستند که از هر گونه انتقال قدرت به مردم امتناع می ورزد ، تعجبی ندارد . چرا که این فتوا دهندگان و افراطیاندیشان مذهبی که درون حاکمیت کنونی ایران نقش بازی می کنند ، موجودات وارداتی از سیاره های دیگر نیستند . بلکه از سالها قبل ساخته و پرداخته و نقش دهنده اصلیاشان در عرصه تصمیمگیری همانا اجتماع ایرانی بوده است . جامعه ای که اندیشه حاکم بر آن منبعث از نوعی بینش ایدهآلیستی همراه با توهم و انفعال و تصورات ذهنی بوده است . جامعه ای که به او آموختهاند مهمترین حقایق ، ماوراء دسترسی آنها قرار دارد و جامعه ای که در آن تکامل و رشد چه در عرصه اجتماعی و چه در عرصه طبیعی یکسره به اراده خداوند نسبت داده شده است ، صد البته طبیعی است که در چنین شرایطی نباید انتظار داشت تعارضات فاحشی در مناسبات مردم با سیاست های رژیم حاکم در روبنا ایجاد شود و البته که نباید تعجب کرد در چنین جامعه ای اصلاحطلبان بیشرمانه یاوه ای نظیر بحث ادغام متضاد و ناسازگار دین با آبشخور دوران فئودالی و مردمسالاری و حقوق بشر با قدمت دو یا سه قرن را پیش کشند . برای توضیح بیشتر می خواهم بگویم کافیست تصور کنید که آقای هاشمی رفسنجانی در رژیم کنونی ایران خلع مسئولیت شده و لباسها و پولهایش را از او بگیرند و او را برای ادامه زندگی برای مثال به یکی از کشورهای اروپایی منتقل کنند . از شما می پرسم آیا برای رسیدگی و حل و فصل مشکلات سیاسی آن کشور ، حتی برای مشورت در این امور ، فردی پیدا می شود که به سراغ آنها برود ؟
بدیهی است که چنین افرادی هیچ جایگاهی در جوامع مترقی امروزه ندارند و نغمهسرایی های آنان فقط در اجتماعی چون ایران اثرگذار است . اما در ادامه باید توجه داشته باشیم که اشاره به این نکات ، همه مطلب نیست . گرچه تمامی رفقایی که سالها در امر برقراری عدالت و آزادی تلاش کردهاند ، تردیدی ندارند که عقاید رایج بین مردم حاضر و آماده از سر آنها بیرون نمی جهد و طبیعتاً تابع مناسبات و روابط اجتماعیاشان است لیکن به این واقعیت بسیار ساده نیز اذعان دارند که هیچ دلیل دیگری در ایجاد تعارض بین توده مردم و حاکمیت ، به اندازه رشد و تکامل نیروهای مولد و اثرگذاری آنها بر شکل های مختلف اجتماعی ، نمی تواند سبب تشکیل گروههای متنازع در جوامع توسعه نیافتهای چون ایران شود . به هر حال این طرز تلقی وجود دارد که تولید انواع اتومبیل و قطار ، فضاپیما و ماهواره ، هواپیما و تلویزیون ، تلفن و رادیو و تمامی لوازم مدرن دیگر با فناوری های جدید ، حتی اگر وارداتی از بیرون مرزها باشند ، شیوه نوین استفاده از این ابزار ، مناسبات و شکل زندگی روزانه توده مردم را تحت تأثیر و نفوذ خود قرار می دهد به طوری که زیربنای شکلبندی اجتماعی و اقتصادی جوامعی چون ایران ، خواسته یا ناخواسته هیچگونه تطبیقی را با نظام سیاسی خود در روبنا نمی یابد . در چنین حالتی روشن است که شکل اجتماعی برخاسته از این مناسبات جدید که هر لحظه در حال تکامل است ، رابطه ایجاد شده بین اولاً توده مردم و دوماً نیروهای مولد و نظامهای سیاسی پسمانده را دچار ناهمگونی و تصادم منافع می کند . البته زمانی این تضاد خود را آشکارا نمایان می سازد و مبدل به یک جنبش اجتماعی می شود که پول باده آورده منابع زیر زمینی و ثروتهای ملی طی یک دوره چند ساله صرف نهادها و اقداماتی شود که در روابط تولیدی جامعه و پیشرفت ، هیچ گونه نقشی نداشته باشد و از سویی دیگر نظام دینی به صورت قدرت مطلق در آمده و خود را آیینه تمام نمای قوه خداوندی بر روی زمین پندارد . در آن هنگام دستگاه سلطه در جزیی ترین امور شخصی مردم دخالت می کند و مسائل دینی را به آنها القاء می نماید . روشن است که سر انجام این عملکرد یعنی سلطه انحصاری دین بر جان و مال وفرهنگ هر ملتی مقاومت نیروهای مترقی را برمی انگیزد و از آنجاکه حاکمان دینی با تفسیرهای متنوع ، حرکتهای غیر انسانی خود را در تمامی عرصه های زندگی توجیه کرده و آنهارا تطهیر می کنند ، طبیعتاً مخالفان آن نیز به منظور براندازی ، بنیادهای فکری نظام دینی را مورد هدف قرار می دهند .
در خاتمه باید گفت گر چه مطالب مذکور اجباراً به طور اختصار آورده شده و ناشی از محدودیتهای زندان است اما من می گویم از هر امکان محدودی برای بیان این موضوعات باید استفاده کرد و الزاماً در مباحث مطروحه باید به حساب آورد که یک ملت در راه گذار از نظام اشتراک اولیه ! به استبداد بردهداری و از نظام قرون وسطی به دموکراسی بورژوایی و متعاقب آن به یک جامعه مترقیتر در چه مرحله ایی از آن قرار دارند . گرچه در راه ، شناخت و ضرورت مسائلی از این قبیل ، پیچ و خم های بسیاری وجود دارد اما هر ملتی در نهایت به نسبت دریافت و شناخت مجموعه این مسائل باید حق سرنوشت خود را دریافت کند .
مسئله ای که آقایان متوجه آن نیستند آن است که مردم تحت ستم و ظلمدیده نه از روی کتاب و روزنامه بلکه از خود زندگی می آموزند که منافعشان با نفع فرومایگان دستگاه حاکمه آشتیناپذیر است . این یک حقیقت بیچون و چراست. آن هنگام که میلیون ها تن روستایی و شهری از هر قوم و نژادی برای شرکت در زندگی مستقل سیاسی از خواب بر می خیزند بسیار طبیعی است که اعتراضات واقعی آنها ماهیتی ضد دینی به خود گیرد و سعی در اضمحلال بنیادهای فکری نظام دینی داشته باشند . آن زمان ، آن چنانکه تاریخ نیز نشان داده است توده مردم خود را فقط از تحت قیومیت و نفوذ استبداد دینی خلاص می نمایند .
پیمان پیران
زندان اوین ـ اسفندماه ۸۳